به بهانه عرضه در شبكه نمايش خانگي
لطفاً تاریخ را به «خاک و آتش» نکشید!
فیلم «خاک و آتش» یکی از ساختههای موسسه شهيد آوینی در شرایطی با حمایت سازمان سینمایی وارد شبکه نمایش خانگی شده است که چند موسسه خصوصی باقیمانده در شبکه نمایش خانگی حاضر به خرید این اثر نشده و در نهایت با حمایت موسسه رسانههای تصویری این اثر به بازار عرضه شده است.
این فیلم که در شرایط سوءمدیریتی موسسه آوینی تولید شده است، ظاهرا فیلمی تاریخی است که به تاریخ میپردازد و داستان مبارزات مردم سیستان علیه استعمار انگلیس را دستمایه خود قرار داده است اما آنانی که فیلمنامه این اثر را تصویب کرده و از پول نفت صرف این اثر کردهاند ذرهای سواد تاریخی نداشتهاند.
گافهای اساسی فیلم در همان صحنه ابتدایی آغاز میشود جایی که افسر آلمانی با عیدو خان، رئیس قبیله بلوچ دیدار میکند. عیدو خان به او میگوید بلوچستان برای شما آلمانها ییلاق و هندوستان قشلاقتان است. در صورتی که اگر تاریخ خوانده باشید و تاریخ را بدانید در خواهید یافت در تاریخ ۱۹۱۶ و حتی ۱۱۶ سال قبل از آن هم هیچ آلمانی در لباس نظامیگری پایش به خاک هندوستان نرسیده است. فیلم به نوعی تاریخنمایی مجعولی را رواج میدهد که تا سال ۱۹۱۶ ایران بویژه بلوچستان، مستعمره آلمانها بوده است و از آن پس انگلیسها وارد خاک بلوچستان شدهاند اما اصلا چنین چیزی نیست.
برادران سازنده ذرهای سواد تاریخی نداشتهاند و نمی دانستند قشون انگلیسی در سال ۱۸۰۰ پس از ورود به هندوستان از طریق مرز زمینی و آبی به بلوچستان رفت و آمد داشتهاند البته همزمان با آغاز جنگ جهانی اول تنشهای میان نیروهای انگلیس در بلوچستان با اهالی بومیشکل میشود. فیلم از جایی آغاز میشود که آلمانهای در حال کوچ از ایران هستند در صورتی که آلمانها نقش موثری در مبارزه علیه انگلیسیها در بلوچستان داشتهاند و شاید برای محدود کردن اثر، از اصل ماجرا کاستهاند و به حاشیه رمانتیک غیرموثر در درام افزودهاند.
قصه فیلم خاک و آتش در سال ۱۹۱۶میلادی میگذرد. تاریخ مورد اشاره تاریخی بسیار منطقی است اما جدال مردم بلوچستان با انگلیسیها بر سر حضور و احداث مرکز تلگراف نبوده است.
برای کشف جعلیات این فیلم کافی است تاریخ بلوچستان را در آن دوران مرور کنیم تا بدانیم که دستمایه جدال جی اند (قهرمان فیلم خاک و آتش ) با کلنل کیت و سایر افرادش در این فیلم ریشه تاریخی ندارد و به نوعی قهرمان تراشی خارج از تاریخ در این فیلم اتفاق افتاده است که به ریشه و پیرنگ داستانی صدمه اساسی وارد کرده است.
بلوچستان در زمان شروع جنگ جهاني اول به ۲ منطقه مکران و سرحد تقسیم میشد. پس از انقلاب مشروطه و ضعف حکومت مركزي و كاهش نفوذ آن در نقاط دوردست كشور، در مكران «بهرامخان بارانزهي» حكومت ميكرد. در منطقه شمالی یا ناحیه کوهستانی و مرتفع سرحد، قدرت در دست سردار «ميرجنيدخان یاراحمدزهی» بود. قبایل عمده دیگر در این منطقه شامل قبیله گمشادزهی به رهبری سردار خلیلخان (هلیلخان)، قبیله اسماعیل زهی به رهبری جمعهخان (جُماخان) و قبیله ریگی به رهبری ابراهیمخان، عیدوخان و سردار تاجمحمد با طوایف متعدد دیگری چون ناروئی، گرگیج، براهوئی، کُرد، رخشانی، هاشمزهی، کهرازهی، تمندانی، ترشابی، سالارزهی، مرادزهی، کرم زهی و تیرههای کوچکتر از طریق وصلت یا اشتراک در قلمرو متحد بودند و در ۳ قسمت اصلی سرحد اتحادیههای قدرتمندی ایجاد کرده بودند. ا
کثر قبایل سرحد نسبت به میرجنيدخان احترام زیادی قائل بودند و تقریباً رهبری او را بر همه منطقه قبول كرده بودند. اگرچه در مکران قدرت واقعی در دست میربهرامخان بود، اما سرداران متعددی همچون نوابخان بامری، سعیدخان نارویی و میربرکتخان جاسکی نیز قدرت قابل توجهی داشتند.
سرداران بلوچ ایرانی برخلاف سرداران بلوچستان شرقی کمتر تحت نفوذ یا کنترل حکومت استعماری بریتانیا در هند بودند و تقریباً نوعی سنت ضدانگلیسی میان بلوچهای این منطقه حاکم بود. بلوچهای سرحد، برخلاف بلوچهاي مکران، وابستگی چندانی به کشاورزی و زمین نداشتند. رؤسای قبایل سرحد نيز قدرت و ثروت حاکمان مکرانی را نداشتند، زیرا فاقد اراضی غنی کشاورزی بودند که از طریق آن بتوانند کسب درآمد کنند. سرداران ناحیه سرحد در عوض با سازماندهی نیروهای قبیلهای خویش، روستاها و شهرهای اطراف را مورد حمله و تهاجم قرار میدادند.
پس از اینکه بریتانیا در جهت منافع خویش اقدام به تعیین حدود و تجزیه بلوچستان کرد، اراضی وسیعی را که متعلق به قبایل قدرتمند منطقه نظیر یاراحمدزهی، گمشادزهی و ریگی بود، در مناطقی چون «ماشکید» و «تهلاپ» از خاک ایران جدا کرد كه علاوه بر اینکه ضربههای شدیدی به اقتصاد آنان وارد شد، بسیاری از تیرههای قبایل فوق در ۲ سوی مرز قرار گرفتند و با خط ترسیمی گلداسمید برای همیشه از همدیگر جدا ماندند بنابراین نوعی خصومت شدید نسبت به انگلیسیها در منطقه ایجاد شد.
مطالعات تاریخی روشن میسازد که جنگ جی اند برادرزاده عیدوخان از قبیله ریگی به هیچ وجه مبنای تاریخ واقعی نداشته است. جنگ بیشتر با انگلیسیها در سرحداتی که تعیین کرده بودند صورت میپذیرفت.
ضمن اینکه فتواي جهاد علماي منطقه و تحريكات عناصر آلماني مرتبط با شيراز در حوادث سیستان مؤثر بود. در صورتی که در بطن اثر با وجود اینکه جی اند، سنی است اما در کنار یک روحانی شیعه به نام فقیر علی وارد جنگ میشود که در واقع وارد کردن این شخصیت و حضورش مبنای تاریخی ندارد.
از سوی دیگر نیروهای انگلیسی و نظامیان وابسته به آنها براي جلوگيري از نفوذ عوامل آلمانی به مناطق شرقی کشور و ورود به افغانستان، حلقه خاوري ايران يا كمربند شرقي ايران را كه به پليس شرق نيز معروف شد، ايجاد كردند. بخش مهمي از حوزه عمل حلقه خاوري ايران، در مجاورت منطقه سرحد در بلوچستان ايران بود. انگليسيها نیروهای فراوانی را در پاسگاههای «کَچِه» و «رَباط» که مرز مشترک منطقه سرحد با بلوچستان انگلیس و افغانستان محسوب میشد مستقر كرده بودند در صورتی که در فیلم نیروهای انگلیسی به تازگی وارد ایران شدهاند و هیچگونه جایگاهی برای استقرار نداشتهاند. شاید اگر نام قهرمان اصلی این فیلم جنید خان بود به واقعنمایی اثر بیشتر کمک میکرد، چرا که رهبر بلامنازع سرحد در این زمان، سردار جنيدخان یارمحمدزهی بود که دارای احترام زیادی میان قبیله خود و سایر قبایل منطقه بود.
و ای کاش به جای فقیر علی، ملا ملکشاه یکی از علمای دینی منطقه در این فیلم نمایش داده میشد. اتفاقا پرهیز از نمایش روحانیت اهل تسنن در این فیلم شرمآورترین اتفاقی است که میافتد. روحانیت اهل تسنن در این فیلم به صورت جدی نادیده گرفته میشود و جی اند، قهرمان فیلم مثل یک یاغی بر انگلیسیها میتازد در صورتی که اگر تاریخ را به صورت منطقی و پژوهشگرایانه مورد ارزیابی قرار دهیم درخواهیم یافت در پس هر شورشی علیه نیروهای اجنوی فتوای علمای دینی شیعی و سنی تاثیر عمدهای داشته است و با نادیده گرفتن روحانیت اهل تسنن ماهیت اثر به کل زیر سوال میرود.
یکی از علمای با نفوذ منطقه مولوی عبدالله سربازی، قاضیالقضات بلوچستان بود که در قضیه حمله به افسران سیاسی بریتانیا در منطقه «مند» نقش مستقیم داشت و در فتوایی که در همه بلوچستان منتشر شد، اعلام کرد انگلیسیها کافر هستند و هرگونه کمک به آنها را حرام شمرد. دلیل صدور اين فتوا این بود كه شماري از بومیان به استخدام انگليسيها درآمده بودند. اینجا سوالی که درباره تاثیرگذاری سینما و مدیریت فرهنگی پیش میآید سوال همیشگی و بیپاسخ اهالی رسانه است.
اگر آقایان درباره حضور استمعار انگلیس میخواستند فیلمی پروپاگاندایی بسازند و اگر مدیران فرهنگی ما واقعا مدیر بودند نقش قیام برجسته اهل تسنن را پررنگ نمایش میدادند و فیلم باکیفیتی میساختند و در سراسر کشورهای عربی به صورت رایگان پخش میکردند (فیلمهای ایرانی اجازه نمایش در کشورهای عربی را ندارند و این هم از بیتدبيري مدیران فرهنگی ما در ۳۰ سال گذشته است).
در هر صورت فیلم خاک و آتش فاقد پشتوانه پژوهشی تاریخی است و نه فیلمنامه موثری دارد و نه دریافت تاریخی خوبی از قیام بلوچها ارائه میکند؛ حتی دیالوگها و دستمایه داستان بسیار ضعیف است و در هر صورت تلاش مدیران موسسه آوینی تنها به این ختم میشود که محمد قهرمانی نامش به عنوان تهیهکننده در تیتراژ فیلم باشد. او هم در دوره مدیریتی در این موسسه جز خسران باقی نگذاشت و این موج سوءمدیریت، در این نهاد ظاهرا ارزشی
ارسال نظر