بزرگان تاریخ پیش از مرگ خود چه گفتند؟
نیکولای گوگول یک نردبان چوبی خواست، چاپلین حتی در لحظات آخر هم دست از شوخی برنداشت و با کشیشی که بر سربالین او حاضر شده بود مزاح کرد، چرچیل از خستگی مفرط خود سخن گفت و برنارد شاو از اینکه در حال یک تجربه جدید است خرسند بود.
در این بخش آخرین جمله ای که ۱۴ نفر از مشاهیر پیش از چشم فرو بستن از جهان بر زبان آورده اند نقل می شود:
چارلز (پادشاه انگلستان ): مرگ من زیاد طول کشید، امیدوارم من را ببخشید...!!
بنیتو موسولینی: به سینه ام شلیک کنید!!
بتهوون : کمدی تمام شد!
چارلی چاپلین: در پاسخ به گفته کشیش درباره اینکه امیدوارم خداوند روح شما را قرین رحمت کند گفت: چرا نکند؟ هر چی باشه روح من مال خودشه!
وینستون چرچیل: ان قدر از همه چیز خسته شده ام که ..
آنتوان چخوف: خیلی وقت بود که شامپاین ننوشیده بودم...!!
چه گوارا: شلیک کن ترسو، در نهایت فقط یک نفر را خواهی کشت!
گوته : کمی نور بیشتر می خواهم...
نیکولای گوگول: یک نردبان، یک نردبان چوبی بیاورید.
ویکتور هوگو : یک نور تاریک می بینم!
کانت: این خوبه!
جورج برنارد شاو : این هم برای من یک تجربه جدید خواهد بود!
سلطان سلیمان (شاه عثمانی) : یک دست من را از تابوتم بیرون بگذارید تا مردم ببینند سلطانی چون من با دست خالی از دنیا می رود
ارسال نظر