همدلی از همزبونی بهتره؛
چطور انسان برونگرایی باشیم؟
مردم دلایل مختلفی برای خودیاری دارند: به طور دایم در درون خود به دنبال یافتن پاسخ بودن و مواجه شدن با مسایل مختلف باعث می شود تا انسان احساس افسردگی و درونگرا بودن داشته باشد؛ باعث می شود انسان غمگین و بیشتر مواقع ساکت باشد.
برترین ها: مردم دلایل مختلفی برای خودیاری دارند: به طور دایم در درون خود به دنبال یافتن پاسخ بودن و مواجه شدن با مسایل مختلف باعث می شود تا انسان احساس افسردگی و درونگرا بودن داشته باشد؛ باعث می شود انسان غمگین و بیشتر مواقع ساکت باشد. اما بسیاری از انسان ها خودشان هم از این مساله خوشحال نیستند. دوست دارند این روند سکوت و همیشه درد کشیدن را در هم بشکنند و زندگی شاد و مملو از انرژی را تجربه کنند. جماعتی از روانشناسان و کارشناس اعتقاد دارند، انسان با از بیرون دیدن خود می تواند شادی را در لحظه های زندگیاش تجربه کند و رابطه اجتماعی بهتری نیز داشته باشد. برای دانستن مزایای برونگرا بودن ادامه مطلب را مطالعه فرمایید.
خودتان را برانداز کنید
دکتر رومن کرزناریک، واژه «بروننگری» را در مقابل دروننگری مطرح کرده است و اعتقاد دارد اساس و سنگ بنای بروننگری، هم احساسی و همدلی است. اینکه یک قدم از وجود خود بیرون بیایید و درست و حسابی خود را برانداز کنید و ببینید شما واقعا چطور هستید و از نگاه دیگران چطور دیده می شوید. در ادامه نیز به واسطه داشتن نگاه بهتر و درست تر نسبت به خود، می توانید روابط، خلاقیت و حتی سبک زندگی خود را تغییر دهید و بهبود ببخشید.
با درد دیگران درد بکشید
همدلی یکی از مسایلی است که دکتر کرزناریک آن را مطرح کرده است اما نباید آن را با ترحم و دلسوزی اشتباه بگیرید. مفهوم کلی آن درک درد دیگران بدون اعمال دیدگاه شخصی است. همدلی یعنی همچون اسفنج باشید و احساسات دیگر را به خود جذب کنید. این اتفاق زمانی روی می دهد که شما نیز با همه وجود حرف و درد او را درک کنید نه اینکه بخواهید به او احساسی متفاوت بدهید و او را از حالت کنونی خارج کنید.
درک کردن احساسات خود
کلید اصلی افزایش حس همدلی در زندگی روزمره این است که همه احساسات خود را، حتی آنهایی که خیلی بزرگ نیستند را با همه وجود درک کنیم. اگر نتوانید غم و ناراحتی های خود را تاب بیاورید، بدون شک نمی توانید دردها و ناراحتی ها دیگران را نیز درک کنید و تحمل غمگینی اطرافیان برایتان مشکل و عذاب دهنده خواهد بود. بنابراین، از روی عادت و طوطیوار سعی در تسلی دادن دیگران خواهید داشت و نمی توانید از وضعیت درونی او درک درستی داشته باشید.
لحظه های سکوت
به اعتقاد دکتر دربا کاستالدو، همدلی می تواند درد و اضطراب حاصل از فرسودگی های روحی برای بهترین کارمند، مادر، همسر، دوست یا ... بودن را کاهش دهد. دلیل اصلی از پا درآمدن روحی مردم این است که همه تمرکز خود را به درون خود معطوف کرده اند. دکتر کاستالدو می گوید: اگر مردم سعی کنند به جای اینکه از دیگران توقع داشته باشند، ببینند خود چه در چنته دارند تا به دیگران اعطا کنند، افسردگی و اضطراب کمتری را در زندگی خود تجربه خواهند کرد. او برای این منظور توصیه می کند خاطرات روزانه خود را یادداشت کنید، برای خود شعار تعین و سعی کنید تمرکز خود را در رفتارهای خود بگذارید نه تفکرات درونی.
خود را به جای دیگران گذاشتن
برای اینکه بتوانید همدلی را تجربه کنید، باید با افراد یا دوستانی بیرون بروید و وقت بگذرانید که در حالت عادی هرگز با آنها بیرون نمی روید. دکتر کرزناریک این کار را «ماجراجویی همدلانه» نامیده است. با این کار می توانید در حال و هوای دیگران زندگی کنید و دنیا را با نگاه آنها ببینید و به طور موقت، خود را به جای آنها فرض کنید. برای اینکه بتوانید حس همدلی را در خود تقویت کنید ، به دیدار افرادی بروید که همیشه از آنها دوری می کرده اید. مطمئن باشید این تمرینات روح شما را تعالی می بخشند و می توانید قدم های بزرگی در جهت خودسازی بردارید.
صحبت با غریبه ها
گاهی بد نیست برای تخلیه دردهای درونی خود، غریبه ای که فاز فکری و نگاه و وضعیت زندگی کاملا متفاوتی دارد را پیدا و با او درددل کنیم. البته از همان ابتدا شروع نکنید از مشکلات خود حرف زدن. ابتدا از او در مورد نگاهش به زندگی خانوادگی، جامعه، خلاقیت، مرگ یا ... بپرسید و به تدریج خود را برای بیان افکارتان آماده کنید.
غنیمت شمردن لحظه ها
همدلی را تمرین کردن همیشه نیازمند ژست های خاص و بزرگ نیست. گاهی در سکوت نیز می توان همدلی کرد. اگر به طور دایم نگران هستید، اضطراب و حس ناامنی دارید، همدلی با خود می تواند میزان استرس را تاحد زیادی کاهش دهد. تمر چانسکی، روانشناس آمریکایی می گوید: بسیاری از استرس هایی که ما در زندگی تجربه می کنیم در نتیجه برداشت اشتباه از قصد و نیت اطرافیان است. اگر بتوانید کمی از افکار خود دور شویم و خود را به جای دیگران قرار دهیم، به خوبی می توانیم معنای صحیح رفتارهای آنها را تشخیص دهیم و درک کنیم.
مطالعه کتاب های کلاسیک
خود انسان های درونگرا نیز می دانند این روحیه نه برای خودشان و نه برای موقعیت اجتماعیشان خوب نیست. اما آنها انرژی لازم برای ارتباط برقرار کردن با دیگران و نشستن پای حرف های افراد متفاوت از خود را ندارند. آنها نمی توانند به راحتی با غریبه ها سر صحبت را باز کنند. در چنین مواقعی، بهتر است کتاب رمانی کلاسیک را مطالعه کنید که قبلا به مطالعه آن تمایلی نداشته اید. تحقیقات ثابت کرده اند، مطالعه افسانه های کلاسیک می تواند حس همدلی و رفتارهای اجتماعی افراد را - بلافاصله پس از مطالعه - تحریک و تشدید کند.
نظر کاربران
من یک انسان درون گرایی هستم و بیشتر وقتا تو خونه میومنم و بیرون نمی رم و زیاد حرفی با کسی نمی زنم من چیکار باید بکنم ایا همه ی اینها می تواند کمک کنند منتظر پاسخ شما هستم
پاسخ ها
سلام دوست عزیز منم مثل شما درون گرا هستم
میدونستی درون گرایی یه ویژگی و چیز بدی نیست
خیلی از انسان های موفق مثل بیل گیتس و استیو جابز و زاکر برگ و وارن بافت و درون گرا هستن این یه ویژگی هست که باید یاد بگیری ازش استفاده کنی
درون گرا ها میتونن مدت طولانی روی یک موضوع پر تحلیل کار کنن اما برون گرا ها زود از کار های فکری خسته میشن
کاش منم برونگرا بودم. کاش راهی بود.کاش راحت میتونستم حرف دلمو بگم. کاش منم میتونستم توی جمع ها شرکت کنم.30سالمه ولی همینم که همینم
منم آدمه درونگرایی هستم هی میخوام مثل برونگرا باشم نمیشه
سلام ب نظر من اگ ادم واقعا چیزی رو بخاد میشه سعی کنین کتاب های روانشناسی بخونین
منم آدم درونگرایی هستم و این خیلی اذیتم میکنه یعنی حتی بلد نیستم چجوری باید حق خودم رو بگیرم حتی تو خونواده یا میریزم تو خودم و خودخوری میکنم و نهایتش اینه یجا سرریز میشه و کلی گریه میکنم اونم تو تنهایی یا آخر شبا یا اینکه دعوام میشه!
اصلا خوب نیست!
سلام منم در ونگرا هستم و اصلا این شخصیت خودم رو دوست ندارم ؛ نمیتونم از خودم دفاع کنم ، همه چی رو می ریزم تو خودم .احساس میکنم از داخل داغونم. نمیتونم حرف دلم رو به همسرم بگم ...ب یکی دو نفر تنها میتونم درد و دل کنم ولی اگه کسی جلویم جبهه بگیرد اصلا .نمیتونم حاضر جواب باشم.اعتماد به نفسم پایینه.....چیکار باید بکنم؟
سلام منم ادم درون گرایی هستم تا حدی که فک میکنم ادما از معاشرت طولانی با من خسته میشن چون اکثر وقتا ساکتم و حرفی بذای گفتن ندارم.واقعا سر حرف رو باز کردن برای یه ادم درون گرا کار سختیه