بازیگران درخشان تاریخ سینما (۱۴): کلارک گیبل
نماد دوران طلایی هالیوود، «رت باتلر» گستاخ، جذاب و خوش پوش شاهکار «بر باد رفته» که با لقب «سلطان هالیوود» یا «سلطان» شناخته می شد، بازیگری افسانه ای به نام کلارک گیبل بود که به خاطر داشتن گوش های بزرگ در اوایل دوران بازیگری اش به سختی در هالیوود به او نقش می دادند.
پس از گذشت سه سال در آنجا، به یک شرکت سینمایی سیار پیوست که خیلی زود ورشکسته شد و گیبل را در مونتانا سرگردان کرد. سپس به اورگان رفت و به کمپانی دیگری پیوست که در آنجا با جوزفین دیلون، مدیر سینمایی آشنا شد. دیلون که قبلاً بازیگر و مدرس سینما بود 17 سال از او بزرگتر بود، با این حال از گیبل خوشش آمد و مربی بازیگری اش شد. او پول درست کردن دندان ها، موها و ابروهای گیبل را پرداخت کرد، خیلی زود آنها با هم ازدواج کردند و به هالیوود کالیفرنیا نقل مکان نمودند.
در هالیوود، گیبل نتوانست تست های بازیگری را با موفقیت بگذراند، زیرا به او می گفتند برای بازیگر نقش اول شدن گوش هایش زیادی بزرگ هستند. وی توانست در سال 1931 اولین نقش مصوت خود را در فیلم «بیابان رنگ شده» بازی کند و پس از آنکه کمپانی ام جی ام او را روی پرده نقره ای دید، پیشنهاد بستن قرارداد به او داد. اولین نقش اصلی او در فیلم «برقصید، احمق ها، برقصید» با جوان کرافورد بود که موفقیت زیادی داشت و این استودیو از آن پس نقش های منفی مقابل ستاره های زن زیبا از جمله جین هارلو، گرتا گاربو و نورما شیرر را به گیبل می داد. تا پایان آن سال، بیش از ده فیلم بازی کرد و حرفه بازیگری در نقش اصلی را برای خود تثبیت نمود. ولی در نهایت، از بازی کردن در نقش منفی و آدم بد خسته شد و این نارضایتی را به گوش همه رساند.
در طول فیلمبرداری «بانوی رقصنده» در سال ۱۹۳۳ گیبل به پیوره مبتلا شد و عفونت لثه ها مجبورش کرد که فوراً تمام دندان هایش را بکشد. این عفونت در بدنش پخش شد و به کیسه صفرایش رسید و در نهایت در بیمارستان بستری شد. به خاطر به تعویق افتادن فیلمبرداری و برداشت های دوباره که ضروری بودند، این فیلم ۱۵۰ میلیون دلار بیشتر از بودجه خرج برداشت.
برای نقش اصلی فیلم «در یک شب اتفاق افتاد» یعنی پیتر وارن، گیبل اولین انتخاب کاپرا نبود. این نقش ابتدا به رابرت مونت گومری پیشنهاد شد که آن را رد کرد زیرا فکر می کرد فیلمنامه ضعیفی دارد. در نتیجه فیلمبرداری در فضایی پرتنش آغاز شد، ولی هم گیبل و هم فرانک کاپرا از ساختن این فیلم لذت می بردند. کلارک جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را برای بازی در این فیلم گرفت و خود فیلم نیز جایزه اسکار بهترین فیلم را برد. به نظر کاپرا، کاراکتر گیبل در این فیلم به شخصیت اصلی و واقعی او بسیار شباهت داشت:
«فیلم «در یک شب اتفاق افتاد» گیبل واقعی رو نشون میده. اون هرگز نتونست اون نوع کاراکتر رو در فیلم دیگری غیر از این فیلم بازی کنه. همیشه اونو در نقش مردان عاشق بزرگ و معروف بازی می دادند، ولی اون همچین آدمی نبود. گیبل خاکی و فروتن بود و عاشق همه چیز بود و با آدمای عادی می جوشید. اون نمی خواست نقش های بزرگ مردان عاشق پیشه رو بازی کنه؛ اون فقط دلش می خواست کلارک گیبل رو بازی کند، یعنی همونطوری که در «در یک شب اتفاق افتاد» بازی کرده بود و واقعاً جای تأسفه که نذاشتن اون روند رو ادامه بده.»
حالا دیگر گیبل یکی از بزرگترین ستاره های هالیوود شده بود و در فیلم های موفق متعددی از جمله «بوم تاون»، «سان فرانسیسکو» و «شورش در بونتی» بازی کرد و برای جان بخشیدن به نقش فلچر کریسشن در فیلم «شورش در بونتی» در سال 1935 نامزد جایزه اسکار شد. وی سه بار با اسپنسر تریسی همبازی شد که موجب محکم شدن جایگاه تریسی و شناخته شدن این دو به عنوان یک تیم نزد عموم مردم شد. در سال 1939 در نقش رت باتلر و در مشهورترین فیلمش یعنی «بر باد رفته» نقش آفرینی نمود. کلارک گیبل را «سلطان هالیوود» می نامیدند و او نماد مردانگی بوده و آقایان او را تحسین نموده و خانم ها عاشقش بودند.
آخرین جمله ای که باتلر در فیلم «بر باد رفته» در جواب اسکارلت به زبان می آورد: «راستشو بخوای عزیزم اصلاً برام مهم نیست» یکی از مشهورترین جمله ها در تاریخ سینما است. گیبل پس از بازی در نقش رت فوراً تبدیل به ستاره محبوب عموم مردم و تهیه کننده فیلم یعنی دیوید سلزنیک شد. از آنجائیکه سلزنیک هیچ ستاره مردی با قرارداد بلندمدت نداشت، می بایست پروسه مذاکره برای قرض گرفتن یک بازیگر مرد از استودیوی دیگری را به جان می خرید. گری کوپر اولین انتخاب سلزنیک بود که نقش باتلر را رد کرده و گفته بود: ««بر باد رفته» بزرگترین شکست تاریخ هالیوود میشه. خوشحالم که این کلارک گیبله که قراره با دماغ زمین بخوره، نه من.»
آن زمان بود که سلزنیک تصمیمش را گرفت تا گیبل را به کار بگیرد و به دنبال راهی بود تا او را از ام جی ام قرض بگیرد. گیبل نگران بود که با قبول این نقش بیننده ای را ناامید کند که به این نتیجه رسیده که هیچکس این نقش را نمی خواهد. ولی بعدها پشیمان شده و اعتراف کرده بود: «فکر کنم حالا می دونم که یه مگس چطور باید بعد از گرفتار شدن در تار عنکبوت واکنش نشون بده.» ده ها سال بعد گیبل می گفت که با هر بار پخش این فیلم، وجهه او بهتر و بهتر می شد و محبوبیتش نیز افزایش می یافت. بعد از آن گیبل تا آخر عمر یکی از برترین و بزرگترین بازیگران مرد دنیا باقی ماند.
در ژانویه 1942، طی فیلمبرداری «یک جایی پیدایت می کنم» بود که تراژدی زندگی اش رخ داد و کارول لمبارد، همسر سوم کلارک و عشق زندگی اش، در سقوط هواپیما از دنیا رفت. لمبارد همراه با مادرش و مسئول امور مطبوعاتی اش اتو وینکلر، مسافر پرواز ترانسکانتیننتال و وسترن ایر بودند و لمبارد به تازگی پنجاه و هفتمین فیلمش یعنی «بودن یا نبودن» را تمام کرده بود و در راه بازگشت به خانه بود که هواپیمایش به کوهی در نزدیکی لاس وگاس در نوادا برخورد کرد و همه 22 مسافر از جمله 15 خدمه اش کشته شدند.
پس از ترخیص در سال 1944 با فیلم «ماجرا» به روی پرده سینما بازگشت. با آنکه این فیلم چندان قوی نبود، ولی بازگشت او به سینما باعث شد مردم به سوی گیشه هجوم ببرند. او به کار با ام جی ام ادامه داد و با اوا گاردنر و گریس کلی در «موگامبو» همبازی شد، ولی حرفه اش هرگز موفقیت پیشین را به دست نیاورد. با این حال قراردادش با این استودیو در سال 1954 به انقضا رسید و او تبدیل به پردرآمد ترین بازیگر آزاد تا آن زمان شد.
شهرت گیبل به عنوان یک افسانه ادامه یافت و او به بازی در یک فیلم در سال ادامه داد، به خصوص در فیلم هایی مانند «سرباز سرنوشت» و «مردان بلندقامت» در سال ۱۹۵۵ نقش آفرینی کرد. ولی یکی از بهترین بازی هایش را در فیلم «ناجورها» با مرلین مونرو و مونت گومری کلیفت ارائه داد، ولی نتوانست از موفقیت آن بهره مند شود، زیرا دو روز پس از پایان فیلمبرداری، کلارک سکته قلبی کرد و در ۱۶ نوامبر ۱۹۶۰ از دنیا رفت.
وی همچنین دختری به نام جودی لوئیس داشت که در ششم نوامبر ۱۹۳۵ و از رابطه اش با لورتا یانگ بازیگر به دنیا آمد. یانگ باردارش اش را مخفی نگه داشت تا به حرفه هیچکدام لطمه نخورد، زیرا این رسوایی موجب بی آبرو شدن گیبل متأهل در آن زمان می شد. تا اینکه در سال ۱۹۶۶ یانگ واقعیت را به لوئیس گفت، ولی فاش نکرد که لوئیس دختر بیولوژیکی گیبل بوده و به حفظ این راز از عموم مردم ادامه داد و فقط این راز را در زندگی نامه مجازش با عنوان «تا ابد یانگ» فاش کرد که پس از مرگش در سال ۲۰۰۰ چاپ شد. گیبل و لوئیس در طول عمرشان هرگز رابطه پدر و دخترش نداشتند و لوئیس در سال ۲۰۱۱ در سن ۷۶ سالگی از دنیا رفت.
نظر کاربران
عاشقشم
عاشقشم
رودستش نیومده بخصوص اون نگاه های فریبندش
جعاشقشم
الکی نیست که بهش لقب ستاره هالیوود رو دادن
عاشق این فیلم بودم و هستم نم یدونم چند بار تا حالا دیدمش و کتابشو خوندم ، دو جلد آخر کتاب رو بگیرید و بخونید ادامه فیلم و داستانشه به نام اسکارلت