روي سخنم با جناب آقاي دكتر نجفي، شهردار برگزيده شوراي شهر است. اما احتمالا اين روزها آنقدر جلسه دارند و مشغول رايزني با صاحبنظرانند كه وقت سر خاراندن ندارند چه برسد به اينكه بنشينند و «كرگدننامه» بخوانند.
سيد علي ميرفتاح در روزنامه اعتماد نوشت: روي سخنم با جناب آقاي دكتر نجفي، شهردار برگزيده شوراي شهر است. اما احتمالا اين روزها آنقدر جلسه دارند و مشغول رايزني با صاحبنظرانند كه وقت سر خاراندن ندارند چه برسد به اينكه بنشينند و «كرگدننامه» بخوانند.
نگر تا حلقه اقبال ناممكن نجنباني. معذلك اميد ميبندم كه يكي از مشاورها يا رفقاي خيرخواه شهردار منتخب، بخشي يا نكتهاي از عريضه بنده را به سمع دكتر برسانند. من آنچه شرط بلاغ است، برحسب وظيفه ميگويم؛ اگر حقيقتي در آن باشد، دير يا زود منشأ اثر خواهد شد. اگر هم نباشد، همين بهتر كه فراموش شود و هرچه زودتر به كاغذهاي ضايعاتي، جهت بازيافت بپيوندد.
عارضم به حضور باهرالنور شهردار منتخب كه ما - بنا به دلايلي كه كمابيش از آنها باخبريم- طي اين چند دهه اخير با تهران عزيز خوب تا نكردهايم و جز بدياش، چيزي نگفتهايم. ميكروفن در سطح شهر كار بگذاريد ميشنويد كه همه، از صبح تا شب، بد تهران را ميگويند و به ظاهر و باطنش فحش ميدهند.
رانندهها يك جور فحش ميدهند، مسافرها يك جور ديگر... بهشخصه خيلي از اين و آن ميشنوم كه به شهر ميگويند «خرابشده» و وانمود ميكنند كه دلشان ميخواهد از آن بگريزند. به تهران ميگويند خرابشده، بعد مهاجرت ميكنند به تورنتو و لسآنجلس و برلين، از آنجا شروع ميكنند به اظهار دلتنگي و سرودن مرثيه براي شهر.
اگر تهران جان داشت - كه من معتقدم دارد- و اگر چشم و گوش داشت- كه يقينا دارد- بايد به او حق بدهيم كه از شهروندانش قهر كند و روي خوش نشان ناسپاسان ندهد. حقيقت اين است كه ما با اين تهران خوب تا نكردهايم و با آن مهربان نبودهايم. اتوبان كشيدن و تونل زدن و برج ساختن كه نشانه مهربان بودن نيست. خيلي از شهرداران قبلي هيچ تعلق خاطري به شهر و كوچه و پسكوچههاي شهر و مناطق شهر نداشتهاند.
تعلق كه از هوا نميآيد و نور نيست كه به سينه بتابد. وقتي شما از اين شهر خاطره نداشته باشيد و در اين شهر بزرگ نشده باشيد و عشق و كار و رفاقت و شيطنت را در محلههاي شهر تجربه نكرده باشيد، آن وقت برايتان درخونگاه و سعادتآباد فرقي ندارد. سهل است، سعادتآباد بهتر و گرانتر و ارجمندتر هم هست. ميدانيد چه كساني باعث تقسيم تهران به شمال و جنوب شدهاند؟ همانها كه از اميريه و منيريه و مولوي و ري خاطره ندارند و به تبع انس و الفتي هم با خانههاي قديمي و محلههاي قديميتر ندارند.
انس و الفت با شهر، انس و الفت با سنگ و آجر كه نيست. اصلا چه كسي گفته كه شهر سنگ و آجر است؟ شهر موجود زنده است. حيات دارد. نفس ميكشد. گاهي از دست شهروندانش عصباني ميشود. گاهي كه مهر و محبت ببيند، مهربان ميشود... اين چند كلمه را يك وقت به حساب تلقيهاي شاعرانه نگذاريد. نه.
شهر صاحب حقي است كه ما طي ساليان ناديدهاش گرفتهايم، علنا ضايعش كردهايم و بياعتنا به آن برايش نقشهها كشيدهايم. ما حق شهر را خوردهايم، يك آب هم روش... راستي تا يادم نرفته اين را هم بگويم كه روح تهران از اين همه دروغ و سوداگري و كلاهبرداري و حقخوري آزرده شده است، حق هم دارد آزرده شود.
در كجاي دنيا اينچنين بيپروا خانههاي سالم را ميكوبند به قصد سوداگري؟ در كجاي دنيا براي پول، اين همه دروغ ميگويند و قسم دروغ ميخورند؟ در كجاي دنيا موتوري حق عابر را ميخورد، عابر حق ماشين را و ماشين حق هر دو را؟ در كجاي دنيا ديوارهاي آجري را خراب ميكنند، بعد روي ديوارهاي سيماني عكس آجر ميكشند؟
در كجاي دنيا خانههاي قديمي را خراب ميكنند، بعد توي آپارتمانهاي زشت، دكور قديمي و عتيقه برپا ميدارند؟... در اين باره حرف بسيار است. حالا كه مناسبتش پيش آمده و شهر دارد مدير عوض ميكند، خوب است كه ما هم اين حرفهاي به ظاهر كهنه را نو كنيم، اگر شما حوصله كنيد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر