پایان ۷۰ روز سکوت درقتل پسربچه کلاردشتی
سرانجام پس از گذشت نزدیک به ۷۰ روز از ماجرای قتل پسرکوچولویی به نام «بردیا» دریکی ازمحلههای کلاردشت در مازندران، پرستار خانگی این خانواده لب به اعتراف گشود وجزئیات جنایت هولناکاش را فاش کرد.
این زن که از نخستین ساعات بعد از ناپدید شدن پسر ۵ ساله صاحبکارش مورد ظن پلیس قرار گرفته بود، روز بعد- ۱۰ تیر ۹۵ -وهمزمان با کشف جسد پسر بچه بازداشت شد.
زن جوان در حالی منکر هر گونه اطلاع از ماجرای قتل بردیا شده بود که تمامی شواهد بر ارتکاب جنایت توسط وی حکایت میکرد.روسری این زن نیز در حالی کنار جسد قربانی حادثه پیدا شده بود که پزشکان قانونی هم از قتل با استفاده از روسری خبردادند.
پلیس جنایی کلاردشت که به همراه مأموران آگاهی استان اقدام های گستردهای را برای کشف راز این جنایت آغاز کردهاند سرانجام شواهدی بهدست آوردند که آنان را به این زن رساند چراکه شاهدانی دیده بودند شب حادثه، این زن در حالی که بسته سیاهی دردست داشته نیمه شب به طرف رودخانه رفته بود. اما با وجود تمام دلایل او باز هم منکر هر گونه جنایتی بود.
حتی پدر بردیا نیز در تحقیقات به پلیس جنایی گفت: خدمتکار خانهاش را نیمه شب دیده که بستهای زیر چادرش مخفی کرده و به طرف رودخانه رفته است.حتی وقتی از او درباره بسته پرسیده بود مدعی شده که زبالهها را به طرف رودخانه میبرد.
در چنین شرایطی بود که بازپرس جنایی پرونده و مأموران آگاهی همسو با تحقیقات نامحسوس، حوصله به خرج دادند تا متهم در تنهایی سلول به جنایتی که انجام داده بود فکر کند شاید قفل زبانش گشوده شود.
سرانجام صبح چهارشنبه ۱۷ شهریور، زن جوان به زندانبانان اعلام کرد میخواهد اعتراف کند.
با اعلام این ماجرا به بازپرس پرونده، متهم به دادسرا فراخوانده شد و بازجوییهای تخصصی از او در دستور کار قرار گرفت.زن جوان که به نظر میرسید با یادآوری اتفاقات رخ داده مضطرب و نگران است با اعتراف به جنایت، جزئیات قتل بردیا را فاش کرد.
گفتوگو با عامل جنایت
چطور شد بعد از این مدت طولانی تصمیم گرفتی اعتراف کنی؟
خواب عجیبی دیدم. دیگر اینکه عذاب وجدان بشدت آزارم میداد. همیشه به یاد لحظهای که این حادثه اتفاق افتاد بودم.در خواب، بردیا با من صحبت کرد. خواست همه چیز را اعتراف کنم. قول دادم که این کار را میکنم. صبح که از خواب بیدار شدم برای اینکه روح او در آرامش باشد موضوع را با زندانبان در میان گذاشتم.
ازدواج کرده ای؟
بله.
بچه داری؟
بله یک پسر تقریباً همسن بردیا دارم.
چرا تصمیم به قتل گرفتی؟
روز حادثه شیطنتهای کودکانه و سرو صدای بردیا حسابی اعصابم را به هم ریخته بود ، متأسفانه نتوانستم بر اعصابم مسلط شوم و به دنبال کودک که در حال فراربود دویدم.
از روز حادثه بگو؟
فکر میکنم ساعت حدود 2و30 دقیقه بعد از ظهر بود که این اتفاق افتاد. او داخل حمام دوید و من هم دنبالش رفتم. وقتی دید راهی برای فرار ندارد فریاد زد و به گریه افتاد. من که بشدت عصبانی بودم او را هل دادم. گریه او شدیدتر شد. دستم را جلوی دهانش گرفتم تا کسی صدای او را نشنود.ضمن اینکه لباس هایم خون آلود شده بود.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
چند لحظه بعد بدنش شل شد و روی زمین افتاد. خیلی ترسیدم. چند بار او را صدا کردم اما مرده بود. کسی در آن حوالی نبود. بسرعت جسد را لای پارچهای پیچیده و درفرصتی مناسب آن را به داخل رودخانه انداختم.
پسرت هم بود؟
نه.
کسی متوجه اتفاق نشد؟
چون لباس هایم خونی شده بود بعد از بازگشت به خانه آنها را درآورده و به حمام رفتم. لباس ها را داخل کیسهای سیاه رنگ گذاشتم و نیمه شب آن را نیز به داخل رودخانه انداختم تا اثری باقی نماند.در آن لحظه کسی نبود اما شب که میخواستم لباس هایم را ببرم داخل رودخانه بیندازم پدر بردیا مرا دید ودرباره کیسه پرسید. من هم گفتم زباله است.
خانه شما کجاست؟
من در همان خانه پدربردیا زندگی میکردم.البته دو خانه در یک حیاط قرار داشت. در یکی از آنها صاحبخانه زندگی میکرد و در دیگری من و پسرم.
در ماجرای قتل فرد دیگری هم دست داشت؟
نه من خودم تنها بودم.
شوهرت آن روز کجا بود؟
او خارج از مازندران بود.
شما بومی منطقه هستید؟
نه ما از ساکنان استان گیلان و اهل رشت هستیم. شوهرم گاهی برای کار به کلاردشت میآمد. در جریان همین رفت و آمدها بود که متوجه شد این خانواده برای نگهداری از مادر پیرشان دنبال خدمتکار هستند. من وقتی متوجه شدم ،پذیرفتم و این گونه شد که به کلاردشت آمدیم.
چند سال بود که در خانه این خانواده کار میکردید؟
حدود سه سال.
چرا به همین راحتی پسربچه بیگناه را کشتی؟ضمن اینکه خودت هم پسربچهای هم سن وسال او داشتی؟
باورکنید دچار جنون شده بودم. شاید در شرایط عادی هرگز این کار را نمیکردم.
بنا بر این گزارش به دستورقاضی حسینی دادستان عمومی و انقلاب کلاردشت و پس ازاعترافهای عامل جنایت، قرار است بازسازی صحنه قتل با حضور مأموران آگاهی انجام شود. متهم نیز تا انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار مأموران قرار گرفت.
نظر کاربران
این حیوان اشغال اعدام کنید
پاسخ ها
داداش حیف است اسم حیوان بگذاریم روی این بیرحم روانی ، بخدا حیوان درنده هم به این بیرحمی نیست حداقل با دوست خودش چنین کاری نمیکنه خدا لعنتش کنه ...
خدالعنتت کنه اینجور زن ... اعدام هم واسش کمه
وای چه وحشتناک..اون که گفت فقط دنبالش کرده اونم چجوری لباسهاش خونی شده بوده!!
بايد مطمئن شد که اعتراف اين زن نگون بخت در خصوص قتل اين طفل معصوم، زير فشار نبوده باشد!... پيشنهاد مي شود حال که اين همه تقاضا و عرضه براي "شغل خدمتکاري در خانه" در کشور وجود دارد و اين همه بيکار هم در کشور وجود دارد ،مراکز دولتي و معتبر به داوطلبان اين شغل با بررسي صلاحيت آنها، آموزش لازم و گواهي مربوط دهند و از طريق ادارت کاريابي به خانواده متقاضي اين خدمات معرفي شوند. ضمنا اين خدمات وفعاليت ها از سوي دولت نيز مورد حمايت جدي قرار گيرد مثلا مشمول بخشيدگي و يا تخفيفات مالياتي و بيمه تامين اجتماعي واقع شوند.
وای خدا چقدر وحشتناک یه بچه
آخه چطوری میشه که یه آدم همچین کاری انجام میده
پناه برخدا
خیلی چیزا تو دنیا درحال انقراضه یکیش وجدان و انسانیته!!!!
بچه ها واقعا موجودات معصومی هستند چطور این زنیکه بیرحم روانی تونسته یه بچه 5 ساله رو اینطور بکشه خدا لعنتت کنه ...
ب راحتی ادم میکشن بعد میگن دچار جنون شدیم
ای زن بی وجدان
تف تو حیای نداشته ات
اگر کسی با بچه ضعیف تو همچین کاری میکرد تو اون رو چه خطاب میکردی؟؟حیوااان؟؟آشغااال؟؟نجاست؟؟؟
حیف حیوان......عیب برای حیوان که تورو به این نام بنامند....
دی شیخ با چراغ گرد شهر میگشت که دیو ودد ملولم وانسانم آرزوست!!!!
یا خداااااااااا
چه دلی داشت تازه سه سال. هم پیششون بود اخه تو که اعصابشو نداشتی چرا این شغلو قبول کردی؟ بچه ها هر چه قدر هم شیطون باشه ولی دلنشینه تازه اونم بچه پنج ساله حالا چطور پدر ومادرش از غیبت بچه اش زود متوجه نشدن؟ شوهر زنه هم چه نامرد بوده زنشهث تو کلاردشت ول کرده خودش تو گیلان زندگی میکته
سراسر اين گزارش پر از تناقض گوئيه اولا خون روي لباس زن؟ثانيا حمل جسد كودك در روز و انداختن تو رودخانه/ ثالثا متوجه نشدن پدر ومادر بچه تا انتهاي شب از مفقود شدن فرزندشان/رابعا حمل پلاستيك لباسهاي زن در شب هنگام در معرض ديد پدر مقتول همه در يك حالت بي منطقي بيان شده است ، لطفا بيشتر از اين با شعور مردم بازي نكنند
خدایا همه ما را عاقبت به خیر فرما.
خدا لعنت کند پرستار کودک را این بی وجدان باید مجازات شود . مراکز معتبر و دولتی با بررسی بیشتر صلاحیت پرستار آنها را تایید کند . و اشتباه مادر و بعد پدر که فرزندشان که نیاز به عاطفه مادری دارد از صبح تا شب کنار پرستار کودک تنها می گذارند. خداوند به پدر و مادر این کودک صبر و آرامش دهد
زمانی که یکی از افراد بشر مرتکب عملی بدون فکر و ناگهانی میشود در آنصورت به او میتوان گفت مثل حیوان رفتار میکنی اما فردی که در شرایط معمولی و طبیعی رفتاری جنایتکارانه انجام میدهد، این واژه جایگاهی ندارد. و در چنین شرایطی مقام حیوان از آن فرد بالاتر قرار میگیرد. متاسفانه انسان میتوان "کالانعام بل هم اضل" یعنی از حیوان گمراهتر شود.