طنز؛ تف مالیزِیْشِن یا دیوارکشی!
همه چیز عجیب غریب شده. شهر عجیب شده، خیابونا عجیب شدن، کوچهها عجیب شدن، ساختمونا عجیب شدن، دیوارا عجیب شدن، آخ آخ دیوارا، دیوارا. قدیما واقعا دیوار بودن، الان چند کیلو پوست پیاز رو با تف چسبوندن به هم ریختن بین واحدا. بعد همین پوست پیازا چنان خاصیت پخش صدایی دارن که سیستم دوپس دوپسی ماشین جوونای جاهل امروزی نداره.
دوره زمونهای شده که دیگه آدم بچهاش رو هم نمیتونه تربیت کنه. مثلا وقتی داری بهش دیکته میگی و هی غلط مینویسه، تا میای صدات رو بندازی تو سرت و بگی «پدر فلان فلان شده، درست بنویس دیگه، اسیرم کردی. شامَم مونده هنوز نپختم»، یا وقتی داره رو مبلها تمرین پرش میکنه، تا داد میزنی که بگی «فرزند آدم، خبرت بیا پایین از رو اون بیصّاحابا، الان همسایهها میان دمِ در»، صدای همه در میاد.
اما همین دیوارا خلاقیت آدم رو هم شکوفا میکنن. مثلا ما خودمون تونستیم کلا صدای تلویزیون رو از خونهمون دیلیت اَند ریمو بکنیم. به این صورت که میزنیم همون شبکهای که همسایه داره هم زمان نگاه میکنه، اینجوری تصویر رو از خونه خودمون داریم و صدا رو از خونه همسایه.
اینطوری به اندازه یه صدا هم صرفهجویی میشه. روزی به این نتیجه رسیدم که تک و تنها تو اتاق نشسته بودم و احساس کردم صدای تلویزیون خیلی زیاده. به مامانم که تو پذیرایی بود گفتم صداش رو کم کنه، ولی نشنید. داد زدم اما دوباره وقعی ننهید!
بروسلی طور رفتم سمت پذیرایی و مثل اژدها وارد شدم تا بگم صدای این تلویزیون رو کم کنید که دیدم مامانم اصلا خونه نیست و تلویزیون هم كلا روشن نیست! یه نگاه به دیوار مشترکمون با واحد بغلی انداختم دیدم داره برام زبون درازی میکنه.
لذا چند وقته به این نتیجه رسیدم که یه لايه دیوار ارزش این رو نداره که آدم از همسایهاش دور بیفته. بهتره جهت ایجاد صمیمیت و مهر و عطوفت، همون یه دیوار رو هم خراب کرد تا راحت همه با خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنیم. تو این حرکت بساز و بنداز پسندانه چند تا خیر و نیکی نهفته است.
یکی اینکه اون صلح و صفای قدیم برمیگرده، دو اینکه بچهها تو جمع بزرگ میشن و روحیه اجتماعی پیدا میکنن و سه اینکه آپارتمان پنجاه متریمون بدون هیچ هزینهای تبدیل میشه به یه واحد صد متری. خیلی هم شیک و مجلسی.
بروسلی طور رفتم سمت پذیرایی و مثل اژدها وارد شدم تا بگم صدای این تلویزیون رو کم کنید که دیدم مامانم اصلا خونه نیست و تلویزیون هم كلا روشن نیست! یه نگاه به دیوار مشترکمون با واحد بغلی انداختم دیدم داره برام زبون درازی میکنه.
لذا چند وقته به این نتیجه رسیدم که یه لايه دیوار ارزش این رو نداره که آدم از همسایهاش دور بیفته. بهتره جهت ایجاد صمیمیت و مهر و عطوفت، همون یه دیوار رو هم خراب کرد تا راحت همه با خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنیم. تو این حرکت بساز و بنداز پسندانه چند تا خیر و نیکی نهفته است.
یکی اینکه اون صلح و صفای قدیم برمیگرده، دو اینکه بچهها تو جمع بزرگ میشن و روحیه اجتماعی پیدا میکنن و سه اینکه آپارتمان پنجاه متریمون بدون هیچ هزینهای تبدیل میشه به یه واحد صد متری. خیلی هم شیک و مجلسی.
پ
ارسال نظر