مهم ترین اتفاقات سیاسی ورزش ایران
ورزش یکی از اجتماعی ترین پدیده های ۵۰ سال اخیر تلقی می شود و همین جهانی شدن این پدیده موجب شده تا اهالی سیاست برای استفاده از آن وارد عرصه شوند.
همشهری تماشاگر - مهدی همدانی: ورزش یکی از اجتماعی ترین پدیده های 50 سال اخیر تلقی می شود و همین جهانی شدن این پدیده موجب شده تا اهالی سیاست برای استفاده از آن وارد عرصه شوند. مدت هاست که مردان سیاست می دانند از ورزش می توانند به عنوان ابزاری در جهت نیل به اهداف خودشان استفاده کنند و عملا همین کار را هم انجام می دهند چون در هیچ میتینگ سیاسی نمی توان میلیون ها و بعضا میلیاردها نفر را از سراسر جهان گرد هم آورد و آنها را وادار کرد تا سر یک زمان معین، یک عنصر واحد را نظاره گر باشند و در موردش حرف بزنند.
دخالت های سیاسیون در ورزش گاهی اوقات خوب و کارگشا بوده و در برخی موارد هم متاسفانه باعث از بین رفتن روح ورزشی آن شده است، به طوری که حالا به جرأت می توان گفت ورزش پدیده ای کاملا آمیخته با سیاست شده و گاهی اوقات این عرصه سیاسی است که برای دنیای ورزشی ها تصمیم ساز می شود.
سیاست در ورزش ما هم نقش بازی کرده و گاهی اوقات مسابقاتی که در نگاه اول صرفا ورزشی تلقی می شوند، به مجالی کاملا سیاسی بدل شده و اتفاقاتی در آنها رخ می دهد که...
بد نیست در این مجال نگاهی به اتفاقات مهم سیاسی در ورزش ایران بیندازیم و ببنیم چگونه اتفاقاتی که جنبه بین المللی هم داشته اند، بر عرصه ورزش این مرز و بوم سایه افکنده اند؛ اتفاقاتی که بعضی از آنها قطعا هرگز از ذهن مان محو نخواهد شد.
تحریم المپیک لس آنجلس
آمریکا سال ۱۹۸۴ میزبان المپیک تابستانی شد، مسابقاتی که تابستان سال ۱۳۶۳ در شهر لس آنجلس برگزار شد. این دومین المپیکی بود که پس از پیروزی انقلاب ایران برگزار می شد و اتفاقا دومین المپیکی هم لقب گرفت که ما بعد از پیروزی انقلاب در آن شرکت نکردیم.
در آن برهه با توجه به شرایط جنگ، بودجه ورزش کشور بسیار محدود بود و تیم ملی فوتبال ما حتی در پیکارهای مقدماتی جام جهانی هم شرکت نمی کرد. از سوی دیگر اختلافات میان ایران و آمریکا هم بسیار عمیق بود. به همین خاطر مدیران ارشد نظام تصمیم گرفتند به نشانه اعتراض نسبت به سیاست های آمریکا، این مسابقات را تحریم کنند. به این ترتیب ما در المپیکی غایب شدیم که میزبان آن شهری بود که بیشترین ایرانیان مهاجر را در خود جای داده بود.
البته ایران پیش از آن در المپیک ۱۹۸۰ هم شرکت نکرده اما حکایت آن غیبت با اتفاقی که برای المپیک ۱۹۸۴ لس آنجلس رخ داد کاملا متفاوت بود.
به طور کلی المپیک مسکو و لس آنجلس در قیاس با ادوار گذشته و آینده این مسابقات از سکه افتاد چون کشورهای غربی در اعتراض به اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی سابق، المپیک مسکو را تحریم کردند و به تبع آن چهار سال بعد، دولت های بلوک شرق نیز در اقدامی تلافی جویانه در لس آنجلس حضور پیدا نکردند.
نایب قهرمانی بحث برانگیز
بدون شک یکی از طیف های ورزشکاری که در دهه شصت شمسی به واسطه جنگ تحمیلی و کمبود امکانات دردسرهای بسیاری را تحمل کردند، کشتی گیران مطرح ایران بودند؛ بزرگانی چون برادران محبی، مرحوم علیرضا سلیمانی، رضا سوخته سرایی، مجید ترکان، عسگری محمدیان. این نفرات هر سال با کلی امید و آرزو روی باسکول می رفتند و عضو تیم ملی می شدند اما یا از مسابقات جهانی خبری نبود یا اینکه اتفاقات دیگری در آن رخ می داد و همه چیز به شکلی دیگر درمی آمد.
یکی از اتفاقات مهم در سال ۱۹۸۵ (۱۳۶۴) رخ داد. در آن سال تیم ملی کشتی آزاد کشورمان راهی بوداپست شد تا در مسابقات قهرمانی جهان شرکت کند. در آن سال تیم بسیار خوبی داشتیم و مرحوم شمس الدین سیدعباسی نیز هدایت تیم ملی را برعهده داشت.
«محمدحسن محبی» یکی از سنگین وزن های تیم ایران به فینال رسید و قرار شد به مصاف دان گیبل آمریکایی برود. محبی مسابقه را باخت و دوم شد اما هنگام برگزاری مراسم توزیع مدال، با نظر هیات ایرانی هنگامی که سرود آمریکا را نواختند، از روی سکو به نشانه اعتراض پایین آمد و همین مسئله کلی جنجال به راه انداخت. چندی بعد از آن اعلام شدکه فیلا مدال محبی را پس گرفته است اما عده ای هنوز هم معتقدند که از نظر فدراسیون جهانی عنوان نایب قهرمانی این کشتی گیر ایرانی همچنان اعتبار دارد.
رویای شیرین
بدون شک وقتی صحبت از کشتی، سیاست و حریف آمریکایی می شود، ذهن اغلب کشتی دوستان معطوف چند کلمه فراموش نشدنی خواهد شد: «مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان، ۱۹۸۹ مارتینتی سوییس».
هنوز هم این شهر برای همه ما یادآور یکی از خوش ترین و البته سیاسی ترین وقایع ورزشی ایران است. اتفاقی که در تابستان سال ۱۳۶۸ رخ داد و به نوعی سرنوشت ورزش ما را عوض کرد.
مرحوم علیرضا سلیمانی کشتی گیر وزن ۱۳۰ کیلوگرم ایرانی به فینال مسابقات رسید و باید مقابل بوریس بومگارتنر آمریکایی کشتی می گرفت. در نگاه اول خیلی ها سلیمانی را بازنده می دانستند و وقتی او با حساب ۴- صفر از حریف عقب افتاد، همه به مدال نقره قناعت کرده بودیم اما توفان پهلوان ایرانی، کشتی گیر صاحب نام آمریکایی را با خودش برد و در نهایت پیروزی ۵-۴ سلیمانی روی تابلو نقش بست.
دلاور ایرانی قهرمان شده بود و ما بعد از ۱۶ سال دوباره در کشتی صاحب مدال طلا شده بودیم. این یعنی اولین طلا بعد از پیروزی انقلاب. قضیه به خودی خود سیاسی بود اما وقتی که اصلان خادراتسف قهرمان سنگین وزن روس ها هم عنوان سوم را کسب کرد و پرچم ایران بالاتر از دو ابرقدرت شرق و غرب به اهتزاز درآمد، به نمادی برای سربلندی ورزش ما در دهه شصت بدل شد و هنوز هم یکی از ارزشمندترین خاطرات ورزش دوستان ایران محسوب می شود.
البته صد حیف و افسوس که خاطره ساز مارتینی حالا چند ماهی است مسافر شده و خودش در اوایل سال در خاک مرگ نشست. یاد و خاطره پهلوان علیرضا سلیمانی گرامی باد.
فوتبال برای صلح
در سال ۱۳۶۸ اتفاق ورزشی- سیاسی فوق العاده مهم دیگری هم رخ داد. دولت کویت که پس از پایان جنگ ایران و عراق حاضر به فرمانبرداری از صدام حسین نشده و نفت خودش را زیر قیمت اوپک به شرکای اروپایی و آمریکایی اش می فروخت، برای آرام نشان دادن اوضاع در پاییز سال ۶۸ تورنمنتی را تحت عنوان «جام صلح و دوستی» برگزار کرد تا علی پروین اولین مربیگری اش در عرصه ملی را تجربه کرده و به عنوان سرمربی این تیم نیمکت نشین شود.
همگروهی ایران و عراق در آن مسابقات اصلا تصادفی نبود و این دو تیم در اوایل آبان به مصاف هم رفتند. به این ترتیب دو کشوری که تا ۱۶ ماه قبل از آن با هم می جنگیدند، حالا باید در زمین فوتبال مسابقه می دادند. در آن زمان دو کشور همچنان در حالت آتش بس بوده و حتی مبادله اسرا هم صورت نگرفته بود.
جدال ایران و عراق چنان بازتاب رسانه ای وسیعی داشت که قبل از شروع بازی، ولیعهد کویت به هر کدام از کاپیتان های دو تیم (محمد پنجعلی و احمد راضی) یک جلد کلام الله مجید هدیه داد تا نشانه ای از صلح میان دو کشور مسلمان باشد.
مسابقه با تساوی بدون گل تمام شد و حاشیه خاصی هم نداشت اما عراق کمتر از یک سال بعد به کویت حمله کرده و این کشور را اشغال کرد تا صاحب منصبان کویتی متوجه شوند در طول جنگ ایران و عراق حامی کشوری بودند که حتی به خودشان هم رحم نکرد!
بدشانسی پازاج
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رابطه ایران و رژیم اشغالگر قدس قطع شد و ایران جدا از بحث های انسانی و حمایت از مردم فلسطین، به لحاظ حقوقی نیز اسرائیل غاصب را به عنوان یک کشور به رسمیت نشناخت و هنوز هم نمی شناسد. به این ترتیب اتباع ایرانی حق سفر به فلسطین اشغالی را ندارند و ورزشکاران مان هم هرگز با نمایندگان این رژیم مسابقه نمی دهند.
البته در مسابقات کشتی فرنگی قهرمانی جهان ۱۹۸۳ یک کشتی گیر ایرانی مقابل نماینده اسرائیل غاصب حاضر شد و مقتدرانه هم او را شکست داد (همان سالی که محمد بنا قهرمان جهان شد)، اما مسئولان کشور این حرکت را خلاف مقررات داخلی دانسته و تاکید کردند که هیچ کدام از ورزشکاران ایرانی حق مبارزه با حریفی از رژیم اشغالگر قدس را ندارند.
کار تا جایی بالا گرفت که حتی تیم ملی کشتی آزاد بدون شرکت در مسابقات به ایران برگشت. پیکارهای فوق در شهر کی یف برگزار می شد که الان پایتخت اوکراین است اما آن زمان جزو اتحاد جماهیر شوروی محسوب می شد.
این اتفاق ۹ سال بعد گریبان یک کشتی گیر دیگر ایرانی را هم گرفت و او را از شرکت در المپیک محروم کرد. احد پازاج سرمربی کنونی تیم ملی کشتی فرنگی کشورمان در مسابقات المپیک ۱۹۹۲ بارسلونا عضو تیم ملی بود اما در همان دور اول با قرعه حریفی از اسرائیل غاصب مواجه شد و روی تشک نرفت تا بدون شرکت در مسابقات از گردونه این تورنمنت بزرگ کنار برود. چنین اتفاقی در دهه هفتاد بارها و بارها برای کشتی ایران رخ داد.
اولین سفر به ینگه دنیا
با پایان جنگ تحمیلی و آغاز دهه هفتاد، سفرهای ورزشی بیشتر شد و در پاره ای اوقات حساسیت ها هم کمتر اما ماجرای آمریکا به شکل دیگری بود و باید برای سفر به این کشور، علاوه بر سازمان تربیت بدنی، ارگان های ذی صلاح دیگری هم نظر می دادند و موافقت خودشان را با اعزام تیم های ورزشی کشورمان ابراز می داشتند.
پاییز سال ۱۳۷۳ اعلام شد که مسابقات جام جهانی کشتی آزاد، در اوایل فوریه سال ۱۹۹۵ (اواسط فروردین ۱۳۷۴) به میزبانی آمریکا در شهر چاتاناگو برگزار خواهد شد. در ابتدا کسی مسئله را چندان جدی نگرفت و پس از آن هم این مسئله مطرح شد که ایران قطعا شرکت نمی کند اما در اواسط زمستان همان سال خبری جامعه ورزش را شگفت زده کرد.
فدراسیون کشتی مدعی شد که این سفر انجام می شود و ایران راهی ینگه دنیا خواهد شد. اتفاق بزرگی در راه بود و به جرأت می توان گفت تا وقتی که تیم ملی، تهران را ترک نکرد، کمتر کسی این سفر را باور داشت اما بالاخره انجام شد و برای اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یک تیم ورزشی ایران رهسپار آمریکا شد.
در آن سفر برادران خادم غایب بودند و اکبر فلاح به عنوان کاپیتان تیم ملی کشتی آزاد کشورمان نام خودش را به عنوان اولین کاپیتان یک تیم ورزشی ایران که بعد از پیروزی انقلاب راهی آمریکا شده در تاریخ ثبت کرد. فلاح جزو معدود قهرمانان جهان است که در طول دوران ورزشی اش هرگز در یک مسابقات رسمی مغلوب حریفی از آمریکا نشده است.
ایران، از تبلیغ تا واقعیت
همانقدر که حضور تیم ملی کشتی آزاد ایران در مسابقات جام جهانی ۱۹۹۵ برای ورزش دوستان ایران عجیب بود، شرکت تیم منتخب آمریکا در پیکارهای جام تختی سال ۱۹۹۸ هم برای اهالی ورزش این کشور غیرمنتظره می نمود.
ایران میزبان مسابقات کشتی، آزاد سال ۱۹۹۸ شده بود و چند ماه قبل از آن در اسفند ماه سال ۱۳۶۷، مسابقات جام تختی که همه ساله به مناسبت پیروزی انقلاب برگزار می شود را در سالن ۱۲ هزار نفری ورزشگاه آزادی میزبانی کرد تا به نوعی توانایی هایش برای میزبانی مسابقات جهانی را محک زده باشد.
چند ماه قبل از برگزاری جام تختی برای فدراسیون کشتی آمریکا دعوتنامه فرستاده شد و در نهایت تعجب، آمریکایی ها به آن پاسخ مثبت دادند! آنها نه تنها تاکید بر آمدن داشتند، بلکه چند چهره سرشناس خودشان همچون زکی جونز و ملوین داگلاس را هم در زمره مسافران تهران قرار داده بودند.
پس از اعلام نظر مثبت آمریکایی ها، تبلیغات وسیعی برای ناامن جلوه دادن ایران آغاز شد اما سرانجام این سفر صورت گرفت و آمریکایی ها از طریق فرانکفورت وارد تهران شدند. در آن سال استقبال بسیار خوبی از این تیم صورت گرفت و آنها شاهد برخورد بسیار گرم مردم فهیم ایران بودند.
کار به جایی رسید که «ملوین داگلاس» کشتی گیر معروف آمریکایی که بارها با رسول خادم و عباس جدیدی کشتی گرفته، عکس حضرت امام (ره) را در سالن برافراشته و به همه نشان می داد.
از سوی دیگر «زکی جونز» کشتی گیر وزن ۵۴ کیلوگرم تیم آمریکا هم بعد از بازگشت به آمریکا گفت: «قبل از سفر به تهران آنقدر ترسیده بودیم که حتی از خانواده ام به گرمی خداحافظی کردم و گفتم شاید دیگر شما را ندیدم اما واقعیت امر این بود که برخورد بسیار خوبی با ما شد. ایران امن است و جای هیچ نگرانی وجود ندارد.»
بعد از آن سفر، تیم های کشتی آزاد و فرنگی آمریکا بارها به ایران سفر کرده اند.
بازی قرن
بدون هیچ شک و تردیدی سیاسی ترین اتفاق ورزش ایران را باید در جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه جستجو کرد؛ جایی که قرار بود در آخرین روز بهار سال ۱۳۷۷ تیم های ملی ایران و آمریکا در ورزشگاه ژرلان لیون به مصاف هم بروند. وقتی در روز ۱۳ آذر سال ۱۳۷۶ هنگام قرعه کشی جام جهانی، ایران و آمریکا با هم همگروه شدند، نه تنها رسانه های ورزشی بلکه رسانه های سیاسی و خبری جهان هم با آب و تاب فراوانی آن را پوشش داده و برای تقابل دو تیمی که سالیان متمادی با هم مشکل سیاسی داشتند لحظه شماری می کردند.
سرانجام بازی در ساعت ۲۱ (به وقت فرانسه) روز یکشنبه سی و یکم خرداد آغاز شد، مسابقه ای که علاوه بر تماشاگران عادی، عده ای را هم روی سکوها با مقاصد سیاسی می دید و التهاب چند ماهه قبل از آن موجب شده بود تا به این جدال، لقب «بازی قرن» داده شود.
حساسیت مسابقه به حدی بود که مقامات سیاسی هر دو کشور هم کار را به صورت جدی دنبال می کردند و نمی شد آن را از سیاست جدا کرد. نادر محمدخانی دفاع آخر تیم ملی در آن بازی، چند روز پس از جدال قرن، طی مصاحبه ای تلویزیونی گفت: «من اصلا آدم سیاسی نیستم، جام جهانی هم رویدادی ورزشی است اما شب قبل از بازی با آمریکا ناخودآگاه یاد پرواز ایرباس ایران افتادم که ناو آمریکایی در سال ۱۳۶۷ آن را سرنگون کرد. چهره افراد معصومی که در آن هواپیما بودند و کشته شدند را هرگز فراموش نمی کنم.»
از سویی دیگر پخش فیلم جنجال برانگیز «بدون دخترم هرگز» به فاصله ۵ روز قبل از جدال ایران - آمریکا هم مزید بر علت شد تا بر دامنه حواشی سیاسی آن افزوده شود. سرانجام بازی برگزار شد و ایران آن را با حساب ۲- یک برد تا فاتح بازی قرن شده باشد. وقتی مسابقه تمام شد همه غول های خبری جهان پخش برنامه عادی خودشان را قطع کردند تا خبر پیروزی ایران را مخابره کنند.
البته تیم ملی ایران در زمستان سال ۱۳۷۸ هم جدالی دوستانه با تیم ملی آمریکا در استادیوم رزبال لس آنجلس برگزار کرد؛ همان ورزشگاهی که میزبان فینال جام جهانی ۱۹۹۴ بود اما حساسیت و اهمیت آن مسابقه به هیچ عنوان با آنچه که در جام جهانی گذشت، قابل مقایسه نبود.
لژیونرها و یک معضل بزرگ
پس از درخشش تیم ملی در جام جهانی ۱۹۹۸، راه حضور ملی پوشان کشورمان در لیگ های اروپایی هموارتر شد و چند ماه بعد از پایان آن مسابقات بود که تعداد لژیونرهای ایرانی شاغل در قاره سبز دو رقمی شد. از آلمان گرفته تا اتریش، یونان و حتی در انگلیس می شد اثری از فوتبالیست های ایرانی پیدا کرد؛ نفراتی که بعضی کاملا موفق بودند و عده ای هم ناموفق.
در این میان مهرداد میناوند حکایت دیگری داشت. او به تیم اشتورم گراتس پیوسته بود، تیمی که نماینده اتریش در لیگ قهرمانان اروپا بود و باید مقابل بزرگان فوتبال جهان صف آرایی می کرد. موضوع خیلی جذاب شده بود. رویارویی با تیم هایی چون اینترمیلان و منچستریونایتد. بازی مقابل فوق ستارگانی چون رونالدو، خاویر زانتی، دیوید بکام و پل اسکولز.
این اتفاق برای میناوند هم رخ داد اما در کنار همه این خوبی ها، یک معضل بزرگ هم وجود داشت که خودنمایی می کرد؛ معضلی به نام نماینده رژیم اشغالگر قدس! اسرائیل غاصب هم در لیگ قهرمانان تیم داشت و از بد حادثه با اشتورم گراتس همگروه بود.
مقامات رژیم اشغالگر بلافاصله پس از همگروهی تیم خودشان «مکابی» با اشتورم گراتس مدعی شدند که میناوند برای سفر به تل آویو مشکل ویزا نخواهد داشت و به او روادید می دهند. از سوی دیگر موضوع رسانه ای هم شد و معلوم بود که اسرائیلی ها تعمدا این بحث را مطرح کردند اما هافبک تیم ملی ایران صراحتا عنوان کرد که به قوانین ایران پایبند بوده و هرگز به این کشور سفر نمی کند. در نهایت هم اشتورم گراتس بدون بازیکن ایرانی اش راهی سرزمین های اشغالی شد.
این اتفاق در سال ۱۳۸۳ برای وحید هاشمیان هم رخ داد. مهاجم ایرانی بایرن مونیخ چند روز پس از عقد قرارداد با این باشگاه شاهد همگروه شدن تیمش با نماینده اسرائیل غاصب در لیگ قهرمانان شد و حاضر نشد راهی تل آویو شود. مسئله بازتاب رسانه ای پیدا کرد و هاشمیان نیز پس از عدم سفر به تل آویو چند بازی پشت سر هم نیمکت نشین شد؛ نیمکت نشینی که البته نمی توانست به واسطه مسائل فنی باشد.
هاشمیان اما تاکید داشت که عدم رویارویی با نماینده رژیم اشغالگر قدس را در قراردادش ذکر کرده و بایرن با علم به این موضوع او را جذب کرده است اما به هر حال مسئله سر و صدا راه انداخت. شاید همان اتفاق باعث شد علی کریمی که یک سال بعد به بایرن مونیخ پیوست، قرارداد سفت و سخت تری ببندد و آن باشگاه را مکلف کند که بابت بازی نکردن مقابل تیم های رژیم اشغالگر قدس حتی حق کسر یک یورو از قراردادش را نداشته باشند.
به تل آویو نمی روم
داستان عدم رویارویی با نمایندگان رژیم اشغالگر قدس علاوه بر جنبه های باشگاهی، یک مورد خاص ملی را هم داشته است. اواسط دهه هشتاد، هنگامی که تیم ملی جوانان آلمان باید برای شرکت در رقابت های انتخابی قهرمانی اروپا راهی تل آویو می شد، یکی از بازیکنان ثابت این تیم قید سفر به اسرائیل غاصب را زد و صراحتا عنوان کرد که حاضر نیست راهی تل آویو شود. این شخص کسی نبود جز اشکان دژآگه!
ملی پوش ایرانی الاصل تیم ملی آلمان قید رویارویی با رژیم اشغالگر قدس را زد و تبعات آن را هم به جان خرید. اشکان بعد از آن اتفاق دیگر چندان مورد توجه مربیان تیم های ملی آلمان قرار نگرفت و حتی چند نماینده مجلس آلمان که احزاب شان رابطه نزدیکی با صهیونیست ها و دولت اسرائیل داشتند نیز به شدت علیه او موضع گرفتند. جالب اینجاست که دژآگه آن زمان برای تیم ملی ایران هم بازی نمی کرد اما با این وجود مقابل رژیم اشغالگر قدس به میدان نرفت.
در المپیک ۲۰۰۴ آتن هم آرش میراسماعیلی پیه غضب IOC را به تن خودش مالید و به مصاف حریف رژیم اشغالگر قدس نرفت. این مسئله با اعتراض شدید اسرائیلی ها توأم شد و نزدیک بود آرش محروم شود اما کاروان ایران قاطعانه از او حمایت کرد و در نهایت این جودوکار محروم نشد. پس از بازگشت به ایران هم مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان پاداش به میراسماعیلی دادند که در آن زمان رقم بسیار قابل توجهی بود.
سفر به اردن و بازی با مصر
سال ۱۳۷۹ دو اتفاق مهم سیاسی در فوتبال ما رخ داد که هر کدام در زمان خودش سر و صدا راه انداخت. اولین اتفاق سفر تیم ملی «ب» به اردن بابت شرکت در مسابقات غرب آسیا بود. اردون جزو اولین کشورهایی بود که با اسرائیل غاصب رابطه دوستانه برقرار کرده و در جریان جنگ تحمیلی هم بنادر خودش را برای تخلیه مهمات به طور کامل در اختیار عراق گذاشته بود. به همین خاطر رابطه جمهوری اسلامی با این کشور بسیار سرد بود و سالیان متمادی اساسا رابطه ای میان دو کشور وجود نداشت اما در بهار سال ۱۳۷۹ تیم ملی باید به مسابقات غرب آسیا می رفت و اردنی ها به حکم AFC میزبان بودند.
تیمی متشکل از جوانان و ستارگان لیگ راهی امان شد و عنوان قهرمانی این مسابقات را هم مقتدرانه به دست آورد اما بازتاب سیاسی این سفر به مراتب بیشتر از مورد ورزشی آن بود. جالب اینکه چند روز بعد از قهرمانی ما در بازی های غرب آسیا، تیم ملی مصر برای شرکت در مسابقات چهارجانبه تهران به کشورمان سفر کرد. کشوری که از سال ۱۳۵۸ به دلیل انعقاد معاهده صلح با اسرائیل غاصب از سوی ایران طرد و رابطه دو کشور قطع شده بود.
سفر مصری ها به ایران در آن مقطع کلی سر و صدا راه انداخت و بعد از آن شاهد مسافرت های متعدد تیم های ورزشی دو کشور به سرزمین های یکدیگر بوده ایم. مصری ها در خرداد ماه سال ۱۳۷۹ به تهران آمدند و اتفاقا تیم ملی ایران را در ضربات پنالتی مغلوب کردند.
ادعای عجیب
یکی از موارد سیاسی شدن ورزش را نیز در سال ۱۳۸۴ شاهد بودیم؛ زمانی که آمریکایی ها ادعایی عجیب در مورد تیم ملی ایران مطرح کردند. تابستان آن سال هنگامی که صعود تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی ۲۰۰۶ قطعی شده بود، پرونده اتمی ایران از شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت رفت و چند روز بعد از آن بود که چند مقام آمریکایی از فیفا خواستند کشورمان را از جام جهانی اخراج کند!
این مسئله اگرچه با واکنش دولتمردان ایران توأم شد اما جامعه جهانی بیشتر از آن که به آن بپردازد، موضوع را به یک شوخی تشبیه کرد و حتی خود دولت های غربی هم ادعای آمریکایی ها را جدی نگرفتند و تاکید داشتند هیچ دلیل محکمه پسندی برای اخراج ایران وجود نداشته و موضوع حتی مجال طرح در هیات اجرایی فیفا را نیز نیافت. در نهایت هم فرانتس بکن باوئر در پاییز آن سال به تهران آمد و شخصا به عنوان نماینده دولت آلمان از تیم ملی ایران برای شرکت در آن مسابقات دعوت به عمل آورد تا ماجرا تمام شده تلقی شود.
ارسال نظر