فریدون جیرانی: کار سیاسی نمیکنم (۱)
فيلمساز محبوب قصهگوي سينماي ايران اينبار نگاه و شرايط جديدي را در آخرين فيلم سينمايي خود تجربه كرده است. تريلري جنايي كه در فضاي سياه و سفيد و متفاوتتر از ساير آثار او و با المانهاي سينماي نوآر روايت ميشود.
آغاز فعاليت هنري شما پيش از انقلاب از چه زماني آغاز شد؟
من متولد شهر كاشمر هستم و تا ٦ سالگي در مشهد و از ٧ تا ١٦ سالگي در تربتحيدريه بودم. از سال ١٣٤٧ كه حدود ١٧ سال داشتم تا سال ١٣٥١ در مشهد زندگي كردم تا اينكه در سال ١٣٥١ براي تحصيل در دانشكده به قزوين رفتم و سال ١٣٥٤ به تهران آمدم و خبرنگار روزنامه اطلاعات شدم. در شهرستان اداره برنامه تئاتر بود كه همه هنرمندان امروز مانند غلامرضا موسوي، بيژن امكانيان، مهدي صباغزاده و همه همنسلان امروز من در سينما به اين اداره آمدند كه كلاس تئاتر داشت. البته رضا كيانيان نيز در تيم جداگانهاي كار انجام ميداد. رييس كل اداره برنامه تئاتر آقاي لطفي مردي باسواد بود كه همچنان در مشهد زندگي ميكند.
از آن زمان به شكل جديتر وارد عرصه ساخت فيلم كوتاه و مطبوعات شديد؟
در مشهد دو فيلم كوتاه با نامهاي «ثانيههاي بسته» و «بيژن و خيال و كفش» و پس از آن در قزوين فيلم كوتاه «اجازه هست آقاي فليني» را ساختم كه پس از آن فيلم كوتاه نساختم و به تهران آمدم. آن زمان بيژن امكانيان منتقد روزنامه اطلاعات بود كه مرا به آقاي مجابي معرفي كرد و مسووليت گفتوگوها به عهده من قرار گرفت و به تدريج به سرويس هنري آمدم و در اواخر سال ١٣٥٥ مسووليت يك صفحه هنري در انتهاي روزنامه به عهده من بود.
با وجود ساخت آثار بيشمار و متعدد در كارنامهتان، اما به عقيده منتقدان در چند سال اخير فيلم سينمايي «من مادر هستم» كه درگير جنجالهاي فراواني هم شد كار قابل قبولتري در مقايسه با آثار ديگر شما بوده و اكنون نيز فيلم سينمايي «خفهگي» را ميتوان كاري موفق در اين چند سال دانست كه به همين تناسب عدهاي هم فيلم را دوست نداشتند. «خفهگي» چه جايگاهي در كارنامه كاري شما دارد؟
به هر حال از هر فيلمسازي درباره آثارش بپرسند بيشك ميگويد آخرين فيلم خود را دوست دارم كه طبيعي است. خفهگي را به عنوان فيلمي كه تجربه، شرايط و موقعيت تازهاي را برايم فراهم كرد بيشتر از فيلمهاي ديگر دوست دارم، اما به معناي اين نيست كه فيلمهاي ديگر را دوست ندارم. ميتوان گفت «خفهگي» آخرين نگاه و تجربه تازه من به حساب ميآيد كه طبيعتا بيشتر دوست دارم.
با وجود گذشت چندين سال از ساخت فيلم سينمايي قرمز كه درامي پر تنش با مايههاي روانشناسانه بود، ولي هنوز در ذهن مخاطبان به خوبي به جا مانده است. علت ماندگاري و موفقيت فيلم را در اين سالها در چه ميدانيد؟
هر فيلمي كه بتواند در هر دورهاي جرياني را بسازد ماندگار ميشود و فيلمي كه جريانساز نباشد باقي نميماند. فيلم «قرمز» در شرايطي اكران شد كه جامعه در حال تغيير بود و فضا و شرايط تازهاي وجود داشت، در اجتماع تحولات جديدي در حال رخ دادن بود و جامعه به سمت آزاديهاي اجتماعي و مدني ميرفت. به اين دليل فيلم سينمايي «قرمز» در آن سال تبديل به فيلمي جريانساز از نظر شخصيتها شد.
گاهي فيلمسازان مولف همنسل شما و حتي پيشتر كه جريان و نگاه و سبك خاصي را در فيلمسازي را دنبال ميكنند، به فراخور زمان نميتوانند رضايت مخاطبان را در سينماي امروز كسب كنند و به نازل شدن كيفيت آثارشان متهم ميشوند. آيا در مقوله فيلمسازي تاريخ انقضايي به فراخور بالا رفتن سن وجود دارد؟
مساله سن نميتواند باشد و به نظرم تفكر فيلمساز مهم است. بايد ديد تفكر فيلمساز تا چه اندازه با جامعه امروز همراه است و چقدر ميتواند فضا، شرايط و حتي سينمايي كه نسل جوان و تازه ميخواهد را درك كند. امكان دارد تفكر فيلمساز ٨٠ سالهاي مثل كلينت ايستوود با جامعه همراه باشد و تفكر فيلمساز ٥٠ سالهاي با جامعه همراه نباشد و نتواند فيلم بسازد. به هر حال اين موضوع به شكل طبيعي در ميان نسلهاي مختلف فيلمسازان اتفاق ميافتد، بسياري از فيلمسازان نتوانستند همچنان خود را حفظ كنند و بايد پذيرفت كه فيلمسازي كار بسيار سختي است. فيلمساز بايد خود را حفظ كند و من هم تلاش كردم تا امروز خود را حفظ كنم و باقي بمانم.
اما با وجود حفظ فيلمساز در زمانه خويش، گاهي توالي نوعي از سبك فيلمسازي باعث تكرار نگاه هنري شما ميشود كه جوابگوي نيازهاي مخاطبان نسل تازه سينما نيست و كار را زيرسوال ميبرد!
تكرار مهم نيست، مهم اين است كه فيلمساز فيلم بسازد، سرمايهگذار بيابد و در نهايت بتواند فيلم را اكران كند. در حال حاضر يك نسل به آساني نميتواند فيلم بسازد و به هر حال ما فيلمساز دولتي نيستيم تا دولت بودجهاي براي فيلمسازي به ما بدهد، بنابراين از بخش خصوصي كمك ميگيريم. در بخش خصوصي نيز سرمايهگذار بايد فيلمساز را بشناسد تا بتواند كار را سرمايهگذاري كند. ادعايي ندارم كه سالي يك فيلم ساختم ولي خدا را شكر تا امروز فيلمهايي ساختم و شرايط فيلمسازي من در اين مدت ضربه نخورده است و حتي فيلم سينمايي «خفهگي» بسيار كمك كرد تا شرايط فيلمسازي من ادامه پيدا كند. در نهايت زماني هم فرا ميرسد كه فيلمساز، ديگر فيلمي نميسازد و اين موضوع طبيعي است.
شما فيلمساز گونه كلاسيك و داستاني هستيد كه با وجود دغدغه جذب مخاطب كه مستلزم اين نوع سينما است، از نمايش علايق تصويري خود و فضاها و المانهايي كه به نوعي امضاي شما در كارهايتان است به شكل پيوسته در كارهايتان بهره ميبريد!
من فيلم داستاني ميسازم و اجازه نميدهم تا قاعده فيلمنامهام از قاعده كلاسيك خارج شود. به دنبال ساخت سينمايي هستم كه قهرمان دارد، البته قهرمان لزوما به اين معنا نيست كه كار ارزشمند بكند، بلكه قهرمان ميتواند صحرا مشرقي هم باشد. قهرماني كه از نقطه «آ» به نقطه «ب» ميرسد و قصهاي براي تعريف كردن دارد. در فيلم سينمايي «خفهگي» هم تلاشم را كردم تا تماشاگر را حفظ كنم. به هر حال هر انساني تمايل دارد علاقههاي شخصي خود را در كارهايش بگنجاند و به عنوان يك فيلمساز علايقم را در سينمايي قرار ميدهم كه تماشاگر ببيند. به شكل كلي دغدغه تماشاگر را دارم، چون سينماي داستاني دغدغه مخاطب دارد.
در فيلم سينمايي «خفهگي» و از جايي كه داستان آشنايي مسعود و صحرا آغاز ميشود، شاهد ملودرامهاي سطحي و تكراري پيش از اين در فيلمها ميشويم و حتي ريتم فيلم در بخشهايي بسيار كند ميشود!
فيلمي كه در همه سينماها نمايش داده شد كه به نظرم داوران نيز آن نسخه را ديدند ١٢٠ دقيقه بود. در جشنواره فيلم فجر و براي اهالي رسانه در برج ميلاد ١٠٥ دقيقه نمايش داده شد و در نهايت نسخه امروز ١٠٧ دقيقه است كه حدود ٨ دقيقه از آن كم شد. بطور كلي هدف ما ساخت ملودرام نبود و سعي كرديم خود را در اين زمينه كنترل كنيم تا به ملودرام تبديل نشود، با اين حال تمايل داشتم تا شخصيتها ريتم تند نداشته باشند و بيشتر قصه تند باشد.
در همه آثارتان شخصيتي ثابت با عنوان «مشرقي» به طور پيوسته وجود دارد كه بعضا قهرمان فيلم هم ميتواند باشد. خلق و تكرار شخصيتي با اين نام با چه هدفي صورت ميگيرد؟!
در دوران كودكي ناظمي در مدرسه تربت حيدريه داشتم كه انسان بسيار خوبي بود. به هر حال هميشه در اذهان از ناظم مدرسه تصوير خشونت، تركه بهدست و انساني كه كتك ميزند و داد ميكشد و بچهها را تنبيه ميكند وجود دارد، اما تصويري كه من از آن ناظم با قدي متوسط و كمي چاق از كلاس اول تا ششم در ذهن دارم برخلاف همه اين توضيحات بود كه نام فاميل او مشرقي بود. به نظرم پسران و فاميل او هنوز در مشهد زندگي ميكنند كه انشاءالله هرجا هستند سلامت باشند. اين فاميلي را در فيلم «قرمز» روي يكي از شخصيتهاي فيلم گذاشتم و از آنجا اين عنوان فاميلي را در فيلمهاي ديگر مانند، ليلا مشرقي در فيلم سينمايي «صورتي»، هستي مشرقي در فيلم سينمايي «قرمز»، علي مشرقي در فيلم سينمايي «آب و آتش»، مهين مشرقي در فيلم سينمايي «شام آخر» و... تا امروز صحرا مشرقي در فيلم سينمايي «خفهگي» تكرار كردم. در واقع همه مشرقيها حرف فيلم هستند.
فضايي كه براي روايت «خفهگي» انتخاب شده اعم از بيرنگي، بازي با نور و سايه سكوت مطلق تيمارستان، صداي آزاردهنده لولاها و درها، همه نشانههايي از نگاه شما به سينماي نوآر دارد. حتي نگاهي هم به سينماي آلفرد هيچكاك به سبب حس تعليق و غافلگيري داريد! آيا ميتوان نوآر را ژانري مستقل دانست يا مجموعهاي از فيلمهاست؟
نوآر زير ژانر سينمايي است كه از دل فيلمهاي پليسي و گنگستري بيرون ميآيد. ژانر جنايي كمكم در سينماي امريكا در دهه ٥٠ با رمانهاي سياه پيوند خورد؛ رمانهايي كه نگاه اجتماعي به مسائل داشتند و پليسي مانند كارآگاه آگاتاكريستي نداشتند. معمولا كارآگاههايي آسيبپذير چون مارلو دارند كه دچار مشكلات اقتصادي هستند و با اين حال با مسائل اجتماعي جامعه مواجه ميشوند، در واقع در اين فيلمهاي پليسي زير پوست شهر نشان داده ميشود كه از دل آن نوآر يا پليسي سياه بيرون ميآيد كه معمولا قهرمانان زن فتان اغواگري دارد كه دست به جنايت ميزنند. همه فيلمهاي پليسي به شكلي متاثر از سينماي هيچكاك بوده و هيچكاك خود سر فصلي در سينماي ژانر دلهره است كه از سينماي او هم تاثير گرفتيم.
به اقتضاي فضاي خاص حاكم بر فيلم «خفهگي» و نوع گريم و پوشش شخصيتها كه قرار است مخاطب در يك بيزماني و مكاني مطلق به سر ببرد، اما نمايش امكانات امروزي تناقضي حاصل از زمان و مكان را براي تماشاگر در فيلم ايجاد ميكند!
فيلم قرار نيست از زير سقف خارج شود و تماشاگر خيابان و شهري را نميبيند. هدف اين بود كه فيلم زمان و مكان نداشته باشد، اما دو نكته اين موضوع را زير سوال ميبرد؛ يكي موبايل و تلگرام بود كه آوازي را ارسال ميكند و ديگري نام پونك كه به مكان اشاره دارد. در حقيقت در زمان ساخت فيلم به اين فكر كرديم كه شايد اينها نگاه اجتماعي داخل مكانها را بيشتر كند، يعني دو مساله لامكان و لازمان و نشانههاي روز با هم تركيب شده و مفاهيم ديگر هم داشته باشند.
انتقادي هم مبني بر بازي سرد و روباتگونه بازيگران فيلم تا حد اغراق وجود داشت، حتي گريم الناز شاكردوست گريمي ساختارشكنانه در قياس با گريمهاي ديگر فيلمهايش داشت! ظاهر شدن نويد محمدزاده در نقش مردي روان پريش و خشن يادآور ناصر ملك فيلم سينمايي قرمز ميتوانست باشد؟!
از ابتدا قرار بود شخصيتها بازي سرد داشته باشند كه آنها را بيروح كند. الناز شاكردوست را در بسياري از فيلمها زيبا ميكردند كه اينبار گفتيم او را زيبا نكنيد و ايمان اميدواري هم گريم بسيار خوبي كرد. محمدرضا فروتن در نقش ناصر ملك فيلم «قرمز» شخصيت گرمتر و نويد شخصيت سردتري دارد. ما در ابتدا عنوان كرديم كه نميخواهيم نقش مسعود به ناصر ملك تبديل شود، بلكه ميخواهيم شخصيت سرد و بيروحي شود. نويد محمدزاده هم بازيگر هوشيار و بااستعدادي است و بسيار خوب كار را درك كرد. قرار بود نقش او از نقشهاي ديگري كه ايفا كرده بود متفاوتتر باشد چون با وجود تنش در نقشهاي ديگر ولي در فيلم سينمايي «خفهگي» بايد تنش دروني داشت.
المان مشترك باران و برف در فيلمهاي شما هميشه وجود دارد و تكرار ميشود به شكلي كه گويي به تنهايي ايفاگر شخصيتي است!
بله، در فيلمهاي ديگر از باران و برف به عنوان فضاسازي استفاده ميكنم ولي در «خفهگي» باران مفهوم هم دارد، در فضا و شهري برفي و باراني كه باران قطع نميشود و يادآور فضاي نوآر پليسي و جنايت است و فيلم را خفهتر جلوه ميدهد.
چه شد به انتخاب زوج نويد محمدزاده و الناز شاكردوست در فيلم «خفهگي» رسيديد؟ گزينههاي ديگري را براي اين نقشها در نظر داشتيد؟
انتخاب اول ما خانم بهاره رهنما بود كه لطف كرد آمد و گريم شد. معتقدم وي استعداد خوبي در ايفاي نقش جدي هم دارد. ولي چون بازيگر نقش اول فيلم پسر جواني به نام امير رضا پاشا بود، بايد در كنار او بازيگري مشهورتر از بهاره رهنما قرار ميداديم كه البته بهاره رهنما بازيگر مشهوري است ولي چون از سينماي كمدي به سينماي جدي ميآمد براي ما ريسك بود، بنابراين به پيشنهاد دوستان الناز شاكردوست انتخاب شد تا مقابل پاشا ايفاي نقش داشته باشد. پس از آن متوجه شديم آقاي پاشا نميتواند فيلم را تكميل كند كه پولاد كيميايي به جمع ما اضافه شد تا نقش مقابل را بازي كند و قصه را به خاطر پولاد كيميايي تغيير داديم. اميررضا پاشا پسر خوب و علاقهمند به بازيگري نتوانست از عهده نقش بربيايد كه تصميم به تغيير او گرفتيم و در ٤٨ ساعت بعد نويد محمدزاده به جمع ما پيوست.
پولاد كيميايي پس از اكران فيلم در جشنواره فيلم فجر اعتراضي مبني بر كم شدن نقشي كه ايفا كرده بود و بطور كلي مغايرت نقش با فيلمنامه اول داشت كه وي اخيرا صحبتهايي را درباره شما نيز گفته است!
هر آن چه پولاد كيميايي در اين مدت عنوان كرده صحيح است و فقط در يك مورد اشتباه ميكند كه مدعي شده ما از او سوءاستفاده كرديم كه اينگونه نيست. ما پولاد كيميايي را انتخاب كرديم تا نقشي را مقابل اميررضا پاشا ايفا كند و به نقش ايشان اضافه كرديم، حتي سناريو را تغيير داديم. ولي وقتي آقاي پاشا نتوانست از عهده نقش برآيد فيلمنامه اول را كار كرديم. حتي پولاد از من اجازه خواست كه ديگر در پروژه حاضر نشود و اصرار من باعث شد كه دوباره به كار بيايد كه اشتباه ما اين اصرار بود چون اگر حضور نمييافت امروز خودش آرامش را تجربه ميكرد و نقش كوتاه در فيلم نصيبش نميشد. البته امكان اينكه نقش را بيش از اين اضافه كنم، وجود نداشت و در همين حد باقي ماند. من با او همكاريهاي ديگري داشتم و بازيگر بسيار خوبي است و شايد حتي دوباره با او كار كنم. از گفتوگويي كه او با رسانهاي در اين خصوص انجام داده ناراحت نيستم، چون مثل پسر من است و به او احترام ميگذارم.
ارسال نظر