غلامحسين كرباسچي دبيركل حزب كارگزاران سازندگي در روزنامه اعتماد نوشت: تحليلهاي متفاوت و زيادي در چند روز گذشته درباره انتخابات امريكا ارايه شده است. در اين تحليلها مباحث متنوعي درباره مسائل اقتصادي، مشكلات جهاني ليبراليسم، بازگشت گرايش به راست در اروپا و امريكا، مخالفت با وضع موجود، شورش عليه طبقه اشراف و... مطرح شد.
غلامحسين كرباسچي دبيركل حزب كارگزاران سازندگي در روزنامه اعتماد نوشت: تحليلهاي متفاوت و زيادي در چند روز گذشته درباره انتخابات امريكا ارايه شده است. در اين تحليلها مباحث متنوعي درباره مسائل اقتصادي، مشكلات جهاني ليبراليسم، بازگشت گرايش به راست در اروپا و امريكا، مخالفت با وضع موجود، شورش عليه طبقه اشراف و... مطرح شد.
اما نكته قابل تامل در انتخابات اخير امريكا اين است كه گرچه در طول اين انتخابات، شعارها و مباحثي بين نامزدهاي اصلي رد و بدل شد كه معمولا در ادوار گذشته انتخابات امريكا مشاهده نشده است اما اينكه اين انتخابات را تحول شگرف يا جنبش بيداري و انقلاب مردم امريكا تلقي كنيم تحليل خطايي است. انتخابات امريكا همواره زير سايه دو قطبي و دوئل دموكراتها و جمهوريخواهان برگزار شده و بر همين اساس هميشه دوگانگي و دو دستگي متبلور در دو حزب امريكا وجود داشته است.
گاهي يك تفاوت خيلي اندك در فرآيند انتخابات باعث انتخاب و تغيير رييسجمهور ايالات متحده شده است. اتفاقات و خطاهاي سياسي ياتبليغاتي و حتي ويژگيهاي شخصيتي كانديداها عواملي هستند كه گاهي با جابهجايي اندكي در آرا نتايج نهايي را تغيير ميدهد. به صورت مشخص توانمنديهاي تبليغاتي و قابليت رسانهاي و نوآوريهاي موثر در جامعه امريكا كه از طرف تيم رسانهاي و مشاورين ترامپ بهكارگرفته شد و حتي نحوه بيان و خطابه او كه برتري چشمگيري بر رقيب داشت را نميتوان ناديده گرفت.
در تمامي ادوار گذشته رقابت انتخاباتي امريكا هميشه يكي از دو حزب اصلي برنده انتخابات بودهاند و اينبار هم چيزي خارج از رقابت دو حزب رخ نداده است. در اين دوره از انتخابات اشتباهات حزب دموكرات و به خصوص كلينتون و مجموعه حاميان ايشان به عنوان يك خطاي استراتژيك و متغير موثر در ثبت چنين اتفاقي بسيار قابل توجه است و نميتوان آن را به تفسيرهاي اجتماعي جامعه امريكا انتقال داد.
توجه كنيم پيروزي ترامپ در سيستم و فرآيند انتخاباتي امريكا با چيزي حدود ٢٠٠ هزار راي بيشتر از كلينتون در چند ايالت تاثيرگذار اتفاق افتاده است. به طور مثال در ايالت ميشيگان ترامپ با اختلاف كمتر از ١٥ هزار راي برنده آراي الكترال شد و در ويسكانسين كه پيروزي در آن در مجموع آرا بسيار تعيينكننده بود چيزي حدود ٢٧ هزار بالاتر از كلينتون راي آورد. در واقع، مجموع تفاوت آراي كلينتون و ترامپ در ايالتهاي ميشيگان، ويسكانسين، فلوريدا و پنسيلوانيا حدود ٢٠٠ هزار راي بوده است كه عامل تعيينكننده برتري كارتهاي الكترال ترامپ است. اين راي نسبت به كل آرا، عدد چشمگيري نيست اما سيستم انتخاباتي امريكا به گونهاي است كه اين سهم به ظاهر كوچك رييسجمهور را تغيير ميدهد.
در انتخابات مقدماتي هم يادمان هست كه خانم كلينتون در اين چهار ايالت با مشكل روبهرو بود و نتوانست در هر ٤ ايالت بين دموكراتها هم آراي بيشتري نسبت به سندرز كسب كند. بر اين اساس وقتي معلوم بود كه در اين ٤ ايالت گرايشي به هيلاري كلينتون وجود ندارد دموكراتها بايد سندرز را به ميدان ميآوردند. اگر سندرز آمده بود دموكراتها در اين ٤ ايالت رقابت را از جمهوريخواهان ميبردند و سرنوشت انتخابات تغيير ميكرد. جالب اينكه مجموع آراي باطله بيش ازاين تفاوت آراي سرنوشتساز است و اين ميتواند ناشي از راي ندادن بخشي از طرفداران حزب دموكرات به كلينتون در اين ايالتها باشد به اضافه اين واقعيت كه ميزان شركت دراين انتخابات بهدلايل مختلف و از جمله نبودن هيچ چهره كاريزماتيكي خيلي كمتر از سالهاي ٢٠٠٨و ٢٠١٢ بوده است.
با همين تحليل است كه آنچه اين روزها درتشبيه شرايط انتخابات اخير امريكا به انتخابات سال ٨٤ ايران گفته ميشود معقول به نظر ميرسد. در آن انتخابات هم اشتباه سياسيون درآوردن چند كانديدا مقابل احمدينژاد عامل شكست مجموعهاي شد كه جمع آرايشان بسيار بيشتر از كانديداي برنده بود و اگر همه متحد مثلا از آقاي كروبي حمايت كرده بودند در همان مرحله اول شايد سرنوشت ديگري رقم ميخورد و حوادث بعدي و سال ٨٨ هم به وجود نميآمد. به نظر ميآيد چنين اشتباهي يا به خطا انداختني در انتخابات امريكا هم رخ داده. به هر حال آنچه در انتخابات امريكا رخ داده تحول شگرفي نبوده و نميتوان آن را تعبير به بيداري ملي يا نوعي انقلاب در امريكا دانست.
از جنبه ديگر به نظر ميرسد سهم اشتباه فاحش حزب دموكرات در نتيجه انتخابات بيش از سهم ديگر عوامل از جمله آنچه به آن ساختارشكني مردم امريكا گفته ميشود اختصاص دارد. اين يا اشتباهي در محاسبه از سوي دموكراتها بوده يا از طرف محافل سياسي رقيب به خطا افتادند.
در دو قطبي موجود انتخابات امريكا آرا فاصله زيادي با هم نداشته. راي مردمي براي خانم كلينتون است اما ترامپ بر اساس آراي الكترال برنده ميشود. به راحتي ميشد با انتخاب سندرز به عنوان نماينده دموكراتها جلوي پيروزي ترامپ را بگيرند. در اين صورت تمام اين تحليلهايي كه امروز دالبر شورش امريكاييها عليه ساختار موجود و بيداري ملي است را شاهد نميبوديم. اگر كلينتون ميپذيرفت كه سندرز كانديدا شود و دموكراتها تن به اين ميدادند و اعمال نفوذ نميكردند چه بسا امروز تحليلهايي متفاوت را مشاهده ميكرديم.
اما اين انتخابات براي ما از يك جنبه ديگر هم اهميت دارد و آن هم اثرات آن بر موقعيت جهاني ايران است. طبيعي است كه حضور دموكراتها در قدرت براي ايران كمضررتر بود و نگاهي به افرادي كه در كابينه ترامپ قرار خواهند گرفت نشان از تفاوتي شگرف با دولت اوباما دارد. ممكن است در ايران هم همان طور كه در اين روزها ديدهايم برخي نسبت به اين اتفاق خوشحال شده باشند. اما اگر با توجه به ديپلماسي موفق دولت تدبير و اميد و وزارت امور خارجه بتوانيم به دنيا ثابت كنيم ديپلماسي تعقل و صلح و مذاكره ميتواند در برابر خشونت و جنگ و آشفتگي كارآمدي بيشتري داشته باشد اين ما هستيم كه در دنيا برندهايم.
سياست بينالملل تماما توسط امريكا تعيين نميشود. درست است كه امريكا تاثير قابل توجهي در معادلات جهاني دارد اما اگر در برابر ديپلماسي معقولي قرار گيرد به هر حال كشورهاي ديگر هم مواضع خود را خواهند داشت. بين ديپلماسي معقولانه يك كشور و ديپلماسي خشونت زا و تنش آفرين يك دولت ديگر حتما تفاوت وجود دارد و ديگر كشورها اين تفاوت را درك ميكنند و بر اساس آن تصميم ميگيرند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر