ارزیابی شانس موفقیت دیپلماسی روحانی
احمد نقیبزاده استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران تاکید میکند شانس دولت تدبیر و امید برای عادی کردن روابط ایران با آمریکا و غرب بیشتر از دولتهای سازندگی و اصلاحات است.
احمد نقیبزاده استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران تاکید میکند شانس دولت تدبیر و امید برای عادی کردن روابط ایران با آمریکا و غرب بیشتر از دولتهای سازندگی و اصلاحات است.
او این شانس را در تغییر فضای جهان و منطقه و همچنین وضعیت خاص ایران در نظام بینالملل جستوجو میکند. او در عین حال به مخالفان هشدار میدهد که اگر مذاکرات هستهای به شکست بینجامد، دیگر مهلتی برای واکنش هم در عرصه سیاست خارجی باقی نخواهد ماند و کشور به سرعت وارد فاز نظامی میشود و تنشها به مرحله بحران کامل خواهند رسید.
این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در عین حال مخالفان دولت و رویکردهای خارجی دولت یازدهم را اینچنین دستهبندی میکند: «رانتخواران به شدت نگران عادی شدن اوضاع هستند. شما ببینید اگر اوضاع عادی و آرام باشد دیگر چه نیازی به بابک زنجانیها وجود دارد. یک عده هم نگران موقعیت خود هستند. فلسفه وجودی آنها در تندروی و شعارهای تند و تیز است. هنر دیگری ندارند. اینها هم خواهان سامان یافتن سیاست خارجی نیستند.»
پس از پایان دهه ۶۰ برخی تحلیلگران غربی سیاست خارجی ایران را دارای نشانههایی از سیاست پراگماتیستی تلقی میکردند، به نظر شما نسبت سیاست خارجی دولت تدبیر و امید با سیاست خارجی پراگماتیستی چیست و این عملگرایی را در چه حوزههایی میتوان مورد مشاهده قرار داد؟
سیاست خارجی جمهوری اسلامی از اول در تاکتیک عملگرا بود؛ ولی اهداف استراتژیک آن تقریبا ثابت باقی مانده است. دلیل این امر هم در این نکته نهفته است که این نظام رسالتی را برعهده خود میداند و این رسالت را هم کم و بیش در قانون اساسی خود تعریف کرده است. درنتیجه برای رسیدن به اهداف خود چارهای جز این نداشت که در عرصه بینالمللی عامل و فعال باشد.
شما اولین هدف را حفظ نظام بهعنوان اوجب واجبات در نظر بگیرید و در نظر داشته باشید که این نظام باید مرکز و محور جهان اسلام هم باشد. این موضوع را هم خود تعریف کرده و مطابق با آن عمل میکند. یعنی اگر گروه یا کشوری آمد و مدعی اسلام شد زمانی پذیرفته میشود که اولا محوریت جمهوری اسلامی را پذیرفته باشد و دوم اینکه عملش مغایر با مصالح این نظام نباشد.
حالا کسی که توقع دارد جمهوری اسلامی هرجا سخن از اسلام میشود وارد شود و مدافع آن جریان هم باشد یا هرجا مسلمانی هست جمهوری اسلامی همه کار و بار خود را بگذارد و دست بگیرد دنبال آنها؛ بعد میبیند برعکس یک جایی که ارمنیهای مسیحی دارند با کشور آذربایجان مسلمان شیعه اختلاف دارند، جمهوری اسلامی از آذربایجان حمایت نمیکند، طبعا با ذهنیتی که داشته تعجب میکند و تفسیر میکند که جمهوری اسلامی پراگماتیست عمل میکند و چیزهایی از این قبیل. ولی ما میدانیم که چنین نیست.
آذربایجان شیعه با آمریکا و اسرائیل دمخور شده و علیه جمهوری اسلامی هم شیطنتهایی میکند. حالا با اهدافی که در بالا ذکر کردیم آیا میتوان به راحتی و خیلی ساده گفت عمل جمهوری اسلامی عملگرایی است؛ طبعا جواب منفی است. اما تفاوتهایی هم در دورههای مختلف مشاهده میشود. مثلا میگویند سیاست خارجی جمهوری اسلامی در زمان احمدینژاد بیشتر ایدئولوژیک بوده و در زمان دکتر روحانی کمتر ایدئولوژیک است.
اگر از من بپرسید میگویم اتفاقا در زمان احمدینژاد از هر زمان دیگر عملگرایی بیشتر به چشم میخورد و نه تنها خبری از ایدئولوژی نبود، بلکه خبری از اصول و معیار هم نبود. یعنی کاملا سرسری و عملی بود. فقط اینکه دکتر روحانی زیباتر و شیکتر عمل میکند، درحالی که آن بنده خدا خیلی سبک و سرسری عمل میکرد.
دکتر روحانی به پرستیژ و حیثیت کشور بیشتر توجه میکند، ایشان در توهمات خود غرق بود و کارهایی میکرد که مردم دنیا به ریش ایشان و ما میخندیدند. روحانی طوری عمل میکند که آدم میتواند سرش را بالا بگیرد و ایشان طوری عمل میکرد که به قول ارشادیها چای سرد (عرق سرد) بر جبین انسان مینشست.
برخی از تحلیلگران، سیاست خارجی دولت احمدینژاد را به نوعی رجعت به سیاست خارجی ایدئولوژیک دهه ۶۰ میدانستند، آیا میتوان سیاست خارجی دولت روحانی را به تعبیری بازگشت به سیاست خارجی دوران سازندگی و اصلاحات دانست؟
همانطور که گفتم همه چیز برمیگردد به زیباییشناسی. در دهه ۶۰ هم اصول سیاست خارجی ما همین بود که هست؛ منتها در آن زمان ما تازه از زیر بار انقلاب بیرون آمده بودیم و همهمان یک جوری پرسروصدا بودیم. فکر میکردیم مبارزه با امپریالیسم بسیار سادهاست و شگردهای آمریکا هم به ترفندهای پیشپا افتاده شباهت دارد. خب دیدید کارهایی صورت میگرفت که عواقب بدی دربر داشت و به حیثیت ما هم لطمه میزد.
در آن زمان سادهلوحانه فکر میکردیم خیلی راحت و با ایثار و صداقت میتوانیم زود به اهداف خود برسیم؛ ولی الان باتجربه شدیم و طوری عمل میکنیم که آمریکا خودش بیاید سر میز مذاکره.
از دوره احمدینژاد هم درس گرفتیم و حالا میدانیم که بعضی حرفهای نسنجیده مالیات سنگینی دارد. حرف ما باد هوا بود ولی مالیاتش با حرف پرمایه فرقی نمیکرد.
دوره هاشمی رفسنجانی همه چیز بر مدار درست خود قرار گرفت و امید میرفت همین خط، استمرار یابد. در دوره اصلاحات هم خط همین بود ولی قدری پیازداغش را زیاد کردیم تا توجه جهانیان به ما جلب شود و بدانند که ما تندرو و بیمنطق نیستیم ولی ظاهرا امپریالیسم ترجیح میداد ما تندرو و افراطی باشیم تا میانهرو، زیرا استفادهاش برای آنها بیشتر بود که این مقصود را آقای احمدینژاد بهخوبی برآورده ساخت. حالا نمیدانم تندروهای آمریکا از ایشان تشکر کردهاند یا نه.
اصولا سیاست خارجی دولت تدبیر و امید چه تفاوتها و شباهتهایی با سیاست خارجی دوران سازندگی و اصلاحات دارد؟
به نظر میآید که سیاست خارجی دولت تدبیر و امید ادامه همان سیاست خارجی دوران سازندگی و اصلاحات است، اما شرایط به میزان زیادی فرق کرده و به همان نسبت هم سیاست خارجی با رویکرد تازهای وارد میدان شده است.
در دوران سازندگی کشور در وضعیتی بود که از حالت انقلابی که شاخصه آن غلبه احساسات و تندی انقلابی است، وارد مرحله عقلایی میشد و در پی آن بود که کشور را از انزوا خارج کرده و دوستانی پیدا کند که حاضر باشند در زمینههای صنعتی و تجارت با ایران همکاری کنند.
از آنجا که غرب به راحتی به این خواست ایران پاسخ نمیداد کشورهای چین، ژاپن و روسیه مورد توجه قرار گرفتند. در عین حال، هم ما که در ایران بودیم و هم خارجیها، شاهد تحولات و تغییرات سازندهای بودیم که نشان میداد ایران قرار است در صف کشورهای پیشرفته و رعایتکننده موازین بینالمللی باشد. اروپاییها که اوضاع ایران را رصد میکردند روز به روز علاقهمندتر میشدند که با ایران رابطه داشته باشند.
البته شرط و شروطی هم داشتند. هر چه بود روابط تجاری ایران و اروپا به مرحله سودآوری برای طرفین رسید و این سبب شد تا اروپاییها چشمشان را روی پارهای اقدامات ایران ببندند. در دوران اصلاحات رابطه با غرب جدیتر شد و ما متوجه شدیم که غرب را نمیتوان کنار گذاشت. آنها در صنعت و علوم متعدد حرف اول را میزنند در حالی که روسیه و چین به پای آنها نمیرسند.
این انگیزه سبب پارهای تلاشها شد تا نظر غرب جلب شود و از تبلیغات آنها هم کاسته شود، ولی شانس با دولت اصلاحات همراهی نکرد و کسی مانند بوش، رئیسجمهور آمریکا بود که ایران را محور شرارت نامید و بازی را به هم زد.
حالا این سیاست دوباره پیگیری میشود و دولت تدبیر و امید از شانس بیشتری برخوردار است. بنابراین اگر ما دوره میرحسین را بهعنوان دوره انقلاب کنار بگذاریم، بقیه سیاست خارجی روی یک اصل و یک روال بوده بهجز دوره احمدینژاد که دوره بلاتکلیفی و هرج و مرج بود. ایران باید هر چه بیشتر و روشنتر موضع خود را از جریانهای افراطی جدا کند و نشان دهد که نه در پی سرنگونی کسی است و نه خواهان قطع رابطه با دنیای بیرون.
با توجه به بروز پدیده چندصدایی در سیاست خارجی ایران در طول سالهای اخیر و همچنین منابع چندگانه تصمیمگیر در این حوزه، دولت یازدهم تا چه میزان قادر است سیاست خارجی ایران را به سمت و سوی یک سیاست منفعتمحور و خردگرا سوق دهد؟
خوشبختانه سکان سیاست خارجی در دست رهبری است. آنچه شما چندصدایی مینامید چیزی جز سروصدای گروههایی که منافع حقیر خود را در وضعیت تحریم، بحران و جنگ تعریف کردهاند، نیست. رانتخواران به شدت نگران عادی شدن اوضاع هستند. شما ببینید اگر اوضاع عادی و آرام باشد دیگر چه نیازی به بابک زنجانیها وجود دارد. یک عده هم نگران موقعیت خود هستند. فلسفه وجودی آنها در تندروی و شعارهای تند و تیز است و هنر دیگری ندارند. اینها هم خواهان سامان یافتن سیاست خارجی نیستند.
در واقع سیاست خارجی ما به اوضاع داخلی گره خورده و همه میدانند که بهبود روابط با خارج با بهبود شرایط زندگی سیاسی در داخل همراه است. این همه پروندههایی است که هر روز مطرح میشود از ۳ هزار بورس تحصیلی تا استخدامهای غیرمنطقی. اختلاس و رشوه همه و همه در پرتو اغتشاش در سیاست خارجی بهوجود آمده است. ببینید لقمه چقدر چرب است که با وجود تذکرات رهبری اینها اعتنا نمیکنند و پارهای از مقامات مجبور شدند آنها را تهدید به برخورد کنند. در نتیجه شما اسم این را چندصدایی نگذارید.
جایگاه بحث گفتمانها در سیاست خارجی کجا است و از این حیث آیا دولت یازدهم دارای گفتمان در سیاست خارجی است و این گفتمان از چه ویژگیهایی برخوردار است؟
بحث گفتمان پیچیده است زیرا اصل بر این است که گفتمان در ناخودآگاه شکل میگیرد و دُم آن به نظام دانشی یا اپیستمه وصل است. حالا مسامحتا اگر به مجموعه گفتارهای زبانی یا کرداری که به سیاست خارجی ما شکل میدهند گفتمان اطلاق کنیم باید بگوییم که یکی از ضایعات این گفتمان این است که در زمان جنگ سرد شکل گرفته درحالیکه مدتها است شرایط جنگ سرد از بین رفته است.
این یک مساله جدی است که باید به آن توجه شود. بعضیها فکر میکنند عدول از مواضع ضد امپریالیستی ما در حقیقت انحراف از اهداف انقلاب ماست. فقط شرایط جنگ سرد عوض نشده بلکه پارادایم جدیدی هم جای پارادایم گذشته را گرفته که به پسامدرنیته مشهور است. در این پارادایم خیلی از مفاهیم گذشته تغییر یافت از جمله معنی حاکمیت ملی و تفکیک داخل و خارج، استقلال و غیره. از این رو وقت است که بنشینیم و دوباره اصول سیاست خارجی را از نو طراحی کنیم. این وضعیت کلی ماست، اما در مورد دولت یازدهم نکته اساسی این است که مفاهیمی را که مطرح میکند خوب تعریف کند. مثلا در دولت اصلاحات مرتب سخن از مردمسالاری دینی میشد درحالی که تعریفی جامع از آن بهدست ندادند. اهمیت موضوع زمانی مشخص میشود که بدانیم مفاهیم غربی که ما در برابر آنها موضع میگیریم دههها و شاید قرنها روی آنها کار شده و بهخوبی تعریف شدهاند. اگر تعریف شما از مفاهیم خودتان جاافتاده و کامل نباشد این مفاهیم نمیتوانند به جنگ مفاهیم خارجی بروند. متاسفانه کار نظری در جامعه ما کم صورت میگیرد که در مورد دولت یازدهم هم صدق میکند.
در حوزه استراتژی، تاکتیک و خطمشی سیاست خارجی دولت تدبیر و امید از چه مولفهها و ویژگیهایی برخوردار است؟
شما مساله را خیلی جدی گرفتهاید. کدام مولفه؟ دولت یازدهم فعلا بهشدت زیر بار گفتوگوهای ۱+۵ است. تازه باید جواب نقهای داخل را هم بدهند. فعلا هدف ما حذف تحریمها است. البته که اگر تحریمها حذف شوند آنوقت خیلی کارها میتوان کرد. یک سلسله کارهای ثابت لازم است که از آمد و رفت دولتها آسیب نبیند. مثلا جایگاه هر منطقه در سیاست خارجی ما و ابزارهایی که ما برای رسیدن به هدف در دست داریم باید تعریف شوند. در یک جا ممکن است از ابزارهای فرهنگی بهره گیریم و در جای دیگر از ابزارهای اقتصادی. نه در گذشته چنین کاری صورت گرفته و نه الان که دولت درگیر حلمساله تحریمها و... است. عادیسازی روابط مطمح نظر همه دولتها حتی دولت دهم بوده و بهعنوان یک ضرورت عاجل بر سیاستگذاری خارجی سایه افکنده است.
برخی از مخالفان بر این اعتقادند که دولت یازدهم تحت لوای سیاست اعتمادسازی به نوعی سیاست مماشات با غرب را دنبال میکند؟ تا چه حد با این نظر موافق هستید؟
مماشات با غرب یعنی چه؟ غرب بر ما فشار میآورد و اتهاماتی وارد میکند که همه دولتها این اتهامات را رد کردهاند. در مساله هستهای هم صحبت از شفافسازی است و طبعا در شفافسازی شما باید نکاتی را از ابهام خارج کنید.
دولت درصدد است حق غنیسازی را حفظ کند و آنچه را باعث نگرانی غرب شده رفع کند. حالا عدهای اسم این تلاشها را میگذارند مماشات. واقعا آدمهای غیرمسوولی هستند که با بیخیالی و بیاحتیاطی کشور را به سوی جنگ پیش میبرند و بعد هم میگویند ما دلواپسیم. شما هیچی نیستید جز دلواپس منافع خود.
بهدلیل اعمال تحریمها و سیاست دولت گذشته در عمل وضعیت ایران در نظام بینالملل چندان مناسب نیست و از عدم توازن قدرت رنج میبرد، آیا دولت یازدهم میتواند با سیاست اعتمادسازی این توازن و وضعیت بغرنج را ترمیم و بازسازی کند؟
خوبی همه تلاش این دولت همین است که دستکم جلو ضربههایی را که ما در این مدت خوردیم، بگیرد. حالا یا موفق میشود و همه چیز به روال عادی برمیگردد یا شکست میخورد و غرب هم گزینه نظامی را پیش میگیرد. الان جناحهای افراطی غرب با افراطیهای درون کشور همسو عمل میکنند. خودتان داوری کنید که اینان چگونه آدمهایی هستند.
پس از فروپاشی شوروی و نظام دوقطبی بحث دیپلماسی اقتصادی جایگاه ویژهای در سیاست خارجی کشورها پیدا کرد؛ به عبارت دیگر بازیگران دولتی به نوعی سیاست خارجی خود را تنظیم میکردند تا بتوانند عواید آن را در حوزه اقتصاد و توان اقتصادی مورد استفاده قرار دهند، به نظر شما دولت یازدهم برای تحقق چنین موضوعی با چه موانع و چالشهایی روبهرو است؟
در کشور ما همه چیز سیاسی است. ببینید تحریمها که همهاش اقتصادی هستند منوط به حل مساله سیاسی هستند. معنی این حرف این است که اگر دولت یازدهم موفق به بحرانزدایی در روابط خارجی بشود و تحریمها را کاهش دهد و در مراحل بعد حذف کند آنوقت مسائل اقتصادی هم حل میشود. ایرانیها اتفاقا تاجران خوبی هستند و بهسرعت روابط اقتصادی را توسعه میدهند. خصوصا اگر بخش خصوصی وارد کار شود سرعت آن صدچندان میشود.
اصولا جایگاه دیپلماسی اقتصادی و تنظیم سیاست خارجی با هدف جلب سرمایهگذاری خارجی در دولت تدبیر و امید چگونه قابل تعریف است؟ آیا حل مساله هستهای را میتوان از منظر اولویتهای دیپلماسی اقتصادی برای دولت یازدهم مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟
خوشبختانه دولتهای تاجرپیشه در دنیای غرب زیاد هستند بهویژه الان که دچار رکود و نابسامانی اقتصادی هم هستند. مثلا ایتالیا، اسپانیا و آلمان منتظر رفع تحریمها هستند. بخش خصوصی فرانسه هم نشان داد که خیلی مایل به همکاری با ایران است. حالا نکته مهم رقابتی است که بین آمریکا و اروپا وجود دارد. یعنی بخشی از سختگیریهای آمریکا به این نکته برمیگردد که اگر قرار به عادیسازی باشد اروپاییها نباید سهم آمریکا را نادیده بگیرند. شاید هجوم شرکتهای فرانسوی قبل از کاهش تحریمها به همین مساله برمیگردد که میخواستند پیش از آنکه دیر شود سهم مهمی بهدست آورند. خلاصه همه چیز فعلا سیاسی است.
به نظر میرسد دولت یازدهم حل مساله هستهای را در مرکز ثقل سیاست خارجی خود قرار داده است، اگر دولت روحانی نتواند در این حوزه به مطلوبیتهای لازم دست یابد، آیا میتوان این تعبیر را ارائه کرد که سیاست خارجی این دولت با فروپاشی مواجه و وارد ورطهای خواهد شد که به آن میتوان عنوان سیاست خارجی واکنشی را داد؟
اگر خدای ناکرده این مذاکرات به شکست بینجامد دیگر مهلتی برای واکنش هم وجود ندارد. یعنی کشور به سرعت وارد فاز نظامی شده و تنشها به مرحله بحران کامل خواهند رسید. در آن صورت فقط سادهلوحان برای مدت کوتاهی خشنود خواهند شد و بعد خود آنها هم قربانی وضعیت پیش آمده خواهند شد.
منطقه، منطقه بحرانی و خطرناکی است. کافی است دولت در یک لحظه کنترل را از دست بدهد و آنگاه نیروهای مخرب از چپ و راست وارد صحنه شوند. متاسفانه هیچکس فکر نمیکند که اگر اوضاع به هم بخورد اولین هدف دشمن زوال کنترل دولت است. دیگر شما هر چقدر هم نیرو داشته باشید قادر به بهکارگیری آنها نخواهید بود و من فقط ماندهام که کسانی که در داخل چوب لای چرخ دولت میگذارند فقط غافلند یا مامور و ستون پنجم دشمن.
در صورت حل مساله هستهای پیشبینی شما از نوع مراودات ایران با آمریکا و غرب چیست؟ آیا میتوان شاهد آب شدن یخ روابط ایران و آمریکا پس از امضای توافقنامه نهایی و جامع بود؟
مساله ما با آمریکا باید حل شود. اوضاع به کلی عوض شده و اتفاقا شما در صورتی میتوانید با سلطه آمریکا مقابله کنید که با این کشور رابطه داشته باشید. در حالت قطع رابطه، کاری از شما ساخته نیست و این یکی از مظاهر جهانی شدن است.
در این عصر فقط امکان عمل در درون شبکه جهانی وجود دارد و نه خارج از آن. اساسا مسائل ایران ناشی از نوع رابطه با آمریکا است وگرنه در زمانی که ما با اروپا رابطه داشتیم مسائل خود را حل کرده بودیم. اروپا، چین، ژاپن و حتی روسیه تابعی از متغیر آمریکا هستند.
یعنی اقتصاد جهان چنان درهم پیچیده است که چین کمونیست هم اقتصاد خود را در اقتصاد جهان ادغام کرده و اگر توان عملی دارد ناشی از همین رابطه است وگرنه اگر در انزوا بود قدرت هیچ کنشی را هم نداشت.
سیاست خارجی دولت یازدهم پس از امضای توافقنامه ژنو در عمل با مقاومتهای ساختاری و داخلی مواجه شده است، این مقاومتها تا چه حد میتواند جهتگیری و سمت و سوی دولت را با جرح و تعدیلاتی مواجه کند و اهداف دولت را در این حوزه با چالشهای جدی مواجه سازد؟
خوشبختانه کنترل همه بخشها نهایتا به رهبری میرسد. این گروهها که مورد نظر شما هستند کف روی آب هستند، هرچند گاه امر بر آنها مشتبه میشود و فکر میکنند کارهای هستند. وجود آنها بهدلیل درگیریهای خارجی توجیهپذیر بود نه آنکه فینفسه قدرتی داشته باشند. یک روز آنها هم باید سر جای خود بنشینند.
نوع مواجهه غرب با سیاست خارجی دولت روحانی را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا مواضع غربیها در استقبال از تغییرات در سیاست خارجی ایران رضایتبخش بوده است؟
دستکم بهانههایی که دولت قبل به آنها میداد تا ایران را یاغی معرفی کنند و به مقابله با آن بپردازند، از بین رفته است. دولت اوباما هم به دنبال جنگ نیست و اساسا مرکز ثقل سیاست خارجی آمریکا در حال گذر به آسیا است و دیگر خاورمیانه و خلیجفارس مرکزیت خود را در سیاستگذاریهای آمریکا از دست داده است. بنابراین، موقعیت خوبی فراهم آمده و تاکنون هم خوب پیش رفته است.
به نظر میرسد آمریکا و اروپا همچنان به دیپلماسی فشار علیه ایران با وجود تغییرات پس از انتخابات ۲۴ خرداد پایبند هستند؟ آیا پیگیری این سیاست میتواند به قول آقای ظریف منجر به تکرار حوادث سال ۲۰۰۵ شود؟
اگر قرار بود صرف تعویض دولت کارها روبهراه شود که دیگر نیازی به تلاش نبود. وجود دولت روحانی اجازه شروع یک روند را داد و نه بیشتر. طبعا آنها هم سادهلوح نیستند که بیایند و بدون حصول یک نتیجه یا توافق تحریمها را بردارند. به نسبتی که مذاکرات پیشرفت داشته تحریمها هم سبکتر شده و تا آخر هم همینطور خواهد بود.
به نظر میرسد آمریکاییها حتی پس از امضای توافقنامه جامع نیز حاضر به لغو کلیه تحریمها نباشند، بلکه لغو آن را در چارچوب جدول زمانی روشن و مشخصی دنبال میکنند، رفتار اروپاییها از این حیث با آمریکاییها چه تفاوتهایی دارد؟ آیا پس از امضای توافق جامع، اروپاییها حاضر خواهند بود دیوار تحریمها را از میان بردارند و سرمایهگذاری در ایران را آغاز کنند؟
ببینید، یکسری از تحریمها را سازمان ملل وضع کرده است و یکسری را آمریکا با همراهی اروپا. تحریمهای سازمان ملل به کندی از بین میروند ولی تحریمهای آمریکا میتواند سریعتر برداشته شود. اینکه فکر کنیم اروپا میتواند دست به عمل مستقلی بزند یک توهم است.
آمریکا دست اروپا را در خاورمیانه میگیرد و برخلاف سیاست یکجانبهگرایی بوش، اوباما با دوستان خود همراهی میکند، ولی این به معنای اجازه عمل مستقل نیست. باید با این اندیشه که میتوان از رقابت آمریکا و اروپا بهره گرفت وداع کرد.
از این پس این دو قاره با هم همکاری نزدیکی خواهند داشت. حتی فرانسه هم سیاستهای خود را با آمریکا و انگلیس هماهنگ میکند. جالب اینکه این رویکرد در زمان سارکوزی در پیش گرفته شد و بعضیها فکر میکردند اولاند آن را تغییر خواهد داد، ولی این تغییر رویکرد، استراتژیک بود و ادامه خواهد یافت.
ارسال نظر