روزنامه صبا: از مل گیبسون تا ست مگ فارلن،فدریکو فلینی تا ریدلی اسکات و البته هیچکاک همگی فیلمهایی ساختهاند که پیامهای خاص خودشان در آن گنجانده شدهاست؛ از داستانگوییهای سمبولیک بگیر تا دیالوگهای زیرپوستیِ هوشمندانه.
ایدئولوژیها، تئوریها یا هر پیام دیگری همواره در فیلمها کدگذاری میشوند به این امید که مخاطبان، آن پیغامها را دریافت کنند چرا که راز ساختن یک فیلم موفق بهخصوص یک فیلم داستانگو این است که از نصیحت کردن بپرهیزد. از مل گیبسون تا ست مگ فارلن،فدریکو فلینی تا ریدلی اسکات و البته هیچکاک همگی فیلمهایی ساختهاند که پیامهای خاص خودشان در آن گنجانده شدهاست؛ از داستانگوییهای سمبولیک بگیر تا دیالوگهای زیرپوستیِ هوشمندانه. در اینجا لیست فیلمهایی ذکر شده است که حاوی پیامهای فلسفی کدگذاری شدهای برای مخاطبان خود است.لطفا توجه داشته باشید که این فیلمها براساس زمان ساخت خود شماره گذاری شدهاند.
خواه از آن دسته فیلم بینهایی باشید که توجهی به جنبههای هنری فیلمسازی نمیکنید و خواه از آن فیلم هنری بینهایش،بد نیست بدانید که فیلمسازان و نویسندگانی هستند که برای خلق تمناهای ذهنی خود مدیوم سینما را بهترین گزینه جان بخشیدنِ اثر هنری خود به حساب میآورند.
۱- «طناب» ۱۹۴۸(آلفرد هیچکاک)
هیچکاک استاد تعلیق بازی، همواره مخاطبان خود را وارد دنیای شوکهکنندهای میکند. «طناب» نیز یکی از بی پرواترین فیلمهای اوست.فیلمی که تعمدا با یک برداشت ساخته شده است. بازیگران این فیلم پرارزشِ کلاسیک و کم جمعیت، جان استوارت، فارلی گرنجر و جان دال هستند.این فیلم یکی از منحصربه فردترین فیلمهای زمان خود هم از دید خاص و هم از منظر عام است. «طناب» یک فیلم آنتی اگزیستانسیالیسم و ارجاع به فلسفه«ابر مرد» نیچه دارد و همچین حاوی اشارت فرویدی بسیاری نیز است.
2- «سرچشمه»1949(گینگ ویدور)
«سرچشمه» اقتباسی از رمان آین راند و یک ملودرام فردگرایانه است که به سبک اکسپرسیونیتهای آلمانی فیلمبرداری شده است. گری کوپر در نقش یک آرشیتکت مستقل است که برای حفظ صداقت وجودی خود تلاش میکند. این فیلم پرترهای از یک بیانیه متافیزیکی است. یک مانیفستِ زیبایی شناخت محور و گزارشی بر معماری آمریکایی و اصول اخلاقی و سیاسی آن.
3- «مهره هفتم»1957 (اینگمار برگمن)
اینگمار برگمن؛ کارگردان برجستهای که فیلم «پرسونا»، « توتفرنگیهای وحشی» و «فانی و الکساندر» را در کارنامه خود دارد،فیلم «مهره هفتم» را مدلی از فیلمهای اگزیستانسیالیسم محور ساخته است.مردی که در جستوجوی آخر زمانیاش به دنبال یافتن معناست و داستان غیرمعمول آن هم درباره شوالیهای است که مرگ را در یک بازی شطرنج به چالش میکشد. اگرچه فیلم سوالهای متافیزیکی و فلسفی بسیاری را مطرح میکند اما کارگردان سوئدی آن قصد دارد که مخاطبان مساله مربوط به فلسفه دینی و اگزیستانسیالیسم را هم تجربه کنند.این فیلم مسایل بسیاری را مطرح میکند ولی هیچ عقیدهای را تحقیر یا کوچک نمیشمارد و در عوض نگرشهای بسیاری را بیان میکند و اجازه میدهد که مخاطبان خود به بحث در مورد آن بنشینند.
4- «زندگی شیرین»1960(فدریکو فلینی)
فدریکو فلینی سرشناس که او را با فیلمهایی چون «هشت و نیم » «آمارکورد » «رما و ساتریکون» میشناسیم در لا دولچه ویتا به سبک زندگی اسرافکارانه مردمِ روم با طنزی سیاه پرداخته است. ستاره فیلم مارچلو ماسترونی در نقش یک روزنامهنگارِ ستونهای شایعهپراکنی ظاهر شده است. فلینی در این فیلم سعی دارد که مخاطب را با هفت گناه کبیره که درهفت شب و هفت روز اتفاق میافتد همراه سازد. فضای کلی فیلم اغلب در سون هیل روم، خیابانها و پیادهرویِ کافهها میگذرد. کافی است چشمهایتان را ببندید و «کافه تراس در شب» ونسان ون گوگ را به یاد بیاورید. «لا دولچه ویتا» از آن معدود فیلمهایی است که با هر بار دیدنش مفاهیم تازهای در مورد درک فلسفی زندگی و مرگ را درمییابید. شاید چیزی به نام زندگی خوب وجود نداشته باشد ولی انتخابهایی که شما در زندگی تان برمی گزینید هم میتواند تعیین کننده آن باشد.
5- «شب من نزد مود» 1969 (اریک روهمر)
داستان یک مکانیک جوان (جین) است که جاسوسی یک زن را میکند اما وقتی او با دوستش پاسکال تمام شب را به بحث در مورد دین و فلسفه میپردازد،روند زندگیاش به حالت تعلیق درمیآید. دو دوست موافقت میکنند که روز آتی هم یکدیگر را در خانه موآد برای ادامه بحثشان ملاقات کنند. در مباحثه، پاسکال میگوید که شانس عدم وجود خدا را یک به صد میداند. آنها بر سر این قضیه با هم شرطی میبندند که اگر خدا وجود داشته باشد پس زندگی آنها هم معنایی دارد و جایزهاش زندگی ابدی برای آنهاست. کاراکترهای این فیلم هوشمند، دارای اعتماد به نفس و روحیه ارتباطی قوی هستند و همچنین مهارت استادانهای در فریبکاری و خود فریبی دارند.
6- «عشق و مرگ»1957(وودی آلن)
فیلم هجونامهای همه گیر در مورد روسهاست. از فئودور داستایوفسکی بگیر تا سرگئی آیزنشتاین. وودی آلن موفق شده است ترکیبی از دلهره کافکایی و ترس کِرکاردی را با یک کمدی بدون توفق در مورد جنگ صلح تولستوی، جنایت و مکافات داستایوفسکی، پدران و پسران تورگنییف با هم بیامیزد. آلن نقش فردی به نام بوریس را بازی میکند که شبها نمیتواند بدون چراغ بخوابد. وی قرار است بابت جرمی که مرتکب نشده است اعدام شود. در پایان نیز آلن ما را درگیر عشق و مرگ میکند و آنچه که یک انسان از زندگی آموخته است را به تصویر میکشد.
7- «حضور»1979(هال اَشبی)
«حضور»اقتباسی از رمان یرژی کوسینکی است که در سال ۱۹۷۰ به رشته تحریر درآمده است. پیتر سلر در نقش باغبان سادهای است که تا زمان مرگ کارفرمایش هرگز املاک خود را ترک نکرده است. مراسم خاکسپاری باعث خلق مسایل جالبی در زندگی باغبان میشود. رییسجمهور فعلی و دیگر پیشکاران سیاسی در مورد رییسجمهور آینده به مباحثه میپردازند و چانسی (پیتر سلرز) گزینه مورد علاقه آنها میشود. این فیلم به پیامدهای اخلاقی حضور تلویزیون در زندگی افراد میپردازد. البته در این زمینه به مخاطبان خوره تلویزیون آنچنان توهینی هم نمیکند. وی به خوبی قادر بوده است که با گنجاندن نکات خندهداری که به بنمایه جدی فیلم صدمه نزند داستان خود را موفق از آب دربیاورد. به تصویر کشیدن جنبههای انسانی کاراکترها تنها یکی از استعدادهایی است که اشبی در فیلمش صرف آن کرده است. فیلم وی کمدی هجوآلودی است که شما را با یک دوجین ایده در مورد فلسفههای مطرح شده توسط هایدگر تنها میگذارد.
8- «شام من با آندره»1881 (لویی مال)
آندری گره گوری و والاس شوان ستارههای فیلم و همچنین نویسندگان فیلمنامه هستند. داستان درباره دو مرد است که شام خود را در یک رستوران فانتزی میخورند و در مورد زندگی بحث میکنند. بله کل داستان همین است. البته این فیلمنامه مینیمالیستی شامل مکالمات و مباحث جذاب و تحریککنندهای است که فکر را درگیر خود میکند. مباحثه اصلی بین آندره طرفدار عرفان و جهانبینی ایدهآلیستی و والاس انسانگرای واقعگرا با جهانبینی عملی و واقعبین محور شکل میگیرد. آندره و والاس دو انسان متفاوت هستند، یکی نامتعارف و بیرون از مرکز و دیگری متعادل. این فیلم در بین منتقدان مستقل سینمایی و فیلمسازان فلسفی و همچنین مینیمالیست مسلکها تبدیل به یک کالت شده است. فیلمی که درباره وضعیت بشر، مذهب و ارتباطات به بحث میپردازد. زیبایی این فیلم به آن است که دو طرف، همزمان هم درست میگویند و هم غلط. در واقع این فیلم تصویری از شریفترین و راستگویانهترین ارتباط انسانی در مدیوم بصری است.
9- «بلید رانر»1982 (ریدلی اسکات)
«بلید رانر» براساس رمان علمی تخیلی فلیبپ کی دیگ ساخته شده است. آیا آدم ماشینیها خواب گوسفندهای الکترونیکی میبینند؟ فیلم معنای انسانی را در عصر سایبرنتیک به تصویر میکشد و سوالاتی زیادی را برمیانگیزد از جمله اینکه اگر هوش مصنوعی در بدنی قرار داده شود و آن روبات مانند انسان حرکت و رفتار کند آیا میتوان او را یک بشر محسوب کرد؟ و آنگاه آن آندروید از لحاظ اهمیت چه تفاوتی با انسان دارد؟ در یک کلام اگزیستانسیالیسم جان مایه این فیلم است!
10- «بارتون فینک»1991(برادران کوئن)
نویسندگی و کارگردانی این فیلم برعهده جوئل و ایتان کوئن است. برادرانی که فیلمهای بینظیری چون «فارگو»، «لبوئسکی بزرگ»، «جایی برای پیرمردها نیست» و «نمونه خون» را ساختهاند. آنها به قدرت هرچه تمام تر از مدیوم بصری برای بازگو کردن داستان بارتون فینگ استفاده کردهاند. این فیلم، فینگ را به عنوان یک روشنفکر ابتر و خود فروخته به تصویر میکشد. بعضی مواقع ما خود هم نمیدانیم که تا چه میزان در زندگی روزمره توسط افکار فاشیستی اغوا شدهایم. این فیلم به حد زیادی نزدیک به استعاره « بهشت و جهنم» است.
11- «اعتیاد» 1995 (آبل فِرارا)
دختری به نام کاتلین فارغ از تحصیل رشته فلسفه، همیشه در اطراف شهر نیویورک پرسه میزند. تا اینکه یک شب توسط یک خون آشام زن مورد حمله قرار میگیرد. کاترین با جملهای که از زبان خون آشام به او گفته میشود به چالش عجیبی کشیده میشود:«به من التماس نکن. فقط ازم بخواه که بذارم بری و اینو از ته دلت بهم بگو.» کاترین درمییابد که در دل میخواهد که گاز گرفته شود و قلبا میخواهد به یک خون آشام تبدیل شود. بعد از گازگرفته شدن با شیوه زندگی جدیدش، درعین حال که بیمارگون است و هوس خوردن خون انسان را نیز در سر دارد در اطراف شهر پرسه میزند. او آگاهانه و عامدانه شروع به پرسیدن سوالهایی در مورد اهمیت وجود بشریت میکند و فکر میکند که علوم چون فلسفه بیهدف است و تاریخ بشر چیزی جز ماسک و پوششی برای مخفی کردن ضعفهای انسانی و هرج و مرجهایش نیست و تمدنی که انسان ادعای شناخت آن را دارد چیزی نیست به جز تودهای از بدنهای مرده خاک نشدهای که باعث و بانیاش روحهای بیجانی هستند که تنها برای جنگ از آنها استفاده میشود. آبل فِرارا خالق یکی از سرگرمکنندهترین، درگیرکنندهترین و جالبترین فیلمهای اخلاقی است که در دسته فیلمهای
خون آشامی هم جای میگیرد.
12- «نمایشِ ترومن» 1998(پیتر وِیر)
عهدهدار نقش اصلی فیلم نمایش ترومن،ستاره سینما جیم کری است. هر آنچه راجع به زندگی ترومن وجود دارد مصنوعی است. ارتباطات، کار و زندگیاش توسط میلیونها بیننده تلویزیون دنبال میشود. او در سریالی ایفای نقش میکند که خود از آن بیخبر است. این فیلم از افکار و اندیشه فیلسوفان بزرگ تاریخ از ساتر و دکارت گرفته تا شوپنهاور و افلاطون نشات گرفته است.
«نمایش ترومن» زندگی شخصیتی به نام ترومن است که با پنج هزار دوربین رصد میشود و زندگیاش با پخش مستقیم بر صفحه تلویزیون مخاطبانش بهصورت ۲۴ ساعته و نامنقطع بهتصویر کشیده میشود. تو گویی که بینندگان آن هر یک خدایی هستند که ترومن را خلق کرده و حالا به تماشای زندگی او نشستهاند، همه حرکاتش را دنبال میکنند و بر هر آنچه که او انجام میدهد ناظرند اما ترومن حتی فکرش را هم نمیکند که اعمالش توسط میلیونها بیننده رصد میشود و نمیداند دردنیایی که در آن زیست میکند تنها عضو واقعی است. موضوع این فیلم باعث بهوجود آمدن سوالها و چالشهای بسیاری در ذهن مخاطبان و منتقدان میشود. نمایش ترومن یک فیلم پیچیده است ولی به بینندگان نیز این امکان را میدهد که سوار بر موضوع شده و در نهایت، قضاوت شخصی خود را در مورد رفتار اجتماعی این ماجرا داشته باشند.
13- «ماتریکس» 1999(واچوفسکیها)
کیانوریوز که نقش نئو را در ماتریکس برعهده دارد، روزها یک برنامهریز کامپیوتر است و شبها هکر. زندگی نئو هنگامی دستخوش تغییرات عمده میشود که وی زمانی که در هکهای شبانه خود درصدد تغییر هویت یکی از مشتریانش است پیام مرموزی از مردی به نام مورفی دریافت میکند. دیدار با این مرد ناشناخته به نئو میآموزد واقعیتی که وجود دارد از واقعیتی که اغلب مردم فکر میکنند بسیار متفاوتتر است.
فیلم حاوی مفاهیم بسیار حجیمی از مباحث مذهبی و فلسفی است که توسط فلاسفه بسیاری مطرح شده است و همچنان هم توسط اساتید دانشگاههای جهان تدریس میشود. افلاطون میگوید:« آنچه ما میبینیم تنها شبحی است از آنچه وجود دارد.» پس واقعیت چیست؟ به یاد داشته باشید که نیروی بدخواهانهای وجود ندارند که در مورد ماهیت اصلی واقعیت انسان را فریب دهند، حس و افکار انسانهاست که با محدودیتهایی که برای خود ایجاد میکند باعث ایجاد فریب و نادیده انگاری واقعیت میشود. ماتریکس به ما میگوید که مغز ما تا چه میزان میتواند شگفتآور و متحیرکننده باشد.
14- «یادگاری» 2000(کریستفر نولان)
فیلم «یادگاری » کریستفر نولان در واقع اقتباسی است از یک داستان کوتاه است که توسط جاناتان نولان نوشته شده به نام «یادگاری موری». یادگاری یک فیلم هیجانآور نئو نوآر- روانشناسی است که از انتها به ابتدا تعریف میشود و به دلیل نداشتن داستان خطی بدون در نظر گرفتن وجوه دیگر فیلم به حد کافی مخاطب خود را به چالش میکشاند.
نولان میخواهد که مخاطبان جزئی از زندگی لئونارد شوند. از این رو مخاطب شاهد همه زوایای زندگی وی است و در جریان چگونگی بیماری زوال حافظه او قرار میگیرد. این سرمایه گذار اسبق بیمه در مورد تجاوز وحشیانه و خونسردانهای که منجر به قتل همسرش در یک ماجرای سرقت شده است تحقیق میکند. حادثهای که باعث بیماری فراموشی وی در اثر اصابت ضربهای در همان حادثه به جمجمهاش نیز شده است. این فیلم خاطراتی را مرور میکند که شامل ادراک،غم،اندوه،خودفریبی،انتقام و رفتارهای انسانی است و در مورد اهمیت جسم و نفس و مفهوم عملی آن در زمان صحبت میکند.
15- «درخشش ابدی یک ذهن پاک»2004 (میشل گوندری)
فیلم «درخشش ابدی» یک درام کمدی عاشقانه است که ستارگانی چون جیم کری و کیت وینسلت درآن به ایفای نقش میپردازند و توسط چارلی کافمن نوشته شده است. نویسندهای که در شکلگیری فیلمنامههای بینظیری چون« نیویورک»و«جان مالکوویچ بودن» دست داشته است. این فیلم داستان زوجی است که تحت روشی غیرعادی سعی در پاک کردن خاطرات خود از یکدیگر دارند. درخشش ابدی فیلمی است با شخصیتهایی عمیق و در عین حال شکننده. میشل کندری با هوشمندی به واکاوی خاطرات، روابط و فقدانهای موجود در آن و نیز ارتباط روحی بین دو نفر میپردازد. این فیلم یکی از بهترین فیلمهای سورئال عاشقانهای است که میشود به تماشای آن نشست.
نظر کاربران
دستون درد نکنه
عالی واقعا خیلی دوست داشتم ازاینها بیشتر بذارید ممنون