۱۰ میلیون بیسواد و رفتگرهای فوق لیسانس
در خبرها آمده بود که یکی از پیمانکاران خدمات شهری شهرداری خرم آباد، اخیراً نسبت به استخدام ۱۵۰ نفر از اهالی این شهر برای فعالیت در عرصه خدمات شهری و رفت و روب، اقدام کرده است که از این بین، ۲۳ نفر، فارغ التحصیلان مقاطع لیسانس و فوق لیسانس میباشند!
برترین ها: در خبرها آمده بود که یکی از پیمانکاران خدمات شهری شهرداری خرم آباد، اخیراً نسبت به استخدام 150 نفر از اهالی این شهر برای فعالیت در عرصه خدمات شهری و رفت و روب، اقدام کرده است که از این بین، 23 نفر، فارغ التحصیلان مقاطع لیسانس و فوق لیسانس میباشند!
به گزارش برترین ها ؛ این که در یک کشور، رفتگرها، عالیترین مدارج دانشگاهی را در رشتههای فنی و مهندسی و حتی علوم انسانی مانند فلسفه، اقتصاد و مدیریت، طی کرده و سپس به این کار شریف و پر زحمت، روی بیاورند، خیلی خوب است. حق شهروندان هست که تحصیلات عالیه داشته باشند و حق آن ها هست، که هر کار شریف و قانونی که علاقمند هستند، انجام دهند. نه شرع و نه قانون، شهروندان را از کار قانونی و شرافتمندانه منع نکرده است.
این که شما رفتگرهایی را ملاحظه کنید که هر روز صبح بتوانند به زبان انگلیسی یا فرانسه با شما صحبت کنند و اگر مثلاً در فلان درس ریاضی یا فیزیک، سوالی هم برای شما مطرح شده است، از آن ها بپرسید و به درستی پاسخ دهند، یک اتفاق خوب را در جامعه نوید میدهد. پیام این که، رفتگرها هم، میتوانند درس بخوانند و باسواد بشوند و رشد کنند و با گوشیهای هوشمند، به فالو بازی و لایک بازی مشغول شوند و اینترنتی خرید کنند. همه اینها خوب است. جامعه آرمانی، جامعه ای هست که همه در آن با سواد باشند و از حق رفاه و تحصیل و بهداشت برخوردار باشند. امیدواریم، همه رفتگرهای عزیز و زحمتکش در سراسر ایران، تحصیلات خوب داشته باشند و از سطح درامد شرافتمندانه ای نیز، بهره ببرند.
با این وجود، این پرسش مطرح میشود که آیا، فقط رفتگرها در ایران، به مدارج بالای تحصیلی رسیدهاند و این موضوع، مختص قشر زحمتکش رفتگرها هست؟ با کمی واکاوی اخبار و رویدادهای چند ساله اخیر، در خواهیم یافت که شمار افرادی که با دارا بودن مدارج لیسانس، فوق لیسانس و بعضاً دکترا، به سمت دست فروشی، جوراب فروشی در ایستگاههای مترو، ترقه فروشی در میادین شهر، خرید و فروش سی دیهای مجاز و غیر مجاز و امثالهم اقدام میکنند، در حال افزایش است. گزارش بوشهر نیوز درباره دست فروشی که کارشناسی ارشد دارد، جالب توجه است.
فوق لیسانسی که حاضر است، سرایدار معمولی یک ساختمان چند طبقه باشد و صبح تا شب، مانند یک نگهبان بی سواد، وقت خود را سپری کند نیز، بخشی از حکایت است. حکایتی که هر روز در بالا و پاییان شهر، به چنین آگهیهایی ریز و درشتی برخوررد میکنیم و شاید بی تفاوت از کنار آن، عبور کنیم.
اصلاً تعجب نکنید که اگر زمانی برای خرید ترقه و پرنده و چرنده، به مولوی و پشت شهرداری و پاتوقهای این چنینی سطح شهر تهران مراجعه کردید، با فروشندگانی که فارغ التحصیل لیسانس و فوق لیسانس فلان رشته از فلان دانشگاه معتبر یا درجه دوم کشور هستند، مواجه شوید. همه جور فارغ التحصیلی پیدا خواهید کرد. یکی از آن ها، ترقه فروش فعال چهاره راه مولوی است که با مدرک فوق لیسانس، ترقه فروشی میکند و درآمد دارد.
قضیه فقط به ترقه فروشی و سرایداری و جوراب فروشی فوق لیسانسهای عزیز، ختم نمیشود. فروش کفی کفش و مقاله نیز، به بخشی از فعالیتهای فارغ التحصیلان ارشد تبدیل شده است!
آذر 1393 بود که مسعود پزشکیان، وزیر اسبق بهداشت و درمان و نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی، از بیکاری جوانان و بی عدالتی در توزیع عادلانه ثروت و امکانات و فرصتها در جامعه برای قشر تحصیل کرده و جوان کشور به دشت انتقاد کرد و آن را عامل ولگردی جوانان فوق لیسانس و دکترا، در خیابانها دانست. موردی که به نظر میرسد، بر اساس آن چه در بالا به آن اشاره کردیم، خیلی دور از انتظار نیست!
ما در کشوری 75 میلیون نفری زندگی میکنیم که از نظر منابع انرژی و ظرفیتهای اقلیمی، یکی از بکرترین مناطق روی کره زمین است. ظرفیت عظیم بیابانهای ایران برای استحصال نیروی برق از انرژی خورشیدی و هزاران فرصتی که در این حوزه وجود دارد، در کنار توانمندیهای بخش گردشگری، میتواند ایران را به کشوری پیش رو در جهان با کمترین سطح بیکاری جوانان، تبدیل کند. میلیون هافارغ التحصیل دانشگاه و میلیونها دانش آموز و دانشجو و طلبهای که در هر سال در کشور، تحصیل میکنند و د رحال تحصیل هستند، یک فرصت فوق العاده برای حال و آینده جمهوری اسلامی ایران است که باید توان افزایی شود و فرصت آفرینیهای ممتازی برای آن، ترسیم گردد. سویس یا بلژیک نیست که جمعیت کم و اقلیم کوچک، فاکتور محدودیت آفرینی برای ملت شود. اینجا ایران است و پتانسیل فرصتهای بکر و ناب، در سراسر سرزمین بزرگ پارس، گسترانده شده است. فرصتهایی که باید بازشناسی و برنامه ریزی شود و برای کاهش محدودیت ها و مشکلات، حرکتی جهادی در دستور کار مسئولان قرار بگیرد.
اکنون که در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم و عصر کارآفرینی دیجیتالی و کسب و کارهای تلفیقی فضایی و گوشیهای هوشمند و امثالهم هست و شمار زیادی از قشر جوان کشور، با سواد و موفق به اخذ درجه فوق لیسانس هستند، با اجازه باید عرض کنیم که اوضاع خیلی جالب نیست!
در جامعه ای که امروزه، برخی از فارغ التحصیلان کارشناسی ارشدش، به صورت رسمی و غیر رسمی، به رفتگری و ترقه فروشی و دست فروشی در ایستگاههای مترو و سطح شهر مشغول هستند و بیکاری فزاینده است، قریب به 10 میلیون نفر در ایران، سواد خواندن و نوشتن ندارند! یعنی از هر 7 ایرانی، یک نفر در بی سوادی مطلق به سر میبرد. یعنی حتی نمی تواند اسم خود را بنویسد.
رییس سازمان نهضت سوادآموزی کشور، سال گذشته اعلام کرد که از کل جمعیت بیش از 75 میلیون نفری ایران، 9 میلیون و 700 هزار نفر از افراد بالای شش سال بی سواد هستند و 11 میلیون تن نیز در آخرین آمار مرکز آمار ایران (سال 1390)، کم سواد (در حد دوره ابتدائی) میباشند.
هم چنین، از این 10 میلیون بی سواد، قریب به 236 هزار نفر کودک هستند که بین 6 تا 9 سال سن دارند و فرصت مدرسه رفتن برای آنها به هر دلیلی، فراهم نشده است.
این 8 خبری که به صورت مصور و مستند در بالا به آن اشاره کردیم، بخشی از واقعیت جامعه پیش روی ما را ترسیم میکند. سؤال این جاست که چرا باید در کشوری که 10 میلیون بی سواد مطلق دارد و در رتبه یکصد و بیستم کشورهای با سواد جهان قرار دارد، فارغ التحصیلان کارشناسی و کارشناسی ارشدش که حاصل بیش از 20 تا 25 سال تحصیل و تحقیق مستمر هستند، به کارهایی مانند رفتگری در خیابانها، دست فروشی و ترقه فروشی و گل فروشی سر چهار راههای پایتخت، روی بیاورند؟
برای فارغ التحصیل شدن یک دانشجو، چقدر دولت و ملت هزینه میکنند تا کارشناس یا کارشناس ارشد فلان رشته تخصصی علمی، پرورش یافته و به بدنه علمی و صنعتی و خدماتی واقعی کشور راه یابد؟ آیا مگر غیر از این است که چه محصلان رایگان و چه محصلان غیر رایگان مراکز علمی کشور، با یارانههای دولتی که از جیب بیت المال پرداخت میشود، تحصیل میکنند؟ این آب و برق و استاد و دانشگاه و کتاب و کاغذ و حمل و نقل و خدمات، که بخش عظیمی از آن، سرمایه مملکت هستند، باید خروجیان، به سمت و سوی سرایداری و رفتگری و ترقه فروشی رهنمون شود؟
واقعاً مشکل کجاست که ما، فوق لیسانس بیکار داریم، اما لشکر ده میلیونی بی سوادها هم داریم!؟ آیا از توان یک فوق لیسانس یا کارشناس، خارج است که یک یا n نفر از جامعه بی سوادهای کشور را در فلان شهر و روستا، حداقل تا کلاس پنجم ابتدایی، با سواد کند؟ آیا چنین توانایی ندارد؟ یا دولت فکر میکند، کسرشان فارغ التحصیل کارشناسی ارشد زبان فرانسوی باشد که به یک کودک بی سواد، خواندن و نوشتن یاد بدهد و او را برای همه عمر، از جهالت خارج کند؟
به نظر میرسد، در موضوع بیکاری، اشتغال، بی سوادی و معضلاتی که د راین سطح در جامعه میبینیم، مشکل اصلی، به عدم برنامه ریزی و مدیریت منابع در چارچوب استراتژیهای کلان ملی باز میگردد. آیا واقعاً در کشوری که 10 میلیون بی سواد دارد و بعضاً دولت از پ هزینه های آن برای با سواد کردن و استفاده از نیروهای زبده جهت آموزش آن ها در شرایط استاندارد بر نمیآید و فوق لیسانسه هایش، رفتگری و ترقه فروشی میکنند بعضاً، پرداخت حقوق میلیون دلاری به فلان سرمربیهای تیمهای ملی ورزش کشور، در این شرایط پولی و مدیریتی و تحریم، کار عقلانی است؟ با روح اقتصاد مقاومتی، همخوانی دارد؟ حمایت از بیت المال است؟
امیدواریم، این 23 فوق لیسانس رفتگر خرم آبادی، تلنگری به مسئولان امر باشد که تا اوضاع بدتر نشده است، برای ساماندهی بازار اشتغال و هدایت بهتر نیروی کار باسواد ایران، به سمت بازارهای مطلوب و ارزش آفرین، و حامی اشتغال و علم و سواد در ایران، اقدام جهادی بکنند. ت
تجربه نشان داده است، هر وقت، مسئولان به فکر کار جهادی بودند، حرکت موفقی صورت گرفت و دستاوردهای خوبی حاصل شد. عملیات والفجر 8 را فراموش نکردیم. حمله به پایگاه اچ 3، در خاک عراق توسط نیروی هوایی قهرمان ارتش را فراموش نکردیم... با دست خالی، غنی سازی اورانیوم بالای 20 درصد تولید کردن را فراموش نکردیم... ساخت موشک هدایت شونده نقطه زن را برای کشوری که 30 سال پیش، آر پی جی هفت هم نمیتوانست تولید کند، فراموش نکردیم...
اینها فراموش نشده است. همه اینها، نشان دهنده عزم و توان ایرانیان دارد. برای ریشه کن کردی بی سوادی هم، عزم ملی و حرکت جهادی نیاز است. همه را باید به صحنه آورد.
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار... .
نظر کاربران
مگه میشه مگه داریم
پاسخ ها
اره عزیزم
خوب هم میشه بابایی
و ايضا مسئوليني كه با رشوه و پارتي ورانت با انكه بي سوادند ولي داراي مدارك عليه هستن اين به اون در
واقعاکه بایدبحال تحصیلکرده هامون گریست
این شرایط برای یک کشور فاجعه است!!
واقعاً تأسف باره
بنده بعد از٢٢ سال درس خوندن به سر كار رفتم و بعد از گرفتن اولين حقوق (٣٠٠هزار تومان) استعفا دادم و هم اكنون به عنوان خدمتكار با حقوق يك ميليون تومان مشغول به كار هستم. با تشكر از مسئولين.