آیا فوتبال متاثر از لیبرالیسم است؟ (۱)
فوتبال میدان جاذبهای آفریده که دامنه آن هر روز گستردهتر و به تبع آن بر محبوبیت آن افزوده میشود. برای برخی اتفاقات منحصربهفرد آن، مشابهی سراغ نداریم .
اگر تاکنون میشد برتری عددی هواداران فوتبال ملی را به علایق ملی و احساسات ناسیونالیستی نسبت داد اما فوتبال نشان داد میتواند فراتر رود و در ترکیبی از مردم ملل گوناگون، جمعیتی چند صدمیلیونی را حول موضوع مشترکی به هم پیوند دهد و سازمان جهانی نظیر «فیفا» تاسیس کند که مستقل از دولتها و قدرتهای سیاسی عمل کرده و متولی فوتبال در هر نقطه از جهان باشد و به جهانی شدن نه در معنای قدیمی زیر سیطره در آوردن کشورها زیر یک پرچم که هنوز آرمان بسیاری از ایدئولوژیهاست، بلکه به جهانی شدنی جامه عمل بپوشاند که فراملی عمل و در تماس با دولتها، آنها ناگزیر باشند از قوانین این سازمان تبعیت کنند و با قوانین داخلی نتوانند مانعی ایجاد کنند و از این طریق حتی به بخشی از آرمانهای متفکران اقتصادی دوران جدید در حیطه عمل تحقق ببخشند.
صلیب چوبی ساده روی زمینی که سربازان انگلیسی و آلمانی در روز کریسمس ۱۹۸۴
طی جنگ جهانی اول با اعلام آتشبس در آن فوتبال بازی کردند.
در مقایسه با سایر عرصهها وقتی به اهمیت آن میتوان بیشتر پی برد که بدانیم با وجود نیروی کار متخصص در برخی کشورها و با وجود تقاضای کافی در سایر کشورها، قوانین داخلی مانعی بزرگ در راه صدور ویزای کار است و به سختی ویزا صادر میشود. جالب اینکه فیفا و سازمانهای زیرمجموعهاش برای برگزاری مسابقات خود حوزهای مستقل در درون و نه بیرون کشورها برای فوتبال تامین کرده و جز نقش امنیتی در برگزاری مسابقات شأنی برای دولتها قائل نیستند.
که تجلی عینی آن را میتوان در فدراسیون بینالمللی فوتبال دید.
فوتبال جایگاه ویژه خود را مدیون اقبال مردم جهان به این ورزش است و حوزه فعالیتی برای خود پدید آورده که از ید قدرتها و سیاست خارج است، چنان محبوبیتی نزد مردم جهان پیدا کرده است که مثلاً در ایران با صعود به جام جهانی به عنوان یکی از ۳۲ تیم حاضر در این تورنمنت جشن ملی برپا میشود اما قهرمانی جهان در ورزش ملی ما کشتی بهرغم تمام تلاشها و تبلیغات به اندازه یکصدم آن شور برنمیانگیزد و حوزه تاثیر آن چنان وسیع است که گاهی چون وسیلهای موثر مورد سوءاستفاده دولتها قرار میگیرد. مثال آن، شکست نظامی و از دست رفتن بخشی از سرزمین (جزایر مالویناس) است که در هیاهوی پیروزی تیم ملی آرژانتین بر انگلیس گم شد اما شکست در فوتبال را با پیروزی در سایر عرصهها جبران یا کمرنگ نمیتوان کرد و سرخوردگی عمومی به بار میآورد، پدیدهای تاثیرگذار با تاثیرپذیری اندک است.
توضیحی نداریم مگر اینکه بگوییم این پدیده چنان پیوندی با علایق مردم خورده است که مردم آن را از آن خود میدانند، بهترین دلیل آن این است که، در شکستها شاید اما در پیروزیها سهمی برای دولتها قائل نمیشوند و فوتبال را عرصه متعلق به خود شناسایی کردهاند و رقابت در این صحنه را رقابتی راستین در شرایط برابر و خارج از نفوذ هر قدرت فراتر، میان خود و سایر ملتها میدانند و میتوانند در این میدان و در صحنهای جها نی تواناییهای خود را به نمایش گذاشته و با سایر ملتها بسنجند پس جایگاه ویژه فوتبال در جهان آن را از هر ورزش و پدیدهای متمایز میکند.
واقعاً چه چیزی سبب این ویژگیها شده است؟ همه ورزشها بر یک سلسله قوانین هماهنگ با هم استوار است و فوتبال نیز از این قاعده مستثنی نیست. آیا قوانین فوتبال بر اساس اندیشه خاصی بنا شده است که نقشی در تمایز فوتبال ایفا میکند و توانسته در رشد و توسعه مداوم خود توجه میلیاردها انسان را به خود جلب کند؟ یا ذاتاً دارای تمایز اساسی با سایر ورزشها و پدیدههاست؟ یا ترکیبی از این دو (تمایز ذاتی و تاثیر اندیشه) چنین شرایطی را سبب شده است؟ از کدام فلسفه و اندیشه میتواند تاثیرپذیرفته باشد؟ و آیا به تفسیر عقلی (فلسفه در معنای حداقلی آن) از این پدیده میتوان دست یافت.
راهی که انتخاب کردیم
متد و شیوهای متناسب با پرسشها را انتخاب و به کار گرفتهایم که مختصراً از این قرار است، اول به سراغ اندیشهای رفتهایم که مکان آن مکان تولد و زمان آن زمان تولد فوتبال است و سپس در جستوجوی آن برآمدیم که کدام ویژگی به طور اساسی فوتبال را از سایر ورزشها متمایز میکند و بعد درصدد یافتن میزان تاثیر اندیشه هم عصر تولد آن برآمده و اینکه آیا فوتبال اجازه میداد یا به زبان دیگر از چنان امکان و ظرفیتی برخوردار بود که از این اندیشهها تاثیرپذیرد یا نه، را مدنظر قرار دادیم.
اگر در بیراهه خیالپردازی ایرانی رانده نشده و شانس نیز یاری کرده باشد شاید از چنین پیوندی به نتایجی قابل دفاع در تمایز فوتبال نسبت به سایر پدیدهها برسیم، لازم است اشاره کنیم در این نوشته به خاطر موضوع آن (فوتبال) و بضاعت اندک خود به گفتههای مشهور متفکران بسنده کردهایم اما این حسن را دارد که در صحت آنها کمتر میتوان تردید کرد و نیاز به ارجاع به منابع هم نیست که از حوصله خوانندگان فوتبال بیرون است.
قواعد و قوانین فوتبال از کدام اندیشه میتوانست تاثیرپذیرد؟
فوتبال اگر از اندیشهای تاثیرپذیرفته باشد همانا شاخه انگلیسی اندیشه مدرنیته اروپایی است و مهمترین قرینه بر این ادعا، همزمانی تولد فوتبال (اوایل قرن 19) با تثبیت مدرنیته در بریتانیاست و فضای فکری آن زمان به شدت متاثر از چنین اندیشهای و بخش مهمی از بنیانگذاران این اندیشه اسکاتلندی و انگلیسیتبار و از واضعان مفاهیم و مضامین اصلی مدرنیته هستند.
نظیر آدام فرگوسن اسکاتلندی که مفهوم «جامعه مدنی» را به عنوان عرصهای خصوصی برای فعالیت افراد و مستقل از عرصه عمومی که نهاد دولت متولی آن است شناسایی و برای اولین بار تعریف کرد تجلی عینی، بیرونی و تعمیمیافته از محدوده ملی به بینالمللی آن را در سازمان جهانی فوتبال و مستقل از دول و قدرتهای سیاسی میتوان دید.
آثار علم اقتصاد و اقتصاد مبتنی بر رقابت آزاد و بر اساس نظریه هماهنگی منافع فردی و جمعی (آدام اسمیت) و نظریه متاخر برنارد مندویل در این مورد یا حکومت قانون، مالکیت خصوصی و حقوق ناشی از آن و حقوق بشر (جان لاک) و... در فوتبال قابل شناسایی است. متفکران این شاخه در تناوردگی اندیشه مدرنیته نقش مهمی بازی کردند که حول دو مفهوم اساسی آزادی و فردانیت تدوین یافته بود و به همین اعتبار گفته میشود که مدرنیته نگاه به عالم و آدم را بهطور بازگشتناپذیری عوض کرد. سایر قرائن به این قرارند:
1-زادگاه فوتبال، محل تدوین اولیه قوانین فوتبال و اجرای سراسری مسابقات فوتبال برای اولین بار در انگلستان بود.
منافع فردی و جمعی قرابت عجیبی با فوتبال دارد.
۲ - بورد اولیه فوتبال با وظایف مشخص پاسداری، تغییر و تنظیم قوانین فوتبال به هدف ایجاد یکپارچگی در قوانین آن متشکل از چهار فرد منتخب از اتحادیههای فوتبال انگلیس، اسکاتلند، ایرلند و ولز بود.
۳ -بورد کنونی و هشتنفره نیز متشکل از چهار بریتانیایی که با چهار نفر از فیفا به نمایندگی از کل فوتبال جهان تکمیل میشود و تساوی عددی در ترکیب این نهاد نشان میدهد که بیتایید چهار بریتانیایی حاضر در این نهاد تغییر یا وضع قوانین جدید ممکن نیست.
۴ -این نکته نیز حائز اهمیت است که سازمان فیفا از سوی کشورهای غیر بریتانیایی نظیر فرانسه، ایتالیا و... به ویژه برای برگزاری مسابقات ملی تاسیس شد و چهار کشور بریتانیایی شرط پیوستن به فیفا را واگذاری حق تدوین قوانین به بورد فوتبال تعیین کردند و بعد از پذیرش این شرط از سوی فیفا به عضویت آن درآمدند. آیا با توجه به مکان تولد فوتبال و نیز روال و توالی اتفاقات منجر به شکلگیری سازمان جهانی برای اداره فوتبال و در کمال احتیاط به این نتیجه ابتدایی نمیتوان رسید که چهار بریتانیایی حاضر در بورد فوتبال در واقع به پاسداری از اندیشهای مشغولاند که چون روحی در کالبد قواعد و قوانین فوتبال دمیده شده است؟
تمایز ذاتی فوتبال از سایر ورزشها
در این بخش با توضیح اصلی اولیه و اساسی که فوتبال را از هر ورزشی متمایز میکند به برخی مولفههای اندیشه مدرنیته به ویژه به اندیشه فیلسوفان بریتانیاییتبار (معروف به فیلسوفان آزادی) یا به تفصیل اشاره میشود و نیز برای آنکه به هر حال فوتبال ایران بهطور کامل در حاشیه قرار نگیرد در زیرنویسها به کژتابی این اندیشه در فوتبال ایران نظرکردهایم که مبنای عمل متولیان فوتبال ما قرار میگیرد و نمیتوان منکر شد که برخی از معضلات فوتبال ما ریشه در چنین خطاهای معرفتی میتواند داشته باشد.
فیلسوف انگلیسی، است در فوتبال قابل شناسایی است.
فوتبال بر اصلی اولیه و سلبی یا قانون محوری (اساسی) «ممنوعیت استفاده از دست» استوار شده است که در واقع بازی فوتبال را شکل میدهد و آن را از سایر ورزشها متمایز میکند.
۱- بازیکن فوتبال با رعایت همین قانون اولیه از آزادی عملی برخوردار میشود که در سایر ورزشها خبری از آن نیست. در سایر ورزشها بازیکن (فرد) با قوانین محدودکننده بیشتر نظیر تعداد ضربات متوالی به توپ یا هنگام تصاحب توپ با محدودیت زمان مالکیت، مسافت حمل یا چگونگی حمل آن مواجه و نیز به وسیله قوانین در چگونگی ضربه به توپ و کدام قسمت از عضو فعال بدن محدود میشود اما بازیکن فوتبال در فقدان این محدودیتها در مساحتی به وسعت زمین فوتبال از اختیار کامل و آزادی گسترده در ارتباط با توپ برخوردار است. اهمیت آزادی گسترده بازیکن فوتبال بهدرستی درک نشده است.
بازیکن فوتبال اگر توانایی آن را داشته باشد کل زمان هر نیمه توپ را در اختیار خود بگیرد هیچ قانونی او را از این کار منع نمیکند. چنین میزان «آزادی فردی» در سایر بازیها اصولاً قابل تصور نیست و در نتیجه تصمیمات فردی بازیکن فوتبال در چگونگی کنترل، حفظ و هدایت توپ اهمیت بهمراتب بیشتری در این بازی گروهی دارد. فرد در سایر بازیها فاقد چنین جایگاهی است از اینرو بازیکن فوتبال خود بهمثابه یک مرکز تصمیمگیری در کاری گروهی عمل میکند. نظم حاصل در فوتبال به نظم پلی سانتریک (مراکز تصمیمگیری متعدد) یا نظم خودجوش (۱) نزدیکتر است (مفهوم دست نامرئی در اقتصاد آزاد).
آزادی فراوان بازیکن فوتبال برای تصمیمگیری بر چگونگی پیشبرد بازی گروهی تاثیر گذاشته و متقابلاً از آن تاثیر میپذیرد لذا تیم فوتبال بیشتر از نظمی درونی و خودجوش تبعیت میکند تا از نظم سازمانی که مبتنی بر تقسیم وظایف است.
غیرقابلپیشبینی بودن نتایج آن را باید در چنین مقولهای جستوجو کرد (اختیار بیحد بازیکن در اتخاذ تصمیمات آنی و غیرقابلپیشبینی) که فوتبال را به جذابترین بازی عصر ما تبدیل کرده است و به بیان دیگر فوتبال بر نوعی فلسفه آزادی فردی بنا شده است.
۲ -ورزشها عمدتاً متکی بر توانایی فیزیکی عضو یا اعضایی خاص از بدن هستند که در فوتبال چنین نیست. در این ورزش بیش از توانایی جسمی و فیزیکی، توانایی ذهنی، هوش، مهارت و خلاقیت فردی (۲ ) حائز اهمیت است و میدانیم خلاقیت رابطه مستقیم با آزادی و آزادی عمل بازیکن دارد.
۳ -به همین سبب جثه، قد، وزن، زور بازو یا زور سایر اعضای بدن نقش تعیینکننده در فوتبال ندارند البته نه به این معنی که تمرین و تقویت تواناییهای فیزیکی بازیکن مهم نیست.
و درعین حالی که به سنت تفکر انگلیسی و سبک فوتبال انگلیسی وفادار ماند نماینده تحول بزرگی در فوتبال جزیره شد.
۴ -از یک طرف اهمیت کم فیزیک بدنی و از طرف دیگر وجود یک قانون محوری فوتبال را به ورزشی همگانی ( ۳) با هر فیزیک بدنی تبدیل میکند. کافی است چند نفر جمع شده و با تقسیم شدن به دو تیم با یک توپ و دو نشانه دروازه در زمینی مسطح فوتبال بازی کنند گرچه اهمیت کم فیزیک بدن و وجود یک قانون محوری شرط لازم برای همگانی شدن این ورزش است که حتی نیاز به آموزش اولیه هم ندارد اما کفایت شرایط را اندیشهای فراهم کرد که با توجه به قانون محوری و درک اهمیت آن و بر این مبنا در تدوین سایر قوانین، تمام نکات مهم در حقوق جدید یعنی تعداد اندک قوانین، ساده، روشن، قابل فهم عمومی و همهشمولی و کمتر قابل تفسیر بودن را با دقت فراوان در قوانین فوتبال رعایت و با نصب و تعبیه داور با اختیار و اقتدار کافی به عنوان ناظر بر اجرای درست قوانین (نقش اصلی دولت در اندیشه جدید) آن را تکمیل کرد، از اینرو کافی است هر کسی حداکثر توانایی ذهن و هوش خلاقیت فردی خود را با هر فیزیک بدنی بهکار گیرد تا نامی میان نامداران به دست آورد.
بازیکن فوتبال نسبت به بازیکنان سایر رشتهها از آزادی فردی بیشتری بهره میبرد (اندیشه مدرنیته در اساس خود بر تامین و گسترش هر چه وسیعتر «آزادی فردی» بنا شده است. در اهمیت آن همین بس که هگل تاریخ جهانی را، پیشرفت آگاهی آزادی میداند) بنابراین فوتبال ذاتاً عرصه مناسب و بیخطری برای به آزمایش درآمدن این ایدهها بود و حتی برخی محدودیتها در سایر عرصهها را هم نداشت.
مثلاً در عرصه سیاست، نظارت مستقیم بر چگونگی اجرای وظایف دولتها از مسائل حل نشده است (به همین دلیل و به سبب نقش نظارتی و جبرانی مطبوعات، آن را رکن چهارم مینامند) اما در فوتبال داور که نقشی مشابه دولت (نظارت بر اجرای درست قوانین) دارد باید این کار را زیر نگاه تماشاگران حاضر در ورزشگاهها انجام دهد و در چنین شرایطی عدول یا کوتاهی در انجام وظیفه تقریباً ناممکن است و شاید تدوینکنندگان قواعد و قوانین فوتبال به همه این ایدهها حتی اگر قابل حصول در سایر عرصهها نبود هم نیمنگاهی داشتهاند. از اینرو هم آزادی قابل توجه بازیکن در این بازی و هم وجود امکانات بالقوه دیگر شرایط مناسبی برای پیاده کردن ایدههای جدید مطرح در اندیشه مدرنیته در بازی فوتبال را برای تدوینکنندگان قواعد و قوانین اولیه فراهم میکرد.
با یادآوری یک نکته مهم دیگر این بخش را به پایان میبریم، در فوتبال با محروم شدن بازیکن از تواناترین عضو بدن (دست) برای کنترل توپ یعنی غیرقابلکنترلترین جسم میان احجام هندسی (کرویشکل)، بازیکن باید با سود بردن از هوش و خلاقیت فردی خود ناتوانترین اعضای بدن خویش (سر، سینه و پا) را به چنان درجه از مهارت برساند که قادر به کنترل، حفظ و هدایت توپ به هدف موردنظر شود لذا بازی فوتبال، بازی سهل و ممتنعی است. از یکطرف با صعوبت (سختی) کار انفرادی مواجه است و از طرف دیگر اجرای گروهی آن به خاطر قوانین اندک، روشن و همه فهم آن ساده جلوه میکند، از اینرو کسب مهارت بالا در فوتبال از سختترین کارهاست.
به همین سبب تعداد بازیکنان ماهر و ماهرترین (ستاره و فوق ستاره) در بازار فوتبال کمیاب و چون از منطق اقتصادی کمیابی در اقتصاد بازار تبعیت میکند قیمت و دستمزد آنها در بازار جهانی با ارقام نجومی تعیین میشود و از این نظر با هیچ شغلی در جهان قابل قیاس نیست و نیز در قیاس با سایر ورزشها به سختی این شغل بهتر میتوان پی برد. ( ۴ ) در فوتبال با وجود دروازه بزرگ (هفت متر عرض و بیش از دو متر ارتفاع) به ندرت تعداد گلها از انگشتان یکدست فراتر میرود ولی تعداد گلهای به ثمررسیده در بسکتبال و هندبال به ندرت به ترتیب از ۳۰ و ۱۰ گل پایینتر میآید. در بسکتبال زمان کمتر، توپ بزرگتر و حلقه بسیار کوچک و در هندبال دروازه بسی کوچکتر است.
نقش قوانین فوتبال در تامین شرایط برابر و برخی تفاوتها
همه بازیها از جمله فوتبال مبتنی بر رعایت یکسری قوانین هماهنگ با هم از سوی طرفین رقابت است که به نوعی حکومت قانون را تداعی میکند اما در فوتبال به خاطر عدم توازن در قوای جسمانی بازیکنان، برای تامین شرایط برابر در رقابت و تامین امنیت آنان ناگزیر از محدود کردن خشونت شدند (منظور اینجا اعمال قدرت فیزیکی بازیکن قوی بر ضعیف است) تا بازیکن از آزادی لازم برای بهکارگیری مهارت و خلاقیت فردی برخوردار شود بنابراین قوانین فوتبال ناظر بر سقفی از خشونت (خشونت مجاز) و تجاوز از آن مستوجب مجازات و جریمه است.
در اغلب ورزشهای مشابه سقف خشونت بالاتر است چون توازن قوای جسمانی امکان آسیبرسانی و ارعاب رقیب را کاهش میدهد در نتیجه صیانت آزادی و جلوگیری از تجاوز و تعدی به حقوق دیگران از وظایف دولتها در اندیشه مدرن در فوتبال نمود بیشتری دارد و علاوه بر آن در فوتبال قانونی به نام آوانتاژ داریم که ناظر بر تفکیک جرم عمومی از خصوصی است که قبلاً مختص فوتبال بود اما بعداً به بعضی بازیها تسری پیدا کرد و به داور اجازه میدهد از خطای شخصی (جرم خصوصی) که منجر به اخلال در بازی گروهی حریف نشود موقتاً صرفنظر کند تا بازی از جریان نیفتد و حقی عمومی از تیم (گروه) مقابل سلب نشود.
بعد از توقف بازی بسته به شدت خطا، بازیکن خاطی مجازات میشود. اینجا بد نیست اضافه کنیم قوانین فوتبال در عین نافذ بودن خود در کل فوتبال جهان، بسته به فرهنگها و سنن هر کشور و نیز بسته به میزان قانونپذیری یا قانونگریزی آنان متفاوت و بسته به شناخت داوران از این امر میتواند سختگیرانه یا با کمی تساهل به اجرا درآید، مثلاً داوران انگلیسی با توجه به فرهنگ قانونپذیری مردمش برخی خشونتها و خطاهای جزیی را نادیده میگیرند به همین سبب بازیکنان انگلیسی از آزادی بیشتری برخوردار شده و شاهد فوتبال سرعتی و درگیرانهتری در لیگ جزیره هستیم و ناگفته نماند امر قضا در فرهنگ آنگلوساکسونی بر وحدت رویه استوار و این امر در نوع داوری فوتبال انگلیس مشهود است اما در سایر کشورها به خاطر عدم توجه به اهمیت «وحدت رویه» در امر داوری با معضلات بزرگی (۵) مواجهاند.
زمین بازی به دو نیمه مساوی تقسیم و هر تیم مالک یکنیمه از زمین است. برخلاف اغلب بازیها تا قبل از شروع به خاطر حق مالکیت هیچکدام از بازیکنان حق حضور در زمین حریف را نداشته و با سوت شروع (صدور ویزا)، اجازه حضور در زمین حریف را پیدا میکنند و کل زمین به میدان رقابت تبدیل میشود. جهت اولین ضربه هدف بازی یعنی تسخیر دروازه حریف را تعیین میکند. در لحظه شروع برای اینکه مانعی در راه اولین ضربه نباشد حریف نیمدایره میانی زمین خود را تخلیه و بیرون آن مستقر میشود.
خروج توپ از خطوط عرضی در خلاف جهت بازی با جریمه کرنر مواجه میشود اما خروج توپ از خطوط کناری که در جهت بازی نقشی خنثی دارند با جریمه خفیف دادن توپ به حریف و با دست انجام شده و ورود مستقیم آن به دروازه گل محسوب نمیشود. منطقه هیجدهقدم و ششقدم حریم خصوصی و خصوصیتر دروازهبان است که او برای دفاع از آن مجاز به استفاده از دست (سلاحی اضافی) است و با این کار حتی قانون اولیه فوتبال را نادیده میگیرد. با خروج دروازهبان از این منطقه این حق از او سلب میشود.
مشابه دفاع از حریم خصوصی در حقوق جدید که استفاده از سلاح گرم (امریکا) را نیز مجاز میشمارد اما برجستهترین توجه به حقوق مالکیت در قانون آفساید دیده میشود که مختص بازی فوتبال است و در وهله اول نشانگر آن است که حتی بعد از شروع و تبدیل شدن کل زمین به میدان رقابت حقوق مالکانه رنگ نمیبازد. قانون آفساید نظر به اصل «رقابت در شرایط برابر» دارد به این معنا که هیچ بازیکنی حق ندارد بیحضور رقیب از شرایط انحصاری به نفع خود یا گروهش سود ببرد، معادل قانون ضد انحصار در اقتصاد آزاد است اما قانون آفساید که فقط در نیمه زمین حریف نافذ است به سبب حق مالکیت بازیکن میتواند در هر نقطه از زمین خود حتی ده متر پشت سر آخرین حریف مستقر شود. میدانیم که مالکیت خصوصی و حقوق ناشی از آن در معنای امروزیاش برای اولین بار از سوی جان لاک تعریف شده است.
شاید ایراد بگیرند که در همه بازیهای مشابه زمین طرفین با خطکشی از هم جدا و مشخص میشود اما آن بازیها فاقد ظرافتهای فوتبال در توجه به حق مالکیت از شروع تا پایان بازی است و بر ملاحظات دیگر مثل ایجاد هماهنگی میان قوانین و دادن اختیارات یکسان به طرفین برای تحقق «شرایط برابر در رقابت» تدوین شدهاند.
مسوولیت فردی در فوتبال
بهرغم گروهی بودن بازی فوتبال قوانین ناظر بر مسوولیت فردی است و در موارد نادر نظیر خودداری تیم از حضور در مسابقه مسوولیت گروهی در آن دیده میشود. در فوتبال حرفهای امروز بازیکن در برابر مربی، مربی (مسوول بازی گروهی تیم) در برابر مدیرعامل، مدیرعامل در مقابل هیاتمدیره و رئیس هیاتمدیره در مقابل مالک مسوولیت فردی دارند و باید پاسخگو باشند و همچنان که از همان آغاز داور وسط مسوول داوری بود امروز نیز مسوول تصمیمات گروه داوری، داور وسط است.
( ۶ ) چنین رویکردی در قوانین فوتبال حاکی از آن است که فرد حائز جایگاه اصلی در فوتبال است و به همین سبب فوتبال به زیباترین و مطلوبترین ترکیب در ایجاد تعادل بین فرد و گروه، بازی انفرادی و گروهی و هماهنگی منافع فردی و جمعی (برنارد مندویل) دست یافته است، فرد در فوتبال بیش از سایر ورزشهای گروهی خود را نشان داده و نمود دارد و هویت فردی خود را از دست نداده و در جمع مستحیل نمیشود، تا آن حد که گاهی پیروزی تیم به بازیکن خاص (فرد) نسبت داده میشود و در این ورزش فرد ارزشی همتراز با جمع دارد که مطابقت کامل با یکی از مولفههای اندیشه مدرنیته در خلاف جهت اندیشه کلگرای قدیم دارد که جمع بر فرد مقدم و فرد اعتبار خود را از جمع میگرفت.
در اندیشه کلگرای قدیم فرد هویت و ارزشی بیش از جزیی و مرتبهای در سلسلهمراتب مجموعهای یکپارچه نداشت اما در اندیشه جدید اصالت با فرد و ارزشهای فردی و حقوق فرد (حقوق بشر) است و فرد بر جمع مقدم و جمع اعتبارش را مدیون فرد و تجمع افراد است، همانطور که در این اندیشه جامعه را متشکل از گردهمایی داوطلبانه افراد میدانند، تیمهای فوتبال هم با گردهمایی داوطلبانه بازیکنان موجودیت پیدا میکند.
۱- نظم خودجوش شاید در نظر اول با نظم حاصل از رهبری مربی مبتنی بر تقسیم وظایف متعارض جلوه کند. برعکس سایر بازیهای گروهی، این نظم ناظر بر اختیارات گسترده بازیکن فوتبال در رابطه با توپ است که با هیچ قانونی محدود و موظف به انتقال توپ به سایر اعضای تیم نشده و مشارکت موثر او در بازی گروهی از نظر زمانی و مکانی بستگی تام به تصمیمات آنی و لحظهای او داشته و در گرو همکاری داوطلبانه او با گروه است مثل تشکیل تیمهای خلقالساعه در جمعهای خانوادگی یا دوستانه که فاقد مربی و نیز مبتنی بر تفکرات پیشین و نظم سازمانی نیست اما بلافاصله سامانی بر بازی حاکم میشود که محصول تصمیمها و عمل آنی و فردی تکتک بازیکنان به قصد هماهنگی و دستیابی به شناخت و درک متقابل از سایر اعضا و کل تیم در عملی داوطلبانه برای همکاری گروهی است.
به همین سبب از آن با نظم پلیسانتریک یا چندمرکزی نام بردیم و نظم حاکم بر جامعه در اندیشه مدرن بر این مبنا فهمیده میشود، نظیر بسیاری از پدیدههای بشری مثل شکلگیری زبان و نظم حاکم بر آن (دستور زبان) که محصول تفکر پیشین و سازماندهی و اراده قبلی نبوده و نیست. در فوتبال نیز نظیر پیدا شدن نظمی مثل دستور زبان و قابل استخراج و دستهبندی در دستگاه فکری منسجم، تاکتیکها که چون ابزاری در اختیار مربی برای استقرار نظمی سازمانی و مبتنی بر تقسیم وظایف عمل میکنند و در واقع استخراج و دستهبندی نظمهای تدریجی و خودجوش برآمده در بازی فوتبال در دستگاه فکری منسجم بوده و تجانس کامل با نظم خودجوش دارد که توضیح مفصل میطلبد. به جهت اجتناب از اطاله کلام فعلاً به همین بسنده میکنیم.
۲- خلاقیت با آزادی رابطه مستقیم دارد، فوتبال از این نظر بر هر ورزشی برتری آشکار دارد. از یک طرف فوتبال حرفهای بر اساس «تماشا»ی بازی پا به عرصه حیات گذاشت و با حرفهای شدن آن به هنری نمایشی تبدیل شد اما نمایشی که با وجود اصول و قوانین یکسان، بازیکنان و مربیان ثابت با برنامه و تمرینات مشخص، انگار دو بازی متوالی یک تیم را دو سناریست متفاوت نوشتهاند و تماشاگر نیز میداند هر بازی نمایشی یگانه است که نه قبلاً دیده و نه بعداً تکرار خواهد شد. این بینهایت حالت و غیرتکراری بودن فوتبال حاصل تصمیمات و خلاقیت فردی ۲۲ بازیکن به اضافه داور ناشی از آزادی عمل بازیکن برای تصمیمات آنی و غیرقابل پیشبینی درست و نادرست و بسی متفاوت و متعدد است که از طریق ریاضی هم حالتهای ممکن عدد بینهایت را نشان میدهد از اینرو خلاقیت فردی نقشی محوری و بیچون و چرا در بازی فوتبال دارد. خلاقیت فردی قبلاً در فوتبال ایران نقش مهمی داشت اما امروزه در تقلید بیمارگونه از تاکتیکهای فوتبالهای موفق کمتر به آن توجه دارند.
۳- فوتبال شاید تنها بازی گروهی باشد که هر کسی بی آموزش اولیه میتواند وارد آن شده و بازی کند. به خاطر هزینه ناچیز، قوانین اندک و ساده و اهمیت کم فیزیک بدنی در آن همه میتوانند فوتبال بازی کنند. میتوان مدعی شد همگانی بودن خصلت ذاتی در فوتبال است و فقیر و غنی نمیشناسد. با ورود فوتبال و استقبال از آن در کشورهایی نظیر برزیل، ایران و... به خاطر اکثریت فقیر این جوامع در آن زمان و همهگیر شدن این بازی و اینکه طبیعتاً اکثر فوتبالیستهای شاخص برآمده از طبقات فرودست بودند، این توهم به وجود آمده و از سوی برخی از محافل با مقاصد خاص با شعبده جابهجایی علت (همگانی بودن) با معلول (تعلق اکثر فوتبالیستهای شاخص به طبقات پایین) دامن زده شد که گویا فوتبال ورزش تهیدستان و تودههاست.
در عرصه عمل شاهد استقرار معیار نادرست در انتخاب بازیکن هستیم که هنوز میان مربیان ایرانی طرفداران زیاد و کاربرد عملی دارد اما اثر منفی و مهم آن در حوزه نظر این بود که «همگانی بودن» این بازی مورد غفلت قرار گیرد و علقهای که از این طریق میان علاقهمندان و این بازی پدیدار میشود مورد توجه واقع نشود چون تکتک علاقهمندان به این ورزش در خود توانایی بالقوه حضور در این بازی را میبینند و شاید پایی هم به توپ زده باشند و آشنایی آنان با فوتبال از هر ورزش دیگر عمیقتر است چون علاوه بر نظر ریشه در عمل هم دارد. به همین دلیل علاقهمندان فوتبال خود را صاحب نظر دانسته و برای خود حق اظهارنظر قائلند. تاثیر نظرات آنان در قالب افکار عمومی در فوتبال روز دنیا غیرقابل انکار است.
۴- در این مورد (قیاس با دستمزد سایر مشاغل) و موارد متعدد دیگر حتی در محافل کارشناسی ما و در جهل به ماهیت فوتبال قیاسهای معالفارق زیادی صورت میگیرد مثلاً به جز قیاس فوق، اغلب اشتباه داوری را با اشتباه بازیکن در یک ردیف قرار داده و اشتباه داوری را با اشتباه بازیکن توجیه میکنند. در حالی که داور با تواناترین عضو بدن خود برای این کار، یعنی چشم داوری میکند و بازیکن با غیرماهرترین و ناتوانترین اعضای بدن، کار خود، کنترل و هدایت توپ را انجام میدهد در کار بازیکن اشتباه امری طبیعی و مکرر به جهت سختی و صعوبت کار است اما اشتباه داوری امری نادر است بنابراین قیاس بر دو مبنای کاملاً متفاوت فاقد هرگونه اعتبار است.
۵- نهادهای مسوول داوری در برخی کشورها از جمله ایران از اهمیت «وحدت رویه» در داوری نهتنها غافلند بلکه در حرکتی خلاف موضوعی به این اهمیت کارشناسان داوری با استناد به آخرین آموزشهای کلاسهای داوری به اجتهاد شخصی اتکا کرده در رسانهها و حتی رسانه ملی حاضر شده و هرکدام به تفسیر خاص خود از قوانین تاکید میکنند و غافلند که این کار چه تاثیر بد و ناخوشایندی در ذهن هواداران بر جای میگذارد. در فوتبال چون داور در حضور تماشاگر قضاوت میکند این رویکرد به امر داوری سبب بروز اختلافنظر و باعث تنش و تشنج در ورزشگاه شده و میتواند فاجعهآفرین هم باشد.
۶- حتی برای مبارزه با هولیگانیسم (شورش هواداران) امروزه با نصب دوربین در ورزشگاهها افرادی که آغازکننده تشنجها هستند به طور انفرادی شناسایی و از حضور در ورزشگاهها محروم میشوند، یعنی با جرم عمومی (شورش) بر مبنای مسوولیت فردی مقابله میشود.
نظر کاربران
بسیار زیبااااااا