رامبد، به دنبال کشف فرمول جوان ماندن!
هر چقدر هم بخواهی او را در قد و قامت فرید جنلگبرد به عنوان بازیگر به یاد بیاوری و روی کارنامه کارگردانی اش در سینما و تلویزیون متمرکز شوی، باز هم این «خندوانه» است که سایه سنگین خود را بر کارنامه حرفه ای رامبد جوان تحمیل می کند.
نظر رامبد جوان درباره این روزهای «خندوانه» چیست؟ حال عمومی این فصل را در قیاس با سه فصل گذشته چگونه ارزیابی می کنید؟
به این سوال این طور می توان جواب داد که ما از ابتدا قاعده ای برای برنامه سازی داشتیم و می دانستیم که باید این برنامه مشخصات معینی داشته باشد. حالا برخی از این مشخصات متغیر و برخی دیگر ثابت است.
به عنوان مثال درباره همین برنامه خندوانه، یکی از اجزای ثابت کار «رامبد جوان» است که در مقام میزبان برنامه را با سلام آغاز می کند و با خداحافظی به پایان می رساند. در میان این اجزای ثابت، جزییات دیگری وارد می شود که می توانند اهمیت بالایی هم پیدا کنند، مانند دعوت از مهمان، موسیقی زنده، تماشاچی داخل سالن، کمدین ها، جناب خان، گزارش های میدانی، نیما و موارد دیگری از این دست.
این ها اجزایی از «خندوانه» است که شما در مواجهه با آن انتظار دارید آن ها را ببینید. حالا امکان دارد در مواردی بخش هایی نقش پررنگ یا کمک رنگ تری پیدا کنند. مثلا در شب هایی که احساس می کنیم مهمان باحال تری داریم ،کمدین را حذف می کنیم و زمان بیشتری را به معاشرت با مهمان اختصاص می دهیم.
در پاسخ به اینکه در فصل چهار هر یک از این جزییات چه کیفیتی پیدا کرده اند، می توان پذیرفت که در موارد ضعف و در مواردی قدرت داشته ایم. در فصل یک تا سه خندوانه، ما درصد قابل توجهی از مهمانان باحال را به استودیو آوردیم و از این به بعد باقی مهمان ها یا افرادی هستند که زمان بندی مشترکی برای حضور در برنامه ما نداشته و ندارند، یا نمی خواهند به تلویزیون بیایند و یا تلویزیون نمی خواهد آن ها بیایند.
این طور بود که در این فصل گزینه های ما برای دعوت از مهمان محدود شد. از طرف دیگر حضور کمدین ها هم به دلایلی کم رنگ تر شد؛ عدذه ای سر کارهای دیگر بودند و برخی هم احساس کردند دیگر چیزی برای ارائه ندارند. برخی از دوستان هم به برنامه «دورهمی» رفتند و طبیعتا تکرار حضورشان در برنامه ما جالب نبود و هر دو برنامه سعی کردیم این رنگ و بوی خاص خود را حفظ کنیم.
خداحافظی جناب خان که حضورش گرما و ویژگی خاصی به برنامه داده بود هم اتفاق مهمی بود. اما واقعیت این است که از آغاز کار رویکردی را در برنامه داشته ایم که هنوز هم حفظ کرده ایم و آن رویکرد فرهنگ سازی و تعامل با مردم است که نمونه اخیر آن پویش اهدای عضو بود. این ماجراها را هنوز هم در خندوانه داریم.
برداشتم از محموع این توضیحات این است که تلویحا رامبد جوان هم پذیرفته است که حال این فصل خندوانه بدتر از حال فصل های قبل است و در حال فهرست کردن دلایل این حال بد است...
البته حال خندوانه در سه فصل قبل بد نبود که این یکی «بدتر» باشد، حتی حالش بد هم نیست. به نظرم شاید میزان تنوع و شوخ طبعی این فصل به نسبت فصل های قبل کمتر است که دلیلش نبود چیزهایی است که به آن اشاره کردم. به عنوان برنامه ساز هم در مواجهه با این وضعیت دست روی دست نگذاشته ایم. عروسک های تازه ای که پیش از نوروز به ترکیب ما اضافه می شوند قطعا رنگ و بوی تازه ای با خود به همراه خواهندداشت.
گروه کاملا حرفه ای هم پشت این عروسک ها هستند. محمدرضا علیمردانی، هومن حاجی عبدالهی، هادی کاظمی و مجید آقاکریمی یک گروه گوینده باحال در حوزه کارهای عروسکی هستند و قطعا همراه شدن این عروسک ها حال وهوای تازه ای به خندوانه خواهدداد...
اما در کنار نکاتی که درباره مهمان ها و کمدین ها مطرح کردید برگ برنده فصل های قبل خندوانه بیشتر ایده ها بود و نه مهمان ها! احساس نمی کنید خندوانه در این فصل دچار فقر ایده هم شده است؟ انگار خیلی به پشتوانه استقبال از فصل های قبل و محبوبیت تضمین شده در میان مخاطبان حساب باز کرده بودید!
هیچ وقت این گونه نبوده ام. من آدم با اعتماد به نفسی هستم؛ بسیار زیاد. مدعی هم هستم اما موقع بازی کردن هیچ وقت حریفم را دست کم نمی گیرم، چون در عین حال باهوش هم هستم. آدم های کم هوش دچار این وضعیت می شوند که با خودشان بگویند من که کارم درست است و همین طور جلو می روم! نه م نو نه تیم ما آدم های کم هوشی نیستیم. ما همیشه برای کارمان ساز و کاری داشته ایم. همیشه سعی کرده ایم خودمان را سر پا نگه داریم، حتی شده با حداقل ترین علائم حیاتی؛ اما از جایی به بعد موتور یک اتفاق را روشن می کنیم و آن وقت است که قدرت و جذابیت برنامه مشخص می شود.
در فصل جدید تا الانی که با هم صحبت می کنیم، ۴۱ قسمت خندوانه پخش شده است، در این مدت کارهایی کرده ایم، مهمان های باحالی آمده اند، شب های خاص و گرمی هم داشته ایم. اتفاق کمدی و طنزی هم رقم خورده است. همین اندازه فکر می کنم آن قدر تنوع دارد که براساس آن بتوان گفت «خندوانه» هنوز هست و کارش را می کند. طراحی ما اساسا همین بوده است.
اشاره کردم که برنامه ما اجزای ثابتی دارد که قرار نیست آن ها را برای جذابیت تغییر بدهیم. همیشه قرار است رامبدی باشد مانند همه شوهای تلویزیونی در دنیا که یک میزبان دارد و همان میزبان تبدیل به نخ تسبیح اصلی برنامه می شود. باقی اجزای ثابت مثل مهمان و قطعه برنامه ها و نیما و غیره را هم که کماکان داریم. باقی موارد مثل مسابقه «استندآپ کمدی» ایده ای است که در کنار این ها به صورت موقت تعریف می شود و قرار نیست در برنامه غالب شود.
همان بحث نقطه اوجی که در نمودار خط سیر هر فصل قابل تشخیص است.
بله.
و در این فصل هنوز به این نقطه نرسیده اید...
از دو هفته دیگر و با حضور عروسک ها حتما این اتفاق می افتد. از ابتدا می دانستیم نزدیک به یک ماه باید پخش داشته باشیم تا به اصطلاح جاگیر شویم و از اسنفندماه وقت رو کردن عروسک ها است؛ که به نظرم کار بسیار درخشانی خواهدبود...
بخشی حتما همین طور است. بعد از آن از ادیبهشت دور جدید «لباهنگ» را برگزار خواهیم کرد.
«خنداننده شو» به کجا رسید؟
به تابستان سال بعد موکول شد.
چرا این قدر با تاخیر؟ انتظار می رفت امسال شاهدش باشیم.
عقب افتادنش دلایل مختلفی داشت. ما برای برگزاری این جنس مسابقه ها وابستگی هایی به افرادی خارج از گروه تولید برنامه داریم که باعث می شود همه کار مربوط و مرتبط با داشته ها و برنامه های خودمان پیش نرود. باید با یکدیگر هماهنگ می شدیم و حاصل این هماهنگی هم به همین زمان بندی رسیده که عرض کردم.
پس در ایام نوروز هیچ رقابت و مسابقه ای در برنامه نیست و بار اصلی جذابیت بر عهده همین عروسک ها است.
بله، عروسک ها و البته مهمان ها و بازی های ویژه ای که خواهیم داشت. درمجموع هر کدام از این ایده ها فضا و رنگ و طعم تازه ای به برنامه خواهدداد و براساس تجربه ای که در فصل های قبلی خندوانه داشتیم احساس می کنیم باز هم کارمان می گیرد و زوردار می شویم!
این نکته درستی است که هر ایده و تصمیمی حال و هوایی به برنامه می دهد و از همین زاویه نگاه می خواهم نقدی را به یکی از رویکردهای فصل چهارم در قیاس با سه فصل قبل مطرح کنم. واقعا احساسم این است که یکی از دلایلی که این خندوانه دیگر نمی تواند حال مخاطبش را خوب کند حجم بالای ایده های پول محور در آن است! در فصل های قبل مخاطب بعد از یک روز کار و دغدغه معاش می توانست ساعتی را به وجه دیگر زندگی بپردازد و شاداب شود، اما حالا ناگهان با برنامه ای مواجه است که با پرتاب یک توپ بسکتبال ۱۰۰ میلیون جایزه می دهد، با یک دارت، ۸۷ میلیون می دهد، با پیامک شاسی بلند می دهد! چرا این قدر برنامه رنگ پول گرفت؟
ما پول خوب هم اگر می دهیم، آن را خرج حال خوب می کنیم...
اتفاق نکته همین جاست، چرا خندوانه روی همان محور که «پول لازمه حال خوب نیست» باقی نماند!
آن رویکرد را که کماکان هم داریم، اما واقعیت این است که وضع اقتصادی کشور خوب نیست و درصدی از مردم واقعا نیازمندند. خندوانه رسما تبدیل به خیریه شده است. هر روز تعداد بالایی نامه و درخواست داریم از افراد نیازمندی که پول می خواهند برای درمان و رفع نیازهای اولیه...
اتفاقا برای همین افراد است که می گویم تلویزیون نباید بار مضاعفی بر ذهن مخاطب تحمیل کند!
بحث من چیز دیگری است. اساسا برنامه ای که مدام می گوید حال تان خوب باشد و بخندید، ناخودآگاه این احساس را ایجاد می کند که یک فردی می آید می گوید حالا که حالت این قدر خوبه پول بده که حال منم خوب باشه! این شرایط از فصل اول برای خندوانه بوده و هنوز هم ادامه دارد. به هر حال پشتیبان مالی (اسپانسر) دارد برای برنامه پولی را هزینه می کند تا نامش مطرح شود. ما هم تلاش می کنیم از امکانات و بودجه ای که پشتیبان در اختیار ما گذاشته استفاده کنیم تا در جایی دیگر حال عده ای خوب شود.
درباره ساز و کار حمایت مالی که بحثی نیست. ابتدا هم تاکید کردم که انتقادم به جنبه فرهنگی این رویکرد است. مخاطبی با تمام ان مشکلات مالی که به بخشی از آن اشاره کردید، شب مقابل تلویزیون می نشیند و می بیند یک فرد عاید مثل اوئ با پرتاب یک توپ داخل حلقه صاحب 100 میلیون تومان پول نقد می شود، این چه تاثیری بر روحیه و افکار او می گذارد؟
مگر چه تاثیری می گذارد؟
از نظر روحی چنین فردی دیگر به سختی می تواند خوشبختی و حال خوب بدون پول را باور کند! این به نوعی تن دادن به قواعد شانس و قرعه کشی در مسیر خوشبختی است...
اما این پول ها چه می شود؟ به طور خاص تاکید می کنم روی 87 میلیونی که بابت پرتاب دارت به مهمانان اهدا می شود، واقعا توی جیب مهمان نمی رود؛ خرج کارهای خیریه می شود. اولین جایزه تبدیل به جهیزیه برای دختران جوان شد و دومی...
این ها که می گویید بحث انتخاب مهمان است...
بالاخره آنچه مخاطب می بیند همین است. این جایزه درواقع فراتر از برنامه اهدا می شود و مهمانان هم غالبا به خواست و انتخاب خود آن را در یک کار خیر هزینه می کنند؛ یعنی این فقط یک بهانه است برای رقم خوردن یک کار خوب...
اما آنچه مخاطب روی آنتن می بیند پول دار شدن ناگهان و شانسی یک فرد است، فارغ از اینکه با این پول چه می تواند بکند. اصلا چرا در برنامه ای با مختصات و شناسنامه «خندوانه» باید «پول» این قدر شخصیت پیدا کند؟!
البته تا اینجا که با هم صحبت می کنیم تنها یک مورد صد میلیون تومان پرداخت شده و دو مورد 78 میلیون تومان...
که گویا جایزه صدمیلیون تومان به دلایل اعتراضات منتفی شد!
نه بحث بر سر اختلاف با پشتیبان آن بخش بود که به برنامه هم ربطی نداشت و مربوط به تعاملات سازمان با آن پشتیبان خاص بود.
در کل این نقد را به برنامه وارد نمی دانی؟
چرا، اصل حرفت را می فهمم و مطمئن باش حتما به آن بیشتر فکر می کنم. نکته بسیار مهمی را مطرح کردی و اگر واقعا این اتفاق دارد در برنامه رخ می دهد، خلاف آن چیزی است که طزر تفکر اصلی خندوانه از ابتدا تا امروز بوده است. حس الان من اما این است که ما داریم یک کار باحال برای خوب کردن حال افراد می کنیم و چنین نگاهی به مسئله ندارم. اینکه یک نفر شانسی در برنامه پول زیادی می برد مگر بد است؟ مگر دیگران شانسی چیزهایی را به دست نمی آورند؟ چرا مخاطب باید به آن حساس باشد؟ به خصوص وقتی کسی که به صورت شانسی پولی به دست می آورد به جای آنکه پول را داخل جیبش بگذارد، آن را خرج حال خوب دیگران می کند، این آن چیزی است که مخاطب می بیند...
مخالفم. ما درباره واقعیت جامعه امروز صحبت می کنیم که به شدت در زمینه مسائل مالی روحیه آسیب پذیری دارد و حتی وقتی رامبد جوانِ نوعی را سوار بر ماشین شاسی بلند می بیند واکنش منفی به آن نشان می دهد؛ منتظر توضیح و استدلال هم نمی ماند...
این دیگر مشکل من نیست. هر آدمی در مختصات ماهایی که در این کار هستیم در همه دنیا پول های بسیار کلانی دریافت می کند. مگر منِ نوعی همین امروز به این جایگاه رسیده ام و فقط با همین خندوانه شروع کرده ام. ۲۵ سال است که دارم برای موقعیتم تلاش می کنم.
این ها همان توضیحاتی است که جامعه حساس امروز، حوصله شنیدن آن را ندارد و به همین دلیل هم می گویم نسبت به آن پول شانسی هم کاری ندارد خرج چه کاری می شود و حس اولیه همان حساسیت منفی است! در چنین شرایطی رسانه قطعا باید بیشتر حواسش باشد...
قطعا ما به عنوان برنامه ساز باید حواسمان باشد و سعی می کنیم بیشتر هم حواسمان را در این زمینه جمع کنیم. رسانه هم به اندازه خودش حواسش هست. این خیلی هم بدیهی است. اینکه می گویی برنامه نباید چنین ذهنیتی ایجاد کند بسیار درست است و حتما بررسی دقیقی درباره آن خواهیم داشت. بابت طرح این موضوع ممنون تو هستم.
پس برویم سراغ رامبد جوان که هم زمان با بازتاب های خندوانه در فصل جدید ناگهان در مقام کارگردان شاهد رونمایی از فیلم «نگار» او در جشنواره فجر بودیم. این تجربه عجیب و غریب چه نسبتی با این روزهای رامبد دارد؟ تعمدی برای فاصله گرفتن از فضای خندوانه و شکستن تصور مخاطب از خود داشتی؟
طبیعتا این هم بخش دیگری از من است. قطعا یک موجود تک بعدی نیستم. فیلم «نگار» برای من تجربه ارزشمندی بود، چرا که اساسا من عاشق سینما هستم. خیلی خوشبختم که در این حرفه هستم و جذاب ترین جای جهان را سینما می دانم. خیلی جادو و رویا دارد و به همین دلیل واقعا جای هیجان انگیزی است.
احساس می کنید مخاطبان خندوانه می توانند با «نگار» ارتباط برقرار کنند؟
طبیعتا مخاطبان خندوانه هم آدم هایی تک بعدی نیستند. عین ما که الان داریم حرف های جدی با هم می زنیم و فردا در یک مهمانی احتمال دارد با هم بگوییم و بخندیم! هر فردی در هر موقعیت رفتار خود را انتخاب می کند. بر همین اساس عده ای می توانند «نگار» را ببینند و دوست نداشته باشند و عده ای دیگر ممکن است آن را دوست داشته باشند. مهم این است که «نگار» یک فیلم تکلیف روشن است. می دانم چه ساخته ام و تماشاگر هم در مواجهه با آن متوجه می شود با چه اثری مواجه است.
در مواجهه با تجربه های قبلی خیلی سر و شکل سینمایی تری دارد...
حتما در امر فیلم سازی پخته تر شده ام.
نه منظورم پختگی نیست، چه اینکه آثار قبلی شما در سینما هم ناپخته نبود! منظورم شیطنت ها و بازی های فرمی سینمایی است که قبلا نمونه اش را در کارنامه رامبد جوان ندیده بودیم.
فیلم های قبلی لازم نداشت. باید به اندازه می رفتیم و در «نگار» هم این لازمه روایت بود.
و از بازخوردها در جشنواره رضایت داشتید؟
بله. خیلی بهتر و بیشتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم و حتی برخی تبدیل به هوادار جدی فیلم شدند! واقعیت امر این است که حداقل یک فیلم متفاوت است و برای شخص من ساخت آن بسیار لذت بخش بود. اساسا اینکه چیزهایی را به صورت مجزا کنار هم می چینید تا به نتیجه ای برسید و در خروجی شاهد این نتیجه می شوید، یکی از اصلی ترین لذت های کارگرداین برای من است.
احتمالا هم اوج این هیجان آنجایی است که می بینی مخاطب هم آنچه را در ذهن داشته ای، دریافت کرده است!
دقیقا. فیلم هایی مانند «نگار» اساسا رنگ و لعاب تازه ای به سینما می دهد. سینمای ما در سال های اخیر بخش عمده ای از تولیداتش شبیه هم شده است و تجربه ای مانند «نگار» ناگهان فضای تازه ای را خلق می کند و می تواند ذائقه های تازه ای به وجود بیاورد. این تغییر ذائقه تاثیر مثبتی در کلیت حرکت سینمای ایران می تواند داشته باشد.
اتفاقا غیر از «نگار» فیلم های دیرگی مانند «ماجرای نیمروز» یا «خفه گی» هم درجشنواره امسال بود که طعم و رنگ متفاوتی از نظر سینمایی داشتند؛ این یک فرآیند است یا صرفا هم زمانی اتفاقی چند تجربه شخصی؟
قطعا کسی نیامده به من بگوید امسال یک فیلم متفاوت بساز. این خود ما هستیم که به صورت جداگانه تصمیم می گیریم و دغدغه شخصی ماست که تبدیل به فیلم می شود. از آنجا که سینما را دوست دارم مدام به آن فکر می کنم و طبیعتا به دنبال تجربه های تازه هستم. همه ما برآیند و نتیجه آن چیزهایی هستیم که در اطراف مان در جریان است با آنچه در ذهن داریم.
سینمای ما اگر این شکلی یعنی شبیه «نگار» بود، شاید دیگر چنین کاری نمی ساختم. شاید به دنبال تجربه دیگری می رفتم. اساسا اینکه تجربه دیگران را تکرار کنم دوست ندارم. حتی تجربه های خودم را هم تکرار نمی کنم. مثلا اینکه «ورود آقایان ممنوع ۲» را بسازم تجربه جالبی نیست...
اتفاقا صحبت هایی شده بود برای ساخت این فیلم؛ نخواستید یا نشد؟
نمی گویم نخواستم، اتفاقا همه هم می خواستیم اما به دلایلی نشد. حرفم این است که هیجان انگیزتر از این کار تجربه های تازه است. من که نمی دانم چقدر دیگر زنده هستم، پس برایم مهم است که من خندوانه ای می سازم که چیز تازه ای دارد؛ و یا «نگاری» را کارگردانی می کنم که هم برای خودم و هم برای مخاطب، تجربه ای تازه محسوب می شود.
این شیطنت کاری و تلاش برای تجربه های متفاوت، فکر می کنم از همان آغاز جزیی از ویژگی های کارنامه رامبد جوان بوده است؛ از فرید «خانه سبز» تا همین امروز. احساس می کنید در این سال ها رابطه تان با مخاطب چه تغییراتی کرده است؟
به هر حال در تمام این سال ها تلاش کرده ایم یاد بگیرم و رشد کنم. اصلا از اینکه بگویم یاد می گیرم ابایی ندارم. مدام به دنبال تجربه های تازه هستم، به همین دلیل هم در شرایطی که اینترنت و فضای مجزای تا این اندازه فراگیر شده است به دنبال آن هستم که در آن فضا هم کاری بکنم. امروز هم این کار را کلید زده ایم و پروژه ای با عنوان «جوان زی» را آغاز کرده ایم.
آیا تجربه ای در ادامه همان پروژه «گپ» در شبکه آی فیلم است؟
شاید بله و شاید هم نه. نمی دانم دقیقا شبیه می شود یا نه. ویژگی اصلی پروژه این است که کل کار با موبایل تصویربرداری می شود، از موبایلی که در دست خود من است تا موبایل هایی که دیگران در دست دارند...
چه می شود که برخلاف برخی از هم صنف هایی که اساسا فضای مجازی را تهدید مطلق می دانند و اصرار دارند فعالیت در شبکه های اجتماعی را تکذیب کنند، رامبد تا این اندازه اصرار به حضور فعال در این فضا دارد؟
ما باید در جریان این واقعیت باشیم که جهان مدام در حال تغییر است و مدام باید آن را به خود یادآوری کنیم. من اگر قرار است آدم پویایی باشم، باید بدانم اتفاقاتی در جریان است که نباید از آن ها بی خبر بمانم. بالاخره قصد نهایی همه ما منتقل کردن برخی چیزها به مخاطب است. وقتی فضای اینترنت تا این اندازه گسترده شده و مخاطب دارد، چرا باید آن را نادیده بگیریم. مگر غیر از این است که حرفه ما ارتباط با آدم ها و به نمایش گذاشتن داشته ها برای تماشای دیگران است.
واقعیت وحشتناک تر این است که ما در کشورمان در حدود 17 میلیون نوجوان 10 تا 20 ساله داریم که این جمعیت با حداقل محصول فرهنگی مختصِ خود مواجه اند؛ به تعبیری ما هیچ محصولی برای این جمعیت تولید نمی کنیم و اساسا آن ها را نمی بینیم...
حتما باید ماجرای پردیس کوروش اتفاق بیفتد تا دیده شوند!
واقعا همین است. این ۱۷ میلیون نفر خودشان یک کشور هستند! اگر این ها را نادیده بگیریم بسیار خطرناک خواهندبود. واقعیت این است که منِ نوعی در این موارد دغدغه فرهنگی دارم. اصلا چرا فیلم می سازیم؟ چرا من ایده ای مثل خندوانه را ۱۴ سال در ذهنم پرورش می دهم تا به بار بنشیند؟ اگر به دنبال پروژه سازی سریالی بودیم که طور دیگری عمل می کردیم. برای ما کتاب خوان شدن مردم مسئله است.
اجازه دهید تجربه ای را از پروژه تازه مان یعنی «جوان زی» تعریف کنم؛ برای این گزارش هر ما به یک دبیرستان دخترانه و یک دبیرستان پسرانه می رویم. همین هفته پیش به یکی از مدارس دخترانه و پسرانه در منطقه ای رفتیم که سطح مالی شان نه زیاد فوق العاده بود و نه پایین. هر دو مدرسه هم دانش آموزانی با سطح علمی و معدل نسبتا بالا داشتند، اما همه مایوس و ناامید مطلق بودند! مدام می پرسیدند آخرش چه می شود!
تعجب می کردم که شما معدل ۲۰ و ۱۹ دارید، حتما در آینده نزدیک می توانید دانشجویان موفقی در دانشگاه باشید، بلافاصله می گفتند بعدش چی؟!
دانش آموز 17 ساله ما صراحتا سوال دارد که آینده اش چه می خواهد بشود و به شخصه احساس کردم هیچ پاسخی به او ندارم بدهم! انگار این بچه ها وارد بازی ای شده اند که باور کرده اند هیچ پایانی ندارد! این وضع پسران بود. در مدرسه دخترانه پرسیدیم بزرگ ترین ترس شما چیست؟ غالبا پاسخی نداشتند تا اینکه یکی دستش را بلند کرد و گفت: «از دست دادن خانواده ام» گفتم چرا باید در این سن به این ترس فکر کنی؟ خواستم به این موضوع فکر هم نکند، اما وقتی پرسیدیم این دغدغه چند نفر شما است، تقریبا همه دست بلند کردند!
یعنی نوجوانان ۱۵ ساله به جای آنکه آتش به پا کنند و خوش باشند، هراس از دست دادن خانواده دارند! این ها واقعیت هایی است که باید نگران آن ها باشیم. این میزان از افسردگی و ناامیدی در جامعه نگران کننده و غم انگیز است. این ترسناک است...
و احساس می کنید با پروژه ای از جنس «جوان زی» می توانید این شرایط را تغییر دهید؟
اساسا «جوان زی» به دنبال یک شعار محوری است و آن اینکه «جوان زندگی کنید». حرف ما در این برنامه همین است که محدوده سنی را جدی نگیرید، بلکه یاد بگیرید چگونه می توان تا سال ها جوان زندگی کرد. مهم این است که ویژگی های یک جوان از قبیل انگیزه و امید در کارها را تا سال ها برای خود حفظ کنیم و این گونه قطعا تا 80 سالگی هم می توان جوان زندگی کرد. در این برنامه به دنبال کشف همین قاعده هستیم که چگونه می توان جوان زندگی کرد.
واقعیت این است که اتفاقات غم انگیز در اطراف مان زیاد است و امثال منِ نوعی هم در این موارد دغدغه داریم. از روزی که به آن دو مدرسه رفته ام هنوز حالم بد است. هستند افرادی که به برنامه ما می آیند و می گویند نمی دانیم اگر روزی دیگر خندوانه نباشد چه کنیم! این واقعا به معنای مهم بودن برنامه خندوانه نیست؛ بلکه نشان می دهد حرف از «امید» زدن چقدر اهمیت دارد.
خاطرم هست خندوانه با این شعار و ایده کارش را شروع کرد که «خنده مصنوعی هم مفید است» فکر می کنید برنامه تان بعد از چهار فصل از این ایده اولیه عبور کرده یا روی آن متوقف مانده است؟
همین نکته ای که به آن اشاره می کنید آن قدر با اتهام و ایراد از سوی بسیار مواجه شد، با این مضمون که خندوانه دارد آدم ها را ترغیب می کند به خنده های الکی و مصنوعی! این برداشت از خندوانه بسیار وحشتناک است. این صرفا یک تکنیک بود برای آنکه بگوییم شاد بودن و خندیدن آنقدر مهم است که حتی متخصصان توصیه می کنند شده روزی 5 دقیقه الکی بخند! به عنوان مثال و تمرین برای همین تکنیک در هر برنامه 25 ثانیه از یک برنامه 90 دقیقه ای را شاهد مثال گرفتند تا ما را متهم به ترویج الکی خندیدن و فکر نکردن بکنند! این عین دشمنی است. این قدر این نکته را به من گفتند و تکرار کردند که قیدش را زدیم! برای من انتقال موضوع مهم بوده و هست...
سوال من هم همین بود؛ فکر می کنید بعد از چهار فصل توانسته اید از آن تکنیک اولیه عبور کنید؟
تا حدودی توانسته ایم. بالاخره فراموش نکنید ما هم طیفی از همین جامعه هستیم. در همین بازه زمانی چهار ساله افراد بسیاری به خندوانه آمدند و مثلا گفتند «معتاد بوده ام با خندوانه ترک کردم»، «ناامید مطلق بودم و شما مرا به زندگی امیدوار کردید»، «دو سال بیکار در خانه نشسته بودم که با برنامه شما انگیزه زندگی و کار پیدا کردم!» و موارد بسیار دیگری از این دست. این ها همه اتفاقات خوب خندوانه است که نمی توان آن ها را نادیده گرفت.
آیا بعد از این فصل شاهد تولید فصل پنجم خندوانه خواهیم بود؟
هر چند در این سال ها مانند روبات فقط مشغول کار بوده ام و این واقعا خسته کننده است اما جواب قطعی به سوال شما نمی توانم بدهم، چرا که مجموعه ای از عوامل در این زمینه دخیل خواهدبود. من همه تلاشم را می کنم که کارم را به بهترین شکل انجام دهم و اصلا هم نمی دانم فصل پنجمی برای خندوانه وجود خواهدداشت یا خیر؟ مجموعه ای از عوامل در این زمینه نقش آفرین است و من به تنهایی نمی توانم درباره آن تصمیم گیری کنم.
نظر کاربران
خسته نباشی مردِ بزرگ...
ما قدر انسانهای شریفی مثه شما رو خوب میدونیم و همیشه ممنونتون هستیم که توی این بازارِ داغ ناامیدی سعی کردید حال مردم و خوب کنید وتشویقشون کنید که از زندگیشون لذت ببرند از همه ی سنگ اندازی هایی که برای شما و برنامه تون شد خبر داریم ،ممنون که پا پس نکشیدید ...
ای کاش ازجمعیت تقریبا ۸۰میلیونی کشور یک درصدشون مثه شما سعی مبکردند مردم و خوشحال کنند اونوقت جامعه مون حالش مثه خندوانه عالی میشد.خدا بهتون عمر باعزت بده...
برقرار و پاینده باشی....
واقعا رامبد جوان عالیه............دقت کردین تو همه ی قسمتای خندوانه فقط به فکر کمک به نیازمندانه.........
بهترین برنامه های تلویزیون نود و فوتبال 120
یکی از خسته کننده ترین برنامه های تلوزیون خندوانه.خیلی خوشحالم که بالاخره قراره تموم شه.
نمیشه کسانی که فکر میکنن خندوانه خسته کننده هست نگاه نکنن؟؟؟؟؟؟ خب مگه مجبورین!!!! خندوانه بهترین برنامه ای هست که صدا و سیما ساخته، مچکرم از اقای جوان که خندیدن مردم دغدغه هست واسشون
واقعا که
کسی مجبورت نکرده نگاه نکن!!!!!!!!!!
سلام خسته نباشید به آقای رامبد جوان عزیز عمرت با عزت.
عزیزان توجه داشته باشند با مهدودیتهای که در سیمای ما هست و من کاملا موفق آن هستم واقعا آقای جوان دارن جهاد می کنند.
این مشکل افسردگی که اقای جوان میگن تقصیر خود خانواده هاست به جای این که توی خونه از عشق و محبت ودوستی صحبت بشه همش از گرونی و اختلاس بیکاری مرگ و میر صحبت میکنن خب معلومه ادم افسرده میشه
واااا
اونایی که فکر میکنن دلش به حال ملت سوخته، به نیازمندا کمک میکنه چون آدم خوبیه و... باید بهشون میگم معلومه هیچ شناخت درستی از هنرمندان مخصوصا چهره های سینما و تلویزیون ندارن، نمیدونم نظرم تایید میشه یا نه، ولی ریا و دورویی و دمدمی مزاجی تو وجود بیشتر هنرمندای مشهور وجود داره دلیلشم عیانه چون اونا جزیی ترین کارشون برای مردم مهمه و اونا به هیچ وجه از این مسئله ناراحت نیستن چون اگه بودن این شغل رو انتخاب نمیکردن و یا سعی میکردن بی حاشیه تر باشن ولی خوب ذات هنر سینما بی حاشیه بودن رو برنمیتابه
مملکت شده پر از حسود