بدرود تیتو؛ ممنونیم آقای ویلانووا
طعنه آمیز است که او حالا از میانِ ما می رود، حالا که آن تیمِ رویایی هم در یک هفته دو جام را از کف داده است و کم کم به آخر خط رسیده است، حالا که مدیرانِ باشگاه به دنبالِ معمارانی از جنس او هستند تا تیمِ جدیدی را شکل دهند.
از شما ممنویم آقا، از شما ممنونیم برای همه ی خاطراتِ خوب و بد، برای همه ی شب های پُرشوری که برایمان رقم زدید
امیر عربی
او را با آرامشش به یاد خواهیم آورد، وقتی روی نیمکتِ بارسا می نشست، کنارِ پپ، و با دقت بازی را تماشا می کرد و یادداشت برمی داشت و هر از گاهی دمِ گوشِ رییس چیزی می گفت.
او را با تمرینِ دادنِ لیونل مسی، قبل از فینالِ ویمبلی به یاد خواهیم آورد، وقتی برایش می گفت چطور باید فردا منچستر یونایتد را به زیر بکشند و بارسایشان را به دومین جامِ قهرمانی لیگِ قهرمانان اروپا طیِ سه سال برسانند. او را با آن کت و شلوار شیکِ مشکی و آن کراواتِ خاکستری رنگ به یاد خواهیم آورد در اولین بازی هایی که به عنوانِ سرمربیِ بارسا روی نیمکت می نشست؛ با وقار و با شخصیت، یک جنتلمنِ کار بلد.
او را به عنوانِ یکی از تئوریسین های تیکی تاکا، کسی که در معماری یکی از بهترین تیم های تاریخ نقشِ مهمی داشت به خاطر خواهیم آورد، با آن جام هایی که یکی پیِ دیگری می آمدند، با آن نیم فصلِ عجیب و غریب، هجده برد و یک تساوی در تنها فصلِ سرمربیگری اش و در پایان قهرمانی صد امتیازی، با آن بازی های پُر شور و آن تیمِ سلحشور که بی رحمانه بر حریفانش می تاخت و دروازه شان را فتح می کرد.
خبرِ مرگش تکان دهنده بود، حتی اگر دیده باشیم که چطور به سان تیمِ تهاجمی اش، به بیماریِ کشنده ی لعنتی اش حمله می کرد. دیده باشیم، چند باری برای مداوای سرطانش جراحی شده باشد، دیده باشیم که روز به روز تکیده تر شده باشد، ضعیف تر شده باشد، کم تحرکتر شده باشد، کم حرف تر شده باشد، دیده باشیم چطور وقتی از مداوایش در نیویورک به نیمکتِ بارسا بازگشت، دیگر از آن کنارِ زمین راه رفتن ها، آن دادها، آن فریادها، آن شور، آن عشق خبری نبوده باشد و جایش را انزوا روی نیمکت گرفته باشد.
تیتو ویلانووا سرمربی بارسلونا امرور درگذشت .
وقتی امروز صبح فرزندانش با بغض گفتند پدرشان تازه چهل و پنج سالش شده است و زود است که مرگ را در آغوش بگیرد، باورمان نمی شد که چند ساعتِ بعد الیه راجعونش فرا برسد و فرشته ی مرگ او را به سوی پروردگارش بخواند. شاید او در این هنگام، کمپ نو را دیده باشد که مملو از تماشاچی است، در آن بازی که بارسا پنج هیچ رئالِ مورینیو را برد، شاید تصاویری از آن بازی یی که شش دو رئال را در سانتیاگو برنابئو بردند، از پیشِ چشمانش گذاشته باشد، شاید هم گلِ لئو به منچستر یونایتد در اولین فینالی که با پپ روی نیمکتِ بارسا در لیگِ قهرمانان تجربه می کردند و شاید هم آن فینالِ حذفی مقابلِ اتلتیک بیلبائو، تیم مارچلو بیلسا؛ آخرین جامی که با پپ کنارِ هم می بردند یا شاید هم شکست ها و تلخی ها.
طعنه آمیز است که او حالا از میانِ ما می رود، حالا که آن تیمِ رویایی هم در یک هفته دو جام را از کف داده است و کم کم به آخر خط رسیده است، حالا که مدیرانِ باشگاه به دنبالِ معمارانی از جنس او هستند تا تیمِ جدیدی را شکل دهند.
از شما ممنویم آقا، از شما ممنونیم برای همه ی خاطراتِ خوب و بد، برای همه ی شب های پُرشوری که برایمان رقم زدید، برای آن بُردهای پنج گله و شش گله، برای بهترین بارسایی که به چشم دیده بودیم، برای چهارده جامی که با پپ با هم آوردید، و آن یک جامی که شما به تنهایی روی دستانِ خود بالا بردید، آن جامِ قهرمانی صد امتیازی را، ممنونیم آقای تیتو ویلانووا، ممنون و برایتان دعا می کنیم. به تان خوش بگذرد و در آرامش باشید آن جا؛ جایی آن سوی کاج ها.
نظر کاربران
عالی بود
واقعاً از مرگ تیتو ناراحت شدم
روحش شاد