وقتي بچهام فحش میده، تو دهنش فلفل بپاشم؟
چرا گاهي بچهها ناسزا ميگويند و براي اينكه چنين رفتاري به عادت تبديل نشود، چه بايد كرد؟ اما واقعا مشكل كجاست؟
مجله سیب سبز - ليلي اسلامي : كودك تازه زبان باز كرده، مشغول بازي با ميزبان ۷۰ سالهتان است. با هم كشتي ميگيرند، ميخندند و لبخند را روي لب حاضران ميآورند. ميزبان وانمود ميكند كه از كودك كمزورتر است، به زمين ميخورد و براي اينكه احساس غرور كودك از اين قدرت بيشتر شود، با انرژي بيشتري وارد ميدان ميشود. ناخواسته پايش روي پاي پهلوان كوچك ميآيد و در چند ثانيه خنده روي لب همه مهمانها ميماسد.
پهلوان كوچولو پيرمرد را هل ميدهد و فرياد ميزند «بيشعور!». همه مهمانها خشكشان ميزند. دستهاي مادر سرد ميشود و ضربان قلبش بالا ميرود. به سمت كودك آسيبديده ميرود، با خشونت دستش را ميكشد و مجبورش ميكند كه از حريف پيرش عذرخواهي كند. بازار «نميدانم اين حرف را از كجا ياد گرفته»ها داغ ميشود و متهم كوچولو، يا با شرم به گوشهاي ميخزد يا شجاعانه سرش را بالا ميگيرد و از اينكه همه چشمها را به خود خيره كرده احساس غرور ميكند.
اگر صاحب فرزند باشيد، بعيد است كه هرگز چنين لحظهاي را تجربه نكرده باشيد و احتمالا وقتي زبان كودكتان به ناسزا باز ميشود، از بچههاي مهد گرفته تا پسر شرور آقاي فلاني را متهم ميكنيد. اما واقعا مشكل كجاست؟ چرا گاهي بچهها ناسزا ميگويند و براي اينكه چنين رفتاري به عادت تبديل نشود، چه بايد كرد؟
من واقعا ازش متنفرم!
عسل با عصبانيت كيفش را روي زمين انداخت و گفت:
من از ستاره متنفرم!
مادر با تعجب ابروهايش را بالا انداخت و با چاشني نگاهي عاقل اندر سفیه گفت:
- نه! اينطور نگو! تو از ستاره متنفر نيستي. او بهترين دوست توست.
مادر عسل مثل بسياري از مادرها در برابر كلمات منفي كه از زبان كودكش بيرون ميآمد مقاومت ميكرد. او حتي اگر ايمان داشت كه كودكش از همكلاسياش بيزار است، تمام تلاشش را ميكرد تا با ناشنيده گرفتن حرفش و كند و كاو نكردن در احساسش اين حس را از او دور كند.
اما در آن لحظه، عسل زجر ميكشيد و ميخواست احساسي كه آزارش ميداد را شرح دهد. در آن لحظه عسل واقعا احساس «نفرت» داشت و ميخواست اینگونه با او رفتار میشود:
احساساتش شنيده و درك شوند.
از او حمايت شود.
احساس آرامش و آسودگي كند.
اما به جاي دريافت همه اين حسها، مادر چه كرد؟ او را مجبور به سكوت كرد!
استفاني دانلدسون كه در نوشتن كتاب «عادت آموزش» با «ربكا جانسون» همكاري داشته، ميگويد:
چرا ناسزا ميگويد؟
بعضي از پدر و مادرها فكر ميكنند دشنامها و كلمات منفي كه از زبان كودكشان بيرون ميآيد، دري براي ورود به دنيايي ناملايم است و به آنها مجوز ابراز خشم و رفتارهاي نامناسب را هم ميدهد اما اين تفكر عامه، درست نقطه مقابل چيزي است كه روانشناسان بر آن تاكيد ميكنند. از نظر روانشناسان وقتي كودكان در مورد احساسات منفي خود با يك بزرگتر صحبت کرده و آن را پردازش ميكنند، به احتمال كمتري آن احساسات را مبناي عمل خود قرار ميدهند. برونريزي احساسات منفي در قالب رفتار، زماني صورت ميگيرد كه:
• واژهاي براي شرح دادن احساسشان ندارند و مجبورند با عملشان آن حس را به نمايش بگذارند.
• واژهها را در اختيار دارند، اما اجازه ندارند از آنها استفاده كنند.
چه واكنشي نشان دهيم؟
ما ميدانيم وقتي كه بچهها يك كلمه نامناسب را در مقابل ديگران به كار ميبرند، پدر و مادرشان چه احساسي پيدا ميكنند. اين موضوع را كاملا ميدانيم. اين دقيقا همان احساسي است كه ربكا جكسون، عصبشناس زماني كه فرزندش در صف اتوبوس ناگهان گفت «جهنم گور به گور شده» پيدا كرد، اما ربكا در برابر چشمهاي حيرتزده حاضران به جاي آنكه با اخم و تلخي او را تنبيه كند، نگاهي به صورت عرقكردهاش انداخت و به اين فكر كرد كه احتمالا اين كودك از گرماي هوا كلافه شده است و در واكنش به حرف فرزندش گفت «هوم. . . هوا بيش از اندازه گرمه!»
اين دقيقا همان جملهاي بود كه كودك ربكا نياز داشت بشنود. او در لحظهاي كه از شدت گرما كلافه و مستاصل شده بود، نيازي به نصيحتهاي ديگران نداشت و تحمل نشستن پاي كلاس تربيت و ادب را هم نداشت؛ او نياز داشت كلافگياش درك شود و مادرش دليل اين آشفتگي را با شنيدن حرفش درك كند. پس از آن كودك توانست با آرامش و احساس بهتري در مورد اينكه چقدر كلاسشان در مدرسه گرم بوده و شلوغي و گرماي اتوبوس چقدر به او فشار آورده صحبت كند و مادر و دختر در مورد اينكه براي خلاص شدن از گرما چه بايد بكنند صحبت كردند.
اتفاق شرمآوري افتاده بود و اگر ربكا ميخواست رفتاري جز اين بكند، با تبديل شدن به يك مادر قضاوتگر كه گوش شنوايي براي مشكلات فرزندش ندارد، دل او را میشکست.
ديگر قضاوت نكنيد
پيدا كردن مادري كه انتظار بهترين بودن از كودكش نداشته باشد آسان نيست. اين ماجرا شايد در خانه چندان پررنگ نباشد و ميان كودك و مادر فاصله چنداني نيندازد، اما در اغلب موارد، وقتي پاي مادران ديگر به ميدان باز ميشود و كودكي كه هميشه سر به راه بوده با گفتن جملهاي كه هيچ كس انتظارش را ندارد مادر را در حضور ديگران شرمنده ميكند، ماجرا شكلي ديگر به خود ميگيرد. در چنين شرايطي تنها نگراني در مورد تربيت فرزند نيست كه مادر را به نشان دادن واكنش واميدارد؛ بلكه تلاش براي اثبات اينكه «من مادر خوبي بودم، من هيچ اشتباهي در مسير تربيت فرزندم انجام ندادهام!» انگيزه مادر براي مقابله با كودك و سرزنش او را تقويت ميكند.
در اين ميان، آنچه مادرها از آن غافل ميشوند، درك احساسات كودك، كند و كاو آنها و تلاش براي پيدا كردن بهترين راه براي ابراز آن احساسات است. كودكي كه هميشه از ترس سرزنش شدن، احساسات منفياش را در خود حبس ميكند، هيچوقت راه درست ابراز آنها را ياد نميگيرد. چنين كودكي هرگز ياد نميگيرد وقتي خشم سراغش ميآيد، چطور بايد آن را ابراز كند يا وقتي از كسي دلخور است، از چه راهي بايد دلخورياش را به نمايش بگذارد.
بله! واقعا از او متنفر است
اينكه از بچهها انتظار داشته باشيم هيچ حس منفي به وجودشان راه ندهند، انتظار بيجايي است. به خودتان نگاه كنيد، حتي اگر هيچوقت دشنام ندهيد، داد نزنيد يا از سر عصبانيت و دلخوري گريه نكنيد؛ باز هم نميتوانيد بگوييد كه هرگز احساسات منفي به وجودتان راه پيدا نكردهاند.
حتي اگر همه شما را بهعنوان نماد آرامش و خودكنترلي بشناسند، باز هم خودتان بهتر از هركسي ميدانيد كه خشم، تنفر، دلخوري و انزجار گاهي سراغ شما هم ميآيد و اگر نخواهيد دل كساني كه روي آرامش شما حساب كردهاند را بشكنيد، چارهاي جز سركوب كردن اين احساسات برايتان نمیماند. شمايي كه به جاي پيدا كردن راهي درست و كمخطر براي نمايش احساسات منفيتان رويشان سرپوش ميگذاريد؛ بهخاطر بهرهمند كردن ديگران از آرامشتان، خود را ناآرام و هميشه آزرده ميكنيد. حالا به اين سوال جواب دهيد كه آيا حاضر هستيد فرزندتان به قيمت گرفتن نمره ۲۰ از ديگران، هميشه با احساساتي كه نه ميشناسدشان و نه توان ابرازشان را دارد كلنجار برود؟
پیشگیری کنید
براي اينكه از يك مادر قضاوتگر به مادري همدل يا به قول امروزيها «پايه» تبديل شويد، اين راهها را امتحان كنيد:
اغراق نكنيد: واكنشهاي منفيتان را تعديل كنيد. از حرف يا كار كودكتان خوشتان نيامده؟ خشمگين به سمتش ندويد و فورا ابروهايتان را در هم گره نكنيد. به خودتان براي ارزيابي اتفاق افتاده و پيدا كردن راهحل، كمي زمان دهيد و اگر در همان لحظه راه مناسبي براي حل بحران پيدا نكرديد، خنثي رفتار كنيد و در زمان بهتري با فرزندتان در مورد آنچه اتفاق افتاده صحبت كنيد.
نه تشويق، نه تهديد: نهتنها خنديدن شما به رفتارهاي نادرست فرزندتان، بلكه نشاندادن خشم و عصبانيت هم ميتواند به تقويت رفتار او منجر شود. اگر نميخواهيد آنچه از زبان او بيرون آمده به يك عادت كلامي تبديل شود، با نشان دادن توجه اغراقشده مثبت و منفي او را به تكرار رفتار تشويق نكنيد. گاهي بچهها فقط دنبال جلبتوجه شما ميگردند و حتي حاضر هستند به قيمت ديدن عصبانيت شما اين توجه را به خود جلب كنند.
كوپنها را نسوزانيد: آنقدر در طول روز «نه» به زبان نياوريد كه در چنين شرايطي كوپني براي سوزاندن نداشته باشيد. اگر بهخاطر هر كار سادهاي به فرزندتان نه بگوييد، اهميت اين واژه را برايش كم ميكنيد و شجاعت سرپيچي از فرمانهايتان را به او ميدهيد.
نظر کاربران
ممنون از متنتون،اما اگر بخوايم جلوي مهمان ها بي توجهي كنيم و بذاريم براي زمان ديگه،يكي كه بچه اصلا يادش ميره،دوم اينكه مهمان ها ضايع ميشن و سركوفت ميزنند كه چرا بچه را درست تربيت نميكنيد!
چقدر سخته بچه بزرگ کردن، دوره ی بچگی من که یادم نمیاد اینجوری بوده باشه، از تنبیه خیلی استفاده میشد