سامان گوران: ۸۰ نفر تلاش کردند در میلیاردر بازی نکنم!
سامان گوران از مجموعه طنز «خنده بازار» شناخته شد. كسي كه يكي از چهرههاي ماه رمضان دوسال قبل بود. او را بسياري با تقليد صدا و شخصيت «رضا صادقي»، «عادل فردوسي پور»، «علي دايي» و... ميشناسند.
شخصيتهايي كه بسيار در ميان مردم جا باز كردند و در همان زمان كه اين مجموعه براي بار نخست روي آنتن شبكه سه رفت بسيار سر و صدا كرد. تا جاييكه حتي باعث گله و شكايت صادقي و دايي از اين روش تقليد او شد. گوران جوان با استعدادي است كه تا قبل از خنده بازار، نام آشنايي نداشت ولي الان خيلي گل كرده و شده نقل محافل خبري. مخصوصا از زماني كه شكايتها و انتقادهاي سوژههاي اصلي، رسانهاي شد و گوران را به شكل عجيبي در صدر خبرها قرار داد.
بعد از اينكه به خاطر اختلافاتي كه با عوامل خنده بازار داشت، اين مجموعه را ترك كرد، براي مدتي از تلويزيون دور شد تا اينكه با بازي در سريال «ميلياردر» دوباره به تلويزيون برگشت. سريالي به كارگرداني «عليرضا اميني» كه فصل اولش تمام شده و فصل دومش در حال ساخت است. گرچه بازي گوران در اين سريال چندان تعريفي ندارد اما حضورش در اين سريال مخصوصا با معرفي «محمدرضا شريفينيا» به اندازه كافي سوژه خبري است تا سراغ او برويم و درباره حضورش در اين سريال گفتوگو و تمام حواشي سريال، خنده بازار و حتي «نارنجي پوش» گفتوگو كنيم.
ميلياردر اولين تجربه بازيگري شما بود. به نظر خودتان توانستهايد از پس آن بربياييد؟
نظرات مردم را كه ميشنوم با سريال ارتباط خوبي برقرار كردهاند. به نظرم دليلش اين است كه يكسري افراد به غير از آقاي شريفي نيا كه بنده را به كار معرفي كردند، مثل عليرضا اميني خيلي به من كمك كردند. روزهاي پيش توليد كار كه همه دنبال پيدا كردن لوكيشن بودند، خود آقاي اميني خيلي به من كمك كرد و ميتوانم بگويم يك كلاس خصوصي بازيگري براي من گذاشت. من هم تمام تلاشم را براي درآوردن نقش كردم.
اين تجربه چقدر با تجربهتان در خنده بازار تفاوت دارد؟
من در خنده بازار هم بازي ميكردم. اصلا براي همين به چشم آمدم و فقط به خاطر حالت چهرهام انتخاب نشدم. اينها چيزهايياست كه ديگران ميگويند. مجيد مظفري چه زماني كه با هم بازي داشتيم و چه زماني كه نداشتيم از تجربيات بازيگرياش براي من تعريف ميكرد كه خيلي برايم موثر بود. گروه كاملا حرفهاي بود و فقط من بينشان تازه وارد بودم. فكر ميكنم جوانترين و باانگيزهترينشان من بودم كه توانستم استفادههاي لازم را از توصيههايشان ببرم كه در نوع بازيام تاثير داشت.
قاعدتا حضور در يك جمع حرفهاي كه شما تازه وارد آنها هستيد استرس دارد. اينطور نيست؟
وقتي وارد پروژه ميلياردر شدم، هنوز گفتوگوي اوليه انجام نشده بود كه نزديك به هشتاد نفر تماس گرفته بودند با دفتر آقاي اميني تا من به اين پروژه نرسم. اين چشم و همچشميها باعث شد من موفقتر شوم و افراد، بيشتر از من حمايت كنند. نمونهاش خود آقاي شريفينيا كه گفتند حتما تو يك چيزي داري كه اينهمه آدم با دفتر تماس گرفتهاند.
چه چشم و همچشميهايي؟ آنهايي كه ميگوييد چه كساني هستند؟
اينها از دوستان خودم بودند. جالب است كه اين افرادي كه تماس گرفته بودند، به آقاي اميني گفته بودند اين فرد، يعني من، معتاد است، كار را خراب ميكند و سر پروژه يكدفعه ميرود و ازش خبري نميشود و از اين حرفها! البته اين افراد توانسته بودند با همين حرفها يكي از پروژههاي من را خراب كنند. وقتي سر پروژه آقاي مهرجويي« نارنجي پوش» بودم، از كار كنار گذاشته شدم.
طبق خبرهايي كه همان زمان منتشر شد، انگار فقط صحبتهاي اوليه را با شما كرده بودند و هيچ خبري از قرارداد و اينها نبود...
اتفاقا با من قرارداد بسته بودند. رضا درميشيان به من گفته بود كه آقاي مهرجويي گفته است به خاطر حاشيههايي كه برايم پيش آمده، تا شروع شدن فيلمبرداري، از بسته شدن قرارداد با كسي حرفي نزنم. بعد از قرارداد، خانمياز كافه سينما با من تماس گرفت و درباره قرارداد پرسيد و من گفتم قرارداد بسته شده.
همان لحظه يادم افتاد كه نبايد ميگفتم! براي همين سعي كردم يك جوري ماجرا را درست كنم و گفتم تا آخر هفته مشخص ميشود. همان زمان به آن خانم گفتم خيلي خوشحال ميشوم كه حتي يك بار از جلوي دوربين آقاي مهرجويي رد شوم چه برسد به اينكه در كارش نقش مكمل هم داشته باشم. همين باعث شد كه در آن مصاحبه تيتري زده شود با اين مضمون كه «اگر وقت كنم سراغ مهرجويي ميروم.» بعدها قرارداد من لغو شد و حتي حامد بهداد با من تماس گرفت و درباره آن مصاحبه پرسيد.
فكر ميكنيد چقدر از اين حرف و حديثها مربوط به عوامل خنده بازار باشد؟
اگر توجه كرده باشيد گفتم كه همه اين افراد از دوستان قديميمن هستند! من فقط ميتوانم مثالي بزنم كه در اين چند وقت و قبل از اينكه از خنده بازار بيرون بروم خيلي در اين مجموعه ديده شدم. خيليها به خاطر اينكه ديده شدم از من به تنهايي تقدير ميكردند و براي مصاحبهها از من دعوت ميكردند. در اين يکسال گذشته كه از خنده بازار بيرون آمدم، وقتي بعضي رسانهها سراغ بچههاي خنده بازار ميرفتند مدام درباره من سوال ميكردند و بچههاي خنده بازار هم حرفهاي ضد و نقيضي ميزدند. شب قبل از اينكه به ميلياردر بيايم، مهدي رحمتي به من زنگ زد و گفت ديدي اينهمه خنده بازاريها پشت سرت حرف زدند ولي نتوانستند جلوي پيشرفت تو را بگيرند.
به نظر ميرسد اعتماد به نفس خوبي داريد! به نظرتان آقاي شريفينيا يا آقاي مهرجويي كه شما را براي كارشان انتخاب كردند چه نكتهاي درباره شما بيشتر چشمشان را گرفته؟
آن را دقيق نميدانم ولي عليرضا اميني به من گفت، برو ببين كجا، چه كردهاي كه بعد از بحث طولاني با شريفينيا، يكدفعه به من، تو را پيشنهاد ميدهد و من هم بيچون و چرا قبول ميكنم. من هم به اميني گفتم: من هر چيزي كه در اين چند وقت به دست آوردم، وقف خانوادهام كردم. ولي تا قبل از آن فرزند خوبي براي پدر و مادرم نبودم. اما بعدا كارم به جايي رسيد كه فهميدم كمبودهايي براي خانوادهام گذاشتهام و فكر ميكنم دعاي خانوادهام باعث شده كه به اين موفقيت برسم.
با شريفينيا كجا آشنا شديد؟
شريفي نيا را در كيش ديدم. براي يك كار تجاري به كيش رفته بودم و همانجا با شريفينيا ديداري داشتم. همانجا پيشنهاد كار در ميلياردر را به من داد. قرار بود بعد از اينكه كارم در كيش تمام شود به خانوادهام در شمال ملحق شوم كه برايشان يك ويلا گرفته بودم كه تفريح كنند. ولي با آنها تماس گرفتم و گفتم نميتوانم بيايم. فكر ميكنم تاثير همين كارهايم باشد كه وقتي آقاي مهرجويي من را ديدند، بدون هيچحرفي، لبخندي زدند و گفتند براي تست گريم بروم. آقاي شريفي نيا در كيش به من گفتند كه دارند روي پروژهاي كار ميكنند كه قرار بود امين حيايي هم در آن بازي كند ولي درگير پروژه ديگري است و از من خواست به جاي او بازي كنم. در همانجا آقاي شريفي نيا به من گفت در طول اين يك سال در كارت نابغه بودهاي. وقتي نقش را براي من توضيح داد به او گفتم كه نقش را ميشناسم و ماجراي خنده بازار را برايش تعريف كردم.
قصد نداريد دوباره به خنده بازار برگرديد؟
چند وقت پيش آقاي ضرغاميرا در جايي ديدم و به من گفت كارم در خنده بازار را دوست داشته. در نشستي كه براي سريالهاي ماه رمضان برگزار ميشد، يك نشست هم براي خنده بازار برگزار شد.
در همان دوران خيلي از بچهها به من زنگ زدند و خواهش كردند كه براي شركت در نشست بروم و ميگفتند مشكلاتمان به خودمان مربوط است و نبايد آنها را عموميكنيم.
من نيم ساعت به نشست دير رسيدم. وقتي رسيدم فكر كردم ميشود كه مشكلاتمان حل شود. ولي وقتي رسيدم آقاي شبخيز از پشت بلندگو گفت: پروژه خنده بازار بيش از هر چيزي از دست اين آقا(اشاره به من) ضربه ديده است! همانجا فهميدم كه باز تنها هستم. وقتي نوبت حرف زدن من رسيد بغض كرده بودم و در همان حال گفتم: من را در اين پروژه تنها گذاشتهاند. خيلي خوشحالم كه از من ياد كرديد. ولي من از اين پروژه ميروم كه ديگر مشكلي براي كسي پيش نيايد. بعد از نشست، آقاي پورمحمدي به من گفت براي شروع جديد خنده بازار برگرد كه من گفتم ديگر برنميگردم.
پس ديگر هيچوقت در خنده بازار شما را نميبينيم؟
نه! ديگر هيچوقت برنميگردم!
نظر کاربران
واقعاهم حق باشماست.به نظر من شما فوق العاده اید