عاشقانه دانیال عبادی، نگین معتضدی و پسر آفریقایی
این بار قصه عشق یک پسر آفریقایی و سیه چهره، به یک دختر ایرانی، دست مایه ساخت فیلم «دویدن با شب» شده است. این فیلم که برگرفته از داستان واقعی زندگی «یروسل» (yero sell) است، قصه شنیدنی دارد.
مجله خانواده سبز - نگار حسینی: همه ما، روایت های مختلفی را از داستان های عاشقانه شنیده ایم، اما هر بار، که قصه ای جدید با مضمونی متفاوت می شنویم، باز هم برای مان طراوت تازگی دارد... شاید این موضوع به خاصیت خود «عشق» باز می گردد، که هیچ وقت، رنگ و بوی کهنگی نمی گیرد و همیشه برای مخاطبان جذاب است.
این بار قصه عشق یک پسر آفریقایی و سیه چهره، به یک دختر ایرانی، دست مایه ساخت فیلم «دویدن با شب» شده است. این فیلم که برگرفته از داستان واقعی زندگی «یروسل» (yero sell) است، قصه شنیدنی دارد.
یرو از پدری آفریقایی و مادری «ایرانی- آفریقایی» متولد شده است و از بیست سالگی به ایران آمده و تجربه های جالبی را، از سفر به کشور ما داشته... او می گوید: برخورد مردم در ایران، با او متفاوت و جالب بوده و همین موضوع، باعث شده که تصمیم بگیرد به پیشنهاد یکی از دوستانش، اتفاقاتی که در ایران برای او رخ داده قصه و فیلمی از روی آن ساخته شود. فیلمی که نامش «دویدن با شب» نام گرفت، به همین بهانه با «یرو»، دانیال عبادی، نگین معتضدی و الهه حصاری بازیگران این فیلم که به زودی اکران خواهدشد گفتگو کنیم...
- احساس مان این بود که حضور یک بازیگر سیه چهره آفریقایی، در یک پروژه سینمایی می تواند سوژه جالبی باشد، «یروسل» اتفاقی که برای خودش در ایران افتاده بود را به عنوان یک طرح اولیه به محسن ربیعی سپرد و او، آن را به فیلمنامه ای تبدیل کرد که خودش کارگردانش بود... یک درام عشقی با نام «دویدن با شب»...
خلاصه داستان: «یرو» جوان ورزشکار دونده آفریقایی برای تحقیق درباره پروژه معماری رشته تحصیلی خود به دعوت دوستش ایمان به ایران می آید، آشنایی او با دختری به نام «نگین» سیری جدید در زندگی او و اطرافیانش ایجاد می کند که در ادامه...
محسن ربیعی کارگردان خوب کشورمان تاکنون فیلم هایی چون درباره زندگی، بهانه، مادر، ازدواج مشروط، بازنشسته ها، زخم عشق، عروس سبز و آقای هیچ را کارگردانی کرده است. دویدن با شب سومین فیلم سینمایی او می باشد.
عوامل دویدن با شب
تهیه کننده: هادی انباردار، نویسنده و کارگردان: محسین ربیعی، مجری طرح: ایمان قیدی، سرمایه گذار: حامد قانع، مدیر فیلمبرداری: رضا شخی، فیلمبردار: علی بیک زاده، طراح صحنه و لباس: آبتین برقی، صدابردار: مهرداد دادگری،طراح گریم: بهاره خلیلی، دستیار یک برنامه و برنامه ریز: نرجس ابراهیمی، گروه تولید و تدارکات: پروانه زبان فهم، مهدی نکونام، علی حسین پور، مهدی بهزادی، منشی صحنه: مرجان شاهوردی، گروه تصویربرداری: حمید داس دار، حسین پایاغ، حامد انتظار، تصویربردار پشت صحنه: لیلی قربانی، گروه کارگردانی: آلما سعادتی، رزا نبی زاده، سروش حسینجانی، دستیار تدوین: امیررضا مهدیون، گروه صحنه و لباس: مهدی سنگی، ریحانه فراهانی، محمد الوان کاریان، ارکیده هاشمی، گروه صدابرداری: علی جعفری، احمد دزفولی، گروه گریم: پرهام کاکویی، سینه موبیل: سید کمال صفوی، گروه حمل و نقل: حمیدرضا گرایلو، قاسم ملک محمدی، حمید آذرمی، امین ملک محمدی، منوچهر مصطفی زاده.
چطور فارسی را یاد گرفتم
یروسل می گوید: پدرم و مادرم اهل کشور موریتانی هستند. البته پدربزرگ مادری ام ایرانی است و همین موضوع باعث شد مادرم با زبان فارسی آشنا شود و مدت زیادی را هم در ایران زندگی کند. او در زمانی که در ایران مشغول تحصیل بود، با پدرم که کارمند سفارت بود و برای سفر کاری به ایران آمده بود آشنا شد و خیلی زود با یکدیگر ازدواج کردند. هرچند که بعد از ازدواج شان آنها از ایران رفتند، اما مادرم تعصب زیادی را نسبت به زبان فارسی داشت و همین موضوع باعث شد از همان دوران بچگی، با من به زبان فارسی صحبت کند و این طور شد که زبان فارسی را مانند زبان اصلی ام یاد گرفتم. هرچند در سفرهایی که به کشورهای مختلف داشتم، تنها ازا ین زبان در خانه و برای صحبت کردن با مادرم استفاده می کردم، اما همواره حس شیرینی را نسبت به آن داشتم.
ورود به ایران و عکس العمل های متفاوت
یرو: ایران چندان کشور مهاجرپذیری از سوی رنگین پوستان نیست و همین موضوع باعث شده که مردم ایران در کوچه و خیابان کمتر با رنگین پوستان مهاجر برخورد داشته باشند. سال ها پیش وقتی به ایران آمدم، بسیاری از دیدن من تعجب می کردند و تعجب آنها زمانی بیشتر می شد، که می دیدند من به زبان فارسی مسلط هستم... آنها بیشتر کنجکاو بودند بدانند که من اهل کدام کشور هستم و چرا به ایران آمده ام؟
در سینماهای آفریقا
یرو: این طور که شنیدم این فیلم قرار است بعد از رایزنی هایی که با مسئولین فرهنگی آفریقا انجام می شود، در یک دوره سه ماهه، در قاره آفریقا، هم به نمایش درآید، شک ندارم این اثر می تواند مخاطبان زیادی را با خود همراه کند.
- دانیال عبادی با مدرک فوق لیسانس ، دنیای بازیگری را در سال ۸۵ با بازی در فیلم «غیرمنتظره» آغاز کرد و پس از آن با بازی در فیلم های آن سوی پرچین، امشب شب مهتابه، قبرستان غیرانتفاعی، پرنسیپ و یکی از ما دونفر، را در کارنامه هنری خود دارد و به این لیست بازی در مجموعه تلویزیونی «راستش را بگو» و سریال «معراجی ها» را هم اضافه کنید.
چرا در دویدن با شب بازی کردم
دانیال عبادی: «دویدن با شب» هنوز اکران نشده است که ما بتوانیم در مورد جزئیات آن صحبت کنیم. چرا که وقتی یک فیلمنامه به دست شما می رسد در مرحله ساخت و تدوین ممکن است تغییراتی داشته باشد که باعث شود فیلمنامه را ارتقا دهد یا باعث تضعیف آن شود. اما به طور ویژه در مورد این فیلمنامه باید بگویم وقتی «دویدن با شب» را خواندم حس کردم سوژه متفاوتی دارد. تفاوتش هم از این جهت بود که ما شخصی را می بینیم که از یک نژاد دیگر به ایران می آبد و ایفاگر یکی از نقش های اصلی در این کار است. تاکنون در فیلم های ما به موضوعی با این ویژگی پرداخته نشده بود و از این جهت فیلمنامه این کار به نظرم خوشایند آمد، ضمن این که برای من به عنوان بازیگر مسائل دیگری هم برای حضور در یک فیلم سینمایی دخیل است.
این عشق ها برای مردم ما خوشایند است
عبادی: این که می پرسید با توجه به این که کشور ما مهاجرپذیر نیست، بروز این عشق ها آیا ممکن است یا خیر؟ باید بگویم، درست است، که ما کشور مهاجرپذیری نیستیم، اما ما در کشوری زندگی می کنیم که به لحاظ تمدنی زبانزد است و مردم بزرگ و باهوشی داریم و همین موضوع باعث می شود که نسبت به نژادها و قومیت های متفاوت در کمال احترام برخورد کنیم. در ایران خوشبختانه دیدگاه نژادپرستانه نسبت به سایر کشورها وجود ندارد و همین موضوع باعث می شود مردم ما نسبت به بروز عشق هایی از این دست، نه تنها گاردی نداشته باشند بلکه از آن استقبال هم کنند.
با حساب و کتاب نمی توان عاشق شد!
عبادی: من این دیدگاه را نسبت به زندگی مشترک هم دارم و فکر می کنم عشق و ازدواج در نهایت چیزی نیست که شما بتوانید آن را با حساب و کتاب به دست آورید و یک حس عرفانی باید در شما ایجاد شود تا عاشق فرد موردنظرتان شوید و با آن ازدواج کنید و ایمانی که باعث ایجاد عشق شود.
نمی توانستم خانه نروم
یرو: فشردگی در حین فیلمبرداری این کار، بسیار بالا بود، به گونه ای که بچه ها، گاه پیش می آمد که خانه نمی رفتند و در لوکیشن استراحت می کردند، اما از آنجایی که من عادت عجیبی دارم (هر روز حتما تحت هر شرایطی باید به خانه بروم)، سه چهار ساعتی را که برای استراحت وقت داشتم تا کرج رانندگی می کردم، مادرم را می دیدم و چرخی در خانه می زدم و بلافاصله به محل فیلمبرداری بازمی گشتم و این رفت و آمد، من را به نوعی ریکاوری می کرد.
عبادی: در «دویدن با شب» ایفاگر نقش ایمان هستم. این کاراکتر شاید در ظاهر بد قصه باشد اما در واقع کاری که انجام می دهد از روی بدجنسی نیست، بلکه از سر نادانی و ناچاری است. در ابتدای قصه ما شاهد این هستیم که ایمان و همسرش دچار مشکلاتی هستند و در این شرایط، مهمانی برای او از خارج از کشور می آید.
او با خودش فکر می کند، در این اوضاع نا به سامان مالی و خانوادگی، شرایط و امکان پذیرایی از مهمانش را ندارد، اما پس از مدتی حس می کند می تواند با توسل به مهمانش به خانه دخترعمویش راه پیدا کند و به اهداف مالی که در ذهن دارد دست یابد. هرچند که پازلی را که او طراحی می کند، در نهایت به نفعش نیست، اما باعث می شود به شکل ناخودآگاه عشقی بین مهمان خارجی اش و دخترعمویش رخ دهد، این موضوع نشان می دهد که هرچیزی اگر قسمت «خیر» باشد رخ می دهد، حتی اگر زمینه این کار را فردی با نیت بد چیده باشد.
«عشق» یک حس فرازمینی است
عبادی: به نظرم عشق را نمی توان با متر و ملاک هایی زمینی سنجید، چرا که عشق یک حس عرفانی است و ممکن است انسان عاشق هرچیزی شود، مثل ورزش، خودرو و یا هر چیز دیگری... چه برسد به این که بخواهد عاشق یک انسان دیگر با شرایطی متفاوت شود. به نظرم باید عشق را عرفانی تر نگاه کنیم و دیدگاه زمینی در مورد آن نداشته باشیم. وقتی عشقی، اتفاق می افتد، مهم نیست که شما در کره زمین زندگی می کنید! آن لحظه، شما دچار آن اتفاق زیبای عرفانی شدید و حاضرید همه چیز را برای بدست آوردن «عشق تان» کنار بگذارید.
عشق به یک دختر ایرانی و خواستگاری از او
یرو: اتفاقی که برای «یرو» در این فیلم افتاد را به نوعی در زندگی شخصی ام تجربه کردم، سال ها پیش من شیفته یک دختر ایرانی شدم و حتی کار به مرحله خواستگاری هم رسید، اما خانواده دختری که دوستش داشتم، با ازدواج ما موافقت نکردند، این موضوع، در آن مقطع، تاثیر بدی روی روحیه منگ ذاشت و شدت ناراحتم کرد، اما بعدها تصمیم گرفتن از دریچه دیگری به مسئله نگاه کنم. وقتی به من پیشنهاد شد که داستان زندگی ام را به شکل قصه بنویسم، از آن استقبال کردم و حس کردم این تجربه عاشقانه می تواند، دستمایه یک قصه عاشقانه را فراهم کند و به همین خاطر مشتاق شدم که داستان را با محسن ربیعی مطرح کنم!!
عشقی که من را به فکر فرو برد
نگین معتضدی: من از ابتدا در جریان تولید ین فیلم قرار داشتم وقتی از قصه «دویدن با شب» مطلع شدم، تحت تاثیر سوژه اش قرار گرفتم، برایم پرداختن به چنین موضوعی بسیار جذاب بود. به همین خاطر وقتی پیشنهاد بازی رو به روی یرو را دادند، تصمیم گرفتم، در مورد موقعیتی که این دو فرد در آن قرار گرفتند بیشتر فکر کنم و به نوعی آن را از فیلتر ذهنی ام رد کنم، به همین خاطر دست به کار شدم. ابتدا از خودم شروع کردم، با خودم گفتم اگر چنین شرایطی برای من ایجاد شود، آیا حاضرم با فردی که این ویژگی ها را دارد ازدواج کنم؟
بلافاصله جوابم مثبت بود! چرا که نگاه من به عشق و ازدواج فراتر از تفاوت های قومیتی، فرهنگی و نژادی است. این موضوع را با پدر و مادرم هم در میان گذاشتم. پدرم به من گفت اگر در چنین شرایطی قرار بگیری از تصمیم تو حمایت می کنیم. مادرم هم همین نظر را داشت ضمن این که می گفت من از همین الان از فکر کردن به چهره فرزندت دلم غنج می رود. دوستان و اطرافیانم هم معتقد بودند که اگر در شرایط مشابه ای قرار بگیرند، ملیت و نژاد فرد مقابلشان برای شان اهمیتی ندارد و تنها به عشق و تفاهم با فرد مورد علاقه شان فکر می کنند.
البته یکسری هم به من می گفتند که راضی نیستند در زندگی شخصی شان چنین ریسکی را بپذیرند و همه این موارد باعث شد تا بیشتر درگیر این فیلمنامه بشوم. البته وقتی ماجرای فیلمنامه را برای برخی از افراد بازگو می کردم، عده ای از آنها دوست نداشتند سرنوشت قصه به گونه ای رقم بخورد که دختر ایرانی بعد از ازدواج با مرد آفریقایی از ایران برود. نظرات متفاوت و پیچیده ای که پیرامون قصه آنها می شنیدم باعث شده بود نسبت به انتخاب این سوژه مطمئن تر شوم و اطمینان پیدا کنم، این اثر می تواند با مخاطبان ارتباط برقرار کند.
- «نگین معتضدی» بازیگر جوان ایرانی، با سریال «ویلای من»، «شوخی کردم»، مهران مدیری و «تکیه بر باد» چهره شد، او همچنین، چندی پیش در سریال «گذر از رنج ها» و در نقش مقابل پژمان بازغی بازی کرد. از وی، هم اکنون سریال نمایش خانگی «ابله» در حال پخش است.
از دوربین فرار می کردم
یرو: نمی دانم به خاطر ویژگی های ظاهریم بود یا هر چیز دیگر، که از بچگی، برای کارهای تبلیغاتی پیشنهادهای زیادی داشتم. این موضوع با خصوصیات اخلاقی من به نوعی در تضاد بود، چرا که همیشه از دوربین فراری بودم و دوست نداشتم تصویرم در هیچ قابی ثبت و ضبط شود، اما گاهی به اصرار مادرم پیشنهاد حضور در تبلیغات مربوط به خمیردندان و... را قبول می کردم. بعدها هم که سنم بالاتر رفت این روحیه دوربین گریزی همچنان در من وجود داشت، دوست داشتم بیشتر سرم را با نویسندگی گرم کنم، اما وقتی شرایط نگارش اولیه این فیلمنامه مطرح شد، موضوع برایم تاحدی تغییر کرد و بنا به خواست گروه کارگردانی در این اثر جلوی دوربین ظاهر شدم.
سه روز نخوابیدیم
نگین: چون تاکید عوامل گروه، روی این موضوع بود که فیلم هرچه زودتر به جشنواره فیلم فجر برسد، به همین خاطر فشردگی زیادی در کار وجود داشت، اما پشتیبانی خوبی که از سوی تیم شد، باعث شد که حس کنیم، همه ما، اعضای یک خانواده هستیم و برای رسیدن به هدفمان باید هر سختی را تحمل کنیم، بی شک اگر انرژی و محبت بین اعضای تیم وجود نداشت، هیچ یک از ما، نمی توانستیم تحمل بی خوابی این پروژه را داشته باشیم. من خودم در طول فیلمبرداری این کار، سه شب متوالی را نخوابیدم، گرچه این موضوع با همه سختی هایش برایم بسیار شیرین بود.
زندگی برای زنان رنگین پوست سخت است
یرو: مهاجرات برای زنان رنگین پوست به مراتب، سخت تر از مردان رنگین پوست است، به همین خاطر، اکثر آنها ترجیح می دهند برای ادامه تحصیل و یا... کمتر دست به مهاجرت بزنند و نمی خواهند سختی های زندگی در کشورهای غریبه را تحمل کنند.
با فاصله وارد این کار شدم
نگین: فاصله زمانی پیش تولید و شروع کار، بسیار کوتاه بود، به همین خاطر، من فرصت چندانی برای پیدا کردن نکات ریز رفتاری نگین، پیدا نکردم... اما در جلساتی که با آقای ربیعی، کارگردان کار داشتم، سعی کردم، بیشتر خودم را به «نگین» نزدیک کنم... ضمن این که ما با یک فیلمنامه منسجم مواجه بودیم و این موضوع به ما کمک می کرد، راحت تر، خودمان را به شخصیت ها نزدیک کنیم... یکی از مزیت هایی که کار با آقای ربیعی داشت، این بود که اجازه می داد، بازیگر درگیر نقش شود و دیالوگ ها را از فیلتر ذهنی اش عبور دهد، این موضوع برای من بسیار ارزشمند، محسوب می شد...
چرا با هم سکانس مشترک نداریم
الهه حصاری: یادمی می آید که آخرین روز فیلم برداری کار بود که «یرو» پیش من آمد و به من گفت: چرا من با شما سکانس مشترک نداشتم، این حرف او برایم حسابی جالب آمد و من هم ابراز تمایل کردم که ای کاش این اتفاق می افتاد، وقتی موضوع را با آقای ربیعی مطرح کردم گفت اگر دوست داری امروز با ما برج میلاد بیا تا سکانسی را آنجا بگیریم تا به شکل تصادفی همدیگر را در این کار ببینید. این حرف درست است که در شوخی مطرح شد، اما برای من بسیار شیرین و دلگرم کننده بود.
آخر از همه به جمع اضافه شدم
الهه: من جزو آخرین نفراتی بودم، که به جمع این فیلم اضافه شدم و فیلمبرداری کار شروع شده بود، یادم است روز اولی که قرار بود، سر فیلمبرداری بروم، نگران این موضوع بودم که نکند، نتوانم با جمع ارتباط برقرار کنم و آنها نسبت به من که تازه وارد هستم، گارد داشته باشند. اما در کمال تعجب، از همان لحظه اولی، که وارد لوکیشن شدم، همه به یکدیگر لبخند می زدند و نه تنها هیچ کس موضوعی نسبت به من نداشت، بلکه از حضورم، استقبال هم کردند، مهربانی و خوش قلبی آنها باعث شد، نسبت به حضورم در این کار دلگرم تر از قبل شوم.
الهه: من، شیفته ورزش به ویژه یوگا هستم و همین موضوع باعث شده، بیش از هرچیزی تمرکزم را روی این رشته بگذارم... حتی فشردگی برنامه های کاریم هم، مانع از آن نشده، که نسبت به آن وقفه ای در این رشته ایجاد کنم. چندسالی می شود به عنوان مربی ورزش با یکی از باشگاه ها همکاری دارم. این رشته به من انرژی مضاعفی را منتقل می کند.
همان تشکر برای من کافی بود
الهه: هر فردی، در زندگی اش، الگو و اسطوره ای را در بازیگری دارد... من از بچگی شیفته کارهای مهران مدیری بودم و نسبت به ایشان و کارهای شان علاقه زیادی داشتم. در سریال «قلب یخی» در شرایطی که حتی تصورش را هم نمی کردم، شرایطی ایجاد شد که ایشان هم در کار حضور داشته باشند. یادم است وقتی ایشان را برای اولین بار در اتاق گریم دیدم، قلبم داشت از شدت خوشحالی و هیجان می ایستاد...
با خودم گفتم الهه جلو برو و از میزان علاقه ایت به کارهای ایشان صحبت کن، اما از سوی دیگر، یاد این حرف همکارانم افتاده بودم که پیش از این، من را از انجام این کار باز می داشتند و می گفتند مهران مدیری فرد جدی است و بهتر است با این موضوعات وقتش را بیهوده تلف نکنی، اما از آنجایی که من، معمولا کاری را که دوست داشته باشم انجام می دهم، تصمیم گرفتم حرفی که در دلم هست را با آقای مدیری در میان بگذارم، به همین خاطر از ایشان در حالی که گریم می شدند، وقت گرفتم و یک نفس، شروع به حرف زدن کردم، از علاقه ام به کارهای شان گفتم و این که چطور با جدیت تمام کارهای شان را دنبال می کنم، فکر می کنم یک روز نزدیک به یک ربع برای ایشان حرف زدم.
در پایان هم در حالی که به شدت قلبم تند می زد، منتظر عکس العمل ایشان بودم، آقای مدیری لبخندی زدند و گفتند «ممنون». همان تشکر ایشان برایم کافی بود. چند ساعت بعد، در حالی که بازی ایشان تمام شده بود، من سخت ترین سکانسم را برای فیلمبرداری داشتم، ایشان در حالی که کارشان تمام شده بود و برای استراحت باید تشریف می بردند تقاضای صندلی کردند و گفتند می خواند بازی ام را تماشا کنند، من هم استرس زیادی گرفتم که در مقابل اسطوره بازیگری ام بازی کنم، اما خوشبختانه از آن سکانس سربلند بیرون آمدم و توانستم با یک برداشت، آن کار را بازی کنم. خوشبختانه بعد از این اثر توانستم در مجموعه «شوخی کردم» مهران مدیری بازی کنم.
- اولین حضور «الهه حصاری» در سال ۱۳۸۶ با بازی در «نقطه سوم» آغاز شد... از دیگر فیلم های مطرحی که او بازی کرد، می توان به تاکسی نارنجی، زنان ونوسی مردان مریخی، آزادراه، انتهای خیابان هشتم، قاعده تصادف و نقش نگار، اشاره داشت... او لیسانس تربیت بدنی است و متولد سال ۱۳۶۹، جرقه بازیگر شدنش از کلاس های بازیگری زده شد. او علاوه بر بازیگری، مربی باشگاه ورزشی هم می باشد. البته او در سری سوم «قلب یخی» هم بازی کرد و همچنین در مجموعه «شوخی کردم» مهران مدیری هم حضور داشت.
«یرو» زمانی که صحبت می کند، اگر چهره او را نبینید، فکر می کنید که یک ایرانی در حال صحبت کردن است.
افتخار هم بازی شدن با ناصر ملک مطیعی
الهه: من، این افتخار را داشتم که در فیلم سینمایی «نقش نگار» به کارگردانی علی عطشانی، با ناصر ملک مطیعی همبازی باشم... بازی در کنار ایشان، برای من افتخار بزرگی بود، خوشحالم که این شانس را داشتم و بعد از سال ها، زمانی که ایشان می خواستند، در اثری حضور پیدا کنند، من هم در کنارشان بازی کنم...
همکاری با مهران مدیری عیار بازیگر را بالا می برد
نگین: بعد از سریال «ویلای من» و ایفای نقش «هنگامه مهاجر» پیشنهادهای کاری در قیاس با گذشته برای من چند برابر شد، یکی از مزایای کار کردن با مهران مدیری این است که نقش تان به شدت دیده می شود و به نوعی عیار بازیگر بالاتر می شود. همکاری با ایشان برای من بسیار افتخارآمیز بود. در طول شش ماهی که با ایشان همکاری داشتم، حس می کردم در یک دانشگاه قرار گرفته ام و علاوه بر آموزش بازیگری، آموزش اخلاق را هم می بینم.
نکته جالب اینجاست که «ویلای من» با وجود این که در شبکه نمایش خانگی پخش شد، اما افراد زیادی حتی در شهرهای کوچک و روستاها هم، این اثر را دنبال کردند، مدتی قبل که برای فیلمبرداری سریال «گذر از رنج ها» به روستایی در حوالی سیاهکل رفتم، اهالی آن روستا من را شناختند و هنگام مهاجر صدایم می کردند، این موضوع برایم بسیار جالب بود که این سریال توانست جای خودش را آن نقطه هم پیدا کند.
هیجان زده بودم
نگین: من هم مانند الهه اولین باری که آقای مدیری را دیدم حسابی هیجان زده شدم، یادم است ایشان من را برای بازی در سریال «ویلای من» دعوت کرده بودند. زمانی که جلسه معارفه بین من و مدیر برگزار شد از دیدن شان به قدری هیجان زده بودم که دلم می خواست فقط سکوت کنم و هیچ چیزی نگویم.
در طول زمانی هم که ایشان در مورد نقش توضیح می دادند من صرفا سکوت کردم و غرق در نحوه حرف زدن ایشان بودم تا این که بعد از حرف زدن از من خواستند نظرم را در مورد نقش بگویم، من هم که حسابی هیجان زده بودم و صدایم هم در اثر سکوت طولانی خشک شده بود، گفتم خیلی خوشحالم که شما را از نزدیک می بینم ایشان با تعجب گفتند بله، و من سه بار این حرف را تکرار کردم. مدیری بعد از شنیدن حرف های من شروع کردند با صدای بلند خندیدن...، همکاری با تیم مدیری واقعا برایم افتخارآمیز است.
انعکاس مشکلات جوان های آفریقایی
یرو: بسیاری از سیاه پوستان آفریقایی که بنا به دلایل مختلف به کشورهای دیگر سفر می کنند تجربیات متفاوتی را پشت سر می گذارند. چرا که بسیاری از آنها با مشکلات عجیبی و البته درگیر عشق های نافرجام می شوند و یا این که به سختی می توانند فردی را که دوست دارند با خودشان همسو کنند.
اتفاقی که برای «یرو» در این فیلم افتاد را به نوعی در زندگی شخصی ام تجربه کردم. سال پیش من شیفته یک دختر ایرانی شدم و حتی کار به مرحله خواستاری هم رسید، اما خانواده دختری که دوستش داشتم، با ازدواج ما موافقت نکردند.
در ایران برخورد نژادپرستانه وجود ندارد
یرو: خوشبختانه در ایران برخلاف بسیاری از کشورها، برخورد نژادپرستانه ای وجود ندارد و کسی تحقیرآمیز به رنگین پوستان نگاه نمی کند، اما خب بسیاری از ایرانی ها از دیدن سیاه پوستان تعجب می کنند. وقتی سنم کوچک تر بود سنگینی این نگاه های کنجکاو و چرایی، من را اذیت می کرد، از این که می دیدند، بچه ها پیرامونم پچ پچ می کنند و یا ذهنیت های اشتباهی در مورد ما دارند، دلخور می شدم.
برخی فکر می کنند سیاه پوست ها بهداشت را رعایت نمی کنند و یا این که افراد خلافکاری هستند و... در حالی که اگر فرصت معاشرت را بدهند متوجه خواهندشد که هیچ یک از این ذهنیت ها وجود ندارد و ما آدم های مهربانی هستیم...
صبوری را یاد گرفتم
الهه حصاری: تمام تلاش من در طول سال ها، این بوده که برای بازی در یک نقش خوب صبور باشم و حضور در هر کاری را نپذیرم. به نظرم فیلمنامه، نقش تعیین کننده ای را در کارها بازی می کند، به همین خاطر، بازیگری که دوست دارد به ماندگاری برسد، باید با دقت بیشتری در این باره عمل کند.
ارسال نظر