در علوم سیاسی، چیزی به نام «اصول گرایی» نداریم
دکتر سید صادق حقیقت را می توان متخصص «اندیشه سیاسی» دانست چه آن که هم در این زمینه تحصیل کرده و هم بیش از یک دهه است این موضوع را به دانشجویان دانشگاه مفید قم، دانشگاه تهران و دانشگاه باقرالعلوم تدریس می کند. حقیقت با برشمردن مفاهیم معرف جریان های سیاسی، اطلاق واژگان اصول گر ا و اصلاح طلب به دو جناح رقیب در کشور را اشتباه می داند.
بحث ما در بررسی آینده سیاسی جناح اصول گراست. اما به نظر می رسد قبل از ورود به این بحث باید درباره نوع تقسیم بندی جریان های سیاسی کشور بحث کنیم. به نظر شما با چه معیارهایی می توان جناح های فکری و سیاسی در کشور را شناسایی کرد؟
- جریان های فکری - سیاسی در ایران بر اساس ۵ شکاف متقاطع قابل ترسیم هستند.اول، شکاف سکولار و دینی است، بعضی از جریان ها به دو معنا سکولارند: یکی این که دین را از سیاست جدا می دانند و دیگر آن که نهاد دین و روحانیت را از دولت جدا می دانند. در مقابل، جریان دینی قرار دارد که هم معتقد است دین از سیاست جدا نیست و اعتقاد دارد که نهاد دین و روحانیت از نهاد دولت جدا نیست. شکاف دوم شکاف بین راست و چپ اقتصادی است. چپ اقتصادی به این معنا، شامل کسانی است که شکاف زیاد بین فقیر و غنی را نمی پذیرند. ولی راست اقتصادی برای شکاف بین فقر و غنا تعریف خاصی ندارد. یعنی تا جایی که این شکاف با مسائل شرعی مغایرت پیدا نکند، بدون مشکل است.
منظورتان کسانی است که به اصالت فعالیت بخش خصوصی معتقدند؟
- بله. تاکیدشان بر فعالیت بخش خصوصی است. البته با رعایت خطوط قرمز مذهبی. می گویند فردی که ربا ندهد و ربا نگیرد و خمس و زکاتش را هم پرداخت کند، اگر ثروتش تا بی نهایت هم افزایش پیدا کرد اشکالی ندارد. در همین زمینه، جالب است توجه کنیم که اخیرا آقای ربیعی وزیر محترم تعاون گفته اند که در ایران ۵ میلیون نفر در حد سرمایه داران آمریکایی زندگی می کنند و هم زمان ۷ میلیون نفر هم در فقر بسیار شدید، یعنی خیلی بدتر از زیر خط فقر به سر می برند.
شکاف های دیگر مقسم جریان های سیاسی در کشور کدام اند؟
- شکاف دیگری هم می توان بین چپ و راست سیاسی تعریف کرد. از این منظر چپ ها معتقد به فرایند دموکراتیک و تحدید قدرت اند. در حالی که راست سیاسی به دنبال اقتدارگرایی و تمرکز قدرت است. البته لازم است توضیح دهم که اقتدارگرایی به معنای تمامیت خواهی یا توتالیتاریانیسم نیست، پس می شود یک نفر اقتدارگرا باشد و در عین حال بر اساس عدالت سیاسی عمل کند. به عبارت دیگر، تمامیت خواهی حد نهایی اقتدارگرایی است.
شکاف چهارم بین سنت و تجدد است. برخی از جناح ها یا در قالب تفکرات سنتی و یا در قالب تفکرات سنت گرایانه به سنت گرایش دارند و در مقابل برخی هم به تجدد و مدرنیته تعلق خاطر دارند. با توجه به شرایط کشور ما شکاف پنجمی هم وجود دارد و آن هم ولایی بودن یا نبودن است. به این معنا که برخی جریان ها لازم می دانند که همه فعالیت ها با ولایت فقیه تنظیم شود و برخی دیگر از جناح ها محدودیت هایی هم برای اختیارات ولی فقیه متصورند. از این رو ولایت پذیری هم یک معیار برای تقسیم جریان های سیاسی ایران است.
اگر ما این معیار را بپذیریم زمینه ای برای محدود کردن یک طیف ایجاد کرده ایم چون مفهومی است که قابلیت مصادره به مطلوب را دارد و می توان از آن برای کنار زدن رقیب بهره برد.
- دقیقا همین طور است، اما به هر حال یکی از معیارهای شناسایی جریانات سیاسی ولایی بودن یا نبودن است. ما امروز شاهدیم که برخی جریانات سیاسی خود را تابع تام و تمام ولایت فقیه می خوانند و بعضی جریانات دیگر، با تحفظ و مشروط به شروطی مثل قانون اساسی و ... تابع ولایت فقیه هستند. برخی جریان ها هم مواضع رادیکال تری در این زمینه دارند.
ما واضع مفاهیم راست و چپ نبوده ایم و آن را از غرب گرته برداری کرده ایم. پرسش این است که امروز همان مبانی غربی در تقسیم بندی جناح های سیاسی ایران قابل استفاده است؟ مثلا جریان راست در غرب ویژگی هایی مانند جریان اصول گرای ما دارد؟
- جریان های راست در غرب شامل گروه ها و احزابی است که یا به اقتدارگرایی یا محافظه گرایی و یا لیبرالیسم باور و اعتقاد داشته باشند. مثلا فاشیسم یک جریان رادیکال اقتدارگراست که از نوع جریان های راست سیاسی به حساب می آید. اقتدارگرایی ممکن است شکل محافظه کارانه هم داشته باشد.
ادموند بورک پدر محافظه کاری است. در اندیشه او لزوم حفظ وضع موجود و سنت ها و مخالفت با روش های انقلابی موج می زند. در مقابل این جریان، چپ ها قرار دارند که عموما طرفدار توده گرایی اند. به طبقاتی مثل کارگران و کشاورزان اهمیت می دهند. پیگیر سیاست های دولت رفاهی اند و ... اینجا مفهوم راست و چپ اقتصادی و سیاسی با هم تقارن پیدا می کند. مثلا جریان های سوسیالیستی و جریان هایی که به دنبال دولت رفاهی اند، چپ محسوب می شوند و در قالب احزاب کارگری یا سوسیال دموکرات فعالیت می کنند.
در پاسخ به این سوال که آیا این مبانی برای تقسیم بندی جناح های سیاسی داخل کشور مناسب است یا نه؟ پاسخ حتما منفی است. یعنی تقسیم بندی چپ و راست سیاسی در غرب با تقسیم بندی چپ و راست سیاسی در ایران سازگاری چندانی ندارد. در ایران در برهه هایی وقتی از اصطلاح چپ صحبت می کردیم، منظور جریان های کمونیستی بودند که در مقابل جریان های مذهبی تعریف می شدند.
اتفاقا در دهه ۶۰ ما شاهدیم که جریان چپ سیاسی ایران، جریان مقابل خود یعنی راست ها را به اسلام آمریکایی و لیبرال بودن متهم می کند.
- بله، چون این اصطلاحات تعاریف مشخصی ندارند، گاه صفات یک گروه با صفات گروه مقابل در زمانی دیگر مشابهت پیدا می کند. مثلا در برهه ای جریان چپ ولایی تر از جناح راست بود. البته اشتباهی که در اصطلاحات آن زمان وجود داشت این بود که به جریان میانه رو نام جریان لیبرال دادند.
در دهه ۷۰ این مسئله برعکس می شود و می بینیم که جناح راست، جناح چپی را که حالا با عنوان اصلاح طلب شناخته می شدند، لیبرال خطاب می کند.
- دقیقا همین طور است. علت آن است که جریان های سیاسی در ایران مانند احزاب غربی دارای مرام نامه نیستند و عمدتا محفلی هستند. بنابراین عده ای که فکر می کنند با هم دوست هستند در یک جناح سیاسی قرار می گیرند و این اختلافات شکل ژورنالیستی پیدا می کند. به نظر من باید در این خصوص روزنامه ها را نیز مقصر بدانیم که در یک برهه زمانی یک اصطلاح را برای یک گروه به کار می برند و این بعدا توسط مردم مورد استفاده قرار می گیرد.
چرا واژه لیبرالیسم این قدر در ایران بار منفی دارد و به عنوان یک اتهام سیاسی بین گروه های سیاسی دست به دست می شود و هر گروهی را که می خواهند دفع کنند با این عنوان مورد حمله قرار می دهند.
- این به دلیل استفاده اشتباه از واژه ها برای به در کردن رقباست. همان طور که گفتم لیبرالیسم یک مکتب سیاسی خاص است که اصول و باورهایی دارد و آن را نمی شود برای جریان هایی مانند نهضت آزادی یا سایر جریان های میانه رو یا مردم سالار که تمایلی به روش های انقلابی ندارند، به کار برد. شاید علت این که گروه های میانه رو با این عنوان خطاب می شوند، این باشد که لیبرالیسم منتسب به غرب است و پیش فرض بعضی هم این است که هر چیز منتسب به غرب مشکل دارد و چون گروه های میانه رو و اصلاح گرا را دارای مشکل می دانند، آن را لیبرال و در واقع هم منتسب به غرب می خوانند.
آنچه که امروز در ایران با عنوان اصول گرایی یاد می شود چه معنایی را ترسیم می کند؟
- اصطلاح «اصول گرایی» امروز هم به غلط مورد استفاده قرار می گیرد چون اصول گرا به معنای کسی است که به اصول و بنیان ها پایبند است. شاید توهم شود معنای این واژه در ادبیات غربی معادل «بنیادگرایی» است. بنیادگرا به کسی گفته می شود که علاوه بر تکیه بر بنیادها تمایل به روش های خشونت آمیز دارد. آنچه که امروز در کشور ما به عنوان اصول گرایی به کار می رود، معادل انگلیسی ندارد.
با چه تعریفی از اصلاح طلبی اصول گرایی در مقابل آن قرار می گیرد؟
- من قبلا در گفتگویی مفصل درباره معنای اصلاح طلبی توضیح داده ام. الان به اختصار عرض می کنم که این اصلاح طلبی به چهار معنا مورد استفاده قرار می گیرد. اولین معنای آن اصلاح طلبی در دین است. عده ای معتقدند تفکرات دینی ما باید پالایش شود و بعضی از آنها اصطلاح پروتستانتیزم اسلامی را به کار می برند. در معنای وسیع تر هم امام حسین (ع) فرمودند که من برای اصلاح در دین جدم قیام کردم. اصلح طلبی به یک معنا خواست اصلاح در دین است و چهره هایی نظیر بازرگان و اقبال و شریعتی در این دسته بندی قرار می گیرند. این امر معنای اصلاح طلبی در مقابل اصول گرایی نیست و اصول گرایان هم ممکن است به این معنا اصلاح طلب باشند.
معنای دوم اصلاح طلبی، اعتقاد به رفرم و اصلاح به جای اندیشه های انقلابی است. به این معنا هر کس اعتقاد داشته باشد راه اصلاح و رفرم بهتر از انقلاب و بر هم زدن ساختارهاست، اصلاح طلب است. در این معنا، لیبرال هایی مانند پوپر و برلین که معتقد به رفرم هستند و اندیشه های انقلابی را بر نمی تابند، اصلاح طلب محسوب می شوند. در مقابل ،اندیشه های سوسیالیستی و مارکسیستی قرار دارد که یکی از مولفه هایش ،انقلاب و بر هم زدن وضع موجود است. در این تعریف بسیاری از انقلابیون اسلامی هم در گروه دوم قرار می گیرند و اصلاح طلب نیستند، چون روش های انقلابی را ترجیح می دهند.
قبلا در مصاحبه ای توضیح داده ام که چگونه اشخاصی مانند دکتر شریعتی دال های سوسیالیستی را به اسلام وارد کردند. برای روشن شدن بحث می توانیم به مواضع چهره های سیاسی دقت کنیم تا ببینیم بعضی از اصلاح طلبان امروز، همچنان به روش های انقلابی معتقدند و بعضی از آنها از تفکرات سابق خود برگشته اند و می گویند اصلاح بهتر از انقلاب است. برخی از آنها هنوز از اتفاقی که منجر به اشغال سفارت آمریکا شد، دفاع می کنند. در مقابل افرادی هم هستند که کلا به روش های انقلابی اعتقادی ندارند.
معمولا گفته می شود این رفتار در آن ظرف زمانی و یا اقتضائات آن زمان قابل دفاع بوده است ولی الان رفتارهای مشابه را قبول نداریم.
- این یک توضیح و یا توجیه است. بله برخی می گویند این کار در آن ظرف زمانی قابلیت توجیه دارد. برخی می گویند اگر زمان به عقب برگردد ما باز هم همین کار را انجام می دهیم ولی برخی دیگر هم می گویند انقلابی گری به این معنا قابل دفاع نیست و اشغال سفارت درست نبوده است. این نکته هم خیلی جالب است که کسانی در جناح راست سیاسی آن زمان که امروز هم اصول گرا نامیده می شود، حضور داشتند که با این قضیه مخالف بودند. مثلا مرحوم آقای مهدوی کنی با جریان اشغال سفارت آمریکا موافق نبود و البته مخالفت خود را هم به صراحت بیان نکرد. بنابراین در معنای دوم هم اصلاح طلبی به معنای درست خودش مورد استفاده قرار نمی گیرد.
اصلاح طلبی معنای سومی هم دارد که عبارت است از مشروط کردن و محدود کردن قدرت و اصلاح ساختار قدرت از این طریق. یعنی کسانی که معتقدند ساختار قدرت باید به شکل عادلانه طراحی شود و با تمرکز قدرت مخالف اند. این افراد با سازوکارهایی مانند احزاب، تفکیک قوا، پارلمان و قانون اساسی موافق هستند. این معنا به شکل خاص در دوره مشروطه روی داد که دو جریان اصلی مذهبی هم در مقابل این مفاهیم به وجود آمد. عده ای گفتند این مفاهیم مدرن است و از غرب آمده و ما در دین اینها رانمی پذیریم اما عده ای مانند مرحوم نائینی و آخوند خراسانی نه تنها این مفاهیم را پذیرفتند، بله توجیه دینی برای وجوب آنها اقامه کردند.
به این معنا می توان گفت که اصلاح طلبی به معنای طرفداری از تفکر دموکراتیک و توزیع قدرت با ابزارهایی نظیر حزب و قانون و پارلمان و تفکیک قواست.
معنای چهارمی که می توان از اصلاح طلبی بیان کرد، معنایی است که به شکل مبهم در ایران و به خصوص بعد از دوم خرداد ۷۶ به کار رفته که اصلاح طلبی در مقابل محافظه گرایی یا همان اصول گرایی که شما مطرح کردید است که البته ابهاماتی هم دارد.
به گفته شما با واژگان اصلاح طلب و اصول گرا نمی توان جریان های سیاسی کشور را تعریف کرد بنابراین واژ ه هایی که فضای سیاسی ایران را پوشش دهند و تعریف کنند، کدام است؟
- می توانم بگویم که تعریف مطلوب برای گروه های سیاسی ایران، تقسیم کردن آنها به سه گروه است؛ یعنی برخی جریان ها خواهان حفظ وضع موجود هستند که محافظه گرا نامیده می شوند و به کار بردن لفظ اصول گرا برای آنها صحیح نیست. برخی دیگر خواهان حفظ نظام و ایجاد اصلاحاتی در آن با روش های دموکراتیک هستند و برخی هم اصلاحات را برای این نظام کافی نمی دانند و معتقدند که مشکلات بیشتر از این است که با روش های اصلاحی قابل درست شدن باشد.
با معیارهای جدید، آقای احمدی نژاد در کدام یک از این سه دسته تعریف می شود؟
- ایشان گفتمانی دارد که نامش گفتمان موعودگرایی سیاسی است. درباره این که گفتمان موعودگرا در دل جریان محافظه گرا قرار دارد یا خیر، اختلاف نظر وجود دارد. البته حل قضیه از این روش ممکن است که ببینیم دیگران و خود آقای احمدی نژاد در این باره چه می گویند. آقای غفوری فرد بعد از بحث برداشت ۱۶ میلیارد تومان آنها برای دانشگاه ایرانیان گفتند که این کار صرف نظر از جناح بندی سیاسی محکوم است و خود آقای احمدی نژاد هم از آغاز خودش را جدا از اصول گرایان می دانست.
آقای باهنر هم در مهر ماه امسال گفت که بنده آقای احمدی نژاد و آقای خاتمی را نماد اصول گرایی و اصلاح طلبی نمی دانم. پس به نظر بنده یا باید بگوییم که این گفتمان یک جریان محافظه گرا یا اصول گراست که با اصول گرایی به معنای امروز اختلاف های زیادی دارد یا باید بگوییم این رجیان اصلا اصول گرا نیست که مورد دوم شاید درست تر به نظر برسد.
اگر جریان آقای احمدی نزاد اصول گرایی نیست، پس چه تعریفی دارد؟
- موعودگرایی سیاسی است که تعاریف و ویژگی های خاص خود را دارد. بنده در سایت شخصی ام برای گفتمان موعودگرایی سیاسی ۲۷ ویژگی را برشمردم که به طور خلاصه عبارتند از معرفی اسلام به عنوان بهترین راهکار در تمام حوزه های زندگی، تشکیل حکومت و دولت اسلامی، نزدیک بودن ظهور، امکان ارتباط با امام زمان (عج)، نگاه نقادانه به روحانیت و مرجعیت و ولایت فقیه که اصلا اصول گرایانه نیست، طریقت محوری، باور به نوعی پلورالیسم دینی، ایرانی گری، استفاده از علوم غریبه، اعتقاد به کسب قدرت و ضرورت فعالیت سیاسی به شکل شدید، عدم توجه کافی به تخصص و تکنوکراسی، تهور و احساس گرایی، پوپولیسم، جوان گرایی، رادیکالیسم، عوام فریبی، حامی پروری، خودیگانه پنداری، عمل گرایی و عمل زدگی، تسلط بر بیت المال، جناح گرایی، عدالت محوری، توسعه اقتصادی، ناسازگاری با تجدد، اعتقاد به فروپاشی زودهنگام غرب، ضرورت بر هم زدن نظم بین المللی و ضرورت گسترش روابط با آمریکای لاتین. بنابراین با توجه به شکاف پنجمی که ابتدای این گفتگو بیان کردم این گفتمان را نمی توان در چارچوب ولایت مداری تعریف کرد.
توجه داشته باشید که آیت الله مهدوی کنی به عنوان زعیم این جناح در گذشته اند. اگر احمدی نژاد را هم از دایره اصول گرایی خارج کنیم خیلی سخت خواهد بود که این جناح حول یک فرد یا گفتمان اجماع کند.
- شما این گزاره را که یک نفر یا یک گروه باید عمود این خیمه باشند، مفروض گرفته اید. در حالی که اصلا این طور نیست که حتا نیاز به یک عمود در این خیمه باشد.
تلاش هایی در جریان است که آیت الله مصباح را در این موقعیت قرار دهد.
- من به شکل خاص اعتقاد دارم که گفتمان آقای مصباح به دلیل اعتقاد به محافظه کاری اقتدارگرایانه نمی تواند عمود این خیمه باشد. افراد دیگر هم هر یک به دلایلی این توان را ندارند.
یعنی این جناح متکثر می شود و نمی تواند حول محور یک شخص یا گروه ادامه دهد؟
- در واقع یک گفتمان محافظه گرا یا اصول گرا وجود دارد و عمود خیمه ندارد بلکه متشکل از گروه های مختلفی است که زمان نشان داده که نشست های مختلف شان هم در این نقطه با ناکامی مواجه شده و نتوانسته اند که حول یک محور به اجماع برسند.
حتی اگر مواردی نظیر ترس از بازگشت لیبرال ها مطرح شود هم احتمال ندارد که محافظه کاران دور چهره ای مثل آقای مصباح جمع شوند و با او به وحدت برسند؟
- به نظر من این احتمال به دو دلیل وجود ندارد. دلیل اول این که آقای مصباح اقتدارگرایی مذهبی را تئوریزه کرده و اصول گرایان با اقتدارگرایی و خشونت گرایی تئوریزه شده توسط ایشان مخالف هستند. دلیل دوم که مهم تر از دلیل اول است این که افراد رادیکالی که در جبهه پایداری وجود دارند، به لحاظ عملی مورد تایید همه اصول گرایان یا به تعبیر بنده محافظه گرایان نیستند. گویا کلیت جریان محافظه گرا این اصل را پذیرفته که رادیکالیسم به خودنابودکنندگی منجر می شود.
به نظر شما گفتمان اعتدال که آقای روحانی مطرح کرده یک نوع اندیشه جناح راستی است یا در دایره اصلاح طلبی جای می گیرد؟
- راجع به این مسئله اختلاف نظر وجود دارد. برخی ها معتقدند که اعتدال گرایی دنباله اصلاح طلبی است. مثلا آقای آخوندی گفته که اعتدال همان گفتمان اصلاحات است و دکتر نقیب زاده هم گفته که به نظر من آقای روحانی اصلاح طلب است. ایشان برای توضیح نظر خود گفته اند در بین دو گفتمان رفرمیستی و انقلابی، آقای روحانی معتقد به بر هم زدن نظم موجود نیست و اصلاح طلب است. بر اساس آن چهار معنایی که مطرح کردم این تعریف آقای نقیب زاده معنای دوم است اما اصلاح طلبی که امروز در مقابل اصول گرایی تعریف می شود به معنای سوم و چهارم یعنی توزیع قدرت به روش دموکراتیک و محدودسازی قدرت است.
در مقابل آقای اصغرزاده هم گفته اند که آقای روحانی متعلق به جناح راست است. من چند بار گفته ام که گفتمان اعتدال آقای روحانی ویژگی هایی دارد و در عین حال نوعی عمل گرایی است. خود دکتر روحانی می گوید من واژگان اصول گرا و اصلاح طلب را بیشتر لفظ هایی می دانم که معنای مشخصی ندارد. بنابراین با توجه به عمل گرا بودن آقای روحانی می توان گفت ایشان اصول گرایی و اصلاح طلبی را به عنوان اسم هایی برای نامیدن یکسری افراد (یا عنوان مشیر) می داند.
و پرسش آخر این که خطر رادیکالیسم را چقدر جدی می دانید؟
- رادیکالیسم به معنای تندروی است و در بین هر دو جناح ممکن است تندروی وجود داشته باشد. جناح اصول گرا اگر رادیکال شود، سر از بنیادگرایی در می آورد. اصلاح طلبی منطقا و بر اساس تعریف نمی تواند رادیکال شود اما اصلاح طلبان ممکن است رادیکال شوند. یعنی در حالی که عنوان اصلاح طلبی به تسامح بر آنها اطلاق می شود اما روش های تند را انتخاب کنند. افراط گرایی چه در شکل راست و چه در شکل چپ آن برای کشور ما بسیار هزینه زا خواهد بود. به تعبیر امام علی (ع): «الجاهل اما مفرط او مفرّط».
این مصاحبه برای نخستین بار در شماره ۵۳ ماه نامه نسیم بیداری منتشر شد، اکنون «برترین ها» اقدام به بازنشر آن نموده است.
ارسال نظر