چرا نمیتوانیم «به زبانِ آدمیزاد» بنویسیم؟
اگر نگاهتان به متن یک نامه اداری بیفتد، با چنان جملهها و عبارتهای کلیشهای مواجه میشوید که برای فهمیدن مقصود نگارنده آن نامه مجبورید چندین بار نوشته را از سر بخوانید تا شاید موفق به درک موضوع اصلی و جانِ کلام بشوید.
این مطلبی است که محمدرضا بهاری در کتاب «به زبان آدمیزاد» (یادداشتهایی در ستایش پاکیزهنویسی و نکوهش شلختهنگاری در متون اداری و رسانهای) نوشته است.
در بخش «نظریات» کتاب، مبحثی با عنوان «قدری تاریخچه» آمده که نویسنده در آن با لحنی طنزآمیز به بررسی ماجرای تطورِ نثر اجتماعی - اداریِ فارسی پرداخته و علت بروز آنچه را از آن با عنوان «شلختهنگاری» بحث میکند تشریح کرده است: «قدیمیها میگفتند حرف بادِ هواست؛ یعنی هم گوینده میتواند مسؤولیت گفتههایش را نپذیرد و هم شنونده بهتر است که به آن گفتهها اعتماد نکند. اما حرفِ مکتوب فرق میکرد. حرف وقتی نوشته میشد سندیت پیدا میکرد، مخاطبان بالقوه بیشماری پیدا میکرد، و خلاصه اهمیت پیدا میکرد. حرفِ مکتوب را، بهخصوص اگر مُهر و امضا یا اثر انگشتی زیرش بود، به این راحتیها نمیشد انکار کرد.
شاید به همین علت بود که آدمیزاد وقتی قلم به دست گرفت تا قراردادی با همسایه، شهادتنامهای برای خویشاوند، تظلمی برای کدخدا، یا عریضهای به عدلیه بنویسد، ناگهان ترمزِ احساسات طبیعیاش را کشید و در انتخابِ کلمات و عبارات احتیاط کرد تا دستهگلی به آب ندهد. در دنباله همین احتیاط صرفه را در آن دید که گاهی دوپهلو هم بنویسد، و چون از صراحت خیری ندیده بود کم کم به مبهمنویسی رو آورد، و بعد - بهخصوص اگر از مخاطبانش تمنایی داشت - شرط ادب در آن دید که از عرضِ ارادت و احوالپرسی کوتاهی نکند.
تا اینجا تحولاتِ نثرِ مکاتباتی چندان رَوِشمند نبود، تا آنکه با جا افتادنِ نهادهای دیوانیِ جدید در اوایل دوران قاجار، بهتدریج صنف کاتب هم وارد میدان شد و اعضایش برای رسیدن به مقام کاتبِ دربار، یا دست کم کاتبِ دیوانی، از هیچ هنرنماییای دریغ نکردند. کاتبان پس از سالها ممارست سرانجام توانستند مهملنویسیهای پراکنده گذشتگان را در قالب کلیشههایی جمع وجور کنند. در ادامه این موفقیتها بود که انواع تکنیکهای شکستهنفسی و ابراز مراتبِ عبودیت و جاننثاری را هم ابداع کردند و در نوشتههاشان به کار گرفتند. به مخدههاشان تکیه دادند و با هزار کرشمه قلم تا میتوانستند «صنعت» به کار بردند و با الفاظِ ثقیل عبارتپردازی کردند. اینها تکلف و مطنطننویسی را به اوجِ کمال رساندند. در واقع مهمترین دستاوردِ این گروه در سیر تکامل نثر فارسیِ دیوانی این بود که توانستند به زبانِ فاخر، و با خط شکستهنستعلیق، همچنان مُهمل بنویسند.
پس از انقلاب مشروطه و چند سالی پس از تأسیس کلاسهای سوادآموزی به اکابر، نوشتن از انحصار خواص بیرون آمد و نسل کاتبانِ حرفهیی هم، خود به خود، خوشبختانه منقرض شد.
اما ماجرای تطورِ نثر اجتماعی - اداریِ فارسی هنوز به پایان نرسیده است. میراثِ ادبیاتی کاتبان قاجار را دو گروه اهل قلم در دست گرفتند: یکی گروهی که افرادش به طرف مطبعه و مطبوعات رفتند و کتاب و روزنامه منتشر کردند، و چون عموما آدمهای بافرهنگ و خوشذوقی بودند سرانجام خودشان را، اگرچه در درازمدت، از چنگال نثرِ بیمار و مُهملِ کاتبان رهاندند و بسیار متحول شدند. گروه دوم عریضهنویسان بودند که نثر اداری امروز ما در واقع دنباله آثارِ مشعشعِ آنهاست.
به لطفِ مشروطیت، مقوله عدل و داد - که از زمان انوشیروان دادگر تا عصر عدلِ مظفر به کلی فراموش شده بود - دوباره مورد توجه قرار گرفت و نهادی به نام عدلیه تأسیس شد. عریضهنویسان آدمهای فرصتطلبی بودند که بلافاصله به صورت خودجوش در مقابلِ عمارتهای عدلیه و بعدا در جلوی ساختمانهای دادگستری بساط پهن کردند. مردم که حدود هزار سالِ تمام گله و شکایتهاشان از حکام و از یکدیگر را ته دلشان مدفون کرده بودند ناگهان به عدلیه و دادگستری هجوم آوردند، و چون خط و ربطی نداشتند درد دلهاشان را روی بساط عریضهنویسان ریختند. اما این عریضهنویسان اگرچه صاحب مال و منال و سرمایهای نبودند که بتوانند به کسب و کارِ آبرومندانهتری بپردازند، در عوض سوادِ درست و حسابی هم نداشتند! شبها کلیشههای فاخرِ کاتبان قاجاری را «ازبر» میکردند و روزها آنها را با شِکوههای کوچه و بازاری مردم میآمیختند و عریضههایی انشاء (با همین همزه غلیظ) میکردند که اغلب به غلطهای املایی هم آراسته بودند. اینها وقتی حالشان خوش بود حتی مرتکبِ صنایع ادبیِ نیمبند هم میشدند. خلاصه کلام، کار اصلی عریضهنویسان تا چند دهه پس از ظهورشان نوشتن مهملات بود، اما بعدها، پس از ورود ماشینِ تحریر به صحنه، تبدیل به تایپ کردنِ مهملات شد.
عریضهنویسان سرانجام ماحصل تجربههاشان را صحیح و سالم به اخلافِ ادارهجاتیشان واگذار کردند اما خودشان، بر خلاف کاتبان، به کلی منقرض نشدند. (باقیمانده نسلهای بعدی آنها ظاهرا از جلوی دادگستری به جلوی اداره گذرنامه و کنسولگریهای سفارتخانهها نقل مکان کردهاند.)
اختراع خودکار نقطه عطفی در تاریخ تکامل نثر فارسیِ ادارهجاتی است. قبل از ظهور این وسیله، ادارهجاتیهای اولیه قلمشان را در لیقه دوات فرو میکردند و بسیار با طمأنینه، و اغلب به خط شکسته نستعلیق، مُهمل مینوشتند، اما خودکار سرعت مهملنویسی را به چندین برابر افزایش داد و بیگمان در تحولات بعدی و در تکامل آشفتهنویسی و شلختهنگاری نقش بسیار بااهمیتی ایفا کرد...(این تاریخچه طولانی را همین جا درز میگیریم.)
و حالا ما جماعتِ کارمند، میراثِ یکونیم قرن شلختهنگاری را در دست گرفتهایم و گویا به هیچ وجه نمیخواهیم آن را از دست بدهیم. یعنی در اواخر قرن چهاردهم هجری شمسی، مقارن با اوایل قرن بیستویکم میلادی، هنوز دوست داریم از بدترین نمونههای نثرِ اواسط قرن سیزدهم هجری قمریِ تقلید کنیم.
آنچه در بالا آمد چکیده بخشهایی است از رساله مفصلی با عنوان «یکصد و پنجاه سال شلختهنگاری در ایران - یک بررسی تاریخی» که به دست محققی ناشناس، که گویا کمی هم قصد شوخی داشته، تألیف شده است.
جدیاش این است که لابد عوامل متعدد و قابل مطالعهای در تکوینِ این نثر شلخته اداری سهم داشتهاند. (چه خوب است دانشجویان رشتههایی مثل جامعهشناسی، مردمشناسی، روانشناسی،... و حتی ادبیات، در این بارهها تحقیق کنند و مقالههای جدی بنویسند.) نثری که در نتیجه سالها همدستی این عوامل به ما رسیده - یعنی نثر اداری یا دست کم نثر غالب در ادارات - عموما آنقدر گرفتار شلختگی، زواید، و کلیشهزدگی است که مخاطبان حرفهای یاد گرفتهاند بخشهای بزرگی از نامهای را که دریافت میکنند نخوانند و فقط در اواسط یا اواخر آن دنبال دو کلمه لُبِ مطلب بگردند؛ که البته پیدا کردنش گاهی چندان هم ساده نیست. به عبارت دیگر در نوشتههای اداری متعارفِ امروز آنقدر تعارف و تکلف و جملهها و عبارات کلیشهایِ بیخاصیت هست که حرمت حرفِ مکتوب هم از میان رفته است. حرفِ مکتوب، که روزگاری سَنَد بود، حالا بادِ هوا شده است.»
نظر کاربران
سلام خیلی ممنون عالی بود متشکرم یاعلی مدد.