نگاهي به سالهاي پاياني زندگي حضرت رسول (ص)
حيات مبارك محمد رسولالله (ص) بنيانگذار دين مبين اسلام تاثيري شگرف و ژرف در زندگي فردي و اجتماعي مردمان جزيره العرب به جاي گذاشت و همه ابعاد حيات سياسي، اجتماعي و اقتصادي ايشان را دچار تحول ساخت ؛ به گونهاي كه ميتوان ظهور اسلام را انقلابي اساسي در اين منطقه تلقي كرد.
آخرين غزوه پيامبر (ص)
سالهاي نهم تا يازدهم هجرت را سالهاي واپسين حيات مبارك پيامبر اكرم (ص) ميخوانند. به طور مشخص بعد از غزوه تبوك كه آخرين حضور آن بزرگوار در ميدان جهاد بود و بعد از آن در مدينه حضور داشت و به امور امت اسلامي رسيدگي ميكرد. اما ماجراي تبوك از آن قرار بود كه جمعي از بازرگانان نبطي كه از شام و از ميان غسانيان و روميان بازميگشتند، خبر دادند كه امپراتوري روم به قصد حمله بر اسلام در بلقاء لشكري عظيم گرد آوردهاند و اعراب شام از لخم، جذام، عامله و غسان به ايشان پيوستهاند تا به حجاز حمله كنند و دولت مسلمانان در مدينه را برچينند.
پس از آن پيامبر (ص) با لشكر ثنيه الوداع حركت كرد و پس از تحمل گرما و تشنگي فراوان به تبوك رسيدند. آنجا مشخص شد كه خبري كه بازرگانان آوردهاند، صحت نداشته است. در تبوك پيامبر (ص) با قبايله ايله و جربا و اذرح توافق كرد كه جزيه بپردازند و به ايشان امان نامه داد. در راه بازگشت گروهي از منافقين، ١٢ يا ١٥ تن در گردنهاي بين راه قصد جان پيامبر (ص) را كردند كه ايشان آگاه شد و حذيفه را فرستاد تا آنها را پراكنده كرد.
وفود بعد از تبوك
پس از غزوه تبوك و تسليم طايف، نفوذ اسلام به سراسر
جزيره العرب گسترش يافت و پس از آن وفدهاي (وفد به معناي گروهي است كه براي قضيهاي نزد حاكم ميروند) قبايل و امراي عرب به مدينه ميآمدند و به اسلام مشرف ميشدند. به همين خاطر سال نهم را سنه الوفود خواندند، سالي كه يدخلون في دينالله افواجا. اين وفدها، گاه نمايندگان واحدهايي بسيار كوچك در جامعه عربي بودند و گاه نماينده بزرگترين و مقتدرترين واحدهاي قبيلهاي. وفد ثقيف از جمله نمايندگان بزرگترين قبايل عرب حجاز محسوب ميشدند كه بسيار كوشيدند تا براي استمرار بتپرستي امتيازهايي نيز از رسول خدا بگيرند، اما پيامبر با شروط ايشان موافقت نكرد.
از ديگر رويدادهاي مهم سال نهم نخست وفات امكلثوم، دختر پيغمبر (ص) و زن عثمان بود و ديگري نزول سوره برائت بود كه علي (ع) آن را يعني چهل آيه اول را در منا براي مومنان تلاوت كرد. مفاد آن بود كه خدا و پيامبرش از مشركان بري هستند و هر پيماني كه بوده است باطل است جز پيمانهاي مدتدار كه مدت آن رعايت ميشود؛ بنابراين چهار ماه مهلت است كه مشركان به خانههاي خود برگردند. در حج سال بعد حكم برائت با دقت اجرا شد و مكه از حضور مشركان پاك شد.
مرگ فرزند
بيشتر سال دهم هجرت را پيامبر (ص) در مدينه مشغول پذيرايي از وفدها و فرستادن عاملان صدقه و معلمين دين به اطراف و انجام كارهاي مربوط به يمن و جنوب بود. در اين سال ايرانيهاي يمن كه ابنا خوانده ميشدند، مسلمان شدند. يكي از آنها كه نامش فيروز بود به مدينه آمد و اسلام خود و قوم را به عرض پيامبر اسلام رساند.
حجهالوداع
در اواخر ذيالقعده سال دهم هجرت پيامبر (ص) به عزم حج روانه مكه شد و جمعيت زيادي از حاجيان در ركاب او. پيامبر (ص) از زمان هجرت تاكنون حج نكرده بود و سفرهايش به مكه همه صورت عمره داشت و اين نخستين حج پيامبر(ص) پس از هجرت بود و هم آخرين، چه پس از آن به فاصله كمي وفات يافت و بدين جهت اين سفر را حجه الوداع مينامند. علت به حج نرفتن پيغمبر (ص) شايد آن بوده كه از ديدن مشركين در خانه خدا كراهت داشته و اينك با نزول سوره برائت مشركان ازاله شده بودند و مانع برطرف شده بود.
روز ترويه پيامبر(ص) از مكه به منا رفت و آنجا رمي جمره و قرباني كرد وحلاق خواست و سر تراشيده و موها بر اصحاب قسمت كرد. پس بر ناقه قصوي سوار شد و خطبهاي خواند مشتمل بر بيان احكام دين و در پايان گفت اللهم هل بلغت؟ مردم گفتند اللهم نعم، پيغمبر فرمود اللهم اشهد. اخلاص در عمل و يگانگي با جماعت، حرمت ريختن خون مسلمانان و مساوات آنان با يكديگر از رئوس فرمايشات پيامبر (ص) به صحابه بود. روز سوم به مكه برگشت و طواف كرد و سه روز ماند، پس با كاروان حج به سوي مدينه حركت كرد.
در راه بازگشت در اخبار است كه در منزل غديرخم پيامبر(ص) به موجب وحياي كه رسيده بود مردم را جمع كرد و بر منبري از جهاز شتر بالا رفت و علي (ع) را با خود به منبر برد و پس از خطبهاي مشتمل بر وعظ و اخبار از نزديكي وفات خود گفت اني مخلف فيكم ما ان تمسكم به لن تضلوا من بعدي كتابالله و عترتي في اهل بيتي لن يفترقاحتي يردا علي الحوض. پس بازوان علي(ع) را گرفته بلند كرد و با صداي رسا گفت من كنت مولاه فهذا علي مولاه،اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و از منبر فرود آمد و مردم را فرمود دستهدسته بروند و بر علي (ع) به امارت مومنين سلام كنند و چنين كردند. پس در همان منزل آيه نازل شد كه: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا. سپس عدهاي از صحابه كه ناراضي شده بودند در عقبه ارسي به قصد پيغمبر (ص) كمين كرده بود ولي جبرييل پيامبر (ص) را بر مكر آنها آگاه كرد و نتيجه نگرفتند.
ماههاي آخر
پيامبر اكرم(ص) در بازگشت از حجهالوداع از خستگي سفر بيمار شد. در اين هنگام كار اسود عنسي در يمن بالا گرفته بود. اين اسود از اواخر سال پيش يا اوايل اين سال در صنعا در يمن به ادعاي نبوت خروج كرده و عاملان اسلام را پراكنده ساخته بود و از جمله شهر بن باذان ايراني را كه از طرف پيامبر (ص) عامل صنعا بود كشت و زن او را گرفت.
اواخر ماه صفر سال يازدهم هجرت پيامبر (ص) فرمان تجهيز سريه اي (جنگهايي در دوره پيامبر اكرم (ص) اطلاق ميشود كه بدون حضور مستقيم پيامبر (ص) و به فرماندهي يكى از اصحاب بوده است) براي جنگ با روم داد و اسامهبن زيد را كه فرد جواني بود، امير لشكر كرد. دو روز بعد، چهارشنبه، پيامبر (ص) دوباره بيمار شد و تب و سردرد آمد ولي فرداي آن روز كه پنجشنبه بود، از خانه بيرون آمد و به دست خود پرچم را براي اسامه بست و او را به رفتن فرمان داد. پس اسامه از مدينه بيرون آمده در جرف (در يك فرسنگي مدينه) لشكرگاه ساخت.
رحلت رسول (ص)
نوشتهاند كه در شب پيش از بيماري پيامبر (ص) با غلام خود ابومويهبه به بقيع رفت و گفت فرمان رسيده است كه براي اهل بقيع استغفار كنم. پس در ميان قبرها ايستاده گفت«السلام عليكم اهل المقابر، ليهن لكم ما اصبحتم فيه مما اصبح الناس فيه، اقبلت الفتن كقطع الليل المظلم يتبع آخرها اولها، الاخر شر من الولي» و به ابومويهبه گفت «كليد گنجهاي دنيا را خلود در آن براي من آوردند و مرا ميان دنيا و ميان بهشت و لقاي خدا مخير كردند و من بهشت را اختيار كردم» آنگاه براي اهل قبور استغفار كرده و به خانه باز آمد و پس از آن بيمار شد.
در روزهاي اول بيماري، پيامبر (ص) به رسم هميشه در خانههاي همسرانش به نوبت ماند. يك روز در عين شدت بيماري فرمود تا هفت مشك آب از چاههاي مختلف آوردند و بر تنش ريختند تا آنكه گفت بس است. آنگاه به مسجد آمد و بر منبر رفت نخست براي اصحاب استغفار و ترحيم كرد، پس درباره انصار سفارش كرد و خطاب به مهاجران گفت شما زياد شديد ولي انصار بر تعدادشان افزوده نميشود انصار پناهگاه مناند، با نيكانشان نيكي كنيد و بر بدكارانشان ببخشاييد.
پيكر پيامبر (ص) را علي (ع) و عباس و چند تن از نزديكان در خانه غسل دادند و پس بر تختي در همان خانه گذاشتند. بعد از تصميمگيري درباره محل دفن ايشان، علي (ع) و نزديكان بر پيامبر(ص) نماز خواندند و پس مردم دسته دسته ميآمدند و نماز ميخواندند و ميرفتند. در نهايت جنازه مقدس را در شب چهارشنبه در خانه خود پيامبر(ص) در محل بسترش به خاك سپردند.
حجه الوداع
در اواخر ذيالقعده سال دهم هجرت پيامبر (ص) به عزم حج روانه مكه شد و جمعيت زيادي از حاجيان در ركاب او. پيامبر (ص) از زمان هجرت تاكنون حج نكرده بود و سفرهايش به مكه همه صورت عمره داشت و اين نخستين حج پيامبر(ص) پس از هجرت بود و هم آخرين، چه پس از آن به فاصله كمي وفات يافت و بدين جهت اين سفر را حجه الوداع مينامند.
علت به حج نرفتن پيغمبر (ص) شايد آن بوده كه از ديدن مشركين در خانه خدا كراهت داشته و اينك با نزول سوره برائت مشركان ازاله شده بودند و مانع برطرف شده بود. پيامبر (ص) در ذوالحليفه احرام گرفت، پس با قربانيان و حاجيها به راه افتاد. در اين سفر اهل بيت پيامبر همراه او بودند. در چهارم ذيالحجه وارد مكه شد و براي آنكه مشرف به جمعيت باشد همچنان سواره به طواف پرداخت و حجر را عصايي كه به دست داشت استلام ميكرد. پس از طواف قدوم، فرمود كساني كه قرباني براي خود نياوردهاند، عمره كنند.
نظر کاربران
درود بر پیامبر نبی اکرم