دایان کیتون، بازیگری که فرهنگ لباس پوشیدن را تغییر داد
«لباسهایش قبل از خودش میآیند»، این جمله را من درباره «دایان کیتون» شنیده بودم؛ اما تازمانیکه او را ندیده بودم متوجه معنای آن نشده بودم، اگر بخواهم توضیح بدهم باید بگویم که وقتی او را میبینید شاید بهترین توصیفی که پیدا کنید این باشد که او «خیلی دایان کیتونی» است، درواقع او بهنوعی الگوی خاصبودن است، حالا هم بهاندازه همیشه... .
هفته نامه جامعه پویا - ترجمه امیر صدری: «لباسهایش قبل از خودش میآیند»، این جمله را من درباره «دایان کیتون» شنیده بودم؛ اما تازمانیکه او را ندیده بودم متوجه معنای آن نشده بودم، اگر بخواهم توضیح بدهم باید بگویم که وقتی او را میبینید شاید بهترین توصیفی که پیدا کنید این باشد که او «خیلی دایان کیتونی» است، درواقع او بهنوعی الگوی خاصبودن است، حالا هم بهاندازه همیشه... .
از اواخر دهه ۷۰، زمانی که او واژه «استایل شلخته» را وارد کتاب واژگان مُد کرد، تقریبا همیشه از او بهعنوان یکی از الگوهای تأثیرگذار روی مد و سلایق عمومی نام برده میشود. او در اواخر همین دهه در فیلم آنیهال درخشید (فیلمنامه این فیلم را نامزدش در آن زمان یعنی «وودی آلن» نوشته بود و اساس داستان اقتباسی بود از رابطه غریب این دو در آن مقطع) و از آن پس هم شیوه لباسپوشیدنش بسیار معروف شد.
او چه میپوشید؟ مخلوطی از لباسهای زنانه و مردانه، پیراهن یا کت و شلوار با کراوات و کمربند و کلاه مردانه و زنجیر و انگشتر و عینک و کفش زنانه و... حالا البته کلاههای مردانه هنوز نمادی از نوع لباسپوشیدن خاص او محسوب میشوند. الهامبخش او در این کلاه خاص، «آرور کلمان»، بازیگر فرانسوی است: «او را سر صحنه فیلم پدرخوانده دیدم (کیتون در آن فیلم نقش کی را بازی میکرد، دختری که با مایکل کورلئونه ازدواج کرد. نقش مایکل را آل پاچینو، یکی دیگر از نامزدهای سابق او بازی میکرد).
لباسهای خاصِ یک مدل خاص
شلوارهای او هم خاص هستند، کاملا «آنیهال» با یک کمربند مثل کمربند وزنهبردارها که طراح لباس او طراحی کرده است. پیراهن راهراه سیاه و سفید با چند زنجیر بزرگ و یک یقه سفت ایستاده هم خاص به نظر میرسد. زیورآلاتش هم خاص است، چند دستبند و انگشترهای بزرگ و البته بسیار متفاوت با هم و یک مچبند (بعضی از آنها اصل نیستند، در جعبه جواهراتم هر چیزی را که به نظرم ست باشد، برمیدارم و با هم استفاده میکنم).
موهایش تا سر شانه و نقرهای خاکستری است، چشمانش در پشت عینک سیاه و سفید میدرخشد، حالت صورتش گاه بهگونهای است که احساس میکنی کاملا سرگرم شده و سرحال است و لحظاتی بعد حس میکنی همهچیز برای او بیمعنی است. میگویند بخشی از شخصیت او این است که خود را معلق بین رهایی و تردید و همیشه در حالت ازدستدادن نشان دهد، درعینحال که بهشدت دوست دارد از خودش صحبت کند، بهدلیل همین ویژگیها رابطه خیلی خوبی با رسانهها ندارد.
هنگامی که درباره فیلم جدیدش، Hampstead (که از جمعه 23 ژوئن اکران آن آغاز شده است) حرف میزند، صدایش آرام است و خیلی شور و هیجانی از خود نشان نمیدهد. او در این فیلم نقش یک خانم بیوه آمریکایی در لندن را بازی میکند که بر اثر یک اتفاق با مردی گریزان از دیگران و انزواگزیده (برندان گلیسون) که برای 17 سال خودش را در خانه و دور از دیگران حبس کرده آشنا میشود.
با این حرفهایش حس میکنم درحالحاضر هیچچیز عاشقانهای در زندگی او وجود ندارد، هرچند شاید یک نوع دیگر از شادی در زندگی او باشد، یعنی لذت مادربودن. او ۲۰ سال قبل یک دختر را که حالا ۲۱ساله است، دکستر و بعد از آن یک پسر، دوک را که حالا ۱۶ساله است، به فرزندخواندگی پذیرفت.
ناگهان، احساس پوچی
از او میپرسم با تمام بالا وپایینشدنهای مادربودن و تضاد آن با شغلش، حالا احساس میکند که رابطه مادر و فرزندی کاملا برای او تحقق یافته است؟ «بله، قطعا، اما خب همه مادران لحظاتی از نگرانی و اضطراب و حتی حس پوچی را در زندگیشان تجربه میکنند»، پس از کمی مکث ادامه میدهد: «این عجیبترین احساس ممکن است. همیشه حس خوبی داری و مطمئنی کار درست را انجام میدهی، اما ناگهان حس میکنی نکند همهچیز بیفایده و پوچ است. این باعث ناراحتی من میشود. دائم به این فکر میکنم که آیا آنها خوب زندگی میکنند و آیا درست فکر میکنند؟ آیا همهچیز درست خواهد بود؟».
کیتون خیلی اوقات تکسیلابی است و بسیاری از سؤالها را با تکجمله پاسخ میدهد (آیا شما احساس پیری میکنید؟ بله... آیا فکر میکنی این فیلم فقط مخصوص افراد مسن است؟ نه) گاه انگار روح آنیهال در جسم او حلول میکند و بدل به آدمی متفاوت میشود، با کلامی غنی و پر از جزئیات و البته گاه شاید کمی نامفهوم، انگار که دارد بلندبلند فکر میکند.
آیا وودی آلن درباره آن بیماری اطلاع داشت؟ «نه، نه، هیچکس نمیدانست. من واقعا این موضوع را از همه مخفی کرده بودم، اما از او درباره این مشاور پرسیدم... خب، بله، شاید هم موضوع را میدانست، اما مطمئن نیستم. فکر کنم در یک مکالمه از او پرسیدم: شاید من باید پیش مشاور... آیا کسی را میشناسی؟».
«مدتی طولانی نزد مشاور میرفتم. از همهچیز حرف میزدم اما نه از موضوع اصلی، تا اینکه یک روز روی صندلی دراز کشیدم، به او نگاه نکردم و درنهایت همه آن حرفهای درونیام را بیرون ریختم. گفتم: «میدونی چیه؟ من اینجوری هستم و هرگز هم تغییر نخواهم کرد... هرگز نمیتونم خودم رو متوقف کنم... او اصلا چیزی نگفت. فقط اجازه داد من حرف بزنم. من حرف زدم و حرف زدم و بالاخره احساس راحتی کردم، چون بالاخره اعتراف کرده بودم. باید بگویم من نابغه مخفیکردن چیزها هستم...».
البته رژیم غذایی او غیرمعمول باقی ماند: «گوشت و ماهی را از رژیم غذاییام حذف کردم. چیزی که باقی ماند غلات بود و آجیل و پنیر. باید بگویم که وضعیت من خیلی عجیب بود. خب وقتی مشکل بولمیای شما - که سه سال در تمام لحظات همراهتان بوده- از بین میرود، رابطه شما با غذا عجیب میشود. ممکن است هر چیزی برای شما بدل به غذایی شود که اصلا نمیتوانید بخورید.
گریز از اجتماع
دایان کیتون معتقد است همان مشاورهها و درمان روانکاوی بوده که به او کمک کرده است بر گرایشهای ضد اجتماعی غلبه کند؛ اما این کار سخت بوده و تلاش بسیاری نیاز داشته: «من واقعا برای زندگی در اجتماع و داشتن یک زندگی اجتماعی واقعی مناسب نبودم. فکر میکنم این از صفات خانوادگی ما بود. دوست داشتم کمی از دیگران جدا و خیلی اوقات را در انزوا باشم. من جوانی نبودم که تحصیل را تمام کند و وارد اجتماع شود و کار کند و روابط اجتماعی داشته باشد.
احساس مفید بودن
او پس از گذر از 30سالگی راهی برای اجتماعیشدن پیدا کرد که هم حس حضور در اجتماع را به او میداد و هم حس مهربانبودن را و البته او را دچار هراس هم نمیکرد. کیتون در آن مقطع بهعنوان خیّر و همراه بنیادهای نیکوکاری در بیمارستانها و خانههای سالمندان حضور مییافت و نقش همدم را برای افراد سالخورده یا درگیر با بیماریهای صعبالعلاج بازی میکرد: «حس میکردم باید کاری بکنم، هم برای خودم و هم برای دیگران، حضور در بیمارستانها برایم سخت نبود، چون هم زمان چندانی را از من نمیگرفت و هم باعث میشد دائما تمرین مهربانبودن و سرگرمکنندهبودن و شنونده خوبی بودن بکنم..».
زندگی وقت فکر کردن به آدم نمیدهد
درنهایت مصاحبه را با این سؤال به پایان میبرم که پس از همه مشکلاتی که پشت سر گذاشته و تجربیاتی که از سر گذرانده، آیا درحالحاضر خودش را خوشحال ارزیابی میکند؟ برای جواب سؤال وضعیت نشستن خود را تغییر داد، صاف روی لبه صندلی نشست، به چشمان من نگاه کرد و گفت: «خب نه، واقعا نه، من حتی نمیدانم خوشبختی دقیقا یعنی چه، وقتی کسی از من میپرسد خوشحالی یا خوشبختی نمیدانم درباره چه چیزی حرف میزند.
در اینجا توقف کرد و پس از چند لحظه ادامه داد: «به نظر من این یک سؤال مسخره است، زیرا هیچکس واقعا نمیتواند خوشحال و خوشبخت باشد، اگر شما خوشحال هستید، به نظر من از لحاظ ذهنی بیمار هستید. منظورم این است که چیزهای غمانگیز بسیار زیادی در زندگی وجود دارند...».
نظر کاربران
همچنان مثل قبل باحاله، اما همونطور که خودش میگه تنهاست
تقصير Al Pacinoهست اصلا اهل تعهد و تاهل نيست اينم بعد يه مدت ول كرد و رفت حالا خوبه قيافه و هيكلي هم نداره و اينقدر واسه زنا ناز مي كنه
پاسخ ها
جذابه به قول خود کیتون کیلره
killer
خیلی متن طولانیه
اختیار دارین آل پاچینو وقتی جوون بود از جذاب یه چیزی اونور تر بود آتیش بود این ستاره های بی نور و نمک جدید پیشش لنگ مینندازن .......درضمن یه مرد جذاب از شخصیت و طرز رفتار و نگاهش شروع میشه وگرنه این روزا خیلیا هیکل ورزشی بهم زدن اما حتی لیاقت نگاه کردنم ندارن