طنز؛ درخت سخنگو
علی هدیه لو در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
دوش در حجره خفته بودم تخت
بعد یک روز پرکشاکش سخت
دیدم اندر فضای عالم خواب
بنده را میدهند رنج و عذاب
قیف را کردهاند در اعصاب
توی آن قیر داغ و سرب مذاب
از دماغم فرو نموده دو سیخ
بهر انجام اندکی توبیخ
یک نفر رفته پشت گردن من
جهت غصهدار کردن من
پشت هم، تِپ و تپ به هر نفسی
میزند بر قفای بنده «پَسی»
گفتم آخر چه وضع مسخرهایست؟
این عذاب و شکنجه بابت چیست؟
آن که میزد پسی، نگاهی کرد
خندهای کرد و بعد آهی کرد
گفت آری، که این کتک خوردن
نیست از بهر مردم آزردن
میخوری، چون که در زمان حیات
کردهای ظلم بر جماد و نبات
پشت یک تکدرخت آب آشام
گفتهای هجو و دادهای دشنام
پای آن با جسارت و جرات
گاه بنمودهای قضا، حاجت
اینک این آهِ درخت است این
نوش جان کن که سخت، سخت است این
ناگهان با تلاش بسیاری
آمدم در جهان بیداری
رنگ و رو رفته و عرق کرده
صورتم زرد رنگ چون زرده
چون تلگرام خویش کردم باز
از «مشایی» بلند شد آواز:
من درختم، که ریشه دارم من
سبزیام را همیشه دارم من
دوش در حجره خفته بودم تخت
بعد یک روز پرکشاکش سخت
دیدم اندر فضای عالم خواب
بنده را میدهند رنج و عذاب
قیف را کردهاند در اعصاب
توی آن قیر داغ و سرب مذاب
از دماغم فرو نموده دو سیخ
بهر انجام اندکی توبیخ
یک نفر رفته پشت گردن من
جهت غصهدار کردن من
پشت هم، تِپ و تپ به هر نفسی
میزند بر قفای بنده «پَسی»
گفتم آخر چه وضع مسخرهایست؟
این عذاب و شکنجه بابت چیست؟
آن که میزد پسی، نگاهی کرد
خندهای کرد و بعد آهی کرد
گفت آری، که این کتک خوردن
نیست از بهر مردم آزردن
میخوری، چون که در زمان حیات
کردهای ظلم بر جماد و نبات
پشت یک تکدرخت آب آشام
گفتهای هجو و دادهای دشنام
پای آن با جسارت و جرات
گاه بنمودهای قضا، حاجت
اینک این آهِ درخت است این
نوش جان کن که سخت، سخت است این
ناگهان با تلاش بسیاری
آمدم در جهان بیداری
رنگ و رو رفته و عرق کرده
صورتم زرد رنگ چون زرده
چون تلگرام خویش کردم باز
از «مشایی» بلند شد آواز:
من درختم، که ریشه دارم من
سبزیام را همیشه دارم من
نعره کردم ز وحشت بسیار
سر به صحرا نهادم و دِ فرار...
پ
ارسال نظر