جوزپه وردی، آهنگساز و اپرانویس محبوب
جوزپه وردی (۱۹۰۱ - ۱۸۱۳)، محبوبترین اپرانویس، در دهکدهای کوچک در ایتالیا زاده شد. پدرش مسافرخانهچی فقیری بود که خواندن و نوشتن نمیدانست. وردی جوان در ده سالگی برای تحصیل موسیقی و رفتن به مدرسه رهسپار شهر بوستو (Busseto) در نزدیکی زادگاهش شد.
اما شهر کوچک بوسنو نمیتوانست مدتی طولانی پاسخگوی خواستههای وردی باشد. او پس از سه سال، با پارتیتور نخستین اپرایش اُپرتو (Oberto) ،(۱۷۳۹) به میلان بازگشت. ساختهٔ آهنگساز جوان شهرستانی به یاری یکی از دوستان منتقد او در لااِسکالا (La Scala)، مهمترین اپراخانه، ایتالیا، به اجراء درآمد و گرچه چندان استقبالی از آن نشد، چنان بود که سبب شود قراردادی برای سه اپرای دیگر با وردی بسته شود.
اما این تصمیم پس از خواندن لیبرتوئی درباره نیاکان یهودیان رانده شده تغییر کرد. وردی ملیگرای پُرشوری بود که آرزوی رهائی ایتالیائیها از سلطهٔ اتریش و اتحاد آنان بهصورت ملتی یکپارچه را داشت. برای او، نیاکان قوم یهود نمادی از ایتالیائیهای دربند بودند. او بیدرنگ اپرای نابوکو (Nabuco) (بختنصر، پادشاه بابل) را ساخت که با موفقیت فراوان رویارو شد. ملودی آه، سرزمین زیبا و از دسترفتهٔ من! در این اپرا به سرود آزادیخواهانه و ملی تمام مبارزان ایتالیائی بدل شد. از آن پس، وردی و اپراهایش نماد ایتالیای آزاد و متحد بودند. شاعری نوشته است: "روح و جان ایتالیا ... امروز در نام جوزپه وردی متجلی میشود".
همچنان که ایتالیا به جنگ با اتریش سوق مییافت، فریاد زنده باد وردی و شعار کنایهآمیز Vittorio Emmanuele, Re D´Italia (ویتوریو امانوئله، شاه ایتالیا) ورد زبان مبارزان شد (با کنار هم چیدن حروف اول واژههای این شعار، نام VERDI بهدست میآید - م).
او در واپسین سالهای سی تا چهل سالگی سه اپرای ریگولتو (Rigoletto) ،(۱۸۵۱)، ایل ترواتوره (II Trovatore) ،(۱۸۵۳) و لاتراویاتا (۱۸۵۳) - نخستین اپرایش که امروزه شهرت جهانی دارد را آفرید.
گرچه مردم این آثار را دوست داشتند، اما منتقدان اغلب آنها را به سبب مضامینشان مفضح میدانستند. در ریگولتو تجاوز و خودکشی به دیدهٔ اغماض نگریسته شده و در لاتراویاتا آشکارا از عشق آزاد تجلیل شده و زنی روسپی قهرمان جلوه داده میشود. وردی خود نیز پیش از ازدواج با همسر دومش، ده سال آزادانه با او زندگی کرد.
پس از آنکه موفقیتهایش او را ثروتمند ساخت، ملکی در بوسِتو خرید. در ۱۸۶۱ به نمایندگی نخستین مجلس ایتالیا که پس از یکپارچگی کشور تشکیل یافته بود برگزیده شد.
وردی هنگام خلق آیدا (۱۸۷۱)، اپرائی که به مناسبت گشایش آبراه سوئز سفارش داده شده بود، سرشناسترین فرزند میهن بهشمار میآمد. در ۱۸۸۷، با یکی از برجستهترین اپراهایش یعنی اُتلو در هفتاد و سه سالگی موفقیتی بزرگ را نصیب خود ساخت. حتی این شاهکار نیز انگیزهٔ خلاقهٔ او را از پویائی باز نداشت و در هفتاد و نُه سالگی و پنجاه سال پس از شکست دومین اپرای کمدیاش، اپرای فالستاف (۱۸۹۳) را به پایان رساند.
موسیقی وردی
وردی نوشته است "در مقولهٔ نمایش، طولانی بودن مترادف کسالتبار بودن است و سبک کسلکننده از هر سبک دیگری بدتر" وردی آثارش را نه فقط برای نخبگان موسیقی که برای عامهٔ مردم، که سرگرمی اصلی آنها اپرا بود، میآفرید. او خواستار مضامینی "بکر، جالب ... و پُرشور" بود؛ "شور بیش ار هر چیز دیگر!" آریا "نیازمند بیشترین تنوع حالت؛ طنز و کنایه، تحقیر و خشم است که همگی در قالب طرحی کوتاه و سرراست گنجانده شوند" کم و بیش تمام آثار متعالی وردی آثاری جدی هستند و پایان ناشاد دارند. اپراهای ضرباهنگی تند و شخصیتهائی دارند که به سرعت دچار نهایت نفرت، عشق، حسادت و ترس میشوند. موسیقی پُرتوان او فراخوان قهرمانان و پلیدکاران است و موقعیتهای دراماتیک را نمودی زنده و برجسته میبخشد.
ملودی آوازی بیانگر، جوهرهٔ اپراهای وردی است. موسیقی ارکستر هر چه گسترده و تأثیرگذار نیز باشد، کانون موسیقی در آواز جای گرفته است. در اپراهایش دوئتها، تریوها و کوارتتهای فراوانی وجود دارند که در آنها به هر شخصیت ملودئی اختصاص داده شده که به شایستگی تمام برازندهٔ احساسات او است. همسرائی - برای مثال، همسرائی کولیها، کاهنان مصری، دسیسهچینها و راهبها - در اپراهای او نقشی مهم دارد.
سبک وردی طی دوران طولانی حیات او نامتعارفتر، ظریفتر و انعطافپذیرتر شد. واپسین آثار او از پیوستگی موسیقائی بیشتری برخوردارند. او میان قسمتهای مختلف اپرا مکثهای کمتری را بهکار گرفت و تمایز میان آریا و رسیتاتیف را کاهش داد. ارکستراسیون آثار پایانی او خلاقانهتر و از همراهیهای غنیترین برخوردار است.
سه اپرای آخر وردی شاید برجستهترین اپراهای او باشند. آیدا با صحنهپردازیهای خیرهکننده، بالهها و همسرائیهایش یک "اپرای شکوهمند" تمام عیار است. این اپرا با وجود صحنههای تماشائی در آن، شامل صحنههای فراوانی مملو از لطافت و زیبائی ژرف نیز هست. اُتلو و فالستاف، اپراهای دوران کهولت وردی، لیبرتوهای بسیار خوبی دارند که مبتنی بر نمایشنامههای شکسپیر هستند.
- ریگولتو (۱۸۵۱):
وردی با جسارت تمام از یک دلقک گوژپشت درباری بهنام ریگولتو قهرمانی اپرائی آفریده است؛ شخصی که فقط به یک دلیل تن به خطر میدهد و آن عشق شدیدی است که به دخترش گیلدا (Gilda) دارد. ارباب ریگولتو، دوک شهوتران مانتوآ (Mantua) که خود را دانشجوئی فقیر وانمود میکند، دل گیلدا را میرباید. دختر معصوم را میفریبد و سبب میشود ریگولتو قصد جان او را کند. گیلدا حتی پس از آگاهی از شخصیت هرزهٔ دوک، دلباختهٔ او میماند و سرانجام برای نجات جان او، جانش را فدا میکند. در این درام قدرتمند، بدکار پیروز است.
نظر کاربران
خوب بود