حرف های آیدا پناهنده درباره فیلم «اسرافیل»
: «اسرافیل» دومین ساخته بلند سینمایی آیدا پناهنده که در هشتمین روز جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، ادامه دغدغههای این کارگردان جوان است که باز در لوکیشنی در شمال کشور میگذرد، این بار با پیچیدگیهای درونی سه زن مواجهایم.
پناهنده موتیفهایی از فیلمهای قبلیاش را در این فیلم جا داده است، آمدن نام قمرخانوم و ناهید در طول فیلم، نشاندهنده تودرتو بودن ساختههای پناهنده است، او کاراکترهایش را رها نمیکند، بلکه آنها در زمان جاری هستند. در ادامه گفتوگوی کوتاه ما را با آیدا پناهنده میخوانید.
دغدغهای که موجب میشود دوباره در «اسرفیل» سراغ زندگی عاطفی و اجتماعی زنها بروید چه بود؟ با توجه به برنامهای که در فیلمسازیتان دارید آیا قرار است این روند ادامه یابد؟
هنوز حرفهای زیادی هست برای به تصویر کشیدن. مثل کوه یخیای که فقط سرش از آب بیرون مانده. خوشبختانه زنان فیلمساز ایرانی، چه مستندساز و چه فعال در سینمای داستانی، بسیار خوب پیش میروند و هرکدام از زاویه دید خاص و جهانبینی ویژهای که دارند، جهان مغفول مانده زنان ایرانی را آشکار میکنند. چه از این بهتر؟ فرصت تاریخیای است که نباید از دست برود. تا جایی که میدانم فیلم بعدیام هم درباره زنان خواهد بود و البته مردان. زن و مرد را نمیشود از هم جدا کرد.
انتخاب مجدد لوکیشن شمال برای پیشبرد داستان بود یا وجه زیبایی شناسیاش برایتان مهمتر بود؟ درواقع داستان ماهی در شهر دیگری قابل اجرا نبود؟
داستان زندگی ماهی و بهروز در تمام شهرهای جهان، با فرض چنین نزدیکی فرهنگی و عرفی، حتماً امکان وقوع دارد. دلیل انتخاب من این بود که من آن منطقه و مردمانش را تا اندازهای میشناختم و برایم آسانتر بود در فضایی آشنا، فیلم بسازم.
با توجه به نشانههایی که از فیلمهای قبلیتان در این فیلم گذاشته بودید، آیا قصد نشان دادن زنجیروارگی و استمرار در آثارتان را دارید؟
برای من این ارجاعات بینامتنی به فیلمهای خودم، یک جور ارجاع به خود شخصیام بود انگار. فیلمهای مستند و داستانی ام، جهان ذهنی من را میسازند. من داخل این جهان، زندگی و فکر میکنم. طبیعی است که بخواهم این سیارههای کوچک را به هم وصل کنم.
در فیلم قبلی، «ناهید» زنی بود که برای زندگیاش مبارزه میکرد و کنشگر بود، اما در این فیلم زنها منفعل بودند، حتی سارا هم به جای مبارزه قصد فرار داشت نه مقاومت، این موضوع با جهان بینی شما که تاکنون دیدده بودیم کمی متناقض نیست؟
ماهی و سارا منفعل نیستند. ماهی بهتدریج نبردی را با خانواده اش، فضایی که در آن زندگی میکند و مهمتر، با خودش آغاز میکند. ماهی وسوسه میشود که مردی را که در جوانی دوست داشته ملاقات کند و در نهایت بر تردیدش غلبه میکند اما نمیداند که دیگر دیر شده و در زندگی مرد، دختر جوانی هست و جایی برای او نیست. سارا هم به شکل دیگری برای تغییر مبارزه میکند. سارا فرار نمیکند؛ ظاهراً چارهای جز رفتن و مهاجرت ندارد. مهاجرت همیشه به معنای انفعال نیست. گاهی رفتن و نماندن، بزرگترین نبرد یک انسان است؛ وقتی دیگر چارهای نیست.
لحظهای که مخاطب دارد به ماهی نزدیک میشود با داستان میانی(خانواده تاجی)، مخاطب را از این شخصیت دور میکنید و از قصه ابتدایی، که جذابتر بود، جدایش میکنید. نظر خودتان در این باره چیست؟
از هنگام نوشتن فیلمنامه این را میدانستیم که برای مخاطبین خو گرفته به سینمای عمدتاً خطی و کلاسیک، این شیوه روایت، دیرهضم و سخت خواهد بود. اصرار داشتیم که مخاطب را از آن جهان آشنا دور کنیم و از او بخواهیم فرم تازهای را تجربه کند. البته برای مخاطبین متفاوت، منظور به لحاظ جنسیتی و سن و سال، هرکدام از این روایتها، جذابیتهای ویژه خودشان را دارند. برخی بیشتر روایت ماهی، بعضی روایت سارا و احتمالاً بعضی دیگر روایت بهروز را دوست دارند. این نوع روایت چندگانه، ویژگی این سبک از فیلمنامهنویسی است. تماشاگر با چندین قصه و کاراکتر پیش میرود تا در نهایت این قصهها یک کلیت را تشکیل بدهند. در واقع سنتزی از این قصههاست، که یک حس و معنای کلی را میسازد. روایتهای مدرن و پیچیده در سینما، گاهی محلی است برای تعریف قصههایی که به شکل خطی و آشنا، قابل بیان نیستند. اسرافیل تجربهای تازه بود برای من تا ببینم با این شیوه روایت، چگونه میتوان احساسات جدید و گاه متناقض خلق کرد.
نظر کاربران
نام فیلم چه ربطی با خود فیلم دارد؟