کبک منصوریان خروس میخواند
آن پرچم بزرگ شماره ۱۰ که در فصول چهاردهم و پانزدهم بیش از هر زمان دیگری روی دستان تماشاگران دیده میشد، خبر از روزهایی میداد که علیرضا منصوریان سکان هدایت آبیها را در دست خواهد گرفت.
ایران ورزشی: آن پرچم بزرگ شماره ۱۰ که در فصول چهاردهم و پانزدهم بیش از هر زمان دیگری روی دستان تماشاگران دیده میشد، خبر از روزهایی میداد که علیرضا منصوریان سکان هدایت آبیها را در دست خواهد گرفت. در حقیقت همه چیز در حال حرکت به سمتی بود که او روی صندلی رویاهایش جلوس کند. شاید منصوریان از همان سال ۷۴ که در قامت بازیکنی سیریناپذیر در ترکیب استقلال دیده شد، در رویاهایش چنین روزی را میپروراند که روزگاری مرد اول نیمکت استقلال باشد.
هدفی که او برای دستیابی به آن متحمل زحمات بسیاری شد و فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرد. منصوریان پیش از آنکه پا به قلب آبیترین تیم آسیا بگذارد، کار مربیگری را در باشگاه پاس همدان شروع کرد. جایی که با ناکامی بزرگی همراه بود و سقوط سبزپوشان دیار هگمتانه با اندیشههای خام او موجب شد برای زمانی طولانی از قاب چشمها فاصله بگیرد و اعتمادی را برنیانگیزد. منصوریان اما عزمش را جزم کرده بود به آن اهداف بلندی که در سر پرورانده بود برسد. او سرمربیگری استقلال را میخواست و برای رسیدن به این جایگاه رفیع سالها در تیمهای امید و تیم ملی چرخید تا سرانجام باشگاه نفت تهران درهای نیمکتش را به رویش باز کرد.
بازگشت منصوریان به سطح اول فوتبال ایران (لیگ برتر) اما برخلاف تجربه تلخ و جانکاه پاس همدان با نتایج شگفت انگیزی همراه بود. او رفته بود تا عنوان قهرمانی لیگ را هم با مشتی بازیکن جوان دشت کند اما روز آخر لیگ چهاردهم نفت در تبریز یک گام کم آورد و به رغم آنکه توانسته بود تراکتورسازی را با آن جلال و شکوهش متوقف کند اما سرانجام بهعنوانی بهتر از رتبه سوم دست نیافت. این جایگاه اما کفایت میکرد تا منصوریان جدیتر گرفته شود و مدیران باشگاه نفت تهران نیز بلادرنگ قراردادش را برای یک فصل دیگر تمدید کردند تا نفت با او وارد لیگ پانزدهم شود. لیگی که درنهایت خط پایان دوران مربیگری علیرضا منصوریان دور از خانه بود و او سرانجام به آنچه میخواست رسید.
منصوریان اما برای آنکه پس از سالها دوری به استقلال بازگردد نتایج مهمی از جمله پیروزیهای شورانگیز مقابل پرسپولیس را رقم زد. بردهایی که بیشتر دلبریهای آشکاری بود برای تیفوسیهای استقلال تا بیش از پیش نامش را در ورزشگاهها صدا بزنند و دست نیاز به سویش دراز کنند تا شاید روزهای اقتدار دوباره فرابرسد و استقلال تیمی باشد که در ایامی نه چندان دور امیر قلعهنویی ساخته بود.
***
ظاهرا منصوریان با آن تیم پرآوازه و گرانقیمتی که برایش پدید آورده شد میتوانست خیلی زودتر از تصورات آرزوی دیرین هواداران را برآورده سازد. هوادارانی که در خیال خود شروع توفانی را در لیگ پیشبینی میکردند. باور این بود که منصوریان به واسطه تجربیاتی که در نفت داشته میآید و از استقلال تیمی میسازد مقتدر و ناکامیهای ۳ فصل گذشته در کسب جام را که محصولی مشترک از امیر قلعهنویی و پرویز مظلومی بود، جبران میکند اما راز سر به مهر خیلی زود از زیر انبوهی از برداشتهای غلط بیرون جهید و روشن شد که منصوریان تا مربی شدن در استقلال راه درازی در پیش دارد و گران ترین تیم لیگ با او روزهای پرالتهابی را پشت سر خواهد گذاشت.
او لیگ را با استقلال بسیار ناامید کننده آغازکرد به طوری که تا پایان هفته ششم تنها چهار امتیاز دشت کرده بود. نتایجی اسفبار که در تاریخ ۷۰ ساله استقلال بیسابقه مینمود. انتقادها نیز بیملاحظه کاری روانه اردوی استقلال میشد و حتی پیشکسوتهای باشگاه استقلال یکی پس از دیگری به صف مخالفان ملحق میشدند. وضعیتی که استقلال با آن دست و پنجه نرم میکرد بیشباهت به یک فاجعه تاریخی نبود و کار به جایی رسید که اعضای هیات مدیره باشگاه استقلال در خفا خواستار جدایی منصوریان از باشگاه استقلال بودند.
درست در همین اثنا عدهای که پیشتر منافع مالی چشمگیری در باشگاه استقلال داشتند و تا آرنج در آخور استقلال فرو رفته بودند برای استخدام اسکوچیچ تلاشهای فزایندهای داشتند تا از این انتقال هم سودی به جیب بزنند. حتی در میان بازیکنان هم بودند افرادی که در پس پرده پروژه جذب اسکوچیچ را مدیریت میکردند اما اسکوچیچ هم صاحب آنچنان کارنامهای نبود که مدیران استقلال بی دغدغه حکم به ورودش بدهند.
***
در آن ایام افتخاری ظاهرا خود را حامی منصوریان جا میزد و در مصاحبههایش عنوان میکرد که این مربی را تا پایان فصل حفظ خواهد کرد. رجوع به مصاحبههای آن زمان اما تزلزل آشکار مدیرعامل استقلال از ماندن پای منصوریان را به رخ میکشید. حرفهای مدیرعامل بیتجربه استقلال در نشستهای هیات مدیره چیز دیگری بود و او میرفت شناکنان روی امواج در نهایت حکم به تغییرات بدهد.
حتی سعی میشد منصوریان را مجاب به انتخاب دستیار تازهای کنند تا کادر فنی استقلال قدری تقویت شود. مربیان داخلی هم گزینه بودند اما تیتر: «نه منصوریان به انتخاب دستیار» روی صفحه اول روزنامهها نشان میداد که او علاقهای به این تحولات ندارد.
پافشاریهای بیحد و حصر آقای سرمربی به حفظ دستیارانش اختلافهایی میان او و مدیران باشگاه استقلال به وجود آورد. در حقیقت این جرقه و سرمنشا تمام روابط سیاه منصوریان با مدیران استقلال بود؛ اختلافهایی که تا پایان سال ۹۵ هم ادامه داشت و منصوریان هرگز مدیران استقلال را از انتقادهایش در امان نگذاشت.
اما در آن اوضاع بغرنج و نا امیدی که هرکسی دنبال به نام زدن تغییرات بود، آرام آرام نتایج استقلال با منصوریان اصلاح شد و درست پس از شهرآورد ۸۲ در نیم فصل نخست لیگ شانزدهم بود که بردهای استقلال شروع شد. پیروزیهایی که تا پیش از بازی با تراکتورسازی ادامه داشت و استقلال امتیازهای مناسبی جمع کرد اما شکست مقابل امیر قلعهنویی دوباره منصوریان را در وضعیت مخاطرهآمیزی قرار داد.
به موازات آن استقلال با شکست مقابل نفت تهران از جام حذفی هم کنار رفته بود که عملا این نتایج راهی جز دگرگونی باقی نمیگذاشت اما نزدیک بودن به پایان نیم فصل و وعدههایی که منصوریان برای بهبود اوضاع میداد در نهایت موجب تداوم او شد.
***
منصوریان اما میدانست با ادامه آن سبک و سیاق ره به جایی نخواهد برد و باید تغییراتی در اندیشههای خود ایجاد کند وگرنه ممکن است به زودی راهی که آمده را نیمه کاره رها کند و استقلال را به دست مربی دیگری بسپارد. سرمربی استقلال برای آنکه فصل تازهای را آغاز کند و تماشاگران را امیدوار نگه دارد و قدری از دامنه بلند نقدها بکاهد دست به ابتکار جالبی زد و درست در یکی از حساسترین بازیهای فصل تصمیمهایی جسورانه گرفت.
نقطه عطف دوران مربیگری منصوریان آن روزی بود که او از پوسته ترس و اضطراب بیرون آمد و در تصمیمی شجاعانه که با تایید همهگیر رسانهها همراه بود، مهدی رحمتی را در بازی با سپاهان روی نیمکت نشاند تا پس از هفتهها سیدحسین حسینی پاسبان قفس توری آبیها شود.
آن روز منصوریان علاوه بر بازی دادن به این عنصر جوان از فرشید اسماعیلی، بهنام برزای، میلاد زکیپور و مجتبی حقدوست هم بهره گرفت. بازیکنانی که در اوج بی تجربگی تا پای پیروزی مقابل سپاهان پیش رفتند. نتیجه آن بازی گرچه برد نبود اما دستاورد بزرگی برای اول مرد نیمکت آبیها حاصل کرد و او فهمید که وقتی خود را از حصر کهنه سواران خارج کند و دل به جوانها بسپارد کارتهای صدآفرین از همه سو برایش فرستاده میشود.
همین بیباکیهای دامنهدار بود که سرانجام بردی تاریخی را برای استقلال به همراه آورد و آبیها شهرآورد ۸۳ را با نتیجهای خیرهکننده به پایان بردند. آن روز منصوریان در حقیقت حکم ابقایش را خود برای خود نوشت. شاید یک ماندگاری اتفاقی که دست تقدیر برایش رقم زد. منصوریان پس از شهرآورد به خوبی میدانست که دیگر تا پایان فصل هیچ کس نمیتواند حتی لحظهای به اخراجش فکر کند. او بهترین تیم فصل شانزدهم را برده بود و علاوه بر آن به ناکامیهای چهار ساله استقلال در شهرآوردها پایان داده بود.
در این میان اما محرومیت استقلال از نقل و انتقالات میان فصل نیز غیر مستقیم به مدد او آمده بود و سرمربی استقلال مجاب به تداوم استفاده از بازیکنان جوان شد. جوانهایی که میدانستند اگر از این فرصت طلایی بهره نبرند شاید برای همیشه باید عطای فوتبال را به لقایش ببخشند.
منصوریان نیز به خوبی توانسته بود با جوانها ارتباط کلامی و تصویری برقرار کند به گونهای که مشاهده میکردیم - و احتمالا میکنیم - آنها انرژی مضاعفی را در میدان بازی مصروف میکنند تا تیم دست پر میدانهای رقابت را ترک کند. بیتعارف اگر منصوریان از بهره نقل و انتقالات نیم فصل محروم نمیشد شاید به سراغ جوانهایی که در تمرینها خاک میخوردند نمیرفت و دل به دریا نمیزد. گرچه آن خطای بزرگی که از مدیران سر زد نابخشودنی است اما اسباب پوست اندازی استقلال را فراهم آورد.
***
این یک واقعیت غیرقابل انکار است که ابقای منصوریان کاملا اتفاقی و از سر بیبرنامگی بود. یک ماندگاری غیرقابل پیشبینی. به واقع هیچ اهداف از پیش تعیین شدهای برای حفظ او در میان افکار مدیران استقلال وجود نداشت و عواملی همچون نداشتن گزینه، نزدیکی به نیم فصل نخست، جوانگرایی، برد شهرآورد و البته مصاحبههای هدفمند منصوریان بود که این واقعه را رقم زد. اگر میبینیم که اکنون آرزوی شماره ۱۰ محقق شده تا لااقل یک فصل دیگر در سرزمین رویاها به مربیگری بپردازد این حاصل فرآیندی از پیش طراحی شده نیست و چنانچه عرصه برای مدیران استقلال باز بود حتما رای به برکناری سرمربی میدادند.
گرچه نباید ترفندهای منصوریان را هم در این فعل و انفعالات نادیده انگاشت. سرمربی استقلال با ادبیاتی ماهرانه در همه ایام میکوشید که راهی برای تداوم خود روی نیمکت استقلال بیابد که در این راه بسیار سیاس بود. سکوها نیز او را به خوبی یاری کردند و هسته اصلی کاملا تحت فرمان سرمربی استقلال قدم برمیدارند.
هر چه بود اما آنچه تا پایان هفته بیست و چهارم لیگ شانزدهم رقم خورد استقلال را در وضعیتی نسبتا ایدهآل حفظ کرد. منصوریان هم میتواند همچون امیر قلعهنویی که فصل پنجم اولین سال مربیگریاش در استقلال را تجربه کرد و به نتیجهای نرسید طلب فرصت بیشتری کند. شاید او هم به مانند امیر قلعهنویی روزی بتواند استقلال را بربام فوتبال ایران بنشاند اما اینکه کی و چه زمان مشخص نیست. به واقع نمیتوان با هیچ قطعیتی گفت که علی منصور فصل آینده استقلال را به آنچه سالها است دست نیافته میرساند و بار دیگر این تیم را در لیگ قهرمان میکند اما همین خوشبینی اکنون کفایت میکند که لااقل تغییری در کادر فنی ایجاد نشود و استقلال با منصوریان امیدوار باقی بماند. امیدوار به خلق جهشی بزرگ که سالهاست به حسرت دل هواداران بدل شده است.
نظر کاربران
عشق است اس اس و داش علی