۲۰۳۴۵
۵۰۲۸
۵۰۲۸
پ

هادی کاظمی و یک شب بیاد ماندنی

داستان یک شام: بابا شاهي كه رستوران‌دار شد

اين روزها كافي است براي ديدن «هادي كاظمي» يا همان «باباشاه» معروف سريال «مهران مديري»، به خيابان اعجازي زعفرانيه برويد و با يك تير، ۲‌نشان بزنيد؛ هم بازيگر محبوب «قهوه تلخ»‌ را ببينيد، هم دلي از عزا درآوريد

داستان یک شام: بابا شاهي كه رستوران‌دار شد

داستان یک شام: بابا شاهي كه رستوران‌دار شد

برترین ها: از بدقولي و بدحسابي تهيه‌كننده‌ها و عوامل سينمايي به ستوه آمده، آنقدر كه مي‌گويد بازيگري يعني كار نقدي با پول نسيه‌اي! شدت گلايه‌ها و نارضايتي‌هايش از نوع برخورد اهالي سينما و احساس نداشتن امنيت، باعث شد مثل «شهاب حسيني»، «اشكان خطيبي» و «بهرام رادان»‌ به فكر شغل دوم از نوع خوشمزه‌اش بيفتد و در صحبت‌هايش به گونه‌اي حرف بزند كه اگر از حرفه جديدش راضي باشد، شايد ديگر او را در قاب تلويزيون يا روي پرده سينما نبينيم!


داستان یک شام: بابا شاهي كه رستوران‌دار شد

«باباشاه رستوران‌دار شد!»‌ اين روزها كافي است براي ديدن «هادي كاظمي» يا همان «باباشاه» معروف سريال «مهران مديري»، به خيابان اعجازي زعفرانيه برويد و با يك تير، ۲‌نشان بزنيد؛ هم بازيگر محبوب «قهوه تلخ»‌ را ببينيد، هم دلي از عزا درآوريد؛ البته در «كافه ليالي» او خبري از چلوكباب و خورش قورمه‌سبزي نيست! اين‌جا تنها غذاهاي هندي، لبناني و ايتاليايي سرو مي‌شود و مخصوص كساني است كه دوست دارند متفاوت‌ با ديگران باشند. در يك بعد‌از‌ظهر سرد، پيامكي از طرف او به دست‌مان رسيد مبني بر مراسم افتتاحيه كافه رستوران ليالي با حضور هنرمندان. بنابراين تصميم گرفتيم هم در اين مراسم شامي در كنار هنرمندان‌ سينما، تلويزيون و موسيقي‌مان صرف كنيم، هم پاي حرف‌هاي «هادي كاظمي» بنشينيم و بپرسيم چه شده «باباشاه» تصميم گرفته رستوران‌داري كند و تغيير مسير دهد؟ حرف‌هاي او مثل هميشه متفاوت و تا حدودي با چاشني فلفل، تند شده‌! درست مثل غذاهاي رستورانش... !


داستان یک شام: بابا شاهي كه رستوران‌دار شد

به او گفتم اين پول حرام است!

از موقعي كه «ليالي»‌ را افتتاح كرده‌ايم، خودم نسبت به رستوران‌هاي ديگر حساس‌ شده‌ام و در برنامه‌هايم رفتن به رستوران‌هاي مختلف را قرار داده‌ام تا از نوع و كيفيت غذاهايي كه سرو مي‌كنند مطلع شوم. جالب اين‌كه چند روز پيش به يك رستوران‌ رفتم كه با وجودي كه پول زيادي هم داده بودم، واقعا حالم از غذاهايش بد شد! تازه فهميدم چقدر كيفيت غذاهايي كه ما دست مردم مي‌دهيم خوب است. چون خودم هر چيزي را نمي‌پسندم و ذائقه‌ سختي دارم، ۲ لقمه از غذايم خوردم و بلند شدم وبه مسئولش گفتم:«چرا از مردم پول مي‌گيريد؟!»
گفت: «چرا؟»، گفتم: «وقتي شما غذايي دست مردم مي‌ديد كه از آن لذت نمي‌بريد و بابتش پول هم مي‌گيريد، پول زور است و حرام!» متاسفانه‌ خيلي از رستوران‌هايي كه وجود دارند، تنها منوي زيبايي دارند و عكس‌هايي جالب!


انتقادپذيري ما بالاست

خودم اگر از غذاي رستوراني خوشم نيايد ايراد مي‌گيرم، مطمئنا اين حق را به مشتريان رستوران خودم هم مي‌دهم كه اگر از كيفيت ما ناراضي بودند، با آرامش كامل انتقاد كنند و به هر چه بهتر شدن ما كمك كنند؛ بايد اينقدر ظرفيت آدم‌ها بايد بالا باشد كه جنبه نقد شدن را داشته باشند. اتفاقا در فكر اين هستيم كه به غير از انتقاد شفاهي كه مشتريان ممكن است انجام دهند، يك دفتر مخصوص انتقادات نيز تعبيه كنيم تا هر كس هر نظري داشت به ما بگويد؛ ما مثل خيلي‌ها نيستيم كه بگوييم «هميني كه هست و شيوه كارمان را تغيير نمي‌دهيم!»
رضايت مشتري از هر چيز مهم‌تر است؛ چون اگر خوب باشد، همه مي‌گويند «هادي كاظمي مثل هميشه كاري كرده كه خوب بوده.» برعكسش هم صادق است! دوست ندارم به همين راحتي اسم و اعتبارم خراب شود.


رابطه خوش بودن آواز دُهُل و ‌بازيگران!

داستان رو آوردن من به سمت رستوران‌‌داري يك مقدار مفصل‌تر از آن چيزي است كه بتوان در چند جمله آن را خلاصه كرد اما تقريبا دليل اين‌كه چرا بازيگران و هنرمندان ما مجبور مي‌شوند سراغ شغل‌هاي دوم يا سوم بروند، واضح است؛ از همه مهم‌تر اين‌كه متاسفانه اين قشر از جامعه امنيت شغلي ندارند! به شخصه مقدار زيادي پول دست تهيه‌كنندگان دارم كه نمي‌توانم بگيرم‌شان و متاسفانه هيچ مرجعي نيز وجود ندارد به شكايت من بازيگر رسيدگي كند و مشكلاتم را برطرف كند! جالب‌تر اين‌كه اگر شكايتي هم از آن‌ها صورت بگيرد، حالاحالاها بايد قيد پولت را بزني! اصولا ما بازيگران، آدم‌هاي رنگ و لعاب‌داري هستيم كه براي ما همان ضرب‌المثل«آواز دُهُل از دور خوش است»صدق مي‌كند اما واقعيت چيز ديگري است! ممكن است همه در نگاه اول بگويند «واي، چه ماشين و لباس‌هاي آراسته و گران‌قيمتي دارد» اما وقتي به زندگي واقعي‌اش نگاه مي‌كني، مي‌بيني طفلي از تمام دنيا طلبكار است اما هيچ‌كس پولش را نمي‌دهد! به همين دليل بود كه يك جاي زندگي‌ام ديدم پول دارم اما پول ندارم! يعني هيچ حسابي روي پولم نمي‌توانم باز كنم و اين براي من خوب نيست. به ناچار تصميم گرفتم اتومبيل و خيلي از چيزهايي كه داشتم را بفروشم تا بتوانم براي خودم امنيت شغلي فراهم كنم و حداقل بدانم ماهانه مي‌توانم اين مقدار درآمد داشته باشم. خوشبختانه دوستي به نام آقاي «هادي موسوي» نصيبم شد كه اطمينان كامل بهشان پيدا كردم و پيشنهاد همكاري ردوبدل شد و اين اتفاق افتاد.


داستان یک شام: بابا شاهي كه رستوران‌دار شد

فقط اسمم اينجا نيست

به هر حال از روز اولي كه تصميم گرفتيم اين رستوران را افتتاح كنيم، قرار شد من هم روزانه چند ساعتي به رستوران بيايم و بر كارها نظارت داشته باشم اما بيشتر بار مسئوليت مجموعه بر گردن آقاي موسوي است. با وجود همه مشغله‌هايي كه به عنوان يك بازيگر دارم، برنامه‌ام را طوري تنظيم خواهم كرد كه وقتي مشتري به اينجا مي‌آيد، نگويد «هادي كاظمي»‌ فقط اسمش اينجاست و خودش هم نمي‌آيد! بنابراين براي اين‌كه از حرف و حديث‌هاي احتمالي پيشگيري كنم، وظيفه‌ام است در روز چند ساعتي به اينجا بيايم و در كنار مردم باشم. البته با توجه به كارم فكر مي‌كنم بيشتر شب‌ها بتوانم به رستوران بيايم يا روزهايي كه فيلمبرداري نداشته باشم.


همه راضي بودند جز يك نفر!

اين 2 شبي كه قرار بود به عنوان مراسم افتتاحيه ميزبان يكسري دوستان بازيگر و هم‌صنفم باشم، استرس زيادي براي ايده‌آل بودن همه چيز داشتم. مهم‌ترين استرسم به اين دليل بود كه ببينم دوستانم اعتماد مي‌كنند و دعوتم را مي‌پذيرند يا نه؟ كه الحمدلله نشان دادند چقدر دوستند و پشتوانه. از طرفي نگران بودم وقتي مي‌آيند آيا ذائقه‌شان به غذاهاي خاصي كه در اين‌جا طبخ مي‌شود مي‌خورد يا نه و آيا با رضايت از اين‌جا بيرون خواهند رفت؟ حتي براي اين‌كه در 2 شب افتتاحيه‌مان همه چيز خوب باشد، 4-3 شب به صورت آزمايشي تعدادي از اقوام و دوستان‌مان را دعوت كرديم تا هم توانايي‌هاي خودمان را محك زده باشيم، هم نظرات كساني كه غذاها را صرف كرده‌اند جويا شويم تا در شب‌هاي افتتاحيه مشكلي پيش نيايد. خوشبختانه همه چيز خوب پيش رفت و رضايت‌مندي را در چهره تمام دوستانم مي‌ديدم. براي پذيرايي از دوستان نيز تركيبي از انواع كباب‌ها در كنار يك نوع برنج معروف به «برياني» استفاده كرديم و به‌عنوان پيش‌غذا نيز چند مدل سالاد و غذاي سبك هندي، لبناني و عربي در نظر گرفتيم تا همه چيز ايده‌آل باشد. قبل از شروع مراسم هم تخته‌اي در نظر گرفته بوديم كه هنگام خداحافظي، از دوستان درخواست مي‌كرديم به يادگار جمله‌اي براي‌مان بنويسند و امضايي بزنند كه هميشه در رستوران ‌به يادگار بماند و ‌خاطره آن شب‌ها زنده بماند. خوشبختانه از بين دوستان بازيگر و خواننده‌اي كه در اين 2 شب دعوت من را پذيرفتند، كسي از نوع پذيرايي‌ مجموعه ايراد نگرفت اما خانم معماريان (همسر علي معلم) يكسري خرده‌كاري‌ها را به ما گوشزد كردند كه در واقع همان فوت كوزه‌گري خودمان است، چون ايشان از جمله اساتيد آشپزي هستند و ما هم با كمال ميل حرف‌شان را پذيرفتيم.


پيشنهادهاي ما براي شما

خصوصيت من، سخت‌پسند بودنم است كه ذائقه‌ام به هر غذايي سازگار نيست، حتي بارها شده با دوستانم به رستوراني رفته‌ايم كه همه به‌به و چه‌چه كرده‌اند اما‌ من گفته‌ام نه، باز هم ضعف‌هايي دارد! براي همين هم هست كه نمي‌توانم ‌پيشنهاد مشخصي به كساني كه به رستوران ما مي‌آيند بدهم و بگويم از چه چيزهايي استفاده كنند. اما پيشنهاد مي‌كنم حتما از سالاد بار ما استفاده كنند چون خيلي خاص است؛ فتوش، مُتَبَل و تبله لبناني كه خيلي خوشمزه هستند و دوست‌شان دارم و در كنار انواع سالادهاي هندي كه طعم فوق‌العاده‌اي دارند سالاد بارمان را تعبيه كرده‌ايم تا سلايق همه را برآورده كرده باشيم. يا مثلا غذاي «روغن جوش هندي» را با وجودي كه خيلي غذاي سنگيني است خيلي دوست دارم و جزو غذاهاي پيشنهادي من است. در «روغن جوش هندي» خامه، ادويه‌جاتي مانند هل، گوشت مرغ، پياز داغ و يك پيمانه برنج برياني استفاده مي‌شود و مانند همه غذاهاي هندي، تا حدودي تند است كه طعم خاصي به آن مي‌دهد. از آن‌جا كه در اكثر غذاهاي هندي فلفل زيادي استفاده مي‌شود، بسيار تند هستند اما چون ايراني‌ها آنچنان تندخور نيستند، سعي كرده‌ايم ميزان تند بودن غذاهاي‌ هندي‌مان را متعادل كنيم و به قولي ايرانيزه‌اش كنيم تا كسي اذيت نشود. نمي‌دانم چه جوري بايد بگويم اما باور كنيد خودم عاشق غذاهاي اين‌جا هستم.


سكته‌ بعد از شكستن پيش‌دستي!

قبل از اين‌كه تصميم بگيريم «ليالي» را افتتاح كنيم، بناي رستوران‌مان متعلق به مجموعه رستوران ديگري بود كه نوع خدمات، منو و فضايش با فضايي كه امروز مي‌بينيد كاملا متفاوت بود. زماني كه اينجا را تحويل گرفتيم، يك مقدار تغييرات رويش اعمال كرديم اما ان‌شالله سال ديگر‌، تصميم داريم تغييرات بيشتري اعمال كنيم تا هماني شود كه با سليقه‌مان سازگار است. هر چند در همين حالتش هم زيباست و خيلي دوستش دارم. حتي براي اين‌كه لوكس‌ترين خدمات را به مشتريان‌مان ارائه بدهيم، تمام وسايل ريز و درشت رستوران‌مان را از بهترين و گران‌ترين برندهاي خارجي تامين كرده‌ايم تا بيشترين ميزان رضايت خاطر را براي مشتريان‌مان فراهم كرده باشيم. مثلا چند روز پيش 2‌تا از پيش‌دستي‌هاي‌مان شكست و من و «هادي موسوي» داشتيم سكته مي‌كرديم‌! (خنده)


‌رقابت يعني حسادت و زيرآب زني!

معناي رقابت در خيلي‌جاها قشنگ نيست و همه را ياد حسادت و زيرآب زني مي‌اندازد! در حالي كه به نظر من رقابت سالم بسيار هم زيباست و دوستش دارم. براي همين دوست ندارم مثل خيلي‌ها عليه رستوران‌هاي ديگر حرف بزنم و وجهه‌شان را خراب كنم و ترجيح مي‌دهم با كيفيتي كه غذا را طبخ مي‌كنيم، با ساير رستوران‌ها رقابت كنيم. دوست نداريم با رستوران‌هاي ديگر بجنگيم و مثلا بگوييم غذاي رستوران بغلي‌مان بد است و بياييد غذاي ما را بخوريد، نه! اين شيوه منسوخي است. امروز مردم سراغ جايي مي‌روند كه باكيفيت‌ترين خدمات را به آن‌ها ارائه مي‌دهد و خودشان انتخاب مي‌كنند. مثلا خود من بعضي روزها كه اين‌جا مي‌آيم، هوس مي‌كنم بروم قهوه‌خانه قديمي‌اي كه نزديك رستوران‌مان هست و مال يك پيرمرد است، يك آبگوشت درست و درمان بخورم و سرحال بيايم.


دارم مي‌ميرم!

اتفاق افتاده كه به دليل دستمزد بازي در كاري را قبول كنم! اميدوارم با توجه به رو آوردنم به شغل دوم، از نظر درآمد آنقدر تامين باشم كه ديگر مجبور نشوم به خاطر پول در كارهايي بازي كنم كه دوست‌شان ندارم. ما بازيگران بسيار توانايي داريم كه ممكن است به دليل شرايط اجتماعي و اقتصادي بدي كه در لحظه دارند، مجبور ‌شوند تن به حضور در كارهايي بدهند كه براي‌شان گران تمام مي‌شود! چون نمي‌توانند انتخابي كه ايده‌آل‌شان بوده را انجام دهند. مسلما من هم از اين قاعده مستثني نيستم، هر چند فكر نمي‌كنم تا به حال نقشي را بازي كرده باشم كه خيلي بد و زننده باشد. دوست دارم با حضور در شغل دومم، از نظر مالي به امنيت و آسودگي‌خاطر كاملي برسم كه ديگر مجبور نشوم در كارهايي كه دوست ندارم بازي كنم. مثلا 5-4 سال مي‌شود تئاتر بازي نكرده‌ام و دارم مي‌ميرم! چون هم طي اين‌ سال‌ها پيشنهادهايي كه داشته‌ام دلچسب نبوده، هم همه‌مان مي‌دانيم در تئاتر پول زيادي وجود ندارد اما اگر اينجا از نظر مالي خيالم راحت باشد، حضورم در تئاتر آنقدر خواهد شد كه از نظر روحي به ارضاي كامل رسيده و تخليه مي‌شوم.


‌تئاتر پشت خط مقدم!

الان در حال بازي در يك سريال به نام «جنگ بازي» هستم كه قرار است در ايام نوروز از شبكه يك روي آنتن تلويزيون برود به همين دليل اين روزها سرم خيلي شلوغ است و براي اين‌كه بتوانيم كار را به پخش برسانيم، حجم كارمان زياد است. «جنگ بازي» از جمله كارهاي سخت و پر لوكيشني است كه بازيگران زيادي دارد. اين سريال داستان چند دوست در سال‌هاي ۶۵-۶۴ را روايت مي‌‌كند كه هر كدام در كنار شغلي كه دارند، در يك تئاتر هم كار مي‌كنند. من هم در اين كار نقش معلم دبستاني را بازي مي‌‌كنم كه زن و ۲ تا بچه كوچك دارد و داستان در زمان موشك‌باران مي‌گذرد. اين دوستان در يك مقطع تصميم مي‌گيرند كار تئاترشان را به جبهه ببرند و پشت خط مقدم كارشان را اجرا كنند. در اين بين اتفاقات بامزه‌اي مي‌افتد كه براي مخاطب جالب خواهد بود. در اين سال‌ها سريال‌هاي نوروزي تلويزيون را نديده‌ام اما چند قسمت از «پايتخت» سيروس مقدم را ديدم كه بازي‌هاي‌شان را خيلي دوست داشتم و آقاي «عليرضا خمسه» نشان داد چقدر تواناست و هنوز هم دود از كنده بلند مي‌شود. آنقدر بازي‌ها و گزينش بازيگران اين كار خوب بود كه يك‌جورهايي حسودي‌ام شد و مي‌گفتم كاش من هم در اين كار بازي مي‌‌كردم.


كار من سخت‌تر است

واقعيت اين است كه قبل از تصميم به افتتاح رستوران، هرگز به اين موضوع فكر نكردم كه بخواهم از اين موقعيتم سوء‌استفاده كنم! اتفاقا اين قضيه بازيگر بودنم باعث شده يك مقدار روي اين كار حساس‌تر شوم كه مبادا غذاها‌، فضاي رستوران‌‌، امنيت و آرامشي كه بايد فراهم شود را نتوانيم فراهم كنيم و آن‌ها كه من را مي‌شناسند ناراحت شوند. چون به محض وقوع اين اتفاق به سرعت مي‌گويند فلاني رستوران زده اما كيفيتش خوب نيست و اين براي من بسيار بد است! از همكاران سينمايي‌ام مي‌دانم «اشكان خطيبي» رستوران خوبي‌زده اما هنوز فرصت نشده بروم فضايش را ببينم، «بهرام رادان»‌ و «شهاب حسيني» هم سال‌هاست كافه دارند، بقيه را هم در جريان نيستم.


با اين شغل انرژي مي‌گيرم

قبل از افتتاح «ليالي»، خودم اهل تفريحي به نام رستوران رفتن نبودم اما هميشه دوست داشتم ‌كافه‌اي داشته باشم كه بتوانم بعضي اوقات آنجا بروم و آرامش بگيرم ولي رستوراني كه به همراه دوست عزيزم «هادي موسوي» افتتاح كرديم، به مراتب بهتر از آن چيزي است كه در تصورات قبلي‌ام داشتم. برتري رستوران‌داري به بسياري از مشاغل ديگر، آن حس رضايت‌مندي افراد از شماست كه واقعا آن را حس كرد‌ه‌ام‌. از آن‌جا كه خودم دستپخت بسيار خوبي دارم، وقتي براي دوستاني كه به منزلم مي‌آيند غذا درست مي‌كنم و بعد از صرف آن، احساس رضايت را در چهره‌شان مي‌بينم، لذت مي‌برم و به نوعي از نظر روحي تخليه مي‌شوم. در اين چند روزي هم كه از افتتاح «ليالي» گذشته، وقتي رضايت را در رفتار و چهره مشتريان‌مان مي‌بينم، واقعا احساس هيجان‌انگيزي به من دست مي‌دهد و لذت مي‌برم. اتفاقا چند روز پيش داشتم به يكي از دوستانم مي‌گفتم با تمام مشكلاتي كه دارم، افتتاح رستوران باعث ايجاد حس آرامش عجيبي در من شده كه فكر مي‌كنم منشا‌اش انرژي آدم‌هايي باشد كه به اينجا رفت‌و‌آمد مي‌كنند.


داستان یک شام: بابا شاهي كه رستوران‌دار شد

اينجا خبري از ‌كباب كوبيده نيست!

براي اين‌كه بتوانيم رضايت كساني كه «ليالي» را براي صرف زماني از روزشان انتخاب مي‌كنند فراهم كنيم، سعي كرده‌ايم‌ طراحي، نورپردازي، دكوراسيون، نما و حتي در ورودي رستوران را طوري طراحي كنيم كه نهايت رضايت خاطر افراد فراهم شود. براي منوي غذاهاي‌مان نيز هزينه بسيار زيادي ‌صرف آموزش ‌كرديم تا سرآشپزها و آشپزهاي‌مان بتوانند غذاهاي هندي، لبناني و ايتاليايي را به راحتي طبخ كنند. در واقع تصميم گرفتيم در «ليالي» سراغ غذاهاي خاص ملل برويم و ديگر مثل بسياري از رستوران‌ها چلوكباب كه يكي از راحت‌ترين و رايج‌ترين غذاهاست را سرو نكنيم. غذاهايي كه در منوي ما سرو مي‌شوند چون نسبت به غذاهاي ايراني مفصل‌تر هستند و ريزه‌كاري‌هاي بيشتري دارند، دردسر بسياري براي ما مي‌تراشند اما خاص بودن‌شان باعث شده همه اين مشكلات را تحمل كنيم. از طرفي طبخ غذاهاي منوي ما تخصص ويژه‌اي مي‌طلبد كه هر آشپزي از پس آن‌ها برنخواهد آمد.


بازيگري يعني كار نقدي، پول نسيه‌اي!

امام صادق(ع) مي‌گويند: «تا عرق كارگر خشك نشده، بايد دستمزدش را داد.» اما اين اتفاق در شغل ما بازيگران به ندرت مي‌افتد؛ يعني شماي بازيگر كارت را نقدا انجام مي‌دهي اما دستمزدت را نسيه تحويلت مي‌دهند! تازه اگر همان نسيه را هم بدهند! جالب‌ترش اين‌كه يك تشكر خشك و خالي هم ازتو نمي‌كنند! مثلا يك بار نشد سر ‌سريال «قهوه تلخ»، آقايان تهيه‌كننده يك مراسم تقدير و تشكر از عوامل و بازيگران‌شان برگزار كنند تا از زحماتي كه براي كارشان كشيده شده بود تشكر كنند! پولي كه بايد مي‌دادند را كه ندادند، حداقل يك تشكر كه مي‌شد انجام داد. اما تا آن‌جا كه توانستند براي مجله‌شان يا مراسم‌هايي كه برگزار مي‌كردند از ما سوء‌استفاده ابزاري كردند و هر جا خواستند رفتيم! هميشه گفته‌اند «شكر نعمت، نعمتت افزون كند.» اما دوستان‌مان تشكري از ما به عمل نياوردند و ديديم چه اتفاقاتي براي مجموعه‌شان افتاد. آن چيز لذت‌بخشي كه حرفه رستوران‌داري دارد، آن تشكر‌ي است كه مخاطب شما از شما به عمل مي‌آورد و همان تمام خستگي زحماتي كه كشيده شده را جبران مي‌كند. اين‌جا وقتي نقدا كار مي‌كني، نقدا هم پولش را دريافت مي‌كني و اين، برتري اين شغل نسبت به حرفه ماست. تازگي‌ها فهميده‌ام چقدر شغل‌هاي خوبي به غير از بازيگري وجود دارد كه تا حالا سراغ‌شان نرفته بودم! متاسفانه اين روزها كار هنري شغل محسوب نمي‌شود و هيچ بعيد نيست آن را كنار بگذارم. ‌‌اميدوارم آنقدر از حضور در اين شغل جديدم رضايت به دست بياورم كه بتوانيم در جاهاي ديگر شهر يا حتي كشور شعبه بزنيم و كارمان را گسترش بدهيم.


هم من، هم مهران مديري افسردگي گرفتيم

نمي‌توان خيلي از مسائل را درباره «قهوه تلخ» گفت اما معلوم است كه بابت تعطيل شدن كار ناراحت هستم. مردم از ما توقع دارند و بارها شده در خيابان به من گفته‌اند پول‌تان را خورديد و چاق شديد و كار را تعطيل كرديد! اما واقعيت چيز ديگريست؛ الان حدود ۷ ماه است از اين مجموعه طلب داريم و خبري از پول نيست! فكر مي‌كنم «قهوه تلخ» با توجه به شرايطي كه پيش آمده براي هميشه تعطيل شده و نمي‌دانم مسئولانش بخواهند دوباره اين كار را ادامه دهند يا نه. نمي‌دانم آن زمان اگر دوباره بخواهند اين كار را ادامه دهند من دوباره همكاري مي‌كنم يا نه، بايد با توجه به شرايط و موقعيت تصميم‌گيري كرد ولي مطمئنا آن زمان، من «هادي كاظمي» قديم نيستم، چون خودشان خواستند اين شكلي شوم و جور ديگري باهاشون كار كنم! واقعا همه بچه‌ها در اين پروژه معرفتي و با جان و دل كار كردند اما وقتي به تهيه‌كنندگان زنگ مي‌زنيم و جواب نمي‌دهند، چه كار مي‌توان كرد؟ براي مراسم افتتاحيه «ليالي» هم از «مهران مديري» دعوت كردم بيايد اما چون به دليل اتفاقاتي كه افتاده مدتي دچار افسردگي شده بود، به من گفت مي‌خواهم چند روزي به يك مسافرت بروم و زماني كه برگشتم، حتما پيشت مي‌آيم. اين اتفاق براي همه‌مان افتاد كه دچار افسردگي شويم؛ وقتي كاري انجام مي‌دهي و آن نتيجه‌اي كه انتظارش را داري نمي‌گيري، معلوم است نبايد حالت خوب باشد. ‌


داستان یک شام: بابا شاهي كه رستوران‌دار شد

رستوراني كه ستاره باران شد

در شب اول مراسم افتتاحيه رستوران ليالي «رضا عطاران»، «نادر سليماني»، «بهنوش بختياري»، «علي لهراسبي»، «زانيار خسروي»، «ساعد هدايتي»، «سروش صحت»، «عارف لرستاني» (يار هميشگي هادي كاظمي)، «محمدرضا هدايتي»، «سيد جواد يحيوي» و تعدادي ديگر از هنرمندان حضور داشتند و مراسم در حال پايان يافتن بود كه «فرزاد حسني» هم از راه رسيد تا بزم و شادي آن شب تكميل شود. در شب دوم اين مراسم نيز «علي معلم»، «مجيد صالحي»، «امير نوري» و... شاخص‌ترين چهره‌هاي دعوت شده به رستوران «ليالي» بودند تا افتتاح اين رستوران را به دوست و همكارشان تبريك بگويند و طعم غذاهاي متفاوت رستوران «هادي كاظمي» را تست كنند.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج