یک جام دگر بگیر و من نتوانم
فوتبال گاهی مو نمیزند با جنگ!
از آنجا که فوتبال و سینما جذاب ترین پدیده های قرن بیستم بودند، بسیاری از فوتبال دوستان نه این که علنا بگویند ولی بین خودشان معتقدند کسانی که هیچ علاقه ای به فوتبال ندارند، آدم های نرمالی نیستند یا دست کم چیزی از مدرن بودن کم دارند و تا حدی بوی قرون ماضیه می دهند! کسی که حتی یک بار هم به تماشای یک مسابقه مهم فوتبال ننشسته؛ نه که آدم بدی باشد، «امروزی» نیست.
هفتهنامه کرگدن - هومان دوراندیش: سرنوشت تراژیک یعنی ناکامی و اندوه اما ناکامی اندوهباری که جاودانگی و نیکنامی به بار می آورد؛ کسی زیدان و مارادونا را ملامت نمی کند که چرا با یک لحظه غفلت یا نابخردی، اندوهی ابدی را به جان خریدید.
جام جهانی فوتبال که چند روز دیگر آغاز می شود، نیازی به گفتن نیست که جذاب ترین تورنمنت ورزشی جهان است. از آنجا که فوتبال و سینما جذاب ترین پدیده های قرن بیستم بودند، بسیاری از فوتبال دوستان نه این که علنا بگویند ولی بین خودشان معتقدند کسانی که هیچ علاقه ای به فوتبال ندارند، آدم های نرمالی نیستند یا دست کم چیزی از مدرن بودن کم دارند و تا حدی بوی قرون ماضیه می دهند!
کسی که حتی یک بار هم به تماشای یک مسابقه مهم فوتبال ننشسته؛ نه که آدم بدی باشد، «امروزی» نیست. فوتبال گاهی مو نمی زند با جنگ. در جام جهانی 1974، وقتی که آلمان غربی و آلمان شرقی به مصاف هم رفتند، آن هم در اوج جنگ سرد، در شرایطی که دیوار برلین آلمان را دو شقه کرده بود، در جام جهانی 1998 که ایران و آمریکا پنجه در پنجه هم انداختند، مردم جهان چطور می توانستند به کلی نسبت به این رویارویی ها بی تفاوت باشند؟ اگر کره شمالی به جام جهانی 2002 راه می یافت و در مرحله ای از مراحل جام به پست کره جنوبی می خورد چه؟ جنگ از این مشهودتر؟
تازه بگذریم که شباهت جنگ با فوتبال همیشه هم آبشخورهای سیاسی ندارد. در آخرین بازی جام جهانی 1950، برزیل در حالی که یک مساوی لازم داشت برای قهرمانی، با گلی که در دقیقه 85 خورد، در برابر 195 هزار تماشاگر خودی، بازی را به اروگوئه واگذار کرد و جام از کفش رفت. پس از دو دهه تحقیر و توهین و متلک، برزیل و اروگوئه در نیمه نهایی جام جهانی 1970 به مصاف یکدیگر رفتند.
برای مردم برزیل پیروزی در آن مسابقه از نان شب که هیچ، از بسیاری از واجبات دیگر هم واجب تر بود. برزیل با درخشش پله سه بر یک بازی را برد و شد آنچه باید می شد. تیم به فینال رفت و پله به مقام خدایی رسید. آن سال پله سومین جام جهانی اش را فتح کرد و با این که فقط بیست و نه سال داشت، تصمیم گرفت قید حضور در جام جهانی بعدی را بزند. مگر یک بازیکن چندتا جام می خواهد؟ خیام هم گفته است: «من بنده آن دمم که ساقی گوید / یک جام دگر بگیر و من نتوانم». بسیاری به پله اصرار می کردند باز هم در میخانه فوتبال بماند و یک جام دگر بگیرد، اما پله بنده همین لحظه سیرمستی و لبریز بودن بود و گفت:
من نتوانم! پله حتی به نحوی زودرس، پیری را بهانه کرد و حافظ وار گفت: چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو. عین این ماجرا در سال 1978 برای فرانس بکن بائر پیش آمد. قیصر جام 1974 را بالای سر برده بود و چهار سال بعد، در حالی که هنوز می توانست به عنوان لیبرو ژرمن ها را رهبری کند، ترجیح داد در جام جهانی شرکت نکند. برعکس، آخرین جام جهانی مارادونا و زیدان چیزی نبود جز یک تلخی بی پایان. مارادونا در 1994 سی و چهار ساله بود.
در دو بازی اول، با درخشش چشمگیرش در کنار کانیگیا و باتیستوتا، نشان داد که آمده است حسابش را با عالم و آدم تسویه کند و بنشیند همان جایی که جایگاه اوست. او در زندگینامه اش توضیح داده است که چطور سهل انگارانه یک بطری را سر کشید و باند هاوه لانژ هم کوتاه نیامد که نیامد. زیدان هم مرد لیبرالی نبود و غیرت عربی اش بر عقل اروپایی اش غلبه کرد و قید جام را زد؛ ولی محبوب تر از آن شد که بود. هر ابلهی می داند که در فینال جام جهانی نباید کسی را کتک بزند ولی زیدان با این که سخت تشنه گرفتن یک جام دگر بود، حرمت همسرش را بر شادی ملتش ترجیح داد و با این کارش بیش از پیش افسانه شد.
اما پایان تراژیک مارادونا و زیدان در جام جهانی، محبوبیت این دوستاره متفاوت را دست نیافتنی کرد. اصولا تراژدی درد و رنجی را به جان آدمیزاد می ریزد که ثمره اش فتح دل هاست. تراژدی افسونی افسانه ساز است. محبوبیت را به بهای موفقیت نصیبت می کند. سرنوشت تراژیک یعنی ناکامی و اندوه اما ناکامی اندوهباری که جاودانگی و نیکنامی به بار می آرود. آیا کسی نفرین و ناسزا نثار رستم می کند بابت کشتن سهراب؟ به همین سیاق، کسی هم زیدان و مارادونا را ملامت نمی کند که چرا با یک لحظه غفلت یا نابخردی، اندوهی ابدی را به جان خریدند.
رشته کلام از دست نرود. داشتم می گفتم فوتبال گاهی مو نمی زند با جنگ. اگر کسی در دهه چهل میلادی به جنگ جهانی هیچ حساسیتی نشان نمی داد، آیا در جهان دیگری زندگی نمی کرد؟ کاری ندارم که جهان او چگونه جهانی بوده؛ ولی هر چه باشد، چنین فردی در باغ نبوده! واقعیت این است که جام جهانی هم مثل جنگ جهانی، زندگی صدها میلیون بلکه چند میلیارد نفر را تحت تاثیر قرار می دهد. فوتبال، گلف یا اسکی نیست که صرفا به کار تفریح مشتی مرفهِ از ما بهتر آید. فوتبال یعنی اشک. اشک شادی یا اشک اندوه. فرقی نمی کند. اشک گوهر وجود آدمی را بیرون می ریزد. کسی که گریستن بلد نیست، چیزی از انسانیت کم دارد. گریستن بر لاک پشت شاید واجب نباشد ولی بر انسان واجب است.
اشک های تماشاگران برزیلی در نیمه نهایی جام جهانی قبل را که فراموش نکرده اید؟ وقتی چپ و راست از آلمان گل می خوردند و در زمین و سرزمین خودشان اسیر حریف قوی پنجه شده بودند. چشمان نمناک و غمناک تماشاگران آلمانی در نیمه نهایی جام جهانی ۲۰۰۶ هم خاطره ای است که از خاطر هیچ فوتبال دوستی پاک نخواهد شد.
اشک شوق مردم کامرون پس از گل های روژه میلا در جام جهانی ۱۹۹۰. اشک اندوه قاره آفریقا پس از هدر رفتن پنالتی آساموا جیان در بازی غنا و اروگوئه؛ ضربه ای که می توانست برای اولین بار یک تیم آفریقایی را به نیمه نهایی جام جهانی برساند. توپی که گل نشد و حذف غنا از جام جهانی را در پی داشت و یک قاره گریست و بار اندوهش بر شانه های آساموا جیان چنان سنگین بود که نلسون ماندلا به مهاجم غنایی پیام داد که «تمام مردم آفریقا به تو افتخار می کنند. بابت تلاشی که برای غنا و مردم آفریقا انجام دادی، از تو ممنونیم.» این چنگ زدن های عمیق در تار و پود روح آدمی، کجا از گلف و اسکی بر می آید؟
البته قرار نیست همه فوتبال شناس باشند ولی بی اعتنایی مطلق به جام جهانی، ندیدن رویدادی مهم در جهان انسانی است؛ رویدادی که انسان را بیش از پیش به ما می شناساند. انسان شناسی و جامعه شناسی فقط در دانشگاه و تاکسی نصیب ما نمی شوند؛ جامعه جهانی هم عرصه ای است برای خودش! جام جهانی را باید دید، که از قدیم گفته اند شنیدن کی بود مانند دیدن؟ هر چقدر هم ما شنیده باشیم دی استفانو و یاشین چنین و چنان بودند، زیدان و بوفون را به چشم دیده ایم و حجیت ِ دیده، بیش از قدرت اقناع شنیده است.
فوتبال قصه ای نیست که صرف شنیدنش کفایت کند. سهم و قِسم چشم را هم باید پرداخت. این که می گویند فوتبال خود زندگی است؛ جمله ای مکرر و مستعمل است، اما سخن حقی است. و اگر فوتبال خود زندگی است، پس به دیدنش می ارزد چرا که زندگی تماشا دارد. برگردیم به آغاز سخن. جام جهانی روسیه، بیست و یکمین دوره مسابقات جام جهانی است. در بیست دوره قبلی، یازده بار اروپایی ها قهرمان شدند، نُه بار هم کشورهای آمریکای جنوبی.
پوشکاش با مجارستان در فینال 1954 ناباورانه به آلمان باخت، کرویف نیز با هلند در فینال 1974 ناباورانه مغلوب آلمان شد، پلاتینی هم دو بار با فرانسه در نیمه نهایی جام های 1982 و 1986 اسیر سرسختی و محاسبه گری ژرمن ها شد. هر سه کاپیتان، بی تردید شایسته فتح جام جهانی بودند ولی افسوس که گاه تقدیر با تدبیر موافق نمی افتد. درباره بهترین تیم تاریخ جام جهانی حرف و حدیث زیاد است اما ظاهرا رأی غالب این است که برزیل 1970 یا هلند 1974 و یا برزیل جام های 1982 و 1986، یعنی برزیل زیکو و ادر و سوکراتس، بهترین تیم های جام جهانی بوده اند. اگر ملاک موفقیت باشد، برزیل پله (1970) بهترین تیم تاریخ جام جهانی است.
اگر ملاک نوآوری در فوتبال باشد، هلند کرویف (1974) بهترین تیم می شود. اگر هم ملاک بازی زیبا باشد، برزیل زیکو و سوکراتس (82 و 86) قطعا سرآمد همه تیم هاست. البته آلمان 1990 را هم نباید از قلم انداخت. درباره بهترین های جام جهانی تا روز قیامت هم می توان گفت و هر چه بگوییم، باز ندا در می رسد «کم نخواهد شد، بگو، دریاست این!» اگر صعود قلابی کره جنوبی به نیمه نهایی جام 2002 را فاکتور بگیریم، آسیایی ها و آفریقایی ها تا به حال به نیمه نهایی جام جهانی نرسیده اند. لابد می دانید که ایران هم تا حالا چهار بار در جام جهانی حضور داشته و همیشه در گروه خودش حذف شده است. بهترین تجربه ما در جام جهانی، در 1998 رقم خورد که تیمی هجومی داشتیم و آبرومندانه بازی کردیم.
در جام 1978 هم می توانستیم بدرخشیم ولی از بد حادثه، با هلند همگروه شدیم و کاپیتان تیم مان را هم از دست داده بودیم. پرویز قلیچ خانی به نشانه همراهی با انقلاب ملت ایران، حاضر نشد در جام جهانی بازی کند و علی پروین کاپیتان ایران شد. بعد از انقلاب اما، قلیچ خانی طرد شد و پروین بر صدر نشست. کار جهان معمولا برعکس است و دست ما هم که کوتاه و خرما هم که غالبا بر نخیل! در این جام جهانی، آلمان و اسپانیا مدعیان اصلی قهرمانی اند. لیونل مسی احتمالا با آخرین فرصت خودش مواجه است برای تکرار کار بزرگ مارادونا در جام 1986. آیا مسی می تواند نوار تحقیر آرژانتین مقابل آلمان را پاره کند؟ بعد از آلمان و اسپانیا، به نظر می رسد که فرانسه شانس سوم قهرمانی است.
نظر کاربران
....و چه زیبا و احساسی بود این متن....تقابل اشکها و لبخندها
شکوه عشق و احساس...جلوه گاه هنر مردمان فقیر و غنی جهان
پاسخ ها
و اىن رو فراموش نکنىم کھ فوتبال دستمایه حکومتھا براى دورکردن مردم از مشکلات و بستن دھان انھاست