بالاخره داد کلنل هم درآمد
من از دل کویر ایران، سلسله جبال پدید آوردهام. دلِ کوه میتواند معدن جواهر باشد. آن را میشود کشف کرد، اما نمیتوان خرابش کرد.(محمود دولت آبادی)
در ادامه یادداشت پوریا سوری میخوانید: ۱- در نمایشگاه مطبوعات کسی از من پرسید، این روزها زمزمه استیضاح وزیر فرهنگ و ارشاد در مجلس قوی تر شده است، به نظرت زمینه این استیضاح فراهم می شود یا نه؟ در پاسخ از او پرسیدم واقعا چرا باید وزیر را استیضاح کنند؟ و ادامه دادم وزیر فرهنگ هنوز کاری نکرده است که درخور استیضاح باشد. و خود او را به شهادت گرفتم که وزیر ارشاد دولت حسن روحانی هنوز نتوانسته کار ساده ای چون رفع توقیف کتاب ارزشمند و تحسین شده محمود دولت آبادی «زوال کلنل» را انجام دهد و یا به عبارت دیگر کماکان در ادامه توقیف کتاب دولت آبادی موفق است و این همان کاری است که وزیران فرهنگ احمدی نژادی هم در آن موفق بودند و مجلس هم برایشان کف و سوت می زد!
پس چه دلیلی دارد که او را استیضاح کنند. و باز گفتم مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم، حداقل در زمینه رفتار با اهل ادبیات از هیچکدام از خط قرمزهای مجلسیان طرفدار محمود احمدی نژاد عبور نکرده است.
و باز پرسیدم اصلا از کجا معلوم وزیرِ بعد از علی جنتی، تا این میزان با مجلس هماهنگ باشد و حصر کلنل و ده ها اثر ارزشمند دیگر را نشکند و رونق را آنچنان که شایسته این مرزو بوم است به فرهنگ ایران بازنگرداند و در آخر هم به او قوت قلب دادم که خیالت راحت! سروصدای این چند نفری که استیضاح استیضاح می کنند، مانور کوری بیش نیست و فقط دارند ادای به وظیفه شان عمل کردن را در می آورند. و باز تاکید کردم که بگذار علی جنتی همچون وزیر شایسته علوم دولت یازدهم دکتر فرجی دانا، کاری درخور وزارت فرهنگ و خدمت به مردم بکند و «لیست بورسیه های غیرقانونی فرهنگ و هنر در دولت احمدی نژاد» را منتشر کند! آن وقت شاید چون فرجی دانا به مقام درخور و ارجمند وزیر استیضاح شده نائل شود.
۲- مانده است که در خاک خودش زندگی کند، در حصار تهدیدها و بی محلی ها، در روزگار موشک باران صدام و در هیاهوی انقلاب و دهه ۶۰. در فشار کمرشکن زندگی، آنهم بدون حق کار، بدون بازنشستگی و البته بدون بیمه نشر آثار. مانده است چرا که چون سلفش احمد شاملو ؛ چراغش در این خانه می سوزد.
از محمود دولت آبادی سخن می گویم، هم او که به صبوری شهره است، شاید اگر هرکس دیگری جای دولت آبادی بود، این همه سال نه تنها دوام نمی آورد بلکه به قول خودش تا به امروز ده ها بار پاریس نشین شده بود و در کافه های آن دیار نشسته بود و سیگار دود می کرد و فحش می داد... اما کسانی که دولت آبادی را می شناسند، می دانند که این منش او نیست، او به صبوری شهره است، او داغ کم ندیده است؛ داغ کتاب های به مسلخ رفته اش را، داغ رفقای جوانمرگ شده اش را و... البته داغ «کلنلِ» پیری، که این روزها در وطن جایی ندارد؛ از امریکا و اروپا، از شرق و غرب تا همین افغانستان جنگ زده در به در است و کیست نداند که تقدیر دربه دران، پریشانی است و لابد پریشان خاطران رفتند از یاد... .
۳- چندین سال است که صبوری می کند و دم نمی زند! همین رفتار متمدنانه او صدای خیلی ها را هم درآورده که چرا اینهمه مماشات می کنی مرد! تو که صدای غرورآفرینت رساست و گوش فلک را پُر می کند، پس چرا صبوری می کنی مقابل ظلمی که بر تو می رود... و البته بسیار از این دست دور از آتش بودن ها و سخن راندن ها... اما این روزها گویا صبر محمود دولت آبادی هم به سر آمده است و نجوایش جامه فریاد به تن کرده و بی هنگام در هنگامه ای که از قضا معاون فرهنگی وزیر ارشاد هم حضور داشته درآمده است که:
«چرا جلو یک کتاب جعلی را نمیتوانید بگیرید و نمیگیرید. کتاب و اسم من را جعل کردهاند. اسم ناشر معلوم است. ضابط ارشاد در محل کار این ناشر، کتاب را ضبط کرده است ولی چرا این کتاب جعلی در شهرستانها به اسم من به فروش میرسد و کسی نیست که جلو آن را بگیرد؟ پس ارشاد چه قیمومیتی دارد؟ کار وزارت ارشاد این نیست که بگوید کتاب من اشکال ساختاری دارد. البته این اشکال ساختاری نیست؛ شاهکاری ساختاری است... این روزها از مشهد به من خبر دادهاند که این کتاب (زوال کلنل) در افغانستان چاپ شده و به مشهد آمده است و دیگری میگوید این کتاب به شیراز رسیده است... این کتاب اعتبار ملی ماست. آثار ادبی اعتبار ملی ماست. من از شما (وزارت فرهنگ) انتظار دارم جلو نقض حقوق معنوی مرا بگیرید. این دیگر آبروی معنوی من است نه مادی. دسیسهای است که میخواهد مرا خراب کند، اما کوه را نمیتوان خراب کرد...»
اینها را گفته و بیش از اینها را ناگفته و... از آن هنگامه بیرون زده، آنهم در عصر پاییزی روزی که گویا صبر محمود دولت آبادی هم تمام شده است.
ارسال نظر