فمینیسم افراطی و آسیبهای آن در آثار «تهمینه میلانی»
تصویر معروفی از سال ۱۹۱۴ باقی مانده که در آن، دو پلیس مرد یک سافروجت را دستگیر کرده اند. سافروجت به معنی حق رای دادن است و اصطلاحی بود که در آن سال ها به برخی از اعضای موج نخست فمینیسم اطلاق می شد.
این اولین داشته ها و دانسته های ما از آغاز به کار فمینیست است. یعنی پیش از این که این کمپین دچار تقسیمات لیبرال و رادیکال و سوسیالیستی شود، با گذر زمان و افزایش اقبال عمومی نیست به این جریان، چه از سوی زنان و چه از سوی مردان- چرا که فمینیست ها تنها زن ها نیستند- ابعاد مختلف تاثیرگذار در یک جامعه شروع به واکاوی این موضوع کردند.
چیزی نگذشت تا مطالبات مدنی فمینیست ها از حق رای، حق مالکیت و حق طلاق به حضور زنان در جبهه های عمومی جامعه کشیده شد و جنس سهم خواهی ها هم تغییر کرد. عمومی تر شدن مکتب فمینیسم از یک طرف باعث شد مبانی فرهنگی- هنری یک جامعه مثل نقاشی، معماری، سینما و... تحت تاثیر آن قرار بگیرند و از طرف دیگر به محض این که طیف وسیع تری از مردم با آن آشنا شدند، افراطی گری هم جان گرفت. درست شبیه به خیلی از رویکردهای دیگر فرهنگی اجتماعی که بارها رخ می دهد و رسالتشان از ریل همیشگی، طبیعی و نرمالش خارج می شود و رنگ و رویی غیرمنطقی می گیرد و حتی به بدنه ماجرا آسیب می زند.
دختری که زیر بار فضای پدرسالارانه حاکم بر خانه است. زنی که تمام سهمش از زندگی تحمل کتک های بی امان همسر است. زنی که محکوم به پذیرفتن تمام قوانینی است که مردهای خانه اش بر او روا می دارند و خودش حتی ذره ای حق انتخاب ندارد. دختری که همه آرزویش از زندگی ادامه تحصیل است، اما پدر خانواده اعتقادی به این قرتی بازی ها برای دختر جماعت ندارد. دختری که برای تمام کارهای زندگی اش موظف است به برادری بزرگ تر جواب پس بدهد، چون او مرد است و رییس خانه.
این ها و هزاران نمونه شبیه به این، کلیشه ای ترین قالب های ذهنی ما از ظلم هایی است که به زنان یک جامعه، به ویژه جامعه جهان سومی روا می شود. تصاویری که خالص ترینش را می توانیم در اخبار حوادث روزنامه ها بخوانیم.
از طرف دیگر جامعه ای که تحت تاثیر این اخبار قرار می گیرد، ناخودآگاه زبان فرهنگ و هنرش تغییر می کند و به نقاشی و معماری و سینمای مطالبه گرش که نگاه می کنید، طعم تلخ همین حوادث را می دهد. حال تصور کنیم که یک هنر بخواهد در سطح همین کلیشه ها باقی بماند. انگار که تمام مطالبات مدنی زنانه اش در همان موج اول و دوم فمینیسم گیر کرده است و نتوانسته خود را با پیشرفت زمان، جامعه، مردم و افکارش تطبیق دهد. آن وقت است که هنرمند که موظف است همواره جلوتر از جامعه و زمان و تاریخش باشد، نه تنها جلوتر نیست، بلکه خیلی هم عقب می ماند.
در چنین شرایطی آن جامعه و مردمانش در مواجهه با این هنر به دو بخش تقسیم می شوند. یک بخش آن ها که از هنرمند خود پیشی گرفته اند که پی گیری آثار او برایشان چیزی جز خمودی و ناامیدی ندارد. بخش دوم اما آن هایی هستند که هم راستا با همان هنرمند شاید هم عقب تر فکر می کنند. این طیف ابتدا با توهمی از آگاهی رو به رو می شوند که تصور می کنند به خوبی از چالش های جامع آگاه اند، اما از این هم بدتر آن است که چنین افرادی سطح کنش های اجتماعی را تا حد خودشان پایین می کشند و نتیجه چیزی جز دور ماندن از هدف اصلی و گم شدن آن نیست.
نتیجه دقیقا می شود همان اتفاقی که شاید در جامعه خودمان به خوبی می توانیم لمسش کنیم. جامعه ای که بخش گسترده ای از زنانش شاید فراموش می کنند چقدر باید مراقب سلامتی پوست و مو و دندان هایشان باشند، اما از آخرین مدل کرم پودر آمریکایی غافل نمی شوند! زنانی که به زور در طول سال یک کتاب مطالعه می کنند، اما حواسشان هست موقع ازدواج مهریه بالا طلب کنند تا به خیال خودشان زندگی شان تضمین شود!
بد نیست همین اول ماجرا بگوییم که نگارنده نه منتقد سینماست و نه دانش ویژه ای درباره آن دارد. در بهترین حالت یک مخاطب علاقه مند به سینما و بیشتر از آن یک جست و جوگر در امور مربوط به زنان است. با این وجود باری بررسی این موضوع یعنی «افراطی گردی در فمینیسم» سراغ کارنامه تهمینه میلانی رفتیم. کارگردانی که عموم مردم او را با فیلم های زنانه اش می شناسند. فیلم هایی که یک هیرو زن به دنبال نداشته هایش است. زنان زخم خورده! دو کلمه ای که شخصیت زنان حاضر در فیلم های تهمینه میلانی را به تصویر می کشد.
زنان زخم خورده و البته کمی هم کرم خرد. این شاید عبارت بهتری باشد برای زنان جامعه هنری میلانی. از شخصیت فرشته در فیلم «دو زن» گرفته که با وجود تمام آزارهای حس عاشق پیشه، بعد از تصادف و زندانی شدنش از نامزدش می خواهد پول دیه برای حسن بپردازد، تا همین ملیح «ملی و راه های نرفته اش» که با وجود تمام آزارهای همسرش سیامک باز هم بعد آزاد شدن از زندان او را می بخشد.
جای می خواندم که درباره آثار میلانی نوشته بود: «دغدغه های جامعه شناسانه اش همواره یادآور تعصب او برای احقاق حقوق پایمال شده زنان است. زنانی که او تصویر می کند، اکثرا در رویارویی با جامعه مردسالار سر به عصیان گذاشته اند.»
این دقیقا یکی از همان نقاط عطف در بررسی کارنامه این کارگردان ا ست. این که به نظر بسیاری از مخاطبان سینما، فیلم های میلانی بیشتر از این که نمایشی از احقاق حقوق زنان باشد، بیشتر در تلاش است تا چهره ای هیولایی از مردان نشان دهد که این یکی از اصلی ترین آسیب های فمینیسم افراطی است. دیدگاهی که مردان را دیوهای دوسری نشان می دهد که چیزی جز هوسرانی بلد نیستند، عشق و محبت سرشان نمی شود، عموما رفتارهای عصبی دارند، که نشئت گرفته از تربیت های غلطشان است و همه عمرشان با ظلم و ستم به زن ها می گذرد.
اما اتفاق خوبی که در مسیر شخصیت پردازی های میلانی رخ می دهد، پیوستاری است که آن ها از ضعف مفرط تا قدرت نمایی های عجیب و غریب طی می کنند. فرشته «واکنش پنجم» را به خاطر دارید؟ زن خانه ای که همسرش را از دست داده بود و پدرشوهرش از او خواسته بود یا با پسر دیگرش ازدواج کند، یا بچه هایش را از او خواهند گرفت.
درواقع میلانی برای ایجاد ساز و کاری که بحثش را پیش ببرد، عموما از پایین ترین ساحت زنان استفاده می کند، یا اگر قشر مورد نظرش طبقه متوسط هم هستند، زنانی نسبتا ضعیف مورد بررسی قرار می گیرند. این در حالی است که شاید چنین رویکردهایی 10 سال گذشته کمی مخاطب داشت، اما در جامعه فعلی چنین نگاهی عملا کمکی به فضای زنانه نخواهدکرد. جامعه ای که حسابی پوست انداخته و وضعیت زنانش تغییر کرده و بخش اعظم دانشجویانش را دختران تشکیل می دهند که میل به ازدواج در آن ها کاهش یافته، در بخش عمومی جامعه حضور دارند و شغل های زیادی را به عهده می گیرند.
این رویکرد در جامعه ای که مطالبه گرانش به دنبال گرفتن سهم زنان در وزارت خانه ها هستند و ائتلاف های انتخاباتی که تجمع زنان در آن زیاد است، مورد اقبال ویژه ای قرار می گیرد، دقیقا همان عقب ماندن هنرمند از جامعه است.
به طور کلی تهمینه میلانی ۱۴ فیلم ساخته که «افسانه آه»، «واکنش پنجم»، «تسویه حساب»، «دو زن» و این آخرین یعنی «ملی و راه های نرفته اش»، فیلم هایی تماما زنانه و با نگاه فمینیست گرایانه هستند. نقطه مشترک تمام این فیلم ها، ستم کردن و فریب دادن زنان، حضور مردهایی شیطان صفت، تمرکز روی قشر منفعل جامعه زنان و در برخی از آن ها انتقام گرفتن هم وجود دارد.
از نظر بسیاری از منتقدان اما افراطی ترین نگاه فمینیستی در اثار میلانی در «تسویه حساب» خود را نشان داد. چهار دختر زندانی که به دلایل مختلف زندانی می شوند و بعد آزادی تصمیم می گیرند از مردها انتقام بگیرند. آن ها به شکل غلو شده ای در طول فیلم اداهای مردانه از خود نشان می دهند و مثل فیلمنامه های دیگر مردان را شبیه جلاد می بینند.
البته با وجود همان پوست اندازی هایی که در جامعه رخ داده است، بدون شک همین لحظه در پیشرفته ترین کشورهای دنیا هم به زنان ظلم می شود. هنوز هم در بسیاری از کشورهای جهان اولی دستمزد زنان و مردان در یک کار برابر مساوی نیست. هنوز هم از زنان به ویژه در صنعت های مد و لباس استفاده های ابزاری می شود.
از یک میلیارد بی سواد دوسوم زنان هستند و 60 درصد از کودکان محروم از آموزش دوره ابتدایی را دختران تشکیل می دهند. بی شک نگارنده به تمام این ضعف ها آگاه است، ولی مسئله این جاست که نحوه مقابله با این معضل چیزی که خیلی ها تصور می کنند، نیست.
همان طور ک در ابتدای گزارش هم عنوان شد، موج نخست فمینیست که تا سال 1960 ادامه داشت، به نقد نقش محدود زنان در جامعه و هم چنین وضعیت نامساعد آن ها می پرداخت و کمتر هدفش سرزنش جنس مقابل بود. موج دوم اما تمرکزش را معطوف محدودیت های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کرد. نکاتی درباره نابرابری های رسمی و غیررسمی در خانواده و محل کار، حقوق مربوط به باروری و زنانه نگری از جمله آیتم های مورد نظر این موج بود. اما موج سوم می گوید باید به طور کلی این مدل های مردانه را کنار گذاشت و برای زن ماهیت مستقل تری قائل شد.
کافی است جست و جویی کوتاه در شبکه های اجتماعی کنید تا ببینید مانیفست های مربوط به احقاق حقوق زنان چقدر طرفدار دارد. حتی در بین مردان، آن دسته که خودشان را بیشتر طرفدار حقوق زنان نشان می دهند، هم بیشتر مورد مقبولیت قرار می گیرند و همین این که روشن فکرتر به نظر می رسند. البته که این موضوع به خودی خود آسیب زا نیست، اما آسیب از زمانی آغاز می شود که پیشروهای یک جامعه که وظیفه آگاه سازی را برعهده دارند، نویسندگان، کارگردان ها، نقاشان، عکاسان و سایر چهره های برجسته و تاثیرگذار، خودشان آگاهی پایینی نسبت به ماجرا دارند.
نظر کاربران
متنفرم از میلانی و هرچی زنه فمنیسته
آفرین بهت که از هم جنس خودت بیزاری...