اين خانواده عجيب تا به حال با هيچ انساني غير از خودشان معاشرت نداشتهاند، ساندويچ و غذاهاي امروزي نخوردهاند،موبايل…
اين خانواده عجيب تا به حال با هيچ انساني غير از خودشان معاشرت نداشتهاند، ساندويچ و غذاهاي امروزي نخوردهاند،موبايل…
شب جمعه بود. مارتي با آرامش روي صندلي جلوي تلويزيون نشسته بود و با لذت فيلم مورد علاقهاش را تماشا ميكرد.
درمزرعهاي بزرگ و سرسبز يك گاو و يك الاغ زندگي ميكردند. گاو مجبور بود هرروز از صبح زود تا شب كار كند و زمين را شخم…
پيرمردي كشاورز، زمين كوچكي داشت. پيرمرده در زمينش گندم ميكاشت. روزي از روزهاي خدا، در يك صبح زيبا، پيرمرده داشت زمين…
داستان دختري كه به راحتي توانست مشكلات بزرگ ارتباط با نامزدش را حل كند.
داستان مردي كه پس از 40 سال مسير زندگي خود را عوض كرد
اين چهره به نظرتان آشناست؟ ممكن است در خيابان يا شايد در خواب اين چهره يا چهرهاي شبيه او را ديده باشيد؟ اگر اين چهره…
آقا و خانم جوردن هیچ وقت درباره امتحان حرف نمیزدند، البته تا وقتی که پسرشان -دیکی- دوازده سالش نشده بود. اولین بار،…
با يكدنيا دلتنگي، شور و شعف روي صندلي هواپيما جابهجا ميشدم و بيقرار از اينكه دوباره به كشورم ايران باز ميگردم.…
هميشه وسواس را بيماري زنانه ميدانستيم، ولي اينبار يك مرد اسير آن شده است. او خود را بيمار ميداند اما ديگران...
اين بار اعتياد نهتنها اين 2 نفر را عذاب ميدهد بلكه باعث شده در جواني سياهپوش بچهشان هم باشند