داستان خانه قشنگ فرناز رهنما
روزهای زیبای ساختمان سوخته...
خانه تازه عروس است و همه چيز نو و تروتميز. مهمان خانه فرناز رهنما هستیم. چهره آشناي او را اين روزها در نقش نازنين همسر دوم نيما افشار روانشناس ساختمان پزشکان هر شب روي صفحه جعبه جادويي مي بينيم.
ما وارد خانه شديم و چشم تان روز بعد نبيند ديديم هيچ جوري نميتوان اينجا زندگي کرد. ديوارها و سقف ترک خورده بودند.
همه چيز زنگ زده و زرد شده بودند. وقتي کارگرها آمدند رنگ بزنند دريچه کانال کولر را باز کردند و تکه هاي ذغال هر کدام به اندازه يک کفه دست از کانال کولر ريخت بيرون.
با اينکه حسابي همه جا را تر و تميز و بازسازي کرديم با اين حال هنوز هم که هنوزه کولر را که روشن مي کنيم تکه هاي سوختگي تو مياد. بنگاهي به ما نگفته بود اينجا آتش گرفته.
همسايه ها تعريف کردند. مجبور شديم همه چيز را از سير تا پياز عوض کنيم حتي قاب پنجرهها و در ورودي و ... خيلي روي طراحي و دکوراسيون خانه فکر کردم. براي اينکه ايده بگيرم بخشهاي مربوط به طراحي و دکوراسيون مجلات را ميخواندم. همين کسي که آمد ديوارها و کف را درست کرد ازيکي ازهمين مجلات پيدا کردم.
فکرکنيد علاوه بر خريد جهیزيه و وسايل خانه بايد براي طراحي خانه هم وقت مي گذاشتم از کليد پريزها تا سرويسها و کابينت آشپزخانه و ...همه را عوض کرديم.
براي انتخاب وسايل از مجلات ايراني تا مجلات خارجي را مرتب ميگرفتم و ميخواندم. سعي ميکردم همه چيز را به ذهنم بسپارم. دقت ميکردم مثلا روي باکسي که بالاي بوفه ميخورد بايد از گلداني بلند استفاده شود. حالا بماند بارها چيزهايي براي اينجا گرفتم آوردم خانه و ديدم که به خانه نميخورد. مجبور شدم بگذارم در انباري يا کمد تا حالا بعد استفادهاي برايشان پيدا کنم. خيلي به قواعد طراحي دقت نکردم و بيشتر دلي جلو رفتم.
آگاهينامهها را ورق ميزدم تا آدم هاي ماهر و وارد را براي هر کاري پيدا کنم. عکس نمونه کارهايشان را ميديدم و از روي آنها قضاوت ميکردم.
کسي را هم که اين ديوارها را برايمان ديزاين کرد از يکي از همين آگاهيها پيدا کردم. تصميم گرفتم از ترکيب طرحهاي مختلف استفاده کنم. خيلي بافتهاي مختلف داشت. دوست داشتم هم از طرح صخرهاي، هم کاغذ ديواري و هم بافت و رنگ استفاده کنم. از بين آن همه طرح بالاخره اينها را انتخاب کردم. وقتي پارکت را ميخواستيم انتخاب کنيم، خود فروشنده گفت اين رنگ فضاي خانهتان را کوچک ميکند، اما من چون دوست داشتم کمی به سرخي بزند، گفتم ايرادي ندارد و همين رنگ را انتخاب کردم.
اين قسمت ديوار که بافت کاهگلي و آجري دارد را اول مي خواستم سنتي بچينم، اما متاسفانه بعد به دلايلي نشد. وسايلي که مدنظر داشتم را پيدا نکردم.
بزرگترين مشکلم اينجا گرد و خاک است. گرد و خاک از پا درم آورده. خانه ما چون پر پنجره هست گرد و خاک بيشتر هم هست، نزديک اتوبان هم که هستيم ديگر نور علي نوره. از اين ور گردگيري ميکنم و از آن ور دوباره کثيف ميشود.
البته چون در مبلمان خانه هم از مشکي و رنگ هاي تيره زياد استفاده کردم گرد و خاک روي اين رنگها بيشتر خودش را نشان ميدهد.
وقتي داشتم خانه را ميچيدم مادرم که خب سالهاست تجربه خانهداري دارد، بارها به من گفت گردگيري اين خانه اشکت را در ميآورد منتها من چون آن موقع هنوز خيلي تجربه نداشتم فکر کردم مهم نيست حالا يک کم بيشترگردگيري ميکنم، فکر نميکردم اينقدر سخت باشد حالا ميفهمم مادرم راست ميگفت. الان تقريبا هر روز يا نهايتا يک روز در ميان بايد گردگيري کنم واقعا آدم را بيچاره ميکند. مرتب دستمال و شيشه پاکن و اين چيزها دستم است.
دوست داشتم مبلمان خانهام ترکيبي از مدرن و سنتي باشد و همه اجزاي خانه ارتباطي با همديگر داشته باشند. يعني اگر ميز ناهار خوري و لوستر بالاي آن مدرن است زير آن گبه سنتي پهن باشد. البته ريسکش بالا بود چون شايد چيز خوبي در نميآمد. بعضي وسايل را هنوز نگرفتم و تازه الان دارم تهيه ميکنم. مثلا براي ديوار کنار ناهارخوري که الان خالي است، يک تابلو سفارش دادم و الان هشت ماه است منتظرم کشيدنش تمام شود.
يک کارکوبيسم است که در آن خط هم کار شده. پراز رنگ است، سبز، آبي، قرمز، بنفش و ... . يکي ازدوستانم دارد ميکشد. آن هم باز يک کار سنتي و مدرن است. روي هم رفته سعي ميکردم هر چيزي را که ميخواهم بلافاصله نگيرم و صبر کنم تا چيزي را پيدا کنم که دوستش داشته باشم. اين را براي خودم يک اصل کردم، يک چيزي را يا نگير يا اگر ميگيري عاشقش باش.
زمان مجرديم خيلي پيش آمده بود که چيزي را خيلي دوست نداشتم و فکر کردم حالابد نيست و بخرش اما بعد پشيمان شدم و استفادهاش نکردم.
يک چيزي که در انتخاب رنگ وسايلم خيلي دقت کردم استفاده از رنگهاي خنثي مثل خاکستري است که قابليت ترکيب با هر رنگ ديگري را داشته باشند. مبلهاي راحتي خاکستري هستند و کوسن و پردهها قرمز و مشکي و سفيد. حالا اگر خسته بشوم فقط کافيه اين قرمز را مثلا به سبز يا بنفش يا هر رنگ ديگري تغيير بدهم.
براي خريد بعضي وسايل به خاطر قيمت بالايشان ترديد داشتم اما بلاخره نتوانستم به وسوسه خریدشان غلبه کنم و خريدمشان. مثلا لوستر بالاي ميزناهار خوري را سه بار رفتم از پشت ويترين ديدم و هر دفعه گفتم نه ولش کن نميخواهد، خيلي گران است. اما بلاخره ديدم هيچ چيز پيدا نميکنم واقعا هم عاشقش شده بودم.
هميشه آدم خاکستري هستم و اينطوري نيست که راجع به هر چيزي اينقدر به دلم راه بروم. مثلا درباره آدمهاي دور و برم خيلي خاکستري هستم و تکليفم معلوم نيست، نه سياهم و نه سفيد. اما درباره وسايل خانهام شوخي ندارم.
البته شايد باز هم اين ترکيب سنتي و مدرن يک جورهايي همان نگاه خاکستري باشد. همسرم، کيارش، هم در انتخاب وسايل خانه بسيار همراه است اما من زمان بيشتري ميگذارم.
مثلا بوفه را با هم ميديديم و ميخريديم اما براي وسايل داخل آن من ديگر خودم تنهايي پيگيري ميکردم. من آن طور که باب است هزارتا وسیله زائد که هرگز استفاده نخواهد شد در جهیزیه ام نگذاشتم. مثلا دیده ام تازه عروس ها کلی وسایل برقی برای آشپزخانه تهیه می کنند اما من بجز دو سه تا وسیله واجب چیز بیشتری نگرفته ام. خدا را شکر هم خانواده خودم و هم خانواده همسرم به سلیقه و نظرم احترام گذاشتند.
براي طراحي خانهام و خريد وسايل و ... وقت زیادی گذاشتم، اما الان از نتيجه آن بسيار راضي و خوشحال هستم. خانهام را خيلي دوست دارم. وقتي بيرون هستم لحظهشماري ميکنم که زودتر کارم تمام شود و به خانه برگردم. با همهچيز خانهام دوست هستم. با هر کدامشان وقتي داشتم تهيهشان ميکردم دوست شدم و به خانه آوردمشان. خيلي درخانهام آرامش دارم. وقتي ميرسم يک قهوه درست ميکنم و آشپزي ميکنم. آشپزي را هم خيلي دوست دارم. غذاهاي ترکيبي از خودم درست ميکنم.
غذاي معروفم که همسرم هم خيلي دوست دارد خورشت قيمه و پيتزاست! کيارش عاشق پيتزاست. خيلي اهل آشپزي نيست. از بعد ازدواج مان يک چيزهايي ميپزد، مثل همين پيتزا يا کباب تابهاي.کلا در کارهای خانه کمک میکند، مخصوصا در این چند ماهی که من درگیر ساختمان پزشکان بودم . اگر هم غذا نداشته باشیم، فوری زنگ میزند برایش پیتزا بیاورند.
وقتي ما ميخواستيم خانه بخريم شرايط خاصي داشتيم. از طرفي مبلغ مشخصي بيشتر پول در اختيار نداشتيم و از طرف ديگر دوست داشتيم نزديکترين خانه به ايدهآلهاي ذهنيمان را پيدا کنيم.
خيلي گشتيم. بودجه ما فقط به اندازه تهيه آپارتمان نسبتا کوچکی بود. آپارتمانهاي کوچک هم اکثرا چند واحد در هر طبقه هستند در حاليکه ما اصرار به تک واحدي بودن داشتيم.
چون همسرم کارش در حوزه موسيقي است و گيتار ميزند، ميخواستيم سر و صداي تمرينش تا آنجا که ممکن است مزاحم همسايهها نشود البته ديوارها را هم آگوستيک کرديم.
من عاشق خانه دل باز و پر نور هستم. دلم ميخواست خانهام به قول بنگاهيها دو کله باشد يعني هم سمت نشيمن و آشپزخانه و هم سمت اتاق خوابها پر از پنجره باشد.
تا اينکه بنگاه اينجا را نشانمان داد. هم تک واحدي است و هم پر از پنجره و نور گير. خانه هاي دور و بر هم همه کوتاه تر از ساختمان ما هستند و ديد ما را نميگيرند.
اتاق خوابها و حمام و سرويس بهداشتي از پذيرايي و آشپزخانه جدا است. نسبت به پولي هم که داشتيم بزرگ است. اما اين شکلي که نبود، درب و داغان. قبل از اينکه ما به اينجا بياييم خانه آتش گرفته بوده.
نظر کاربران
سلام.با تشکر از سایت خوبتون.
میخواستم بگم میشه در مورد بهنام تشکر هم بنویسین؟!بیشتر در مورد زندگیش بگین.
واقعا لذت بردم بسيار زيبا و با سليقه بود
خوشبخت بشي خانم رهنما
سلام.عاشق خانم رهنما هستم.اغراق نمیکنم.ارزوی خوشبختی دارم براشون.امیدوارم برنده سیمرغ بلورین تو جشنواره بشن چون واقعا لایقش هستن.
vaghan khosh saligheiy keif kardam
به سلامتی و دل خوش ، نسبت شما با خانم بهاره رهنما چیه؟
عالی بود
خوب.در امر نوسازی موفق بودید
خانم رهنما بازیگر مورد علاقه ی منه امیدوارم خوشبخت شی