۴۶۱۳۵۴
۵۱۵۶
۵۱۵۶
پ

طنز؛ بمب‌های همه کَس کُش!

فاضل ترکمن در روزنامه شهروند نوشت:

صادق هدایت عینک ته‌استکانی‌اش را کمی به سمت بالای بینی‌اش سوق داد و بعد گفت: «در زندگی زخم‌هایی ا‌ست...». هنوز جمله‌اش تمام نشده بود که چوپان دروغگو گفت: «من همیشه دلواپس زخمای توام!» رضا رهگذر بادی به غبغبش انداخت و گفت: «آفرین چوپان! آفرین! راویان اخبار و ناقلان آثار به تو افتخار می‌کنند!» کمال تبریزی گفت: «هوی! هوی! صادق رو اذیت نکنین وگرنه می‌رم فیلم توقیفی می‌سازم‌ها!» جواد شمقدری گفت: «خب بساز! کی رو می‌ترسونی! تازه اگه خوب باشه، برات لابی می‌کنم که اسکار ببری!» چوپان دروغگو پقی زد زیر خنده و گفت: «بعد اسم من و پینوکیو بد در رفته!»
پینوکیو گفت: «صادق‌جان! حالا ادامه حرفاتو با اجازه راویان اخبار و ناقلان آثار و به‌خصوص آقای سرشار یا همون جناب رهگذر بگو!» چوپان دروغگو گفت: «بی‌خود!» صادق هدایت گفت: «گاز را بیاورید!» بهاره رهنما زد زیر گریه و با چشم‌های اشکی گفت: «اگه بلایی سر صادق هدایت بیاد، من می‌دونم و شما و این تیزیِ اینستاگرام و توییتر!» چوپان دروغگو که از بهاره رهنما ترسیده بود، با صدایی لرزان گفت: «صادق‌خان! خب بفرما! بفرما ببینم چی می‌خواستی بگی!» صادق هدایت گفت: «این دردهای بی‌درمان را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، به‌خصوص به تو که فقط باید بروی گاو و گوسفندت را بچرانی! اما من فقط یک عدد سوال ناقابل فلسفی داشتم!» بهاره رهنما گفت: «بگو دردت به جونم!»

صادق هدایت گفت: «من مدام دچار انواع تناقض و پارادوکس و از این‌جور چیزها می‌شوم در این مرز و بوم! مگر موتورسواری دولادولا میشه؟ مگه داریم؟» چوپان دروغگو گفت: «از این حرف‌ها نزن! دلواپس می‌شم!» بهاره رهنما گفت: «خب!‌ قرص اعصاب بخور چوپونی!» و بعد رو به صادق هدایت کرد و گفت: «چرا صادق‌جان! ولی بستگی داره کی موتورسواری کنه و با موتور چی کار کنه و دود موتورش به چشم کی بره!» صادق هدایت گفت: «خواهرم موتورسواری اون دو تا دختر دودش به چشم کی میره؟! اگر یکی سوار موتور اسید می‌پاچید روی صورت این دو تا دختر باز سریع پیداشون می‌کردند؟!» چوپان دروغگو خندید و گفت: «اگر دختران توی خیابون کلاه ایمنی بگذارند در امانند!» بهاره رهنما گفت: «وا! والا به‌خدا استدلال این دیگه واقعا با قرص اعصاب هم خوب نمی‌شه. شوک الکتریکی بزن ‌هانی!» چوپان دروغگو گفت: «خانم! من با شما شوخی دارم؟!» بهاره رهنما گفت: «برو پی کارت مرتیکه غربتی!»

فریدون مشیری گل سرخی که توی دستش بود بو کرد و بعد گفت: «با هم خوب باشین بچه‌ها!‌ دنیا ارزش نداره!» صادق هدایت گفت: «الکی‌خوش!» پینوکیو گفت: «بابا راست می‌گه دیگه فریدون! چه خبرتونه افتادین به جون هم؟!» صادق هدایت گفت: «من فقط یه سوال پرسیدم. بعدشم جوابمو نگرفتم»

رضا رهگذر ٣٦٠ درجه اخم کرد و گفت: «لطفا آدمای ناامید و خودکشی‌کُن ساکت شن! مرسی! اَه!» اصغر فرهادی گفت: «به نظر من...» جواد شمقدری گفت: «اصغر! می‌خوای امسال هم برات لابی کنم اسکار بگیری؟!» کمال تبریزی گفت: «تو اگه می‌تونی کاری کنی،‌ فیلمای منو از توقیف دربیار. اصغر همیشه رو پا خودش واستاده!»

در همان لحظه تاریخی سید محمد غرضی خنده گَل و گشادی به لب انداخت و گفت: «دعوا کنید، هی بزنید توی سر و کله هم، آن‌قدر دعوا کنید که اجنبی‌جماعت بیاد بمب‌های همه‌کَس‌کُش بریزه سرمون!» و بعد سکوت عجیبی حاضران در صحنه را فرا گرفت!
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج