گفت و گو با «بهنوش طباطبایی» درباره تئاتر «آینه های روبرو»
«آینه های روبرو» یکی از مهم ترین نقش آفرینی های بهنوش طباطبایی است که اجرای آن پس از دو ماه، هفته پیش تمام شد.
وقتی قرار گفت و گوی مان با بهنوش طباطبایی فیکس شد، تصمیم داشتیم درباره موضوعات مختلف با او حرف بزنیم. با این حال گپ و گفت درباره فیلم- نمایش آینه های رو به رو» آنقدر مفصل شد که مباحث دیگر را به فرصتی دیگر واگذار کردیم. از خانم طباطبایی پیش از این، بازی های درخشانی روی صحنه دیده بودیم اما فیلم- نمایش «آینه های رو به رو» جایگاهی ویژه دارد. او راوی چند وجه متناقض از شخصیت نزهت است؛ زنی که زندگی باشکوهی داشته و به خاطر مسائل سیاسی پیش آمده برای خانواده اش از اوج به حضیض می رسد.
کار طباطبایی برای نمایش اوج و فرود کاراکتر وقتی سخت تر می شود که باید درونیات نزهت را در قالب نمایش- فیلم منتقل کند. در بخش فیلم، جوانی نزهت را می بینیم که دختری است معصوم و در بخش نمایش شاهد روزگار تلخی هستیم که بر او گذشته. اندازه نگه داشتن حس و تمهیدی که بازیگر برای به بار نشاندن کامل و دقیق شخصیت به کار بسته، از مهم ترین نکاتی است که تلاش طباطبایی را واجد تحسین می کند. مسیری که برای خلق شخصیت نزهت طی شد محور اصلی گفت و گو است و در ادامه نقبی به «زیر سقف دودی» و «سیانور» زده ایم.
چالش با نزهت و تسلیمی
در این چند سال اخیر شما با نقش هایی به روی صحنه های تئاتر رفته اید که نمی شود برایشان تا قبل از آن مشابهی را مثال زد. تئاتر «فصل شکار بادبادک ها» یکی از همان کارها است. کاری خاص و جسورانه برای یک بازیگر، مونولگی در حدود 80 دقیقه تک نفره در سالن اصلی تئاتر شهر با آن شیوه سخت اجرایی و همین طور نمایش «سیندرلا». این حرکت و مسیر رو به جلو با سرعت برای شما در تئاتر اتفاق افتاد تا به امروز که محمد رحمانیان شاه نقشی از بهرام بیضایی را به شما می سپارد. اولین مواجه تان با فیلمنامه «آینه های رو به رو» چگونه بود؟
مروری بر کارهایی از من داشتید که با جلال تهرانی انجام داده ام. اما پاسخ شما و این مرور را به دو بخش تقسیم می کنم. یک پیش از همکاری با آقای رحمانیان و دوم پس از آن. پیش از همکاری با ایشان تصمیم گرفتم نقش هایی را بازی کنم که نیاز به تمرکز، وقت و جسارت زیاد داشت که در همکاری با جلال تهرانی در نمایش «سیندرلا» و به خصوص «فصل شکار بادبادک ها» این امر میسر شد.
بعد از آن شروع همکاری ام با محمد رحمانیان بود. این همکاری از آن جهت برایم خوشایند بود که نویسنده و کارگردانی که بی شک از ستون های اصلی تئاتر امروز ایران است، نقش هایی را به من می سپرد که برای خود من می نوشت. مثل نمایش «سینماهای من» و «آدامس خوانی» که برایم بسیار نقش های جذاب و عزیزی هستند. اما در «آینه های رو به رو» که اولین نقشی است که به کارگردانی ایشان از نویسنده ای دیگر به من پیشنهاد می شود، بسیار هیجان زده شدم و بلافاصله با اشتیاق در ذهنم «نزهت» را مرور کردم و همان لحظه ترس تمام وجودم را فراگرفت. بازی در نقشی که آرزوی هر بازیگری می تواند باشد. من به خوبی می دانستم که بهرام بیضایی تا چه حد دلبسته «آینه های رو به رو» است و محمد رحمانیان تا چقدر متعهد به بهرام بیضایی است.
قرار بود بهرام بیضایی نقش «نزهت حق نظر» را به سوسن تسلیمی بسپارد و حالا شما جایگزین او برای این نقش شدید، چه احساسی دارید؟
با توجه به جزییات فراوان نقش نزهت که حتی تا همین روزهای پایانی اجرا جزییات تازه ای از آن برایم کشف می شود، طبیعی است که هر بازیگری بازی در این نقش را برای خود یک شانس بزرگ و چالش جذاب بداند. با توجه به اینکه همه می دانیم این نقش برای سوسن تسلیمی و بازیگر کاملی چون او نوشته شده؛ کار از این جهت برایم سخت تر می شد که خود را در معرض مقایسه با ایشان قرار می دادم و اینکه به نظرم هر بازیگری براساس تفاوت های فردی اش برای رسیدن به نقش و بر مبنای درونیات تجربه ها شخصیت و شرایط زمان خود به نقش جان می دهد و البته که باید به یاد داشته باشیم شیوه کارگردانان در هدایت بازیگرانشان متفاوت است.
در مقدمه فیلمنامه «آینه های رو به رو» بهرام بیضایی حق انتشار، اقتباس و برگردان به فیلم و نمایش صحنه ای و رادیویی و... را تا همیشه منحصر به خود می داند. چطور و بعد از این همه سال برای اولین بار محمد رحمانیان توانست آن را به روی صحنه ببرد؟
بعد از اینکه آقای رحمانیان تصمیم گرفتند این فیلمنامه را به روی صحنه ببرند و این موضوع را با آقای بیضایی مطرح کردند، مدتی منتظر ماندیم تا جوابی از ایشان رسید. استاد بیضایی در جواب گفته بودند «خیلی سخت بود برایم فیلمنامه ای را که آن طور از جان برآمده بود، به کس دیگری واگذار کنم. اما به شما نه نمی گویم.»
مصاف تان با شخصیت نزهت حق نظر و نگرش تان به این کاراکتر چگونه بود؟
مرور بیست و دو سال زندگی زنی که پر از فراز و نشیب است و سقوط خودخواسته ای که نماد سقوط بسیاری از ارزش های فرهنگی و اجتماعی است، در قالب نقش نزهت برای هر بازیگری یک نبرد واقعی است. آن هم زمانی که همزمان و در آن واحد، هم روی پرده سینما و هم روی صحنه با عظمتی مثل تالار وحدت باید احساسات تماشاگر را با خود همراه کنید اما آنچه پشت گرمی من در این نبرد بود، به جز حضور و هدایت آقای محمد رحمانیان، پرداخت کامل به جزییات شخصیت نزهت حق نظر در متن بی مانند بهرام بیضایی بود.
مسئله ای به نام فیلم- نمایش
مواجه تان به عنوان بازیگر اصلی این فیلمنامه با فرمت اجرایی که محمد رحمانیان برای این اثر انتخاب کرده، یعنی قالب «فیلم- نمایش چطور بود؟ نقشی که از دوران نوجوانی تا میانسالی بازی می کنید و در مدیوم سینما و تئاتر است و به طور همزمان تماشاگران را حدود دو ساعت همراه می کنید. این ظرافت اجرایی در نقش چه چالی برای تان داشت؟
فیلمنامه ای که قرار باشد به روی صحنه نمایش برود باید به نمایشنامه تغییر پیدا کند. مهمترین دلیل انتخاب این فرم از اجرا از سوی محمد رحمانیان تعهد به متن آقای بیضایی بود که البته سختی کار بازیگران اصلی را دوچندان می کرد. چرا که باید به لحاظ حسی راکورد و مدیوم متفاوت همسنگ هم حفظ شوند.
برداشت اولیه این است که بخش تصویر به رغم ظرافت ها برای ترسیم و باورپذیری تغییر ماهیت کاراکتر، برای بازیگر آسان تر است و کار سخت جایی است که بازیگر باید روی صحنه شخصیت را طوری بازی کند که تداوم حس، ساری و جاری باشد.
اگر قرار باشد به لحاظ حسی نه تکنیکی، تفکیکی بین صحنه و پرده نمایش قائل شدم کارم را درست انجام نداده ام. من همان جزییات ظریف بازی جلوی دوربین را باید متناسب با تالار وحدت و تماشاگر روی صحنه ادامه می دهند که ارتباط تماشاگر با پرده یا صحنه حتی لحظه ای گسسته نشود و دشواری کار دقیقا اینجا بود.
نزهت را روی صحنه با گریم اغراق شده می بینیم، در حالی که در بخش فیلم از این اغراق خبری نیست. حتی در مرحله زوال نهایی، این گریم و ماهیت اجرای صحنه ای در اغراق آمیز شدن حس بازیگر روی صحنه چقدر تاثیرگذار بود؟
این هم مانند همان جنس بازی متفاوت جلوی لنز دوربین و روی صحنه است، چرا که جزییاتش را که لنز دوربین با فاصله کم از شما می بیند حالا باید تماشاگر تئاتر با فاصله زیاد ببیند و این هنر و دقت طراح گریم خانم سودابه خسروی و مجری کاربلد ایشان خانم لیدا ایرانی بود که از نقاط قوت کار به شمار می رود.
در بخش نمایش، نزهتی را می بینیم که تمام زندگی اش را از دست داده، هویت، خانواده حتی اسمش را به خاطر ندارد. درمانده است و آسیب دیده. از طرفی در اوج شکستن است و از طرفی دیگر هنوز قدرتی برای ادامه و تغییر در او می بینیم. حفظ این مرز باریک آن هم برای مدت طولانی حدود دو ماه هر شب روی صحنه سخت نبود؟
این بخش او همان نبرد است که به آن اشاره کردم. سختی و دشواری شیرینی است؛ تا همیشه می توانم با این طعم شیرین کیف کنم.
امضای رحمانیان پای متن بیضایی
در پایان نمایش نزهتی را در صحنه می بینیم که به مرور و در طول نمایش ذره ذره به آن رسیده. تغییر لحن می دهد و طوری رفتار می کند که مخاطب شعف و امیدواری را درون خود حس می کند. این لحظه خاص و ناب چطور ساخته شد؟
وظیفه من به عنوان بازیگر درک صحیح و بهتر درآوردن موقعیت خلق شده توسط نویسنده است. بنابراین من فارغ از هر آنچه در جهان پیرامونم اتفاق افتاده همه خرد و احساساتم را معطوف به حضور در همان لحظه نمایش می کنم و تمام من در آن لحظه حضور دارد.
فیلم تئاتر «آینه های رو به رو» به رغم برخورداری از نشانه های پررنگ بهرام بیضایی امضای محمد رحمانیان را دارد. به عنوان بازیگر اصلی این اثر بگویید رحمانیان برای ایجاد این تفاوت ها چه کرده؟
به هر حال تفاوت ها ناشی از تجربیات و نگرش شخصی ایشان نسبت به تئاتر، سینما و اجتماع خود است. این تفاوت ها از جهان بینی های متفاوت می آید.
نزهت در راستای شخصیت های زنان آثار بیضایی است. این کاراکتر را به کدامیک نزدیک می بینید؟
تا حدودی به گلرخ کمالی در «سگ کشی». با این تفاوت که گلرخ زخم می خورد اما به زانو در نمی آید ولی نزهت در برابر ناعدالتی هایی که در حقش شده قربانی شرایط اجتماعی و سیاسی زمان خود می شود. او روح یک دوران را به تصویر می کشد.
این تئاتر در قیاس با همکاری های قبلی تان با رحمانیان چه جایگاهی دارد؟
تمام کارهایم با آقای رحمانیان جایگاه ویژه ای در کارنامه حرفه ای ام دارد اما این کار به دلیل متن بهرام بیضایی متفاوت از سایر همکاری هایم با ایشان است.
اگر رحمانیان یکراست سراغ ساخت فیلم سینمایی این اثر می رفت و «آینه های رو به رو» را به طور کامل جلوی دوربین می برد فکر می کنید شخصیت نزهت چه رنگ و لعابی می گرفت؟
مسلمان این فیلمنامه اگر تبدیل به نسخه سینمایی شود از جمله آثار ماندگار سینمای ایران خواهدشد. پس در این صورت نزهت هم جزو کاراکترهای ماندگار سینما خواهدشد.
فرار از کلیشه زیر سقف دودی
امسال فقط فیلم «زیر سقف دودی» ساخته پوران درخشنده را در اکران داشتید. بعد از درخشش تان در فیلم «سیانور» پیش بینی می شد سال پرکاری در پیش داشته باشید این کم کاری ناشی از وسواس است یا پیشنهادهای ضعیف؟
در سال گذشته با توجه به شرایطی که داشتم و همین طور به دلیل جدایی از همسر سابقم تصمیم گرفتم زمان بیشتری را به خودم اختصاص بدهم. بنابراین فقط یک فیلم را پذیرفتم. اما امسال قصد دارم پیشنهادهای سینمایی را جدی تر بگیرم.
فیلمنامه «زیر سقف دودی» چه جذابیتی برای شما داشت که پذیرفتید در آن بازی کنید؟
جدای از فیلمنامه که به روابط انسانی در چارچوب خانواده می پردازد و معضل جدی آن را در رابطه با خانواده مطرح می کند، من هم به دلیل رشته تحصیلی ام که روانشناسی است بسیار علاقه مند به مطرح کردن و نشان دادن این معضلات هستم. از طرفی سینمای خانم درخشنده برایم حس نوستالژی دارد. از کودکی با فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» سینمای ایشان را دنبال کردم. همین طور برایم کارکردن با بانوی فیلمساز دغدغه مند دلچسب بود.
پیش از این کاراکترهای عشق دوم را در سینما دیده بودیم که بازیگرانشان برای جان بخشیدن به آنها از الگوهای شبیه هم استفاده می کردند. شما با این چالش چگونه برخورد کردید که در دام کلیشه ها نیفتادید؟
اولین موضوعی که با خانم درخشنده بر سر آن به توافق رسیدیم این بود که رعنا مانند همه زن های دوم سینما اغواگر و دارای سوءنیت نباشد و ما عشق و علاقه واقعی او را به بهرام ببینیم. علاقه به داشتن عشق و محبت در زندگی؛ علاقه به داشتن فرزند و داشتن محیطی گرم و سالم برای زندگی. این علایق در وجود یک زن طبیعی است ولی شاید او را به انتخاب اشتباه بکشاند که حتما هم انتخاب اشتباه تاوان دارد.
احساسات زنانه برای نقشی چریکی
روایت طباطبایی از مهم ترین نقش سینمایی اش که در «سیانور» رقم خورد.
در میان فیلم های بهنوش طباطبایی «سیانور» جایگاهی ویژه تر دارد. بهروز شعیبی برای معادل سازی لیلا زمردیان، سراغ طباطبایی رفت. لیلا یکی از چریک ها و مهره های اصلی منافقین است که در ماجرای انشعاب سازمان در مسیر دوراهی عشق و وظیفه گیر می کند. روایت او از این نقش و «سیانور» را بخوانید.
چطور به لیلا رسیدم
با حساسیتی که می گویید، کاملا موافقم. مخصوصا در مورد این کاراکتر که اطلاعات ضد و نقیضی در هنگام پژوهش و تحقیقات میدانی و بررسی مستندات به دست آوردم. بهروز شعیبی بعد از این که متوجه شناخت و علاقه بسیار زیاد من به وقایع آن دوره شد، با اعتماد بیشتری بخش تحلیل نقش را به من سپرد. همیشه بررسی مبارزان آن دوره چه در ایران و چه هر جای دیگر برایم جذاب بوده و هست. این که خطر می کرده اند، انتخاب های جسورانه ای داشتند و نخواستند روزمره باشند. آرمان و اعتقاداتی داشتند و بابتش حرکت کردند. حالا درست یا غلط بماند. بحث ارزشی ندارم، نفس ایستادگی شخصیت پای این کار برایم مهم است.
درباره شخصیت لیلا زمردیان مستنداتی که من دیدم و می شنیدم برایم راهگشا نبود تا جایی که دست نوشته های لیلا را خواندم. احساسات زنانه ام در کشف شخصیت او کمکم کرد و مسیر روشن شد؛ باور نکردم که او عاشق مجید شریف واقفی بوده و حالا چرا نباید در ایفای نقش آن را لحاظ می کردم.
لذت بازی را از خودم نمی گیرم
کار هنرمند به نظر من تاریخ نگاری صرف نیست. این کار را مورخین می کنند. ما حتی اگر بخواهیم هم نمی توانیم عین به عین شخصیت های تاریخی را بازی کنیم. من استنباطم از لیلا را بازی کردم. وقتی پازل های معماگونه این رویداد را کنار هم گذاشتم، با همراهی بهروز شعیبی به این ساختمان شخصیتی برای لیلا زمردیان رسیدم. پیش تر ها راجع به ریزه کاری های رفتاری و گفتاری نقش خیلی وسواس داشتم، با چیدمان خاصی طراحی و اجرا می کردم ولی این تکنیک صرف هم حالم را خوش نمی کرد.
لزومی به کاریکاتور ساختن نیست
من کاری به سازمان منافقین یا چریک های فدایی و هیچ تفکر خاصی ندارم... وقتی راجع به روند شکل گیری این گونه سازمان ها در طول تاریخ نگاه کنیم، می بینیم لزومی به کاریکاتور ساختن نیست. آدم ها مثل خودمان بودند؛ کمی بیشتر یا کمتر... قضاوت ما را به کاریکاتور نهایی سوق می دهد... پیشنهاد می کنم کتاب «شورشیان آرمانخواه» را بخوانید؛ متوجه می شوید همه این جنبش ها به خودشان باختند. سرنوشت محتوم شان این بوده که از نقطه ای باید رسما به فکر تامین مالی سازمان های شان باشند و این آن ها را در ورطه مراودات اقتصادی می اندازد و این شروع فساد است؛ به خصوص که پس از مدتی پای ابرسیاستمداران هم به طور نامحسوس در این قیام ها باز می شود.
ارسال نظر