یک هفته ۷ چهره؛ از محمود احمدی نژاد تا رامین رضاییان
نامه ی مفصل محمود احمدی نژاد به ترامپ جزو خبرهای خاص هفته بود. نامه ها چه کارکردها و ویژگی هایی دارند؟ نامه در ادبیات سیاسی چه جایگاهی دارد؟ اصلا ماهیت نامه نویسی در دیپلماسی چه فرقی با نامه نویسی در حوزه ی خصوصی و خانوادگی دارد؟
نامه ی مفصل محمود احمدی نژاد به ترامپ جزو خبرهای خاص هفته بود. نامه ها چه کارکردها و ویژگی هایی دارند؟ نامه در ادبیات سیاسی چه جایگاهی دارد؟ اصلا ماهیت نامه نویسی در دیپلماسی چه فرقی با نامه نویسی در حوزه ی خصوصی و خانوادگی دارد؟
در عصر دیجیتال که هر کدام از ما می تواند با یک گوشی همراه نقش نویسنده به معنای عام را داشته باشد، شاید نوشتن از نامه ها مسخره به نظر بیاید. اما خب نامه مونولوگ مکتوبی است که با تامل و سر فرصت نوشته می شود و چون روی کاغذ ثبت می شود و صفر و یکی نیست، خاصیت سندسازی هم دارد. مشخصه ی بارز نامه ها خصوصا در فضای سیاسی همین قابلیت سندیتی است که قابل ارجاع است و دولت ها و افراد در راس اگر نامه ای هم می نویسند حتما هدف خاصی تعیین کرده اند و در یک متن پیوسته از لحاظ موضوعی تلاش می کنند آن هدف را تبیین کند که بعدتر برای ارجاع شواهدی قدرتمند داشته باشند.
در نامه ها اگر متن موفق به تببین نیت نگارنده شده باشد مساله ی اساسی بعدی جوابی است که توقع می رود از آن نامه دریافت شود و نتیجه ای حاصل شود. در ضمن اگر در نامه های خانوادگی و شخصی جایگاه افراد اهمیت چندانی ندارد و صرفا مبادله ی عاطفی اتفاق می افتد، اتفاقا در عرف دیپلماسی جایگاه و موقعیت نویسنده و گیرنده نامه بی نهایت مهم و با اهمیت است. با این توصیف کوتاه از خصوصیات کلی یک نامه ی نرمال دیپلماتیک به نامه ی احمدی نژاد می رسیم و احتمالا بهتر می توانیم با استانداردهای مورد قبول تطبیقش بدهیم.
نامه ای چنین مفصل با متنی پر از ابهام که شاخ و برگ های فرعی زیادی دارد در صدد القای چه هدفی است؟ بعدها به کجای این نامه می شود ارجاع کرد؟ آیا اصلا این نامه می تواند به هدف مورد نظر نگارنده اش برسد؟ چنین نامه ای با این حجم از سرفصل های گوناگون اصولا پیوستگی موضوعی ندارد و در تببین هر هدفی که دارد ناکام خواهد بود. ضمن این که با چنین متنی ما نمی توانیم هیچ گمانی از هدف احتمالی نویسنده داشته باشیم، آن هم توسط نگارنده ای که هیچ جایگاه حقوقی خاصی ندارد و اصولا پس از پایان دوره ریاست جمهوری منصب کلیدی و تعیین کننده ای نداشته و یا حداقل تا آن اندازه وزن و جایگاه ندارد که ما آن را صدای بخش قابل توجهی از مردم بدانیم. احمدی نژاد حداقل مثل رئیس جمهور اسبق جایگاه جهانی هم ندارد که صرف نامش ضریب نفوذ بسازد.
در نظر بگیرید این نامه را اگر یکی مثل علی اکبر ولایتی می نوشت ماجرا از اساس فرق می کرد و با هر متن و هر محتوایی آن نامه را می توانستیم سندیتی از خواست حاکمیت ایرانی بدانیم و بعدها در عرف دیپلماتیک به آن رجوع می کردند. اما نامه ای مثل آن چه که در هفته گذشته دیده ایم به نظر تلاشی است برای چهره سازی و جایگاه سازی که البته شاید فقط برای عوام کارا به نظر بیاید .
اصغر فرهادی یا (کارگردان هفته)
فرهادی برای دومین بار نشان اسکار را گرفت و این اسکار بیشتر از تمام افتخارات قبلی محل حرف و حدیث شد؟ به هر حال عده ی زیادی گمان می کنند این جوایز سیاسی است و فیلم فرهادی ارزش هنری قابل توجهی ندارد. اما هنر سینما تا چه اندازه می تواند منفک و انتزاعی باشد؟ صرف سیاسی بودن جایزه اسکار برای فیلم فرهادی می تواند دلیلی کافی بر نادیده گرفتنش باشد؟ در این موضوع دچار چه خلط هایی شده ایم؟
سینما مجموعه ای از تمام هنرهاست. در ساخت یک فیلم سینمایی از نقاشی و موسیقی و ...استفاده می شود. بیخود نیست که نامش را گذاشته اند هنر هفتم! سینما چون قوی ترین هنر در راستای بازنمایی خودِ زندگیست، مثل خودِ زندگی تاثیر پذیر و تاثیر گذار است. واضح و مسلم است که تاثیر پذیری و تاثیر گذاری یک فیلم سینمایی از یک قطعه ی موسیقی یا تابلوی نقاشی خیلی بیشتر است، پس قاعدتا میزان منفک بودن یک فیلم از روح زمانه نمی تواند خیلی زیاد باشد.
آثار فرهادی فیلم هایی در مورد امروز ایران است. نمی شود به فرهادی خرده گرفت که چرا در مورد واقعیات موجود فیلم می سازد و به راحتی به او انگ سیاه نمایی زد. شاید بشود نظرهایی در این رابطه داد اما فقط «نظر»، یعنی کاملا شخصی و نه منطبق با اصول سینما. می شود بر پایه اصول مورد پذیرش سینما کیفیت فیلم های او را در محورهایی چون فیلم برداری، اجرا و کارگردانی در ترازو گذاشت و توانایی های فرهادی را سنجید. کاری که فقط از اهل فن سینما بر می آید و نمی شود مثلا در جریده ای سیاسی و یا با نگاه یک جامعه شناس نتیجه تخصصی حاصل کرد و بدتر این که این نتیجه الکن را به دیگران القا کرد.
اهل فن سینما می توانند با علمی که راجع به این هنر دارند نظرات کارشناسی راجع به سینمای او بدهند و اما درهمین زمینه هم همه متفق القول پذیرفته ایم که مجموع فیلم های فرهادی جریان ساز و قدرتمند بوده است و حداقل در ارتباط گیری با مخاطب موفق عمل می کند و فیلم هایش به قولی در ذهن امتداد پیدا می کند. پس هر چقدر که اسکار سیاسی باشد نمی تواند و نمی شود کار فرهادی را زیر سوال برد. این عین بی انصافی ست و عین خلط مبحث است که دایره ی تفاسیر از هنر او را تا جایی گسترش بدهیم که از مخیله ی سازندگان و خیلی از ابنای بشر هم خارج باشد!
فرضیه سازی بر اساس حدس و گمان نمی تواند پایه تحلیل باشد. این که سرمایه گذار کار یک قطری است، نمی تواند ارتباط مستقیمی بر حمایت از داعش داشته باشد. این یک واقعیت است که کمپانی های سرمایه گذار در جوایز تاثیرگذارند، اما ارتباط به داعش کمی خلط مبحث است .
واقعیت دیگری هم داریم که رسانه های آمریکایی تحت سیطره دموکرات هاست و اصولا هیچ فرصتی را برای منکوب ترامپ از دست نمی دهند و حتما و قطعا فرصت فرهادی و ممنوعیت ورود اتباع ایرانی بزنگاه خوبی برای عرض اندام مقابل جمهوری خواه ها بود. مجموع این ها نشانمان می دهد اگر گمان می کنیم نوع جوایز اسکار مهندسی شده است، حداقل خرد این است که فردای اسکار جایزه را مال خود کنیم و بگذاریم فرهادی و فیلم هایش تصویر متفاوتی از قابلیت تحمل پذیری در ایران اسلامی را نشان دیگران بدهد.
تکفیر فرهادی هول دادن پدیده ای به آن ور آب ها است. پدیده ای که خوب کار می کند و خلاق است و البته در بزنگاه هاکنش های چند وجهی فکر شده دارد. فرهادی در نقطه ای ایستاده که حد مطلوبیت موفقیت فردی و وطنی را برایش به ارمغان می آورد. نقطه ای که فرهنگ و سیاست و هنر همنشین هم شده اند. سینما در کارزار اسکار مجموعه ی این هاست. این جا ترازو فقط هنر نیست. اما آیا این اشکال دلیل کافی بر این همه بدگمانی است؟
رامین رضائیان یا (پسرِ بد هفته)
حکایت حاشیه ها و جنجال های رضائیان به کشمکش تبدیل شده است. در واقع فعلا به رغم تمامی حاشیه ها موجودیت رضائیان به عنوان یک بازیکن درجه یک حفظ شده و اما با ادامه این روند امکان این که یک پایان غم انگیز داشته باشد کم نیست. رضائیان و اسلاف او آدم هایی هستند که در فوریت و بر حسب اتفاق به شهرت می رسند و این خاصیت فوریت است که فرصت مکث و تعامل پذیری ذهن با شرایط جدید را از آدم می گیرد.
وقتی فاصله موقعیت قبلی و جدید بر اساس یک روند نباشد و یک اتفاق شرایط را تغییر دهد، ذهن فرصت کافی برای تطبیق ندارد و در چنین شرایطی ذهن باید قابلیت ها فرهنگی قدرتمندی داشته باشد که دچار آشفتگی نشود و هچمین قابلیتی در میان درصد زیادی از مردم وجود ندارد. در نتیجه وقتی آشفتگی ذهنی ایجاد می شود تمرکز در رفتار ها از بین می رود و با نوعی از سردرگمی در رفتار مواجهیم.
او نمی داند! همان طور که سوشا، مجاهد و نیکبخت نمی دانستند. همین رسانه هایی که هر روز عشوه و ناز او را تیتر یک می کنند به قاعده فروش و خواست جمعیت بها می دهند و اگر رامین رضائیان از چشم جمعیت بیفتد سال به سال خبری نمی گیرند و فقط زندان و بیمارستان و وقایع خاص او را به رسانه های بر می گرداند!
این سردرگمی رضائیان اما تجربه ی بکری نیست و در همه جای دنیا همراه با تیم های فوتبال روانشناسانی حضور دارند که وظیفه ی تعادل بخشی به اوضاع روانی مجموعه را بر عهده دارند. جایگاهی که در تیم های ایرانی کلا تعریف نشده. بدتر این که ما در اینجا از سرپرست و کمک مربی هم تعاریفی تعارف آمیز داریم. شناخت رفتار رضائیان کار دشواری نیست، او اگر زودتر هدایت می شد این همه استعداد را خرج رسانه ها نمی کرد و نان دیگران نمی شد، گاهی سرنوشت دیگران می تواند آینده ی ما باشد، کسی چه می داند.
محمدرضا گلزار یا (مستبد هفته)
دامنه ی انتقادات به فراستی هر روز گسترده تر می شود و محمدرضا گلزار هم در مصاحبه با تلویزیون اینترنتی تی وی پلاس از واژه ی به دردنخور در توصیف فراستی استفاده کرده. او دقیقا همان کاری را کرده که فراستی در مواجهه با آدم ها و موضوعات مختلف می کند و مورد انتقاد واژه می شود.
فراستی مثلا در توصیف اجرای ضعیف یک کارگردان از واژه ی بی عرضه استفاده می کند. در صورتی که در نقد یک کارگردان باید دقیق و منطقی با ذکر مثال های روشن فضا را برای تبادل فکر فراهم کرد. در واقع افراد وقتی درگفت و گو از واژه های کلی و مبهم و توهین آمیز می کنند، شان گفت و گو را به جدلی شخصی تنزل می دهند و وقتی غرض وارد فضای گفت و گو می شود، چون فرد مورد اتهام است در صدد دفاع بر می آید و تبادل اندیشه اتفاق نمی افتد.
وقتی گلزار برای توصیف فراستی از واژه مبهم به درد نخور استفاه می کند، گمان می کنیم استدلالی ندارد، چون این قسم واژه ها در درماندگی و عصبانیت بیشتر کاربرد دارد و فضای مستبدانه ای را به یاد می آورد که سعی دارد با هر تمهیدی که می شود حرف خودش رابه کرسی بنشاند. صدای بلندتر پیروز است و این وضعیت مجادلات فرهنگی این چند وقت اخیر است .
هنر اگر پناهگاه روحی و روانی آدم هاست و حتی در جوامع امروز کارکرد فرهنگ سازی هم دارد با غرض ورزی و استبداد نه تنها کاری پیش نمی برد بلکه در نهایت عرصه را برای خودش تنگ می کند. گلزار هر چقدر هم که بازاری و سطحی اما نهایتا در دسته هنرمندان قرار می گیرد و شایسته نیست که چون صرفا در دسته ی بازیگران قرار دارد به فراستی بتازد و رفتارهای نابالغ بازی های کودکی را به یادمان بیاورد. جایی که دسته و باند و تعصب به هر شکلی از انصاف و عدل ترجیح داشت!
اصلا چگونه می شود رفتاری را نقد کرد که خودت هم در بسط آن نقش داشته ای؟ غرض این که گاه مباحث فرهنگی سازنده و راهگشاست؛ وقت هایی که افراد با مصداق دقیق مباحثه می کنند اما وقتی توهین غرض و ابهام ضمیمه کار می شود، فرهنگ ضد خودش عمل می کند.
رامبد جوان یا (خستگی هفته)
برنامه «خندوانه» به وضوح از روزهای اوجش فاصله گرفته و به قولی کف گیرش ته دیگ خورده! رامبد جوان در روزهای سخت پس از جدایی جناب خان برای جلب و جذب مخاطب به هر دستاویزی چنگ می اندازد تا دوباره برنامه اش را گل سر سبد صدا و سیما کند.
اقداماتی نظیر تماس با نگار جواهریان از آن جمله آن هاست. به هر حال حریم خصوصی زندگی آدم معروف ها برای مخاطب عام بی نهایت جذاب است. . مورد دوم و متاخر هم شاید صحبت هایی در حاشیه رونمایی از کلیپ زندان با صدای چاوشی بود که خندوانه را به تریبونی برای پاسخگویی برنامه ا ی ماهواره ای تبدیل کرد. هر دوی این موارد خندوانه را در رسانه ها پررنگ کرد و تا حدودی رامبد جوان را به اهدافش رساند. هدف این بود که خندوانه دوباره سرخط خبرها بیاید و دچار تکرار و روزمرگی نشود. اما به چه بهایی؟
بهایش کوچک شدن برنامه به اندازه ی زندگی خصوصی آقای رامبد و خانم نگار و رفاقت رامبد و چاوشی است! در واقع برنامه ای که در سری های گذشته در آیتم های میان برنامه سرحال نشان می داد و به یمن حضور بقایی اجرای قدرتمندی ارائه می داد و یا حتی مصاحبه با مهمان جذاب و پر افت وخیز در می آمد و از موسیقی بیشتر و بهتر استفاده می کرد، حالا به تکرار افتاده و سوهان وجود اسپانسرها هم آن را کم جان تر کرده.
در واقع آن چه که برنامه ی رامبد جوان پیش از گذشته به آن نیاز دارد ایده ها و متن هایی تازه و خلاقانه است که بتواند روحی تازه به خندوانه بدمد. این گونه حرکات مقطعی در بازه زمانی کوتاه مدت شاید خندوانه را مطرح کند اما روح ندارد و دنیای برنامه را کوچک می کند.
استندآپ با چهره های تکراری، گفت و گو ها با ریتمی قابل پیش بینی کلیت خندوانه را حتی با وجود هنرنمایی نیما شعبان نژاد تکراری نشان می دهد، طوری که گاها تماشاچیان حاضر در استودیو کلافه به نظر می رسند و آن چه در قاب تلویزیون تماشا می کنیم گاه شبیه تئاترهای مبتدیانه دوران مدرسه می شود. طراحی دوباره برنامه همراه با متن هایی درخشان تنها راه نجات است و باقی دست و پا زدن است.
هوشنگ ابتهاج یا (شاعر هفته)
هوشنگ ابتهاج 89ساله شد، وجود او غنیمت است. فرقی ندارد اینجا باشد یا در آلمان. این که او و امثال او باشند با آن پشتوانه عظیم با آن همه خاطرات تلخ و شیرین از روزگار با آبروی ادبیات و شعر فارسی غنیمت است. روز تولد سایه است و کاری نداریم که توده ای بوده یا نبوده! چه بر کانون نویسندگان گذشته و یا اینکه او هنوز مست آرمان های سوسیالیتی اش است. امروز باید واژه های استاد را مرور کنیم و از خاطرات مشترک حظ ببریم.
امشب به قصه دل من گوش می کنی فردا چو قصه مرا فراموش می کنی
یا
ای عشق همه بهانه از توست من خامشم این ترانه از توست
یا
تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است
یا
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
و....سایه ی شما از سر شاعرانه های ما کم نشود
یغما گلرویی یا (رادیکال هفته)
یغما گلرویی و «اوج» در آینده ای نزدیک همکاری خواهند داشت به نیت تهیه ی یک آلبوم موسیقی. هیچ ایرادی هم ندارد. «اوج» تاکنون فعالیت های مثبت زیادی درعرصه سینما و به طور کلی فرهنگ داشته. اما نکته جالب تناقض رفتاری گلرویی است. چند ماه پیش مطلبی باعنوان «شهرت طلبان ایرانی» در برترین ها ارائه کرده بودم که قسمتی به یغما اختصاص داشت که درادامه می خوانید.
شاعر و ترانه سرایی که کار خوب کم ندارد و ترجمه ی خوب هم به همچنین. اما داستان گلرویی از جایی شروع می شود که دغدغه های اجتماعی اش حالت کافه ای پیدا می کند، در حقیقت او نمی تواند و یا نمی خواهد عدل منطقی میان دغدغه ها و شخصیت هنری اش ایجاد کند و گاها این دغدغه ها شکل یک عکس و شعار می شود و این طور به نظر می رسد کسی دارد برای ما تیزر تبلیغاتی با محور آزادی خواهی پخش می کند.
یغما گلرویی که شعری چون «تصور کن» را برای قمیشی می سراید، به اندازه کافی منورالفکر و متعهد به نظر می رسد، دیگر نیازی نیست برای تمام زندانیان عقیدتی و سیاسی ابراز موضع کند. اصلا نیازی نیست با آثار نیچه و شوپنهاور سلفی بگیرد، تکرار مجازی آزادی خواهی که اعتبار آزاد اندیشی نمی آورد. اصلا آزادی خواهی به عمل بر می آید، نه به عکس و کپشن، آزادی امری واقعی است در ذهن پرورش پیدا می کند و در خیابان معنی می گیرد. یغما گلرویی اصرار دارد با هر که بوی مخالفت می دهد هم کاسه شود، همین می شود که گاهی فکر می کنیم او از اوین آبرو می گیرد. اصلا احضار برای او برابر با ۲۰ سال کار هنری است، شکل شهرت طلبی گلرویی حاکی از یک اعتماد به نفس پایین است، او شهرت می خواهد چون گمان می کند چیزی نیست، یا چیز کمی است
نظر کاربران
در مورد رضا گلزار و استفاده از كلمه به درد نخور، خوب شما اشتباه ميكني! گاهي بايد سخيف حرف زد، گاهي حتي با يه ناسزا بايد طرف مقابل رو ساكت كرد! هميشه حرف زدن راه كار مناسبي نيست. با كلمات قلمبه و سلمبه و بحث ادبي، ادمي مثل فراستي و هر كسي كه از ادبيات فراستي خوشش مياد رو نميشه مجاب كرد. راهش همونيه كه گلزار انتخاب كرده، مثل خودش حرف زدن
در باره يغما گلرويي فقط در صورتي ميتونم حسن نيتت رو باور كنم كه يك بار، فقط يك بار، خودت هم (اقاي نويسنده ) با جريان مخالف باشي. نميشه اوين و يغما رو مسخره كني و خودت بزدل باشي. ثابت كن شجاعي، صداي مخالف شو، اونوقت هيچ كس نيازي به قهرمان پوشالي نداره
حالا همین نامه رو یه اصلاح طلب نوشته بود براش کف میزدین.البته تا اونجایی که یادمه ۳۰تا از اصلاح طلبا نامه نوشته بودن به ترامپ که تحریم هارو سفت تر و بیشتر کنه.
چقدر متناتون جانب دارانست. یه نویسنده حرفه ای هیچ وقت واقعیت رو فدای افکار شخصیش نمیکنه.
پاسخ ها
حرفای تکراری از آقایا خانم بدون نام تکراری
ما یه فیلم ساختیم رفت جشنواره و اسکار گرفت و باز هم بعدی دیگر از ایران هراسی رو جلوه ااد و مارو به عنوان مردمی شهوت ران معرفی کرد. تازه خوشحالیم میکنیم. هیچکس از پیشرفت کشورش ناراحت نمیشه.اما اگه این پیشرفت بود مطمین باشید مثل بقیه زمینه ها جلومونو میگرفتن.اگه پیشرفت بود وزیر فرهنگشون شخصا نمیگفت جشنواره ما یه جشنواره سیاسیه.اگه پیشرفت بود کشور قطر که یادمه واسه حادثه پلاسکو شادی میکرد اسپانسر و حامی این فیلم نمیشد.
امیدوارم خودمون جدا از هر عقیده و تفکری دربارش فکر کنیم.
لطفا منتشر کنید.
نوشته هاتون واقعا اعصاب خورد کنه.اخه چقدر یه ادم میتونه جانب دارانه بنویسه؟بعدم میگن فلان مجله...
حتی نتونستم بقیشو بخونم.
:/
الان فهمیدم اگه ادم اطلاع خاصی از یک مطلب نداشته باشه و متنای شما رو میخونه میگه چه خوب ولی در مورد نامه که درسی ازنگارش دوم دبیرستان بود همون مطالب را با کمی این ور اون ور نوشتی و انواع نامه نگاری که از درسای اخر کتاب هست رو تو ضیح دادی این درست شبیه چیزیه که یک دکتر با اصطلاحات خارجی حرف بزنه و چون ادم متوجه خیلی از حرفاش نمیشه بگه چه خوب ولی حلا خیلی راحت و با کمال شرمندگی میشه گفت نوشته های به درد نخورو کپی.چرا همیشه فکر میکردم متنا تراوش ذهن خودتونه؟؟؟؟؟؟
پاسخ ها
چند بار مخالفت میکنی؟همه نوشته هات هم شبیه همه.حداقل متفاوت بنویس متوجه نشیم
بدون نام 12:22 علم غیب داری .جادوگری ؟رمالی؟که اگه یک درصد این طور باشه سعی کن به فکر یک شغل دیگه باشی.من اولین بار نظر دادم .خخخخخخخخخخخخخخ
متاسفانه افرادی مثل ناشناس 12:22 فکر محدودی دارن،زیر همه نظرهای مخالف نوشته مطلب تکراری! و فکر میکنه همه رو یه نفر نوشته ، خب عزیز من یکم سعی کن مغزتو بازتر و دیدتو گسترده تر کنی .همه مخالفا لزوما یک نفر نیستن و این صفحه هم تمام دنیا نیست که بخان بیان اینجا خودشونو ثابت کنن....نظر خودشونو گفتن.مسابقه که نیست که یه نفر برا اینکه بخاد برنده شه بیاد صدتا نظر بذاره
انگار تو هم باید فکرتو بیشتر گسترش بدی از کجا میدونی کاربر بالایی که تشخیص داده فرد معترض 1 نفره با این کاربر یکیه؟ پس خودت بدتر از همه ایی
خطاب به سارا
سلام.
در مورد آقای ابتهاج اشتباه تایپی دارین لطفا اصلاح کنید. ایشون متولد 1306 هستند و 89 ساله شدن.
در مورد نظرات مخالف خوانندگان مطلب میخواستم بگم که: اظهار نظر هر گوینده و نویسنده ای برخاسته از عقایدشه و نمیشه هیچ نظری رو کاملا بیطرفانه تلقی کرد. آقای عبدلی هم نظراتشونو در مورد مسایل روز مینویسن و لازم نیست که به مذاق همه خوانندگان خوش بیاد. میشه نظراتشونو نقد کرد و جواب داد ولی هر بار می نویسین که جانبدارانه است و فقط همین! ... خوب نظراتشونو نقد منطقی کنین تا ما هم یاد بگیریم!
گلزار کار بسیار درستی کرده ادبی صحبت کردن در برابر یه آدم بی ادب معنایی نداره در واقع با آدم ها باید با زبانی که قدرت فهمش رو دارن صحبت شود در غیر این صورت طرف نمیفهمه چی گفتی پس اعتراض تون به گلزار اصلا وارد نیست در مقابل آدمی مثل فراستی گلزار بازم خیلی خیلی مودبانه صحبت کرده جا داشت که بازم جلو تر بره
من فک نکنم محمود با اون نامه اش خواسته مطرح شه اون مثل ... هیچ وقت از ذهن انسانها پاک نمیشه
ای کاش پست اخر رامبد جوانو میدی که حتما دیدی و اینها رو نوشتی همه چیو توضیح داده اتفاقا شمایی که رامبدو وسیله قرار دادی کسی که قصدش زدن باشه انتظار دیگه م مگه میشه ازش داشت لطططططفا اینقدر اخبارهاتون جهت دار نباشه لطفاااااااا
درود آقای عبدلی. متن هایت همیشه از موضع بی طرفی و با ادبیاتی روان، دلچسب و ترکیب جذاب است.
در مورد یغما گلرویی به نکته ظریفی اشاره داشتید، ایشان را تنها کسانی می شناسند که مطالبش را دنبال کرده باشند. در این صورت یا شیفته اش می شوید یا با اندکی تأمل متوجه شیفتگی اش به شهرت خواهید شد "او از اوین آبرو می گیرد "
مثل همیشه عالی و خوب خسته نباشید آقای عبدلی
خب اره خندوانه يكم تكراري شده اما فكر كنم تقصير ما مردم هم هست تا جناب خان رفت همه گفتن ديگه برنامه چرت شد و به درد نميخوره خب رامبد جوان هم مجبور شد همچين كار هايي بكنه
امروز خیلی عالی بود متن هاتون یواش یواش داره تعادل پیدا می کنه و از نابود کردن شخصیت ها و سوژه ها به بهای پر کردن مجله خبری فاصله گرفته . تشکر مرسی
ممنون آقای عبدلی
دفعه قبل یادمه قول دادی متناتو بهتر بنویسی٬ این دفعه من حس کردم واقعا بهتر نوشته شده.من هر دفعه با اینکه دلم میخواست متناتو بخونم اما ی کم میخوندم کاملا ازش خسته میشدم٬میرفتم سراغ بعدی.با اینکه من از بچگی سرم با کتابای پدرم که متنای سنگینی داشت٬گرم میشد.
آقای فراستی به عنوان یک منتقد به شهرت رسیده اند و یا حتی در حال حاضر مشهور ترین آن ها هستند اما متاسفانه به عنوان نماینده یک قشر خاص وظایف خودشون رو به درستی انجام نمی دهند به طوریکه اگر نظرات چندین منتقد را در رابطه با یک موضوع خاص مشاهده کنیم، نظر ایشان به طور کلی با نظر سایرین در تناقض می باشد. و همین نقد های افراطی ایشان هم اهالی هنر را کلافه کرده است. ایشان هیچ فرصتی را برای کوبیدن فیلم ها از دست نمی دهند فیلم های سلام بمبئی و فروشنده به یک اندازه برای ایشان افتضاح است و در نهایت طبیعی است از آن کسی که تا این حد منطق را به سخره می گیرد هر کسی بنا به سطح تحصیلی یا اجتماعی خود، نارضایتی اش را به شکلی بروز دهد.
در مورد رامبد واقعا درست گفتین ضمن اینکه رامبد خودش تو برنامه علی ضیا گفت دوست نداره و مجبور نیست در مورد زندگی خصوصیش چیزی بگه ولی با این کارش خودش دیگرانو تشویق میکنه که در مورد زندگیش کنجکاو بشن
امشب به قصه دل من گوش می کنی
فردا چو قصه مرا فراموش می کنی
قسمت مربوط به هوشنگ ابتهاج یا (شاعر هفته) اونقدر به نظرم آشنا اومد که انگار همین دیروز خوندم ولی با کمی جستجو متوجه شدم سال گذشته 6 اسفند در همین سری خوندمش.....یک سال چه زود گذشت.و مثل سال گذشته این شعر بیادم امد.....دیرست،گالیا!
چقدر نوشتنتون پر از عقده و ناراحتیه !
چرت و پرت تحلیل کردی باز
ممنون آقای عبدلی خوبه که دغدغه ی فرهنگی دارید به طور کلی آدم میهن پرستی به نظر می آیید .
فرهادی قبل از اینکه اسکار بگیره فیلمساز جریانساز نبود.
حالا جایزه ی سیاسی فرهادی رو به جوایز غیرسیاسی و کاملا هنری خودتون ببخشید دلواپسان عزیز
سلام جناب عبدلی عزیز
چند وقته که با نوشته هاتون آشنا شده ام . طوری که بیشتر مطالب رو برگشتم و از آرشیو خوندم .
فارغ از اینکه مطالبتون جانبدارانه ! هست یا نه ؟ قلم شیوایی دارید و بنده از خوندن مطالبتون بسیار لذت میبرم
نویسنده خوبی هستید برای یک مجله اینترنتی. فقط مراقب اشتباه های رایج، اما فاحش دستوری باشید. کلمات با ریشه فارسی نمی توانند تنوین بگیرند؛ مثل گاهاً. بهتر است گفته شود گاهی، برخی اوقات و غیره. ازاین قسم هم چنین هستند کلماتی مثل خواهشاً و آزمایشات (جمع عربی برای ریشه فارسی).
پاسخ ها
خوانندهجان درسته نباید تنوین و ات و غیره تو جمله رعایت بشه و این یکی از درسای زبان فارسی دبیرستانهولی باز اونجا توضیح داده شده چون از اول این طوری نوشته شده اشکالی نداره حتی در مورد مثلا عیسی .عیسا هم نوشته بشه اشکالی نداره .جالبتر که عبدلی چرا اینا رو نمیدونه و اومده تشکر و به به و چه چه کرده در ضمن گاها میتونه نوشته بشه گاهن نه گاهی ههههههههههه
البته درمورد عیسی که نوشتم اسمخاص هست نمیشه نوشت عیسا .و بعضی کلمات ریشه ی عربی دارن هم با تتنوین نوشته میشه.همین الانم بنویسم دبستنا رو ببینین اتفاقا با تنوین یاد داده میشه
گاهارا میشه نوشت گاهی که جا بیفته به کلمات فارسی نزدیکتر کنیم نوشته مونو.خواستی ایراد بگیری باید شکایت کنی از اموزش و پرورش در مورد ط و ص وء قانو پیپوستگی وناپیوستگی صفتها.هم یکم توضیح میدادی برای کنکوریا بد نیستا
سپاس و تشکر کردی حالا اونا مهم نیس رعایت کردن یا نکردنش.کامنت چه صیغهایه.پیام .شایدم واسه نگارشتون افت داره .نمیگیم بیسواد ما شما رو قبول داریم نویسندهی ماهرتر از خیلیاخخخخخخخخخخخ
در ضمن ترانه تصور کن هم در عنوان و هم در متن یک کپی برداری از ترانه Imagine از خواننده فقید John Lennon هست. این چندمین بار است که به عنوان نقطه طلایی این بنده خدا مطرحش می کنید!
انصافا در مورد اصغر فرهادی تحلیلی دقیق و روشن ارائه کردید جزء به جزء دلیل و برهان آوردید و این قانع کننده است اما فرهادی با فیلم های بین المللی اش و وجهه ای جهانگیر که در عالم پیدا کرده!! به زعم برخی ، نمی تواند برای بد من های قصه اش از کاراکترهای خارجی استفاده کند؟ یادمان هست در فیلم گذشته شخصیتهای مثبت بین المللی بودند و شخصیت بیوفای فیلم که زن و بچه اش را رها کرده بود و به وطن برگته بود ایرانی!!
چقدر احساس بدبختی میکنم که کارگردان درجه یک ما فعلا اصغر فزهادیه در گذشته کیمایی مهرجویی بیضایی مجیدی حاتمی کیا کیارستمی هرکدوم سبک و امضا خاص خودشون رو داشت فیلماشون با اینکه از چیزای دردآور میگفت ولی جایی برای امید و زیبایی هم داشت ولی فیلم های فرهادی احساس آشفتگی رو به من منتقل میکنه فرهادی انگار خیلی از جامعه فعلی ناامیده فیلماش پر از نکبته هیچ چیزی نداره که دلت رو خوش کنه مثلا بچه های آسمان درسته از فقر میگفت ولی نشون داد یه برادر چقدر برای خداهرش فداکاری میکنه آدم احساس خوبی به این دنیا پیدا میکنه و با خودش میگه شاید اگه منم مشکلی داشتم یکی اینطوری برام فداکاری کنه و کمکم کنه اما فرهادی انگار تو فیلماش میگه دیگه تو این زمونه انسانیت و احساس همدری و این چیزا نیست
خیلی یه طرفه به قاضی میرید.شما بیشتر نظر خودتون رو مینویسید تا حرف راست رو.
خوبه فهميديم استبداد و تعصب فقط در عرصه ي هنر خوب نيست و در عرصه ي خبر و مقاله نويسي بسيار هم ستودني است دليلش هم اينه كه ملايم ترين انتقادات رو به نوشته و مجله تون برنميدتابيد و خيلي زيبا سانسور مي كنين