۷۷۶۵۹۷
۱۰۴ نظر
۵۰۲۹
۱۰۴ نظر
۵۰۲۹
پ

زن میانسال: عروسم را با نقشه قبلی بدنام کردم

زن میانسال که سال‌ها آرزو داشت خواهرزاده‌اش را به همسری پسر خود درآورد وقتی فهمید پسرش دل در گرو دختری دیگر دارد زندگی آن‌ها را به تباهی کشاند.

روزنامه ایران: زن میانسال که سال‌ها آرزو داشت خواهرزاده‌اش را به همسری پسر خود درآورد وقتی فهمید پسرش دل در گرو دختری دیگر دارد زندگی آن‌ها را به تباهی کشاند.

«آسیه» روی صندلی نشسته و به گوشه‌ای خیره مانده بود. گاهی ناخودآگاه آهی عمیق از درونش سر برمی‌آورد و دوباره چشم به کف پوش‌های رنگ و رو رفته اتاق مشاوره می‌دوخت. انگار آمده بود تا بار سنگینی را که سال‌ها بر دوش کشیده بود زمین بگذارد. وقتی نوبت به شنیدن حرف‌هایش رسید بی‌تابانه لب باز کرد: «پسرم دو سالش بود که خواهرم «سیمین» را به دنیا آورد. من دختر نداشتم و عاشق خواهرزاده‌ام بودم.

آنقدر او را دوست داشتم که در همان سال‌ها با خواهرم قرار گذاشتم سیمین را برای پسرم نشان کنیم. دیگر همه فامیل می‌دانستند این دو مال هم هستند. هرچه «میلاد» و «سیمین» بزرگ‌تر می‌شدند موضوع برای ما جدی‌تر می‌شد. اما اشتباه ما این بود که هرگز در این سال‌ها نظر آن‌ها را نپرسیدیم.

من که آرزویی جز دیدن جشن عروسی آن‌ها نداشتم کلی برای عروسم خرید کرده بودم. همه چیز خوب بود تا اینکه یک روز «میلاد» به خانه آمد و پس از کلی این پا و آن پا کردن، از من خواست که برایش به خواستگاری بروم. از اینکه خودش به زبان آمده بود، داشتم بال درمی‌آوردم. او را در آغوش گرفتم و بوسیدم و گوشی تلفن را برداشتم. در حالی که اشک در چشمانم جمع شده بود به او گفتم همین حالا قرار خواستگاری را با خاله ات می‌گذارم، اما او گوشی را از دستم گرفت و در حالی که مقابلم نشست، گفت: «آن دختری که باید برایم خواستگاری کنی، «سیمین» نیست.

اسمش «بهناز» است...» در حالی که از تعجب خشکم زده بود میلاد حرفش را زد و از جایش بلند شد و گفت: «مطمئنم از او خوشت می‌آید...» انگار آب سرد روی سرم ریخته بودند. از یک طرف نمی‌دانستم به خواهرم چه بگویم و از طرف دیگر هم طاقت دیدن ناراحتی پسرم را نداشتم. چند روزی با او کلنجار رفتم، اما زیر بار نمی‌رفت. برخلاف تصور ما میلاد نمی‌خواست با سیمین ازدواج کند و عاشق بهناز شده بود.

دست آخر هم آنقدر اصرار کرد که مجبور شدم برخلاف میلم به خواستگاری «بهناز» بروم. عقد و عروسی بسرعت انجام شد و «میلاد» و «بهناز» سر خانه و زندگی‌شان رفتند. زندگی‌شان خوب بود و «میلاد» خوشبخت به نظر می‌رسید. اما رابطه من و خواهرم تیره و تار شده بود.

سیمین افسردگی گرفت و من، «بهناز» را عامل این اتفاقات می‌دانستم و دلم با او صاف نمی‌شد.» زن میانسال به اینجای داستان زندگی‌اش که رسید بغضش را فرو داد و گفت: «با اینکه «بهناز» سعی می‌کرد نظر مرا جلب کند و با من مهربان باشد، اما من با بی‌رحمی او را از خودم می‌راندم.

هر روز فکر می‌کردم چطور او را از چشم پسرم بیندازم که نقشه‌ای شیطانی به ذهنم رسید. در همسایگی خانه ما، پسر مجردی زندگی می‌کرد. وضع مالی خوبی نداشت و در محل خوشنام نبود. چند روزی طول کشید تا برای کاری که می‌خواستم بکنم با خودم کنار بیایم، اما انگار عقل از سرم پریده بود. بالاخره سراغ آن پسر رفتم و با دادن پول و شماره عروسم، از او خواستم نقش یک عاشق دل خسته را بازی و طوری وانمود کند که انگار عروسم با او رابطه دارد و به «میلاد» خیانت کرده است.

آن پسر کارش را خوب بلد بود. با اینکه «بهناز» تلاش زیادی برای اثبات بیگناهی‌اش کرد، اما «میلاد» نتوانست با او بماند و به اتهام خیانت طلاقش داد. خوشحال بودم، اما وقتی یاد چهره معصوم «بهناز» می‌افتادم، عذاب وجدان می‌گرفتم. پول زیادی به آن پسر دادم و گفتم دیگر آن دور و بر پیدایت نشود.

حال روحی پسرم خوب نبود، می‌ترسیدم حرف «سیمین» را پیش بکشم. اما یک ماهی که گذشت، با هماهنگی خواهرم زمینه ملاقات آن‌ها را فراهم کردیم و پس از کلی تلاش و زمینه‌سازی عروسی‌شان سر گرفت. فکر می‌کردم پسرم را خوشبخت کرده‌ام، اما هیچ چیز آن‌طور که می‌خواستم پیش نرفت. وقتی خبر باردار شدن «سیمین» را شنیدم، آنقدر خوشحال بودم که هر روز پیگیر حالش می‌شدم مراقب بودم تا مبادا آب در دلش تکان بخورد، اما وقتی بچه به دنیا آمد دنیا روی سرمان خراب شد.

یک پسر معلول روی دستمان بود. با دیدن بچه اولین تصویری که در ذهنم نقش بست صورت معصوم و چشمان بی‌گناه بهناز بود و آهی که هنگام طلاق کشید و رفت. مطمئن بودم این بچه تقاص ظلمی است که در حق بهناز روا داشتم. یک سال بعد دومین فرزند پسرم و سیمین هم به دنیا آمد، اما فرزند دوم آن‌ها نیز معلول بود این ضربه سختی برای میلاد و عروسم بود تا حدی که «سیمین» نتوانست با شرایط سخت زندگی کنار بیاید و از «میلاد» جدا شد.

او بچه‌ها را رها کرد و رفت. حالا دیگر اوضاع روحی پسرم هر روز بدتر می‌شد و هزینه درمان و نگهداری بچه‌ها هم سرسام آور بود. در این میان من خودم را مقصر همه بدبختی‌های زندگی پسرم می‌دانستم و احساس گناه و عذاب وجدان لحظه‌ای رهایم نمی‌کرد. می‌خواستم همه چیز را جبران کنم. اما به هر دری می‌زدم به بن‌بست می‌رسیدم. خانواده «بهناز» بعد از آن رسوایی که من به پا کردم از آن محل رفته و هیچ کس از آن‌ها خبری نداشت.

حالم خیلی بد بود و به توصیه یکی از دوستانم به مشهد رفتم. در حرم امام رضا (ع) ضجه زدم و التماس کردم و از او کمک خواستم. وقتی از حرم بیرون آمدم فکرم هزار جا بود که ناگهان تصادف کردم و از هوش رفتم. چشم باز کردم دیدم روی تخت بیمارستانم و پرستاری بالای سرم است. باورم نمی‌شد «بهناز» بود.

اول فکر کردم خواب می‌بینم، اما وقتی او با من صحبت کرد مطمئن شدم که خودش است. فکر نمی‌کردم امام رضا (ع) این قدر زود حاجتم را بدهد. دردهایم را فراموش کرده بودم و فقط گریه می‌کردم. با همه بدی که به او کرده بودم او همچنان با من مهربان بود. اگر هیچ کس هم نمی‌دانست، اما حداقل من می‌دانستم که به‌خاطر خودخواهی خودم چطور او را آواره کرده ام. «بهناز» گفت: «بعد از جدایی و اتفاقی که افتاد مجبور شدیم آن محله را ترک کنیم.

روز‌های سختی را پشت سر گذاشتم، اما بعد از آن تصمیم گرفتم هر طور شده به زندگی برگردم. حالا پرستار شده و با یک پزشک ازدواج کرده‌ام و یک دختر زیبا و سالم دارم.» از یک طرف برای او خوشحال بودم و از طرف دیگر به خودم لعنت می‌فرستادم که چطور زندگی و خوشبختی پسرم را نابود کردم. همه چیزم را باخته بودم، اما باید هر طور بود از «بهناز» حلالیت می‌گرفتم. اعتراف تلخ و سختی بود، اما هر جور شد حرفم را زدم.

«بهناز» با شنیدن حرف‌های من فقط گریه کرد و بدون هیچ حرفی اتاق را ترک کرد. یک ساعتی دیوانه وار گریه می‌کردم که او برگشت و گفت: «عزیز خانم؛ شما را بخشیدم. من زندگی خوبی دارم، اما «میلاد» باید شما را ببخشد...»

راست می‌گفت: باید از «میلاد» هم حلالیت می‌گرفتم. اما او هنوز هم در شرایطی نیست که بتواند باور کند من همه این کار‌ها را به تصور خوشبختی او کردم. حالا من مانده‌ام و عذاب وجدانی تمام نشدنی و یک پسر افسرده که به خاطر خودخواهی من هرگز نتوانست خوشبختی را احساس کند.»

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • مریم خانوم

    کلید اسرار بود؟

    پاسخ ها

    • sami

      آخه این چه عدالتیه اون پسر بیچاره و اون دوتا فرزند معلول گناهشون چی بود حالا بهناز که عاقبت بخیر شد ولی بیچاره اون سه نفر

    • aaaaaa

      از همان جمله اول فهمیدم یک رمان تلخه و من در اوردی و تخیلی . برای مردم الان قبول واقعیت هم برایشان سخته ولی این داستان ...می تخیلی با چاشنی فیلم هندی که چشم باز کرد و عروس اولش را دید دیگر نوبره والله . مردم و چی فرض کردید

    • بدون نام

      داستان چرتی بود

    • بدون نام

      چیز عجیبی نیست یعنی تا حالا براتون اینجور موارد پیش نیومده مخصوصا یه چیزی که میخواستین یا بهش فکر میکردین خوب رابطتون با خدا مشکل داره چرا متعجب میشین

    • بدون نام

      نه عزيزم، ازدواج فاميلي بود

  • بدون نام

    نفرین بر هرچی آدم خودخواه و کوته فکره

    پاسخ ها

    • بدون نام

      به خاطر ازدواج فاملیه ﭺه ربطی به آه داره اگه به آه بود الان باید هواپیما مسافرامون به نیویورک سقوط میکرد

    • بدون نام

      کاربر۱۳:۱۷ به آه شاید ربط نداشکه باشه ولی تهمت جزء گناهانی که نه فقط در آحرت که در دنیا هم جواب داره و این زن چوب تهمتش و خورد ضمنا تویی که از هواپیمای مسافرامون به نیویورک میگی از هواپیمای بوش و اوباما و ترامپم بگو اونام م آه پشت سرشون نیست

  • مینا

    چقدر تلخ.......... البته چنین پدر و مادرانی در این جامعه کم نیستند، که اینطور نسبت به آینده فرزندنشان خودخواه باشند. متاسفانه اینکه ما یک نفر را به دنیا می آوریم و بعد بخاطر اینکه بخاطرش از خیلی کارها انجام داده ایم و می خواهیم او انطوری زندگی کند و باشد که ما می خواهیم...........کم نیست.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      دختره ام شانس آورد از دست چنین شوهر دهن بین و ساده لوحی نجات پیدا کرد!
      اون مردی که به خاطر حرف و حدیث این و اون بخواد از زنش جدا شه ارزش نداره واقعا

  • حمید معصومی نژاد

    مادرشوهر پلید و چاخان اثری از ویکتور هوگو مترجم برترین ها چاپ دومیلیونوم

    پاسخ ها

    • بدون نام

      دویست بار فرستادی

    • بدون نام

      برادر کجا زندگی میکنی من پرستارم مریضام گاهی درد دل میکنند اینقدر از این موارد میبینم

  • حمید معصومی نژاد

    مادرشوهر پلید و چاخان اثری از ویکتور هوگو مترجم برترین ها چاپ دومیلیونوم

    پاسخ ها

    • ترانه

      هیچ مادرشوهری ،خوبی عروسشونمیخواد،من که شوهرم. آوردم توشهرخودم وخونه داریم،الان ازمادرشوهرم دوریم وهیچ غلطی نمیتونه بکنه

  • حمید معصومی نژاد

    مادر شوهر پلید و چاخان اثری از ویکتور هوگو مترجم برترین ها چاپ دومیلیونوم

  • نسل سوخته

    خاک توسرمادرانی مثل توکه زندگی چندجوان وخانوانواده رونابودکردی

    پاسخ ها

    • بدون نام

      دقیقا نمیدونم چرا بعضی از خانواده ها اینجورین پسرتون یه دختر و میخواد بذارید باهاش ازدواج کنه حالا بخواید از چشم پسره بندازیدش بخواید بذارید ازدواج کنن و باهاشون بدرفتاری کنید که جدا بشن که یه ازدواج به دلخواه شما کنن مطمئن باشید اون ازدواج به سرانجام نمیرسه

  • ناشناس

    جالبه.چرا اون اولش کلی سانسور کردش.اینکه طلاق داد زن اولشو.مطمئنا تونست ازش سوتی بگیره وگرنه هرگز طلاق نمیدادش

    پاسخ ها

    • بدون نام

      داستان به نظرم ساختگیه ولی درمورد تو خاک تو سرت

  • فرزاد

    ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ .
    . .
    ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ . . .
    ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏ ﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .
    . .
    ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ
    ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ . . .
    ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
    ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺍﺭ ﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      این رمان ناقص از اول تا آخر نه خواندنی بود و نه قابل هضم، فقط از نظر روحی روانی بر خوانندگان اثر منفی خواهد داشت، خبر حوادث چه ربطی به یک مادر خیانتکار دارد،!!!

    • بدون نام

      این رمان ناقص از اول تا آخر نه خواندنی بود و نه قابل هضم، فقط از نظر روحی روانی بر خوانندگان اثر منفی خواهد داشت، خبر حوادث چه ربطی به یک مادر خیانتکار دارد،!!!

  • اعظم

    خاک بر سر ت اون باید خوشش بیاید نه توی مادر که گند زدی به زندگی پسرت وهم تهمت به آن دختر معصوم زدی خدا جای حق نشسته خدا از سر تقصیررات همه ی ما بگذرد

    پاسخ ها

    • بدون نام

      فیلم سینمایی هندی بود مثل فیلم شعله

    • بدون نام

      خود پسره هم مقصر بوده؛ باید پای زنش می موند نه اینکه با یه نقشه ساده زنش رو ول کنه بره

  • سعید

    کلید اسرار ایرانی

    پاسخ ها

    • بدون نام

      اقا داستان چرندی بود
      الان سالیان درازیه که قبل از ازدواج فامیلی بالاجبار ازمایش ژنتیک میگیرن
      گفتم ژنتیک یاد ژن خوب افتادم

  • تاج قهرمان

    خانم رز کجاهستند چرانظر نمیدهند؟

    پاسخ ها

    • بدون نام

      این که یه داستان من درآوردی بود اما خانم رز یه کسیه شبیه همین خانم میانسال آبروی هرچی زنه با عقده هاش برده

    • بدون نام

      اینجا حرف نمیزنه اومده منفی داده رفته خخخخ

  • m.amin

    خخخخ ما رو چی فرض کرده؟ اگه همه آدم بدا اینقدر سریع مجازات میشدن چی میخاستیم

    پاسخ ها

    • بدون نام

      اینکه شما چشمات بسته هستش دلیل نمیشه انکار کنی من که از این موارد زیاد دیدم

  • بدون نام

    شبیه فیلم سینمایی بود.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      نه عزیزم، فیلم سینمائی نبود.
      فکر میکنی کم از این مادر شوهرهای بیشعور، بیسواد، جادوگر، و حسود پیدا میشن که زندگی ها را به هم میزنند؟

  • بدون نام

    به توهم میگن مادر

    پاسخ ها

    • م

      پدر و مادر منم همچین بلایی رو سر برادرم و زنش آوردن که برادرم خودش دختره رو از دانشگاه انتخاب کرده بود آخرش تو نامزدی از هم جدا شدن الانم دلم بهشون می سوزه

  • بدون نام

    احسنت به این مادر زن.طرز رفتار با عروس رو باید از ایشون یاد گرفت

    پاسخ ها

    • بدون نام

      عزیزم
      مادر شوهر بود

  • بدون نام

    احسنت به این مادر زن.طرز رفتار با عروس رو باید از ایشون یاد گرفت

  • بدون نام

    یک فیلمنامه ی عالی میشه باهاش ساخت از این فیلم‌های تلویزیونی مناسبتی

  • بدون نام

    فک کنم یک داستانه ولی کلی توش عبرته. خب علت معلولیت همخونی بوده وقسمت میلادخوب بوده که عاشق بهنازشده بود

  • بدون نام

    دوستان یه سوال! واقعا با اثبات صرفا یک رابطه تلفنی، طبق قوانین موجود، یک مرد می تواند همسرش را طلاق بدهد و برعکس؟

  • حمید

    فیلم هندی بود،!؟

  • بدون نام

    عجب رمان پر فروشی میشود
    بنظرم بجای مشاوره به یک نویسنده وناشر صحبت کن

  • بدون نام

    داستان ترسناک بود یا نه ؟

    پاسخ ها

    • بدون نام

      بله ، میتونست ترسناک تر از این هم بشه مثلا زهر توی غذاش بریزه و نابودش کنه........
      تمام رمان هائی که نویسنده ها مینویسند زائیده تخیلاتشان نیست، بلکه بر گرفته از زندگی های ادم هاست.......

  • فرهاد

    یاد یکی از شاهکارهای مرحوم صادق هدایت به نام طلب آمرزش افتادم.حتی کمی هم شبیه داستان ولنگاری...

  • بدون نام

    نود درصد مادر شوهرها نمی خوان سر به تن عروسشون باشه چون فکر میکنند پسرشون بد بخت شده فقط نمیفهمم پس چرا برای پسرشون زن میگیرن چرا هیچ وقت ارزو نمیکنند تا عروسشون خوشبخت بشه

  • عادلی

    قصه ی قه شنگی بود

  • م.م

    سریال ترکی زیاددیده

  • بدون نام

    خدا لعنتت کنه زن خدا لعنتت کنه.
    بقران وقتی این اتفاق را خوندم سرم درد گرفت .

  • مهدی

    بنظرتون واقعیه؟؟؟؟

    پاسخ ها

    • بدون نام

      اصلاٌ، این را یک دختر بچۀ راهنمایی نوشته

    • بدون نام

      همش دروغ و داستان بود

  • بدون نام

    با شعور مردم بازی نکینید

  • بدون نام

    جدامردم روچی فرض کردین بااین داستانهای تخیلیتون...خخخخخخ

  • گـنـدم مجیدي*'* پـونـڪ قـزویـن

    تو خیلي شیطاني

  • ندوی

    تو مادردنیستی اگه من جای پسرت بودم اتیشت میزدم زنیکه روانی

    پاسخ ها

    • بدون نام

      خود پسره هم احمق بوده؛
      مرد سالم تا یه تقی به توقی بخوره نمیره دنبال جداشدن از زنش

    • بدون نام

      پسر همچین مادری توقع داری چی باشه؟

  • جواد

    کپی کنید تا برسه دست میلاد تا ببینه مامان جوننش چه بلایی سرش آورده

    پاسخ ها

    • بدون نام

      کامنتت باحال بود

  • کرمانشاه

    نمیدونم( رز )چرا واسه ی این خبر کامنت نگذاشته آخه او همیشه از گرگهای نر گله مند بود.البته من خدانکرده قصد بی احترامی به هیچ زن ومردی رو ندارم .فقط میخوام بگم بعضیها مثل خانوم رز در اشتباه بزرگی هستن که همه رو باهم بد میبینن. خوبه انسان به عقلش رجوع کنه .

    پاسخ ها

    • بدون نام

      احسنت

  • بدون نام

    داستان تخیلی قشنگی بود

  • یاران 57

    تعریف فیلم کلید اسرار بود، مردم،، فرض نکن خودت هستی

  • زهرا

    خدالعنتت کنه زن واقعازندگیه منم مثل همین بودمادرش افریتش خرابش کردخداازشون نگذره

    پاسخ ها

    • بدون نام

      از طرز صحبت کردنت مشخصه خودت چی بودی

    • بدون نام

      بی فرهنگی از حرف زدنتون میباره

    • بدون نام

      عفريته درسته

  • لی لا لی

    لعنت به شرفت به تو بگن مادر بط حرمت بی شرف

  • لی لا لی

    لعنت به شرفت به تو بگن مادر بط حرمت بی شرف

  • بدون نام

    مادرا اکثرا چشمشون ب دختر خواهر خودشونه برا پسرشون

  • بدون نام

    واقعى است اين داستان ؟ به نظر خيلى تخيلى مياد!

  • بدون نام

    فکر کنم سری جدید کلید اسرار شروع شده

  • بینام

    اینکه این داستان واقعی است یا نه ،مقوله دیگری است ولی اینکه انسان میتونه این قدر بی رحم باشه واین جنایتها ازش سر بزنه واقعی است و ...

    پاسخ ها

    • حسین

      اینکه میگن زن هزارویک مکر داره و مکر آخرش گریه هس که حرفی نیست و مسلمه . زن حسادت داره حسادتش گاهی بوی خون میگیره . زن خیانتکار با مکر و حیله شریک زندگی اش را راحت سر به نیست میکند . کشکول شیخ بهایی در این مورد روایت ها داره . بیشتر امامان ما توسط زنانشان شهید میشدند . قطامه با مکر و حیله عبدالرحمان بن ملجم مرادی را گول زد و موجب شهادت امام علی ( ع) شد . این زن هم با مکر و حیله عروسش را بدنام کرد . رسم ناپسند قدیم هم این بوده بچه ها را ناف بر میکردند و از بچگی روی دختر و پسرشون اسم میذاشتن بدون توجه به اینکه این بچه ها بزرگ میشن و حرف آخر رو خودشون میزنند و گزینه رو خودشون انتخاب میکنند .

    • بدون نام

      حيف اسم حسين كه روي تو باشه سالار شهيدان اينقدر آزاده و بزرگمرد تو اينقدر ....

    • بدون نام

      قبول دارم که خانمه اگر اگر داستان واقعی باشه خیلی کار کثیفی کرده اما دلیل نمیشه شما بیای اینجا کل هویت زنو زیر سوال ببری اگه قاتل خیلی از اماما زن بودن پرورش دهنده ی اونا هم زن بودن امامای ما از نسل مادری مثل حضرت زهرا بودن اینا رو که دیگه قبول دارین؟بعدشم به نظرم بهتره یه نگاهی هم به شعور و جوانمردی اون مردی که سر همچین موضوعی بدون تحقیق درست حسابی به زن پاکدامنش تهمت میزنه هم بندازین

    • بدون نام

      مردا هم از این کارا میکنن یکی از همکارای خانم شوهر من پدرشوهرش اومده بود به یکی دیگه از همکارای آقا گفته بود برو به پسر من بگو قبل از ازدواج شما من با نامزدت رابطه داشتم که بیخیالش بشه البته اون آقا بهش گفته بود من همچین کار کثیفی نمیکنم و قبول نکرده بود

    • بدون نام

      حسین مجری این کار یک مرد بوده
      زنه برای اینکه فکر میکرده بچه اش اون طوری خوشبخت تر میشه اون کار رو کرد ولی یک مرد کثافت الدنگ برای پول رفت و این برنامه رو اجرا کرد پس دهنت رو ببند چون کثافت فقط از دست شما مرد ها برمیاد و به عمل میرسه

    • ناشناس

      باشه حسین تو خوبی

      فقط عقل نداری

  • سارا

    بعضی مردا به راست یا دروغه حرف مردم کاری ندارن همین که حرفی پشت سر زنشون باشه از چشمشون میفته و طلاق میدن.بعضی طایفه های اطراف ما اینجورین.حالا خوبه زنه رو نکشته.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      حیله گر تر از اونی بود که خودشو تااخرعمر پشت میله های زندان بیندازه باید میبود و لذت کار کثیفشو میبرد......

  • بدون نام

    خخخ داستان هندی بازی تابلو

  • محمد لاریجانی

    الان شعله میاد رو شیشه خورده ها میرقصه جبار هم بطری به طرفش پرت میکنه

  • جعفری

    نویسنده متن همین جور پیش بره احتمال داره از طرف تهیه کننده کلید اسرار دعوت بشه ترکیه
    دوستان کمک کنند با نقد دقیق این جوان جویای نام رشد کنه

  • بدون نام

    داستان خوبی بود

    پاسخ ها

    • بدون نام

      اگر خدائی نکرده این خیانت کثیف بر سر یکی از نزدیکانتون و یا به یک نحوی سر خودتون بیاد دیگه فکر نمیکنی داستانه..........

  • بدون نام

    قربون خدا برم کسی هست تو اشناهای ما که هر مدل ظلمی که بگی به ما روا داشته حالا هم حالش از همه بهتره هیچیشم نمیشه

  • بدون نام

    دستت درد نکنه اگه تو این کارو نمی کردی .داستانت به این زیبایی نمیشد.تو معلومه خیلی زرنگی هم تو نابودی پسرتان هم داستان غم انگیز یه خانواده

  • بدون نام

    دستت درد نکنه اگه تو این کارو نمی کردی .داستانت به این زیبایی نمیشد.تو معلومه خیلی زرنگی هم تو نابودی پسرتان هم داستان غم انگیز یه خانواده

  • وانک لاعلاخلق عظیم

    ههههههههههههعععععهها فیلم هندی بود کارگردانش هم شما بودی

  • باران

    خیلی بد کردی مادر نمیدونم وقتی که بچه ها چیزی رو نمیخان مادرا چرا اسرار میکنن

  • بدون نام

    واقعا که

  • بدون نام

    تا يه جايي شو خوب اومدي ولي آخرش كه بهناز رو وارد داستان كردي همه چيزو بهم ريختي:))))

  • اهوازیم

    عجب مادر بیرحمی...

  • 9

    مادرمنم برای هرسه برادرم خودش انتخاب کرد والان هروز شاهد اینه چقد پسراشو بدبخت کرده ...

  • بدون نام

    فیلم قشنگی بود

  • بینام

    با کیفیت اینو دارین؟

  • بدون نام

    خدا نکنه طرف بگه من سواد ندارم و خلاصه حرفم اینه:... رو اینقدر با ادبیات خبری همراه میکنید که گیج میشیم .چشم دوختن و کف پوش ونوبت به مادر رنج کشیده و ارزوهای کودکی اه از سرافسوس نهاد وگفت.........اولش و اخرش خود تصمیم گرفتی خصوصا وقتی پسرت از دلدادگی گفت با اشتباه فاحشی خواستی جبران کنی که عذر بدتر از گناه اوردی ..!دیگه خوندن نمیخواد اول متن خلاصه متن در زیر تیتر میشه رفت رسوند دست کارگردان ترکیه ..

  • بدون نام

    داستان خوبی بود

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج