یک هفته و چند چهره؛ مدعیان رئیس جمهوری و قهرمانی پرسپولیس
دابسمش طنز و یا ثبت نام در انتخابات، مگر فرقی هم می کند؟ عرصه های عمومی مثل پیاده روها و یا حتی جمعی ثابت و مستمر در یک کافه، تقویت کننده هویت فردی است.
حجم این ستون گاها از حد معقول فراتر رفت و شاید کمی حوصله سر بر شد، از طرفی هم بنا به تجربه ی این یک سال دریافتیم که الزام به عدد هفت یا هر عدد دیگری برای چنین مطلبی از کیفیت آن کم می کند، یعنی از این پس امکان دارد چهار چهره، پنج چهره و هر چند چهره... داشته باشیم. به عبارتی سوژه ها برای ما تعیین تکلیف می کنند نه اعداد. خیلی هفته ها کشش «هفت» چهره را نداشت و از این به بعد بر اساس حوزه ها روی سوژه ها کار خواهیم کرد.
به عنوان مثال در این هفته در بخش سیاسی اردوغان را داریم، در بخش فرهنگی کیومرث منشی زاده، در ورزش پرسپولیس، در حوزه اجتماعی هم سیل آذربایجان و ثبت نام کنندگان ریاست جمهوری را. امیدوارم موثر باشیم و تلاش ما در خور سلیقه ی شما باشد. هیچ چیز مهم تر از نظرات شما نیست، هر نظری که حوصله می کنید و منت می گذارید و می نویسید، بهترین دلگرمی است.
اردوغان یا (متوهم هفته)
«پدیده بنیادین قدرت به معنای ابزاری کردن خواست دیگری برای رسیدن به خواسته های خود نیست، بلکه شکل گیری خواست مشترک در ارتباطاتی است که هدف آن رسیدن به توافق است» - هابرماس
ترکیه همیشه برای ما مهم بوده و همیشه نیم نگاهی به آن ها داشته ایم، مخصوصا در سال های متاخر که ترک ها به عدالت و توسعه و آشتی لیبرالیسم و اسلام خیلی افتخار کرده اند. اگر کمی لا به لای کلمات روشنفکران ایرانی را جست و جو کنید، خصوصا طی یک دهه اخیر در می یابید که ترکیه چقدر به عنوان یک الگوی موفق از آشتی اسلام و مذهب با ساز و کار دموکراتیک از سوی آن ها یاد شده و البته پس از افول اردوغان دیگر به عنوان الگو یاد نمی شود، چون اردوغان برخلاف سال های ابتدایی صدارت خواست مشترک را در ارتباطاتی که هدف آن رسیدن به توافق است، ندیده است.
اردوغان را در طی این مسیر رو به زوال، دو عامل خیلی کمک کرد؛ یکی پارانویا نسبتا حاد رهبر حزب اعتدال و توسعه که دائما توهم دسیسه و خنجر داشت و عامل دیگر نگاه به گذشته ی تاریخی پر از نا آرامی و بی ثباتی است. «گولن» و دارو دسته اش عنصر تقویت کننده این بدبینی ها بوده و هست، اردوغان از ترس گولن و از شوق رشد اقتصادی رفته رفته دیکتاتورمآبانه رفتار کرد.
«به دیگر بیان حاکمیت فاشیستی همان حاکمیتی تلقی می شود که از طریق انتخابات و پارلمان به قدرت می رسد، دست به سرکوب جامعه مدنی می زند و با حذف آن یا ارعاب کامل آن شرایط را برای ایجاد وضعیت کاملا تمامیت خواهانه مهیا می کند»
دیکتاتورمآبانه رفتار کردن و دوری از دموکراسی یک سطح از تمامیت خواهی است و اجرایی کردن این تمایلات سطح دیگری که آغاز فاشیسم است. اردوغان به مرور فاشیستی رفتار کرده و به اقداماتی نظیر بازداشت گسترده مخالفان و برخوردهای تند با اقلیت ها و یا حتی زنده کردن مجازات اعدام نگاه کنید در می یابید که هیمنه اردوغان وسیع تر و گسترده تر خواهد شد و این ها از برکات آن کودتایی است که که خیلی بر اساس واقعیت مردم ترکیه صورت نگرفت. مردمی که بنا به دلایل زیادی از کودتا استقبال نکردند مهم ترین دلیل ترس دائمی از نفوذ بیگانه و هرج و مرج ساکنان ترکیه است پس به نزدیک ترین عامل امنیت بخش دست می اندازد. اردوغان از یک جبر جغرافیایی و یک شرایط ذهنی مدد گرفته و به ترکتازی خودش ادامه می دهد.
«گاهي اوقات فکر ميکنم رياست جمهوري توهم انتخابه» - خانه پوشالی
در چنین اوضاع و احوالی فرقی نمی کند دموکراسی یا دیکتاتوری! و اصلا همه پرسی باشد یا نباشد، مساله این است که صندوق رای تنها نشانه ای از یک دموکراسی به استحاله رفته است. اصلا وقتی جامعه مدنی نباشد و نیمی از جامعه ناآرام باشد، تظاهرات خیابانی بمب گذاری و در چنین احوالاتی دموکراسی ابزار دیکتاتور می شود. درحکومتی که استقلال قوه قضائیه و مجلس زیر سئوال می رود و ابزار نظارتی از کار می افتد خودِ همه پرسی خنده دار است و ریاست جمهوری هم یک توهم!
وقوع سیل در استان های شمال غربی که موجب قربانی شدن عده ای از اهالی شد، تلخ ترین خبر هفته ای بود که گذشت. در حاشیه این سیل اما نکته عجیبی بود که اگر صحت داشته باشد نباید از آن غافل شد( امیدواریم که این گونه نباشد و تکذیب شود)؛ برخی از کشته شدگان بر اثر اصرار به سلفی در خطر قرار گرفته اند (بنا بر ادعای پورمهدي، معاون عمراني استاندار آذربايجانشرقي، يدالله اللهياري، سرپرست فرمانداری آذرشهر).
طبیعتا این میلی به سلفی مختص به ایران نیست و در همه جای دنیا هر از چندگاهی خبرهایی مشابه می شنویم از عکس روی ریل قطار تا صخره و ارتفاعی بلند و یا حتی در کنار نهنگ! قاعدتا یکی از جذابیت های سلفی ها همین هیجان انگیز بودن آن است.
کسی که در قاب سلفی قرار می گیرد خودش هم می داند که برای امری به ظاهر پوچ بیشتر از اندازه خطر می کند پس این به خطر انداختن یک جذابیت برای بیننده و یک هیجان زدگی برای سوژه سلفی دارد. آدرنالین آزاد می شود. مثل همین سیل زدگان آذربایجان اما جنس دیگری هم از سلفی ها هم هست که بطن تلخی دارد، همان سلفی هایی که اخم و غم روشنفکرمآبانه را ترویج می کنند و از لب های غنچه شده، شمایلی دفرمه برای چهره ی در قاب می سازند.
میل به تکثیر چنین «من» کمی خطرناک و حامی از یک نوع اختلال روانی و یا حداقل هویتی است. این دسته از سلفی بگیرها توجه دیگران را گدایی می کنند و با عرضه ی خودی که اعوعاج دارد و واقعی نیست، فقط می خواهند در کانون توجه قرار بگیرند. مشخص است که در چنین نوع از سلفی ها بحث ایجاد هیجان، محلی از اعراب ندارد و کل داستان محدود به خودنمایی می شود.
دسته سوم سلفی اندازها همان قاطبه ی خوشبخت های اینستاگرام است. آن هایی که شکل دیگری از خودنمایی را ارائه می کنند اما این بار نه اعوعاج، بلکه اتفاقا در نهایت زیبایی سلفی با یک غذای خوش آب و رنگ و یا با لباس های فاخر، خودنمایی چون اینجا با میل خوشبخت نمایی همراه است کمتر آمیخته به اختلال روانی است.
در هر صورت در هر شکلی از سلفی مساله اساسی ابراز وجود است با درصدی از تفاوت سلفی ها وجودی را به رخ می کشند که گمان می کند باید دیده شود، چون به اندازه دیده نشده. قربانیان سلفی و سیل حتی پس از مرگ هم خیلی در رسانه ها دیده نشدند و این نشانمان می دهد که باز هم همچنان بر همان روال سابق با پدیده های اجتماعی رفتار می کنیم، با تاخیر وارد فاز آسیب شناسی می شویم و انگار کسی نیست که تحولات جامعه را با جزئیات رصد کند.
آن قدیم ترها عکس گرفتن مناسکی داشت و چون همه چیز انقدر راحت الوصول نبود و هر کسی تلاش می کرد در قاب دوربین خاص ترین لحظه اش را ثبت کند. طبیعتا فرصت اشتباه نبود و نمی شد مثل الان پشتِ هم عکس گرفت. آن روزها از تمهیدات درخشش در قاب، یکی این بود که یکی دو انگشتش را به نشانه ی شاخ روی سر دیگری می گرفت و فضایی کمیک درست می کرد. بعدها هر بار که عکس را در میان آلبوم می دیدیم چیزی که بیشتر از فرد شاخ دار به چشم می آمد، تمهید با مزه ی فاعل ماجرا بود. ظاهرا یک شوخی بود و درواقع یک خودنمایی کوچکی با خودش همراه داشت.
حالا اما روزگار دیگریست و ولع مردم به مصرف خوراکِ مفرح و خوشمزه مجازی، رسانه ها را به سمت شکار سوژه هایی سوق داده که مثل همان افراد شاخ گذار در پی ثبت خودشان هستند، فاعل آن قاب های قدیم اگر در حوزه خصوصی و میان دوستان و آشنایان فرصت خودنمایی داشت، حالا این بار آن ها در بستری فراخ تر و جلوی چشم همگان و نه در یک حریم خصوصی و بلکه در حریم عمومی برای ساز و کار رسمی یک کشور شاخ می گذارند!
از همین جهت هم هست که دیگر خیلی مهم نیست که ضعف احزاب در شناسایی و جذب افراد واجد صلاحیت ما را به این جا کشانده یا قوانینی که بازدارنده نیست. مهم تر از همه ی اینها افرادی هستند که می دانند با چنین حرکاتی مورد تمسخر قرار می گیرند اما به صرف خودنمایی از خودشان خرج می کنند، از همین جا به بعد این حکایت با شوخی های قاب های خانوادگی یکسره متفاوت می شود. در این جا با امتداد همان میلی طرفیم که در اینستاگرام خودش را عرضه می کند تا لایک و کامنت بگیرد و از راه خودنمایی به مقصد شهرت طلبی می رسد. افراد می دانند با حضور در وزارت کشور سوژه خنده می شوند اما در ازای آن شهرتی هم کسب می کنند، پس شاخ دو انگشتی را به نشانه پیروزی روی سر دموکراسی می گذارند.
خودنمایی به قصد شهرت طلبی اما پدیده تک علتی نیست، کمبود عرصه های عمومی واقعی و فضایی که خیلی ها به آن پاتوق می گویند، افراد یک جامعه را به سمت «سریع و بالا» سوق می دهد. هر فرایندی که بتواند افراد را به سرعت و به بالا(صدر) ببرد، در چنین فضایی مطلوب تلقی می شود.
دابسمش طنز و یا ثبت نام در انتخابات، مگر فرقی هم می کند؟ عرصه های عمومی مثل پیاده روها و یا حتی جمعی ثابت و مستمر در یک کافه، تقویت کننده هویت فردی است. در چنین شرایطی هر کدام از ما احساس تعلق خاطر به یک جمع پیدا می کنیم و با معرفی خودمان به عنوان یکی از افراد آن جمع شناسنامه ای می سازیم که که کلی از نیازهای هویت طلبانه ما را ارضا می کند، فکر کنید محتویات بیوی اینستاگرام در فضایی عینی فرصت ابراز پیدا کند، منِ پرسپولیسی یا منِ استقلالی، منِ تئاتری، منِ کوهنورد و...
من اگر فرصت کنم مثلا در جمعی علاقه مند به تئاتر رفت و آمد داشته باشم، احساس نیاز کمتری به خودنمایی دارم، چون به اندازه کافی خودم را در ویترین گذاشته ام. کمبود عرصه های عمومی که از بافت بی هویت شهری نشات می گیرد از جمله عناصر تقویت کننده میل به خودنمایی حتی در انتخابات ریاست جمهوری است و البته این تنها دلیل نیست؛ آن ها که برای دموکراسی این شاخ بد ترکیب را می گذارند از خاصیت رسانای فضای پیشا انتخاباتی استفاده می کنند.
اگر برای دسته ی اول مثالی بخواهیم بیاوریم از این روزها؛ شاخص ترینش عرشیای 5 ساله بود که والدینش احتمالا می خواستند ورژن دیگری امیرعباس و کچلیک بسازند و اما از دسته دوم یعنی همان هایی که ثبت نام را تبدیل به رسانه می کنند، هم می شود از مال باختگان مجتمع نگین غرب نام برد که این هم خودش حکایتی است و نشانمان می دهد برخلاف آن چه پس از گسترش فضای مجازی به اشتباه تصور می کنیم با وفور رسانه مواجهیم، این گونه نیست و این رسانه ها بیشتر اسباب تفریح و وقت گذرانی اند و اصلا در غالب اوقات برای عامه ی مردم رسا نیستند و ضریب نفوذی به آن شکل ندارند. صرف عضویت در یک کانال تگرامی که ارتباطی نمی سازد. با چنین اوضاعی میل به خودنمایی و دیده شدن روی فضای انتخاباتی سرریز می شود، ایجاد عرصه عمومی زمان بر است و توقع یک شبه نیست، همچنان که به دست آوردن رسانه های پیش برنده هم پروسه ای کوتاه مدت نخواهد بود (در این رابطه مساله را خام اندیشانه به خطوط قرمز محدود کرده ایم و عدم خلاقیت اصحاب رسانه را به فراموشی سپرده ایم).
با این توصیف آن هایی که انگشت اتهام را به سمت احزاب کم توان و یا قوانین می برند در واقع به سطح رویی ماجرا اشاره می کنند و در هر دو نگاه از رصد با حوصله تر تحولات اجتماعی غافل می شوند و مساله اساسی تر را فراموش می کنند؛ مساله اما همان میلی است که حتی با قوانین بازدارنده در مورد ثبت نامی ها یا با توانمند تر شدن احزاب، شاید از فضای ثبت نام کوچ کند، اما به بازیگوشی نه چندان آبرومندانه اش در حوزه هایی دیگر ادامه خواهد داد. آن دوانگشت عکس های دهه شصت را جدی بگیرید! همان شاخ بد ترکیب دموکراسی.
پرسپولیس قهرمان شده و عوامل این تیم بیشتر از همیشه زیر نگاه رسانه ها قرار دارند. برنامه نود با تهیه دو آیتم طنز مفصل از بازیکنان پرسپولیس زمینه ساز حاشیه های زیادی شد. جلال حسینی از شوخی های بازیکنان جوان این تیم خصوصا حسین ماهینی دلخور شد و ازآن طرف هم رامین رضائیان از فرشاد احمدزاده گله کرد. ناراحتی خوردبین از شوخی های بازیکنان هم در امتداد حواشی همین آیتم ها بود. در ضمن کنایه عادل فردوسی پور به مدل موی محسن مسلمان هم حاشیه ساز شد. این ها را بگذارید در کنار مسائلی که در جشن قهرمانی پیش آمد؛ هانی نوروزی را به جشن راه ندادند که دستش به جام برسد معلوم نیست چه کسانی دقیقا مانع این کار شدند. مهدی طارمی از یگان ویژه گله کرد و خانواده نوروزی به طور مبهم از همه شاکی شدند مدال کامیابی نیا دزدیده شد و سر پسر بیرانوند شکست و حتما چیز های دیگری هم هست که رسانه ای نشده و ما نمی دانیم اصلا فراموش شد که پرسپولیس با کلی رکورد شکنی و با اقتدار قهرمان این فصل شده.
تیم ها پر طرفداری مثل استقلال و پرسپولیس آینه ای تمام نما از حال و احوالات یک جامعه هستند، چون موج عظیمی از جمعیت را پشت خودشان دارند و سیر تحولات آن ها بی واسطه نشانمان می دهد که نبض یک جامعه چگونه می زند اصلا اگر به روند حرکتی آن تیم ها با دقت نگاه کنیم به راحتی زیر پوست جامعه را می بینیم به عنوان مثال در هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد که کلی تحولات یهویی و بی منطق در عرصه مدیریتی داشتیم و خیلی از مناصب مدیریتی صرفا ابزار شده بودند، همین پرسپولیس و هیات مدیره اش ترمینال سیاسیون شهرت طلب شده بود.
با نگاه به پرسپولیس احوال دیگر حوزه ها هم دستمان می آمد. حالا هم وقتی قهرمانی مقتدرانه یک تیم فوتیال پر طرفدار زیر سایه حواشی دسته چندم محو می شود بیشتر از هر چیز متوجه می شویم که شاد بودن و شادی کردن را یاد نگرفته ایم و ظرفیت و پذیرش شادی آن هم شادی جمعی را نداریم و انگار مست و ملنگ شده ایم مثل قمار بازی فاتح در یک کافه همه چیز را به هم می زنیم و طاقت شادی نداریم. پرسپولیس و استقلال در این سال ها می توانند نکات ریز و درشت زیادی نشانمان دهند؛ گاهی بی ثباتی مدیریتی و گاهی هم از دست رفتن آمادگی روحی یک مردم برای شادی که می تواند در یک جشن جمعی اشک پسربچه ای هفت ساله را هم در بیاورد!
در هفته ای که گذشت عارف لرستانی غافلگیرانه راز مرگ را کشف کرد و به آرزویش رسید، کیومرث منشی زاده هم درگذشت؛ شاعر ریاضی و رنگ. چند بریده از شعرهایش...
قرمز تر از سفید/ عشق وحشی ست/ و وحشی تر از آن / عشق است/ انگشتان تو / نت های موسیقی را / پرواز می دهدم و ساق پای تو/ مفهوم الکل است
چه زیبا بود عشق/ اگر ساعت را / هرگز نمی شناخت / و چه زیبا بود ساعت / اگر هرگز/ ساعت نبود
خوشگل ترین دختر/ دختر همسایه است/ با این وضع ترافیک
نظر کاربران
سلام. کیفیت کارتون خیلی بهتر شده بود ممنون. انتخاب چند چهره خیلی بهتره. در ضمن من خودم پرسپولیسی ام اما جشن قهرمانی پرسپولیس اصلا نچسبید با اشکای هانی . خصوصا که هر کی دست بچشو گرفته بود و اورده بود!!! اخرشم از هرکدومشون میپرسن کی بود کی بود من نبودم سر میدن!!!!
شعر مرحوم شاعر رو برای اولین بار خوندم.خدایش بیامرزد.بهتره یک اسم بهتر واسه این بخش انتخاب کنین.
پاسخ ها
مثل بررسی رویدادهای مهم هفته.
عبدلی یا تکراری بی خلاقیت هر هفته
پاسخ ها
خدا شفات بده کاربر11:7
چرا چون نظرشو گفته؟
بسیار عالی،کیفیت کار خیلی بهتر شده،متنها مثه سابق ثقیل و سنگین نیست و اینکه با مثال برای مخاطب توضیح داده میشن خیلی خوبه، والبته گفتار مربوط به ثبت نام کننده های انتخابات،من خودم تاحالا ازین دیدگاه به این موضوع نگاه نکرده بودم،فقط آقای عبدلی درخواستم ازشما اینه که کمتر از واژه های عربی توی متن هاتون استفاده کنید و همینطور نشانه های نگارشی مثه کاما و ویرگول هم توی متنتون به کار ببرید.با سپاس
در مورد خودنمایی و ابراز وجود به هر قیمتی چه در سیل چه انتخابات رو خیلی خوب بیان کردید. با اینکه برای جشن پرسپولیس چند روز فرصت داشتن همه چیز رو مرتب کنن و هماهنگی های لازم رو انجام بدن اما باز هم شاهد بی برنامگی بودیم. خوب یه تیم با این همه طرفدار; دوتا برنامه ریز خوب نداره? از قبل نمی شینن با بازیکنا حرف بزن که چه کارایی انجام بدن یا ندن!? مسئولین پرسپولیس باید از قبل اعلام میکردن برنامه ای برای ورود هانی دارن یا نه? اینکه بازیکنی بگه یا خود کودک بگه . باید از قبل روشن میشد موضوع. و چه بهتر میبود اگر این کودک یتیم جام رو.بالای سر میبرد. مردم ترکیه هم خیلی ترسو هستند اردوغان چندساله سرکارِ? ما.که دیگه خسته شدیم! موفق باشید
چهالب! نه از علي معلم نوشتي نه افشين يداللهي حالا هم يه خط نيمه در مورد لرستاني نوشتي و رفتي! كلا با بعضي هنرمندا مشكل داريا! يا موقعيتشون طوريه كه نوشتن در موردشون جيززززه
درمورد سیل ازربایجان اشتباه نوشتین لعنت بر شما که اینجوری نا اگاهانه و مغرضانه قضاوت میکنید
ممنونم بخاطر این بخش ، قوی و غیر مغرصانه ست به استنباط من
اتفاقا چیزی که در این خبر دیده نمی شود مضحکه است. ایرانیان مردم طنازی هستند و از هر موقعیتی استفاده میکنند. ثبتنام ریاست جمهوری هم دست مایه ای شد برای بیان اعتراض به وضعیت موجود ایران . هر شرکت کننده اعتراض به یک مسئله را از دید خودش بیان کرد. و هدف این هجوم کل بدنه نظام بود نه فرد رییس جمهور.