آتشنشان فداکار جان یک دختر ۱۲ ساله را نجات داد
«در خارج از ساعت کاری در حال قدم زدن با همسرم بودم که در بیسیم شنیدم دختری در حال غرق شدن در رودخانه است. دیگر نفهمیدم چه شد که خودم را به آنجا رساندم و دختر را از مرگ نجات دادم.»
همشهری آنلاین: این اظهارات عبدالله علیدادی، آتشنشان فداکاری است که چند روز قبل به طرز شگفتانگیزی جان دختری را از مرگ حتمی نجات داد.
چطور از حادثهای که برای دختر نوجوان اتفاق افتاده بود باخبر شدید؟
من رئیس ایستگاه آتشنشانی شماره ۵اصفهان هستم. چند روز قبل در زمان خارج از شیفت همراه با همسرم در حال قدم زن در حاشیه زایندهرود و حوالی پل خواجو بودیم. با اینکه این زمان خارج از ساعت کاریام بود اما بیسیم همراهم بود و از طریق بیسیم شنیدم فردی در حوالی پلخواجو داخل رودخانه افتاده و در حال غرق شدن است. هرچند نیروهای عملیاتی همان موقع اعزام شدند اما تا رسیدن آنها به محل حادثه ممکن بود دختر نوجوان جانش را از دست بدهد. به همین دلیل من به سمت محل حادثه دویدم.
چقدر طول کشید تا خودتان را به محل حادثه رساندید؟
بین ۳۰ثانیه تا یک دقیقه. زمانی که من رسیدم دختر ۱۲سالهای را دیدم که داخل رودخانه افتاده و جریان آب او را حدود ۲۰متر با خود برده بود. همزمان ۲نفر از شهروندان برای نجات دختر نوجوان وارد رودخانه شده بودند اما نمیتوانستند او را از آب بیرون بکشند تا اینکه من وارد شدم و به لطف خدا، ابتدا دختر نوجوان و سپس ۲نفر دیگر را از رودخانه خارج کردم.
همانطور که گفتید این حادثه خارج از ساعت کاریتان اتفاق افتاد. چرا با وجود اینکه وظیفه کاریتان نبود دست به چنین اقدامی زدید؟
درست است که وظیفه کاریام نبود اما وظیفه انسانیام بود. تا همکارانم میخواستند به محل حادثه برسند معلوم نبود چه اتفاقی میافتد و ممکن بود دختر نوجوان جانش را از دست بدهد. به همین دلیل من تلاش کردم او را نجات دهم و از کارم راضیام و خدا را شکر میکنم که فرشته نجات او شدم.
چند سال سابقه کار دارید و در این سالها جان چند نفر را از مرگ نجات دادهاید؟
در بیستمین سال خدمت در آتشنشانی هستم. نمیدانم در این ۲۰سال در عملیاتهای مختلف جان چند نفر را نجات دادهام اما هرچه بوده از لطف خداست. خدا را شکر میکنم که این توانایی را به من داد که بتوانم جان انسانهای زیادی را نجات دهم.
اگر ممکن است مورد به یادماندنی دیگری از نجات دادن افراد حادثهدیده را بیان کنید.
یادم میآید که چند سال قبل اعلام کردند که دختر ۱۶سالهای بالای کوه صفه رفته و میخواهد خودکشی کند. من همینطور که در بیسیم این خبر را شنیدم به سمت آنجا حرکت کردم. در راه تصمیم گرفتم لباسم را عوض کنم و برای اینکه دختر تحریک نشود و تصمیم اشتباهی نگیرد لباس آتشنشانی به تن نداشته باشم. وقتی به آنجا رسیدم دیدم که روی دیواره و لبه پرتگاه ایستاده است. شرایط خطرناکی بود. من حدود ۱۰دقیقه با او صحبت کردم تا اینکه بالاخره توانستم او را قانع کنم که تصمیم اشتباهی گرفته و در نهایت او نجات پیدا کرد.
وقتی از کوه پایین آمدم همسرم تماس گرفت و گریه میکرد. او گفت پسر ۲سالهمان از یک حادثه نجات پیدا کرده است. او گفت پسرمان داخل کوچه رفته بوده که یک ماشین او را ندیده و با فاصله خیلی کمی از کنارش رد شده؛ طوری که لاستیکهای ماشین از روی انگشتان پای پسرم عبور کرده بود. با اینکه او پایش درد گرفته بود اما به لطف خدا از مرگ نجات پیدا کرده بود. با خودم گفتم من اینجا در کوه صفه جان یک دختر نوجوان را نجات دادم و خدا هم در جای دیگری جان پسر ۲سالهام را نجات داد. اینکه میگویند از هر دست بدهی از همان دست میگیری واقعیت دارد.
ارسال نظر