یک هفته ۷ چهره؛ از رامین رضاییان تا مسافران شمال
مرجان شیرمحمدی همسر بهروز افخمی در میانه تعطیلات نوروزی عکسی در صفحه شخصی اش منتشر کرد که مسعود فراستی را همراه خانم جوانی نشان می داد که ابتدا به عنوان همسرش معرفی شد و بعدتر تکذیب شد.
گودرزی سینما را کارخانه رویاسازی می داند، جایی که مردم در آن فارغ می شوند و فراموش می کنند. او سینمای تلخ و عبوس را نمی پسندد، گودرزی مثل خیلی های دیگر اعتقاد دارد تلخی و سیاهی سینما حال مردم را بدتر می کند. در ایران به هر حال دوره هایی داشته ایم که عرصه برای غلبه سینمای رویا ساز و شیک فراهم بوده؛ دوران فیلمفارسی در قبل از انقلاب و دوران دهه هشتاد در پس از انقلاب ،چنین دوره هایی تجلی همین نگاه بوده اند.
هر بار که درآمدهای نفتی دولت ها افزایش پیدا کرده بالطبع نقدینگی افزایش یافته و رفاه موقتی ایجاد شده. درست در چنین شرایطی به دلیل بی انظباطی مالی موجود در بازار و جامعه، سینما کارخانه رویا ساز می شود چون جامعه پس از چندی در حالت برزخی قرار می گیرد و شکاف ها قد علم می کنند. در واقع این شکل از سینمای خوشکل پسند و شیک و قهرمان ساز محصول ناچاری است و از کلیت اجتماع نشات می گیرد نمی توان و نمی شود که به طور کلی هنر را فارغ از شرایط زیستی ارائه کرد.
سینمای چرک و تلخ «ابد و یک روز» و زیر پوش نوید محمد زاده طرف دیگر داستان است. درست در دوره های پس از درآمد هنگفت نفت، گسترش فرهنگ مصرفی و تب تجمل و رقابت و جامعه را به سمتی می برد که شکاف ها رامی بیند. آگاهی همیشه در چنین دوره هایی گسترش پیدا می کند، جامعه پرسشگر می شود و محصول چنین شرایطی پدیده هایی چون اصغر فرهادی می شوند.
سینمای موسوم به اجتماعی جان می گیرد، تب رئالیسم داغ می شود. سینما از قهرمان بازی ها خارق العاده و کمدی های سخیف کمی فاصله می گیرد. تلخ تر و واقعی تر می شود. در چنین سینمایی قهرمان ها لزوما کت و شلوار نمی پوشند، ماشین شاسی سوار نمی شوند و موهای ژل زده و گیتار و ...خلاصه که همه چیز شیک نیست اتفاقا فقر و سختی بیشتر به چشم می آید.
واقعیت این است که هر دو نوع سینما برای ادامه ی حیات چرخه سینما نیاز است. مساله جایی قابل نقد می شود که کثرت و کپی کاری فیلمنامه های مشابه از حد می گذرد. گاه در دوره هایی از سال های میانه دهه هشتاد کثرت کمدی ها و فیلم های بی ربط به فضای واقعی جامعه توی ذوق می زند. گاه هم مثل همین سال های متاخر کثرت فیلمای تلخ و چرک کلافه کننده می شود. در واقع کمبود سینما گر مولف و تب کپی کاری و آزمودن فرمول های موفق و امتحان پس داده دیگران می تواند پدر هر نوع ژانر سینمایی را در بیاورد و همچین پدر فکر و سلیقه ی مخاطب را.
این که بازیگری زیرپوش بپوشد و اگزجره بازی کند، اصلا و ابدا اتفاق بد و قابل نقدی نیست. این بخشی از زندگی ست و سینما هم خودِ زندگی و آگاهی بخشی هم بخش بزرگی از هنر. این که گاها کمدی ها و فیلم های دختر و پسر رویا ساز هم ببینیم اتفاق بدی نیست بخشی از سینما صرفا سرگرمی است و تنفس فکری ایجاد می کند. هر دو لازم است، در شرایطی که هر کس مشق خودش را بنویسد و گیشه موفق دیگران را کپی نکند.
همین می شود که شیک و پیک ها در سال های اگزجره احساس خطر می کنند و اگزجره ها هم در سال های وفور کمدی نک و ناله می کنند. آینده ی شغلی شان را در خطر می بینند. بماند که بازیگرانی حضور مستمر و دائمی دارند که عزت انتظامی باشند یعنی هم هزاردستان و هم اجاره نشین ها. حمید گودرزی و نوید محمد زاده و دیگران شاید باید بیشتر در روند کاری معتمد آریاها و انتظامی ها مداقه کنند و دلخوش به اینستاگرام و کامنت و.. نباشند.
مهران مدیری بار دیگر با موضع گیری سیاسی خبر ساز شد. او سال ها قبل در یکی از مجموعه های طنز شبانه جریان تحصن مجلس ششمی ها را به استهزا گرفته بود. بعدتر هنگامی که به تلویزیون راهی نداشت و در نمایش خانگی فعالیت می کرد، مجموعه ای در نقد شبکه های اپوزیسیون ساخت و همین سال گذشته هم دیپلماسی دولت روحانی ظریف را مورد نقد قرار داده بود.
او در تمام این سال ها فقط یک بار به چپ زد، آن هم هنگام پخش و توزیع مجموعه «قهوه تلخ» در شرایطی که کشور اوضاع خوبی نداشت او دست به دامان مردم شد و تقاضای خرید نسخه اصلی سریال را داشت و البته با شبیه سازی هایی در فیلمنامه و فضاسازی سعی می کرد زیرکانه برخی از تمایلات سیاسی مردم را ارضا کند. به عبارتی به آن سریال وجهی اپوزیسیون نما می داد، چون در آن روز ها جو غالب آن گونه می پسندید .
می دانیم و می دانید که کار طناز نقد مسائل مختلف است. آن هم طنازی چون مهران مدیری که صاحب جایگاهی بی بدیل در عرصه طنازی است، آن هم در بستر موثرترین رسانه ، رسانه ملی! اما این همه قصه نیست. کار از آن جایی پیچ می خورد که در تمامی این سال ها میل به نقادی مدیری سمت و سوی جناحی داشته و چنین تمایلی این ذهنیت را می سازد که مدیری از ابزار بقا حد نهایت استفاده را می برد. سیر چپ و راست خزیدن را که مرور کنید بهتر در می یابید که او تا چه اندازه محافظه کارانه به فکر حفظ شرایط است.
همین جانبداری او استقلال هنری اش را زیر سوال می برد و مردم زیرک که بر حسب تجربه محدویت های و تهدید های کار هنری را در تلویزیونی که به یمن رانت فرصت در اختیار آدم هایش قرار می دهند را می شناسند با فراست تشخیص می دهند که کدام حرکات محاسبه شده است و کدام رفتار و کنش اصالت دارد.
غالب آن هایی که مدیری به خاطر چنین مواضعی نقد می کنند در حقیقت مشکلی با یک هنرمند شناخته شده که شاید جناحی هم باشد، ندارند. به شرطی که مدیری یا هر کس دیگر پای مواضعش بایستد و پشت واژه هایی چون طنز پردازی نقادانه پنهان نشود و در پی اصالت بخشی به حرکات حسابگرانه اش نباشد. در آن صورت هیچ نقدی هم وارد نمی شود وگرنه مردم عادی نه آن قدر وامدار دولتند که از نقد آن به مانند روزنامه های اصلاح طلب شاکی شوند و نه آن قدر همدل منتقدان دولت روحانی اند که از فرط شادی پس از نقد های مدیری پایکوبی مجازی کنند.
مردم با هنرمندان و مجموعه ها خستگی به در می کنند و ترجیح می دهند کسانی ذهنشان را مشت و مال دهند که صادق باشند. حس فریب کاری مردم را از هنرمند دور می کند و آن وقت همان طبقه متوسطی که روزی با «قهوه تلخ» کام مدیری را شیرین کرد و پشت هنرمندش را خالی می کند، مدیری بیش از هر کس باید باور کند که جایگاه او به عنوان یک هنرمند خیلی وزین تر و محترم تر از بازی های سیاسی است.
مرجان شیرمحمدی همسر بهروز افخمی در میانه تعطیلات نوروزی عکسی در صفحه شخصی اش منتشر کرد که مسعود فراستی را همراه خانم جوانی نشان می داد که ابتدا به عنوان همسرش معرفی شد و بعدتر تکذیب شد.
کار از کار گذشته بود و جامعه قضاوت خودش را در مورد فراستی کرده بود. این که منتقد پرحرف و حدیث سینمایی را با چنین حربه ای ضربه کنیم اما حکایت تلخی است! بر فرض که فراستی لحن و زبان تندی دارد ودر نقد هایش قضاوت را شخصی می کند و سفسطه می کند اما آیا این جنس رفتار پای پست خانم شیرمحمدی از همان جنس رفتار فراستی نیست ؟
فراستی چه می کند که ما عصبانی می شویم؟
او مقابل کارگردان فیلم «سایه های موازی» می نشیند و فیلمنامه اش را ضعیف قلمداد می کند؛ یک واژه کلی و مبهم، بعد در ادامه برای نقد کارگردانی فیلم او را بی عرضه خطاب می کند، انگار که در نقد بازی یک فوتبالیست او را زشت قلمداد کنیم، در حالی که زشتی یک فوتبالیست بیشتر یک برچسب سلیقه ای است و نمی تواند روشنگر وضعیت او به عنوان یک فوتبالیست باشد و اصلا خوشگلی یا زشتی فوتبالیست توانایی ها و ناتوانی او را نشانمان نمی دهد.
همین طور هم وقتی از کیفیت کارگردانی یک هنرمند حرف می زنیم نمی توانیم با عبارت بی عرضه او را نقد کنیم. بی عرضگی یا با عرضگی یک صف خیلی کلی است که موارد اطلاقش دقیقا روشن نیست. چنین تکنیک های در بحث و مجادله صرفا جهت سرکوب طرف مقابل به کار می رود. اصلا زبان بدن فراستی طرف مقابل را تهدید و تحقیر می کند؛ او پاهایش را باز می کند، زیر چشمی طرف را می پاید و گاه گمان می کنیم از مهمان برنامه در حال بازجویی است. ما همه از این رفتارها شاکی می شوید نقدی پراز قضاوت های شخصی، مغالطه کاری و تهدید.
ما چه کرده ایم؟
برگردیم به داستان همسر احتمالی جناب فراستی، سن پایین همسر او فرصت انتقام ساخته، همه ی آن هایی که پای پست خانم شیر محمدی و در جاهایی دیگر نسبت به سن پایین خانم همراه جناب فراستی قضاوت کرده اند در واقع شکلی از فراستی درونشان را نشانمان داده اند. آن ها در واقع یک فراستی در درون دارند که استعداد بروز دارد و در چنین بزنگاه هایی خودش را نشان می دهد. منتقد سینمایی که تند حرف می زند و از سوادش در جهت کار و حرفه اش استفاده نمی کند و این همان دامی است که فراستی پهن کرده. این که همسر احتمالی او جوان است هیچ ارتباطی به دیگران ندارد و همسر جوان یک منتقد نمی تواند نشان دهنده خوبی و بدی کیفیت نقادی های او باشد، اگر نقدی بر او هست که هست باید با زبان سینمایی پاسخ بگیرد، نه با مدل خودِ فراستی!
همه فراستی هستیم!
قرار نیست ماهمه شبیه او بشویم، مگر این که بر خلاف ادعاهایمان اتفاقا حوصله نقد تخصصی و حرف حساب را نداشته باشیم و بیشتر طالب جنجال باشیم. کسی چه می داند شاید ما بدمان هم نمی آید کسی باشد که جنجال کند و ما هم سرگرم شویم. اصلا مگرهمین سعید قطبی زاده نبود که در ایام جشنواره در هفت منطقی و مستدل نقد می کرد، چند باراز او گفتیم و چقدر ستایشش کردیم؟
در تعطیلات نوروزی حجم زیادی از مسافرت ها سمت شمال است و مثل خیلی از آخر هفته این تهرانی ها هستند که مشتری پر و پا قرص شمال هستند. هر جای در دسترسی از کرانه دریای خزر برای تهرانی ها معنای همان شمال مصطلح این سال ها رادارد.
بار ترافیکی جاده های هراز و چالوس سلیقه جمع کثیری از مردم کشور خصوصا پایتخت را نشان می دهد. سفرهایی که از فرط اصرار و تکرار جای تحلیل و آسیب شناسی دارد چون این سفرها دیگر یک پدیده تک وجهی نیست و مطمئنا لایه های زیرین قابل تحلیلی دارد که باید واکاوی شود که چرا با این حجم جمعیت و ترافیک و دشواری و شلوغی بازهم جمعیت ترجیح می دهند شمال را انتخاب کنند؟ مگر شمال چه کیفیت یگانه و خاصی دارد که انقدر خواهان دارد؟ یک بعد ماجرا چرایی اصرار به انتخاب شمال به عنوان مقصد سفر است و بعد دیگر رفتار شناسی همین جمعیت هنگام سکونت چند روزه در آن خطه است. مسافران شمال خصوصا تهرانی در شمال چه می کنند که خوش می گذرد و باز هم برای سفرهمان انتخاب قبلی را دارند؟
طبقه متوسط نبض داستان است. تحلیل رفتار آن ها وضعیت را بهتر نشان می دهد طبقه متوسطی که در آخر هفته های تهران با کوچیدن از جنوب و مرکز شهر به شمال شهر همسایه و همنشین قشر مرفه می شوند و آن دیگری می شوند. آن ها با انتخاب شمال، دوباره و در تعطیلات هم همین رویه را ادامه می دهند.
تمایل به جابه جایی طبقه اجتماعی برای طبقه متوسط با یک سفر محقق می شود. میل به با پرستیز بودن و لاکچری زندگی کردن حتی با یک پژو و جاده شمال ارضا می شود. اگر مسافر شمال باشید در جاهایی مثل «متل قو» این میل آشکارا خودش را نمایش می دهد برخلاف دهه های گذشته حالا شکل پوشش هم نمی تواند نشانگر طبقه اجتماعی هر فرد باشد و همه شبیه به هم می پوشندو این یعنی ما از پوشش یک فرد متوجه نمیشویم که او در خیابان مولوی زندگی می کند یا در سید خندان و یا حتی در قیطریه! همین وضعیت در شمال هم تکرار می شود و طبقات بالادست میل نمایش ثروت را ارضا می کنند، متل قو را تبدیل به بلوار اندرزگو می کنند با همان بار ترافیکی و حتی بیشتر ثروت و چه بسی قدرت خود را نمایش می دهند، طبقات متوسط و حتی پایین هم خودشان را شبیه بالادست ها می کنند، شمال فرصت خوبی است از این لحاظ.
شمال خاصیت های دیگری هم دارد؛ شما در کناره ی یک جاده خلوت تر (اگر جای خلوت و بکر مانده باشد) می توانید پوشش دیگری داشته باشید و از دایره نظارت خارج شوید.. از این رو هر تکه از شمال می تواند خلوتی خارج از نهادهای نظارتی باشد و به عبارتی جماعتی به زعم خودشان راحت تر حال کنند.
دو دلیل عمده انتخاب شمال شاید همین ها باشد. به همین دلایل هم هست که جماعت ساعت ها ترافیک و دشواری را به جان می خرند، چون با جابه جایی طبقاتی اکسیر فراموشی تزریق می کنند و با کمتر تحت نظارت بودن احساس یله گی می کنند. در چنین وضعیتی شمال محلی برای برون ریزی عصبیت قشر عمده ای می شود که ولخرجی می کنند و هر بهایی را برای چند روز جور دیگر بودن پرداخت می کنند.
همین مردم البته در چنین وضعیتی افسار گسیخته به طبیعت آسیب می زنند و زباله می ریزند و ...آن ها می بینند که زمین های شمال چگونه مثل غنایم جنگی تقسیم این و آن نهاد می شود پس طبیعتا خاک و اکوسیستم را مایملک دولت تلقی می کنند و هیچ میل باطنی به همکاری در جهت حفظ محیط زیست ندارند و متاسفانه گمان می کنند لج بازی با فرامین زیست محیطی نوعی اعتراض خاموش است. غافل از این که اصلا سال ها بعد با این اره ای که یک دسته اش دست ماست و دست دیگرش دست رانت خواران و زمین خوان اصلا شمالی هم می ماند؟
این که یک مربی تصمیم به اخراج یکی از بهترین بازیکنان تیمش می گیرد مساله ی پیچیده ای نیست. حتما برانکو حساب کار خودش و تیمش را کرده و قطعا ادامه حضور رضائیان یک دستی تیم را بهم می زده که راضی به اخراج او شده. رامین رضائیان از کانتونا و بکهام که بزرگتر نیست! پس تردیدی در درستی تصمیم برانکو نیست، حتی اگر پرسپولیس تمام بازی های بدون رضائیان را واگذار کند.
این وسط می ماند فشار افکارعمومی. رضائیان را یک بار مرور می کنیم؛ بازیکن خوش استیل و آماده ای که جناح راست پرسپولیس را شیک و دیدنی کرده بود، قدم های بلند و سانترهای خط کشی شده و شکل دویدن او در زمین سکوها را به وجد می آورد. او بازیگر - بازیکن بود. یعنی همان چیزی که رسانه ها از فوتبالیست های امروز می خواهند.
بازیکن - بازیگرها باید حواسشان باشد چگونه و در چه وقتی و چه رفتاری داشته باشند. آن ها عمدتا فتوژنیک هم هستند در فضای مجازی فعالیت دارند. دامنه رفتارهای جذاب و عامه پسند را به بیرون زمین هم می کشند، حتی اگر روی نیمکت بنشینند، جوری دیگری اند.
اگر در ترکیب فیکس نیستند اما از چشم نمی افتند. رامین رضائیان مطابق سلیقه عمومی رفتار می کرد؛ هم میل عوام را راضی می کرد و هم خوراک خبری رسانه ها بود. به همین دلایل پس زدن او دشوار است واقعیت این است که فوتبالیست کلاسیک های چون وحید امیری و یا حسین ماهینی در دنیای فوتبال امروز کار دشواری برای محبوبیت دارند هر چقدر هم که فداکارانه و بی حاشیه نقش هایشان را به درستی ایفا کنند اما خیلی محبوب نمی شوند. دوران کلاسیک ها به سر آمده! فوتبال امروز کسانی را می خواهند علاوه بر توپ بر افکار عمومی هم تسلط داشته باشند.
وقتی فضای ارائه و نمایش دائما در حال بزرگ تر شدن است و کل دنیا به سمت ارائه می روند، پس فوتبال هم متاثر از چنین فضایی نمایشی تر می شود. اینجاست که تل موی رامین رضائیان، اخم هایش هنگام تعویض، عذرخواهی اش درفضای مجازی و یا بی تابی اش برای وارد شدن به زمین در روزهای دلجویی از برانکو جلوی چشم رژه می رود. افکار عمومی دائما فیلم جدیدی از ستاره ها یشان برای اکران می خواهند، آن ها مصرف می کنند و ادامه می دهند، رضائیان چنین طبعی را راضی می کند.
زادروز نادر ابراهمی بهانه ای است که از نویسنده ای یاد کنیم که ساده می نوشت و نثر آرام بخشی داشت. کتاب های او هنوز دست به دست می شود؛ آثاری چون «یک عاشقانه آرام» و «بار دیگر شهری که دوست می داشتیم» همچنان می فروشند. آثاری که شاید خیلی تفکر برانگیز نباشد، اما روح لطیف دارند. اندازه ی فرار از روزمرگی خوراک خوبی به روح و روانمان تزریق می کنند، جالب این جاست این همه واژه های لطیف از ذهن آدمی بیرون آمده که تجربیاتی چون: زندان سیاسی، کارگری صحافی ، کمک کارگر تعمیرگاه و داشته است
بریده ای از یک عاشقانه آرام: « این اشکدان ها را نگاه کن! می گویند آن وقت ها اگرعاشقی به سفر می رفت محبوب او گریه های فراق را چکه چکه در این اشکدان ها می ریختت تا به هنگام باز امدن دوست به او بنماید که تا چه حد از دوری اش در عذاب بوده است مادربزرگم می گفت : خیلی ها آب نمک را به جای اشک در این بلورهای خلوص می ریختند و پیش روی مرد خسته ی از سفربازگشته می گذشتند. -مهم نیست همیشه شبِه عشق در کنار عشق بوده است، شبه صداقت در کنار صداقت. اما هرگز از رونق بازار عشق و صداقت چیزی کاسته نشده است تو عاشق صادق باش و بمان دنیا را به حال خود بگذار»
رفتار عجیب آخوندی وزیر راه با خبرنگار یکی از سایت های خبری برای دولتی که ادعای اعتدال و عقلانیت دارد در روزهای منتهی به انتخابات می تواند پاشنه آشیلی باشد. به هر حال این که رفتار آخوندی زیر ذره بین قرار می گیرد و یا این که برخی در طرف مقابل نگران جایگاه معنوی تولیت آستان قدس رضوی هستند هر دو این واکنش ها مصرف انتخاباتی و جناحی دارد. در واقع ستادهای تبلیغاتی در شکل های پیچیده تر و ظریف تر از بیلبورد و پوستر در خبرسازی و موج سازی خواسته های خودشان را در ذهن مخاطبان جا می اندازند.
همین می شود که در رفتار رسانه ای این روزها میل به بزرگ نمایی ضعف های رقیب و پوشیده ماندن ضعف های دسته ی خودی مشهود است. در این روزها و تا زمانی که انتخابات تمام شود تمام رسانه ها درصد کمتری از صداقت را خواهند داشت و بیشتر جهت دار و منفعت طلبانه رفتار خواهند کرد.
شاید بهتر است هیچ خبرسازی و جریان سازی سیاسی را جدی نگیریم و تحت تاثیر جریانات و حرف و حدیث ها نباشیم. این روزها هیچ ماهی گیری در رسانه ها برای رضای خدا ماهی نمی گیرد. حافظه ی تاریخی و ذهن محاسبه گر، شاید کمک حال کسانی باشد که به دنبال حقانیت هستند. وگرنه حقانیت را در بزرگنمایی رسانه ای این روزها پیدا نخواهید کرد، حقانیت که هیچ واقعیت هم کمتر یافت می شود.
نظر کاربران
متن نوشته شده درباره عباس آخوندی و مهران مدیری کاملا جناحی و حزبی می باشد و هیچگونه ارزشی ندارد و نشان از عدم استقلال فکری نویسنده می باشد
پاسخ ها
دقیقا منم هم بارها همین جا نوشتم که نویسنده این متن کاملا کاملا جناحی مطلب می نویسه و جالب اینجاست که مدیری رو زیر سوال میبره
در مورد مطلبشون در مورد نیلوفر ابتکار به شدت بهشون اعتراض کردم ...
دریغ از انصاف
چرا از نشست خبری محمود احمدی نژاد که دیروز اتفاق افتاد چیزی ننوشتید؟
سلطان طنز ایران مهران مدیری
پاسخ ها
کسی به سلظان ظنز بودنش اعتراض نداره. به تمایلات سیاسیش واینکه رد جهت گیریش اعتراض وجود داره.چرا کتمان میکنه وسرپوش میذاره؟
هم سلطان طنز هم سلطان واردات برنج مسموم از هند بنده خدا با همین طنز مزخرف واسه امثال شماها ماشین چند 100 میلیونی با راننده شخصی سوار میشه ادم از خنده روده بر میشه ماشینشو میبینه بنده خدا منتقد اوضاع جامعه هم هست خخخخ
مهران مدیری سلطان طنز باشه یا نباشه مهم نیست مهم رفتارها و حرکات جدیدی هست که از خودش در میکنه ...بقول نویسنده مردم خودشون رفتارهای اصیل رو از نا اصیل تشخیص میدن ...
در مورد ماجرای عکس همسر فراستی ... خیلی خوب تفسیر کردید ... ولی یه نکته جالب ... میگن آدمها شبیه همنشینهاشون میشن ، چقدر ادب و تربیت فراستی و افخمی و شیر محمدی و احتمالا اون نوگل تازه شکفته شبیه هم هست؟
با بقیه تفسیرها هم موافقم ...
حتما خودت یه فراستی هستی عمرا شخصیت ما مثل اینا باشه یا درونمون باشه انگار جوگیر شدی . کار درستی کردن همه اعتراض کردن . متوجه داستان نشدی انگار فراستی افخمی سینمای اجتماعی و فستیوال رو الکی میکوین به فرهادی میگن بعضی چیزارو کسترش میدی.بعد عکس اینطوری پست میکنند از وحشت واکنش بدتر پست زشت میذارن با لحن و ادبیات بد .متاسفم برای هرسه تاشون با این سطح شخصیت و تفکر
عالی هستی ایمان
اگه بخوایم مثل فراستی باشیم پس مدرنیستی فکر میکنیم و به یکسری اصول خشک پایبند میشیم مثل این اصل که آدم پیر نباید با دختر جوون ازدواج کنه
اما اگه پست مدرنیسمی فکر کنیم این اصول و چهادچوب خشک رو زیر سوال میبریم میپرسیم چرا یه پیر نباید با یه جوون ازدواج کنه،؟؟چه اشکالی داره؟؟؟
جالبه اکثرا از فراستی و افخمی متنفرن مرجان همسرش هم اضافه شد
گودرزی هی میگه چرک زیر شلواری داد رگ گردن سیمرغ بعد میگه منظورم نوید نیست .خخخخخ
اینم سال پیش با افخمی و فراستی گشت دیگه پارادوکسی شد
اتفاقا فراستى حقش بود
به فيلمهايى مثل گشت ارشاد ميگه مستهجن بعد تيپ کسى که جفتش نشسته...
زندگى هرکس به خودش مربوطه درست
ولى کسى که مدام ديگران رو قضاوت ميکنه حقشه مورد قضاوت قرار بگيره
واقعا بعد ديدن برنامه ى گودرزى تعجب کردم
اينکه همکار خودتو کثيف و چرک و پلشت بخونى
اينکه با حسادت بگى"اينى که اينجاست فالوراش يه ميليونه"
اينکه مشخصات يک سوپر استارو چهره و صداى خوب بدونى و نه بازي خوب
اينکه الان بگى سينما باند بازيه ولى دهه هشتاد که پايه ثابت فيلما بودى همچين حرفى رو نزده باشى(مثل خانم اوتادى)
نشون ميده اقاى گودرزى اخلاق خيلى بچگانه اى داره
و اين واقعا براى يک.هنرمند جالب نبود
ما هم عید شمال رفتیم اتفاقا متل قو.
اما اصلا به دلایلی که گفته شد نبود. شمال رو دوست داریم بخاطر طبیعتش. محققین میگن یک روز نگاه به دریا سه ماه آرامش میاره. بعد از روزهای پر از استرس نیاز به گرفتن انرژی دوباره ما رو به شمال میکشونه. درسته راهش شلوغه ولی بعد رسیدن میتونیم به آرامش برسی. نیازی هم نداری همش توی خیابونهای شمال باشی.
بنظرم اهل مسافرت نیستی منتقد محترم
پاسخ ها
ولی آرامش مردم شمال رو می گیرید با ازدحام و شلوغی بیش از حد و ریختن زباله.حالا وقت خودتون براتون بی ارزشه و در ترافیک حروم می کنید انتخاب خودتونه
کی گفته وحید امیری محبوبیتش از رضاییان کمتره؟ امیری بی حاشیه و پر تلاشه،پس اگه قراره کسی محبوب باشه باید این دو فاکتور را باهم داشته باشه.وگر نه محبوبیتش دوام نخواهد داشت.
خیلی شیک از عباس آخوندی رد شدی، به شعور مخاطب احترام بذار.
برانکوی کینه ای لجباز قهرمانیو زهر مارمون کردی
شما نمي خواد دلتون به حال مردم و مديري و هنر بسوزه هركي ندونه خواننده هاي اينجا كه مي دونن درد اصلي شما چيه
شخصيت فرهنگي مون كه مرجان خانوم باشه از بقيه ي مردم حتي فراستي انتظاري نيست
مقاله ي ويكي رو در مورد فراستي خوندم كمي تا قسمتي دركش كردم شايد ما هم جاي او بوديم بهتر از اين نمي شديم بايد يقه ي اونايي رو گرفت كه منافق مي سازند
حزبی و جناحی،چطور میشه فردوسی پور از جانب شما قهرمانه و بی پروا و شجاع اما مهران مدیری شده دارای های و هوی سیاسی
بیخیال بابا ،دیگه مردم از این جناحی بازیهای تابلو خسته شدن،شما که ادعاتون میشه دیگه چرا ؟
مثل همیشه عالی بود ...
جناحی یعنی چی؟؟؟؟؟؟!!!! :-) :-) :-) :-)
حالا چی به شما میرسه که اینهمه پاچه خواری میکنید برا فراستی
خوبه این عکس از فراستی لو رفت تا همه روی واقعی این ادم رو ببینند
نمیدونم چرا اگر با بعضی نقدهاتون موافق نیستم ...ولی صد در صد از قلم و طرز نقد موشکافانه شما خوشم میاد...اصلا یه چیز متفاوت ازبقیس...از یه زاویه دیگه به هر موضوعی نگاه میکنید..ودر همه حوزه ها سیاست ورزش همه رو جالب نقد میکنید...واقعا عالی هستید.شما نویسنده یا روزنامه نگار ید؟ایا کتابی نوشتید؟میشه یه بیو گرافی از خودتون بذارید .سایتی جایی هست ؟که بشه بقیه نوشته های شما رو بخونیم؟