همه آنچه ستارههاي سال ۸۹ گفتند
تمام مطالب كوتاه زير كه از زبان همه هنرمندان عزيزمان مي بينيد چكيدهاي است از گفتوگوها و مصاحبهها مختلفي كه آنها در طول سال ۸۹ با مطبوعات و سايتهاي معتبر كشور داشتهاند كه...
مهتاب كرامتي : من اگر خانه بنشينم سخت بگيرم و بگويم كه سينماي ايران مشكل دارد و در نهايت در فيلمي بازي نكنم، ديگر بهعنوان بازيگر مطرح نخواهم بود و خيلي زود از يادها ميروم. علاوه بر اين، اگر در فيلمها حضور پيدا نكنم، شرايطم را از دست ميدهم و به قول شما از شرايط آرماني يك بازيگر دور ميشوم .
مريلا زارعي : هيچوقت از قضاوت خوشم نميآيد ولي حسي كه به مرحومه شهلا جاهد (قاتل همسر ناصر محمد خاني )داشتم هميشه يك سوال در ذهنم ايجاد ميكرد كه «مگر ميشود؟!» اين مگر ميشود، سوالي است كه در اكثر اتفاقهاي ناگوار اجتماعي و درمورد خيليها ممكن است پيش بيايد. با اين حال در مورد يك زن با اين ميزان احساس و عاطفه كه بروز ميداد و كاري كه نسبت به زني ديگر كه خودش مادر 2 فرزند بود، انجام داده بود براي من در ذهنم غيرممكن ميآمد. آن هم با توجه به نحوه قتل لاله سحرخيزان كه اين مگر ميشود را برايم قويتر ميكرد .
مرجانه گلچين : اصولا من با كمفروشي مخالفم، فكر ميكنم وقتي كسي در برابر كاري تعهدي داده بايد نهايت سعياش را براي انجام تعهداتش بكند. من هم وقتي قبول كردم نقش آفاق را كار كنم بايد نهايت سعيام يعني صددرصد توانم را به كار بگيرم تا كار قابل دفاعي باشد؛ حتي اگر ۸۰ درصد هم انرژي بگذارم باز هم اسمش كمفروشي است. از طرفي هم اگر من با تمام قوا روي نقشم كار كنم بهطور قطع اين انرژي به بازيگر مقابلم هم منتقل ميشود. حالا ممكن است در كار شاهد نقايصي هم باشيم اما وقتي قرارداد امضا شد، يعني در مقابل خود، كار و بيننده مسئول هستيم و بايد مسئوليتمان را به درستي به سرانجام برسانيم .
علي مصفا : جو خانوادهما حال و هواي خاصي داشت. فضايي ادبي با ديدگاههاي خاص پدر و مادرم. اما زياد اهل مطالعات ادبي نبودم، يعني علاقهمند به هيچ رشتهاي نبودم. . هميشه از درس و مدرسه فراري بودم. جالب اينجاست كه برخلاف همه، پدر و مادرم نه تنها مخالفتي با نرفتن من به مدرسه نميكردند بلكه خودشان مشوقم بودند. به اين علت كه هيچ كدام نظام آموزشي را قبول نداشتند! اين شيوه تربيتي باعث شده بود كه مستقل بار بيايم .
عادل فردوسيپور : از همان كودكي، كارهاي عجيب و غريب زياد ميكردم! با خودكارهايم يك دروازه درست ميكردم و با يك تيله فوتبال بازي ميكردم! براي خودم يك ليگ منظم داشتم . تمام تيمهاي بزرگ درآن ليگ حضور داشتند و بازيكنان هم خودكارها بودند! از ۱۱-۱۰ سالگي عاشق ليورپول بودم و هميشه درليگ خودساختهام كاري ميكردم كه اين تيم قهرمان شود! علاقهزيادم به فوتبال، باعث نشده بود آزارم به كسي برسد. پسر آرامي بودم .
حميد فرخ نژاد : متأسفانه ما در مملکتی داریم زندگی میکنیم که پرفروشترین فیلم تاریخ سینمایش « اخراجیها» است. این جای سرافکندگی دارد. کاری به بد و خوب «اخراجیها » ندارم و نمیخواهم تحلیلش کنم، ولی ملتی با این پیشینه و سابقهفرهنگی، نباید «اخراجیها» پرفروشترین فیلم تاریخش باشد. برای ما کم است . « اخراجیها» برای مملکتی با این پشتوانهتاریخی کم است. «اخراجیها» نباید به شناسنامهسینمای این ملت تبدیل شود .
سيامك انصاري: من به طرز عجيبي از جدي بودن فراريام. با اينكه چهرهام، چهره خيلي طنزي نيست ولي نميتوانم يك آدم خيلي جدي باشم. هرجا ميخواهم آدم جديباشم يك جاي كار را خراب ميكنم كه آن شمايل جدي بودنم را بهطور كامل به هم ميريزد، البته شما اين تضاد را در نوع بازي من هم ميبينيد. من شيفته فيلمهاي كمدي بودهام و فكر ميكنم چيزي كه ارائه ميكنم، برداشت من از ۳-۲ كمدين از كودكي باشد كه براي خودشان سبكي دارند كه من سعي ميكنم در بازيام مخلوطي از آنها را ارائه كنم.
محمدرضا هدايتي: زماني كه جوانتر كه نه، نوجوان و در دوران دبيرستان بودم، ۳-۲ سالي تكواندو كار كردم و پيشرفتم هم بد نبود. در همان يك سال و نيم اول، ۳ تا كمربند جلو رفتم، ولي بعد ديدم با روحيهام نميخواند. خشونت و تحرك آن ورزش در روحيهام تاثير گذاشته بود و همهاش فكر ميكردم كه الان يك نفر حمله ميكند و من بايد دفاع كنم. يك گربه رد ميشد، گارد ميگرفتم. البته الان كه در خانه ورزش ميكنم، نرمشهاي تكواندو را انجام ميدهم و حتي بعضي وقتها كه خيلي حوصله ورزش دارم، در خانه تكواندو كار ميكنم.
مهران مديري: هنر مثل ورزش نيست. يك فوتباليست تا يك سني بازي ميكند. مثلا ما بازيكن ۵۹ ساله كه نداريم. آنها تا يك مرزي پيش ميروند؛ اما درهنر، سن معني ندارد و هرچه جلوتر ميروي بايد بهتر شوي، مگر اينكه درطول زمان، نگاه تو به همهچيز عوض شود. خيلي از مشكلات درهمين لحظه رخ داده است. جهانبيني شخصي، طرز تفكر و... يك كارگردان تغيير كرده و از بين رفته است. درحالي كه طبيعتا برعكس آن بايد رخ ميداد. منظور من از تغيير، تغييري است كه باعث سقوط شده. سازش، منفعتطلبي، عشق به شهرت بيشتر و محافظهكاري باعث سقوط ميشود.
رضا فيض نوروزي: پرداخت برنامههاي طنز را دوست نداشتم و بهنظرم بسياري از آنها پرداختهايشان خيلي ضعيف بود. اما آقاي مديري را مي شناختم، آقاي مديري طنز و كمدي را ميشناسد، بچه بسيار باسوادي است و كارش را بلد است اما من اكثرا پرداخت كارها را دوست داشتم و اين شايد شامل «نقطهچين» يا «پاورچين» هم ميشد.
هادي كاظمي: براي نقش باباشاه من يك پيشنهاد بامزه دادم. گفتم ۲ تا آدم وجود داشته باشند كه اين پيرمردها به آنها تكيه دهند. اسمشان هم باشد داربست ميرزا، يا داربستالسلطنه! بعد بهدليل اينكه تعداد بازيگرها زياد شد، ديگر اين شخصيتها شكل نگرفت و اجرايي نشد. با اين حال حالا هم وقتي ميايستيم، بالاخره به يكي تكيه ميدهيم.
عارف لرستاني: در اولين سكانسي كه من با سيامك بازي داشتم و يك سكانس مستقل بود، شخصيت من همان جا شكل گرفت، سكانسي بود كه پشت ميز با سيامك داشتيم و از او استنطاق ميكرديم كه در كاخ چه ميكند و او گفت كه اصلا من آقامحمد خان قاجار هستم و من گفتم كه «وقتما را ميگيري، پدرسوخته!» اين نخستين سكانسي بود كه من بازي كردم.
رضا نيكخواه: بازيگر بودن من و درگيريهاي زيادي كه به واسطه شغلم دارم، باعث شده نتوانم به درستي و آنطور كه بايد و شايد به وظايف پدرانه خودم عمل كنم و بخشي از ذهنيت رسيدگي به مسائل خانواده روي دوش همسرم بوده و خودم اين نبود را حس ميكنم، اما خوشبختانه چون شكلگيري شخصيتنيلوفر،دخترم در روش تربيتي بوده كه او بتواند مستقل فكر كند و تصميم بگيرد، توانسته كمك زيادي در اين مورد به ما و البته خودش بكند. اگر اين قضيه نبود، من واقعا بهدليل گرفتاريهايي كه داشتم به مشكل برميخوردم. من اصلا دوست نداشتم نيلوفر چه از لحاظ عاطفي و چه كاري به من وابسته باشد. او الان درس ميخواند و علاوهبر فعاليتهايي كه در زمينه بازيگري دارد، سر كار هم ميرود.
جواد خياباني: كاري كرديد كه دختر من ۳ روز مدرسه نرود چون همكلاسيهايش ميگويند پدرت زيرآب عادل را زده. خداييش من اين كار را نكردم. . بابا من هم بزرگ شدم، رفتارم تغيير كرده. اين هم شانس من است. اگر عادل از اين حرفها بزند ميگوييد به به چه اطلاعاتي ؟ من كه در جنت آباد يك خانه دارم و ماشينم سمندي است كه شرايطي از ايران خودرو برداشتم، چه تجارتي دارم؟ يك دفتر دارم كه همايشهاي ورزشي برگزار ميكند. تو را خدا بيا ببين چقدر مگر درآمد دارد. پولدار آن آقايي است كه از وزارت نفت هم بيشتر پول دارد، نه يكي مثل جواد خياباني.
علي پهلوان: موفقيت بستگي به شرايط زيادي دارد. انگار براي آريان همه اين چيزها مهيا شده بود. محمدرضا گلزارهم در جذب مخاطب تاثير داشت اما براي جمع و كار گروهي ساخته نشده است. او نميتواند يكي از 10 نفر باشد، بايد خودش باشد. در نخستين اجراي پس از جدايي او، ما در 10 شب، 50 هزار تماشاچي داشتيم. هر شب 5 هزار نفر. با رفتن او، آريان زمين نخورد.
علي نصيريان: شايد براي جوانهاي الان حسابي عجيب بهنظر برسد كه تهران يك روز شهري كوچك بود و به راحتي ميشد به همه جايش دسترسي داشت... چون بندهخداها سالهاست كه تهران را يك ابرشهر ميبينند كه انتها و ابتدايش معلوم نيست و اگر بخواهند از جايي به جاي ديگر بروند بايد مدتها در ترافيك باشند. دود بخورند و وقتشان را به بطالت هدر دهند ولي در زمان ما تهران يك شهر معمولي بود، شهري كه همه چيزش سر جايش قرار داشت.
مصطفي زماني: خوششانس هستم؛ اما خوششانس در فرهنگ ما متاسفانه اينطور معني شده؛ آدم خوششانس چيزي به دست ميآورد كه فراتر از استعدادش است. من از اين نظر خوششانس بودهام كه در موقعيتهاي درست قرار گرفتهام. از من ميپرسند كه تو با چه كساني دلت ميخواهد كار كني، من ميگويم با كسي كه ضربان قلبسش با من يكي باشد و اين موقعيتبراي من پيش آمده.
افشين قطبي: دوست داشتم با قهرمانی در جام ملت ها از تیم ملی ایران جدا شوم اما در نهایت جدایی ام با تلخ کامی همراه شد.آرزویم کسب قهرمانی برای ملت ایران بود که دوست داشتند تیم شان را بر سکوی قهرمانی ببینند؛ متأسفم که نتوانستم آرزوی مردم فوتبالدوست ایران را برآورده کنم. لباس سياهي هم كه فرداي باخت به كره جنوبي به تن كردم بهخاطر مثلا اين باخت نبود من لباس های به رنگ سیاه را دوست دارم.
نيكي كريمي: من هيچ اعتباري براي زنهايي كه از زنانگيشان، استفاده ميكنند و ميخواهند موفق بشوند، قائل نيستم. البته بايد بگويم من از اين قضيه هم كه يك زن، زن نباشد،بدم ميآيد. يعني زنانگي، يعني اينهايي كه آرايش نميكنند و آراسته نيستند كه بگويند ما فمينيستيم، آخر يعني چه؟ ربطي به هم ندارد، تو ميتواني در نهايت زنانگي از تواناييهاي ديگرت استفاده كني، قرار نيست حتما ميز بلند كني يا از اينجور كارها... نه تو ميتواني زن باشي و در عين حال روي پاي خودت بايستي.
منبع : زندگی ایده آل
ارسال نظر