رازی که از زندگی خصوصی ساعد سهیلی و ساره بیات لو رفت
شهرک به کارگردانی و نویسندگی علی حضرتی و تهیهکنندگی علی سرتیپی، آمده تا هوشمندانه آنچه بر جامعه میگذرد را به تصویر کشد.
برترینها: شهرک به کارگردانی و نویسندگی علی حضرتی و تهیهکنندگی علی سرتیپی، آمده تا هوشمندانه آنچه بر جامعه میگذرد را به تصویر کشد، بسیاری از نگاه روانشناسانه و جامعهشناختی به آن نگریستند اما ما میخواهیم زاویه جدیدی را در تحلیل این اثر باز کنیم. زاویه نگاه روزنامه اعتماد به این فیلم جالب است، این روزنامه در ادامه نوشته:
میخواهند به زور و اجبار ما را کَر و کور کنند
فیلم با دقت، فردای پذیرفتن قوانین تحمیلی را به تصویر میکشد که میخواهند سبک زندگی را تغییر دهند، تو را تبدیل به آدم دیگری کنند، تو را به محیطی ایزوله ببرند تا هیچی نبینی و نشنوی، همان لحظه که دستیار کارگردان میگوید اصلا میدانی قرار است در چه فیلمی حضور داشته باشی؟ ما درمییابیم که قرار است خواستههای نامعقول خود را با برانگیختن شور توجیه سازد.
کاراکتر فرهاد سوار یک ون شده و با دیگر بازیگران به شهرک منتقل میشود، در راه شکاف عمیق طبقاتی را میبینیم، ساختمانهای لوکس که در پیادهروی کنار آن کارتنخوابی دستفروش مستقر شده، برجک نگهبانی را میبینیم که از بالای تپه معلوم است اما کسی در آن نیست، به سرعت دستیار کارگردان میگوید به بیرون توجهی نکنید، هیچ خبری نیست و میگوید پردهها را بکشید تا بیرون دیده نشود و ما درمییابیم که دستیار کارگردان یا همان صحنهگردانی که این افراد را هدایت میکند برجک نگهبانی را رها کرده، از شکافهای اجتماعی غافل است، احترامی برای سلایق قائل نیست و سعی دارد مقابل دیدگان آنان پردهای بکشد تا آنان نیز مشکلات سطح جامعه را نبینند، در گام بعدی با کمی تامل به نوبت وارد اتاق گریم میشوند و فردی برایشان تعیین میکند که چه بپوشند و ظاهرشان چگونه باشد، سپس صحنه گردان با همان لباس و پوتین پرمعنا! او را به مقابل منزلش میبرد و به او میگوید اینجا خانه توست و در گامی فراتر برایش شغل تعیین میکند، پدر و مادری جدید میتراشد و ناگهان فرهاد خود را در میان یک ماجرایی جدی مییابد.
فیلمی که ساعد سهیلیاش خوب است
فیلمنیوز اما بیشتر با اصول سینما به این فیلم نگاه کرده و آن نگاه جامعهشناسانه روزنامه اعتماد در اینجا جایی ندارد: دستمایۀ اولیۀ فیلم هرچند بارها در تاریخ سینما و تلویزیون تکرار شده اما در سطح سینمای ایران دستمایۀ بدیعی است و فرصت را برای شکلهای مختلف گسترش داستانی فراهم میکند. با این وجود «شهرک» فیلم محافظهکارانهای است که از این امکانات استفادۀ چندانی نمیکند بهطوریکه ایده و فضای بکر این فیلم به یک رابطۀ عاشقانۀ تقریباً متعارف تقلیل مییابد. اما «شهرک» از مشکلات دیگری هم رنج میبرد. داستان چند بار دچار افت میشود و در دقایقی اتفاق خاصی رخ نمیدهد. پایانبندی فیلم – هرچند برخلاف خیلی از فیلمها قصه را میبندد – اما باز هم چیزی بیش از یک پاسخ موقتی نیست – طبق آنچه در اوایل فیلم گفته شد، مجموع فرآیند تمرین و فیلمبرداری قرار است ۵ ماه طول بکشد و آدمها پس از آن قاعدتاً به زندگی عادی بازمیگردند. بعد از آن چه؟
اما شاید بزرگترین مشکل فیلم این باشد که نمیتواند جهانی با قواعد خودبسنده و متقاعدکننده خلق کند. اگر لایۀ رویی داستان را در نظر بگیریم، کارگردان آن فیلم دارد اقدامی رادیکال و عجیب انجام میدهد – ایزولهکردن یک شهرک و تأمین تمام هزینههای افرادی پرشمار برای خلق یک جهان واقعی صرفاً برای تمرین یک فیلم – و اگر قرار است چنین اقدامی باورپذیر و توجیهپذیر جلوه کند، باید منطقی قوی برای این کار تراشیده شود درحالیکه فیلم از ایجاد این منطق غافل شده است. اگر هم قرار است جنبۀ استعاری کار را در نظر بگیریم – که البته بهنظر نمیرسد دغدغۀ اصلی سازندگان «شهرک» بوده باشد – باید قواعد جزییتری برای دنیای خلقشده توسط این مجموعۀ تمامیتخواه خلق میشد. بنابراین چه فیلم را بهدور از لایۀ استعاری ارزیابی کنیم و چه جنبۀ استعاری را ارجح بدانیم، فیلم به نتیجۀ مناسبی نمیرسد.
«شهرک» البته بهعنوان فیلمی از یک فیلمساز تازهکار دارای جنبههای مثبتی هم هست: آغاز، میانه و پایان فیلم مشخص است؛ از شعارهای گلدرشت خبری نیست؛ ساعد سهیلی بازی خوبی از خود ارائه داده و اگرچه دقایق ابتدایی مجذوبکنندهای طرح نشده اما شاهد عطفبندیهای خوبی هستیم، عطف اول فیلم زمانی است که نوید بعد از مشورت با دوستش قرارداد را که مصداق قوانین تحمیلی است امضا میکند و از این لحظه شاهد وقوع چالش هستیم. اوج فیلم زمانی است که فرهاد و فرشته موقع رانندگی میایستند و عشق نشأتگرفته در میانشان فاش میشود، با عیان شدن این راز اوج شکل میگیرد و به سرعت با تذکر فرشته مبنی بر ماندن یا نماندن، فرهاد با واقعیت کنار میآید و بالاخره چالش به آرامش میرسد.
از آلبالویی و قرمز تا یک سبز تماشایی
میزانسن اگرچه دارای پالتهای رنگی مناسب بود تا به زیبایی بصری فیلم کمک و چشم مخاطب خسته نشود اما استفاده مکرر از رنگ سبز در صحنه امری خطا بود، روانشناسی رنگ خوبی داشت، برای مثال دستیار کارگردان مقابل کمد دیواری بزرگ و آلبالویی رنگی نشسته که بیانگر جایگاه اصحاب قدرت است، یا فرهاد در خانهای زیست میکند که دیوار سبزی دارد و نماد رشد و زندگی است و با سیر صعودی او همخوانی میکند.
همچون طراحی صحنه خوبش، طراحی لباس فیلم نیز دارای روانشناسی رنگ بود، مثل تیشرت قرمز نوید در ابتدای فیلم که نماد شور و هیجان است یا شال سرمهای دستیار کارگردان که معرف روحیه اقتدارگرایانه اوست یا رنگ آبی لباس فرهاد که از آرامش و تسلیم شدن او میگوید.
هوشمندی دیگر کارگردان در موسیقی نمود مییابد، همانطور که گفته شده از دوره باروک وام گرفته که به زیبایی شاهد گسترش ملودی درخشان آن هستیم تا در کنار ریتم پیوسته و یکنواخت خود حرکت پیشروندهای را شکل دهد و موسیقی را مطیع خود سازد.
توضیح تیتر: فیلم شهرک درباره اتفاقیست که برای کودک فیلم شهرک میافتد، کودکی که در فیلم پدرش ساعد سهیلی و مادرش ساره بیات است.
نظر کاربران
مگر ساره بیات همسر ساعد سهیلی هست!!!!!!
هم ساره هم ساعد خوشکل و خوشتیپن...
فیلم داستان جالبی داره اما فضاش به شدت سرد و خسته کننده ست