تجاوز به حریم خصوصی سیاستمداران
به همان اندازه که هنرمندان مورد هجوم پاپاراتزی ها قرار دارند، سیاستمداران نیز محلی به عنوان زندگی شخصی ندارند.
به همان اندازه که هنرمندان مورد هجوم پاپاراتزی ها قرار دارند، سیاستمداران نیز محلی به عنوان زندگی شخصی ندارند. کاخ سفید در آمریکا هم محل زندگی کاری و حرفه ای روسای جمهوری این کشور است و هم میزبان خانواده آن هاست که با خود زندگی شخصی این افراد قیچی می شود و به شکل سندی علیه آن ها در رسانه ها به کار می رود؛ سندی که می تواند هم زندگی خصوصی و هم زندگی کاری آن ها را برای همیشه نابود کند. البته شیوه تجاوز رسانه ها به حریم شخصی سیاستمداران در کشورهایی نظیر آمریکا کاملا بابرنامه و سسیتماتیک است: هیچ روزنامه نگاری نمی تواند بدون سند و مدرک حرفی علیه دیگری بزند که زندگی حرفه ای آن شخص را به خطر بیندازد.
واقعیت این است که مسئله افشای مسائل شخصی سیاستمداران و برملا کردن مسائل پشت پرده همیشه محل بحث بوده است. شاید سخت و اعتراض برانگیز بودن تجاوز به حریم خصوصی را در این قسمت از ترانه مرکوری راحت تر بتوان درک کرد: «امروز در تیتر یک سرانه ها و فردا آغازی برای روزهای دشوار/ و هیچ کس نمی تواند میان تلی از دروغ، حرف راست را پیدا کند.»
این ترانه ساده به خوبی نشان داده که مرزی بین تجاوز به حریم خصوصی و رسوایی نیست؛ تفاوتی ندارد زندگی خصوصی چه کسی لو می رود، رسوایی تلخ در کمین است و همان طور که مرکوری می گوید، آن شخصی که پس از رسوایی می ماند، نه می میرد و نه زنده می ماند؛ او «شکسته و زخمی رها می شود.»
عروسک پشت پرده
«مامان! مامان! بایای من کجاست؟» شعری که سعی داشت بخشی از زندگی خصوصی استیون گروو کلیولند را به گوش همگان برساند و مانع انتخاب او به عنوان رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا بشود. نام کلیولند به این دلیل که در دو دوره نامتناوب به عنوان رییس جمهوری آمریکا انتخاب شده، در تاریخ این کشور ماندگار شده است. اما آن چه در دوره دوم مایه دردسر او شده بود، برشی از زندگی شخصی اش بود که سعی داشت مانع حضور دوباره او در کاخ سفید بشود.
برخی اطلاعاتی که از ستاد انتخاباتی او منتشر شده بود؟ نشان می داد کلیولند پیش تر با بیوه ای به نام ماریا سی هپلین ارتباط برقرار کرده که از او پسری دارد و نامش را اسکار فولسوم کلیولند گذاشت است. پس از فاش شدن این ماجرا، کلیولند صادقانه موضوع را به صورت عمومی مطرح کرد و آن پسر را تحت حمایت خود قرار داد. این نخستین بار بود که رییس جمهوری در آمریکا به گناه خود اقرار می کرد.
به دنبال این جریان عده ای برای تخریب شخصیت او و این که مانع انتخاب دوباره او به عنوان رییس جمهوری آمریکا بشوند، شعری با عنوان «مامان! مامان! بابای من کجاست؟» را ضبط و منتشر کردند. اما از آن جا که از نظر مردم او صداقت خود را بیشتر از گناه خود در این ماجرا به اثبات رسانده بود، دوباره در سال ۱۸۹۲ به او رای دادند و او را بر صندلی ریاست جمهوری آمریکا نشاندند.
«متشکرم آقای رییس جمهور/ برای تمام کارهایی که برای ما کردی/ برای تمام مبارزاتی که در آن پیروز شده ای/ برای جنگ تمام عیاری که با دشمنان آمریکا داشتی/ با وجود تمام مشکلاتی که ما داشتیم/ از شما متشکریم خیلی زیاد/ تولدت مبارک آقای رییس جمهور!»
پنجم اوت ۱۹۶۲ بود که مرلین مونرو با چهره ای طناز و لباسی یک میلیون و ۲۰۰ هزار دلاری مقابل جان اف کندی ایستاد و این شعر را خواند. بلافاصله پس از آن نیز آقای رییس جمهور روی صحنه مقابل جمعیت ایستاد و گفت: «حالا با این شعر زیبایی که برای تولد من خوانده شد، می توانم برای همیشه از سیاست کناره گیری کنم.»
شاید کندی و مونرو رابطه ای دوستانه و محترمانه را در برابر عموم مردم به نمایش می گذاشتند، اما از قدیم گفته اند در دروازه را می توان بست، اما دهان مردم را نه. به همین خاطر بود که خیلی زود شایعه ای که هنوز راست و دروغ آن بر کسی مشخص نیست، بر سر زبان ها پیچید: «رابطه ای پنهانی میان ستاره درخشان هالیوود و رییس جمهور محبوب آمریکا وجوددارد.»
این شایعه به قدری شدیدی است که سال ها پس از مرگ این دو نفر، زنی ادعا کرده دختر آن هاست. مونرو پیش از کندی از دنیا خداحافظی کرد، اما عده ای می گویند او قصد داشته رابطه پنهانی خود را برملا کند و خاموشی او در خانه اش در حقیقت توسط کندی صورت گرفته است. شاید مونرو بدون هیچ قصدی تولد کندی را به سادگی تبریک گفته باشد، اما دخالت و پچ پچ های مردم این تبریک ساده را به داستانی پیچیده و رازآلود تبدیل کرده است.
در سال ۱۸۲۶ بارش را بست و از دنیا رفت. اما حریم شخصی زندگی او آن قدر محل کنجکاوی بود که بالاخره در سال ۱۹۹۸ با آزمایش دی ان ای ثابت کردند به احتمال زیاد یکی از فرزندان سالی همینگ، بَرده او، حاصل رابطه نامشروع آن ها بوده است.
توماس جفرسون هم عصر فتحعلی شاه قاجار در ایران بود، اما این برای تاریخ دانان محلی از اعراب نداشت. آن چه در تاریخ آمده، این است: «نخستین رییس جمهور آمریکایی که درگیر رسوایی مسائل جنسی شد.» این ماجرا از سال نخست ریاست جمهوری او آغاز شد. همان سال اول زمزمه هایی به گوش رسید که او با برده خود رابطه داشته است، اما جفرسون هیچ گاه این جریان را نپذیرفت و آن را دروغ محض دانست و به این ترتیب هفت سال بعد را نیز در کاخ سفید به سر کرد.
هرچند از نظر جفرسون پرونده این رسوایی مختومه بود، اما جریان تا چندین دهه بعد ادامه پیدا کرد تا این که در سال 1998 آزمایش ها احتمال صحت این شایعه را تایید کردند. هنوز هم علم به صورت قطعی چنین ادعایی را ثابت نکرده است، اما سال هاست که کوس این رسوایی به صدا درآمده است و خاموشی نمی گیرد.
«Lewinskey Scandel» که ترجمه فارسی آن می شود «رسوایی لوینکسی» اما در ویکی پدیای فارسی این دو کلمه به این شکل ترجمه شده است: «رسوایی جنسی بیل کلینتون». البته موضوع بحث فعلی این نیست که چرا در فارسی واژه «جنسی» نیز اضافه شده است یا چرا در عنوان انگلیسی تنها نام خانوادگی آن زن آورده شده، در حالی که در فارسی نام و نام خانوادگی رییس جمهور آمریکا با چند رسوایی دیگر نیز همراه شده بود، اما این مورد سوای دیگر رسوایی ها بود.
مونیکا لوینسکی کارآموزی ۲۲ ساله بود که در کاخ سفید مشغول به کار بود. زمانی که رابطه نامشروع این دو نفر برملا شد، کلینتون جریان را توطئه دانست و آن را به کلی تکذیب کرد، اما مدتی بعد اسناد و مدارکی مطرح شد که او را وادار کرد پشت صفحه شیشه ای تلویزیون سر خم کند و به اشتباه خود اعتراف کند.
از آن جا که لوینسکی یهودی است، عده ای تلاش کردند ایجاد این رابطه را حاصل توطئه اسرایل عنوان کنند. کلینتون و لوینسکی تنها کسانی نبودند که طی این جریان به خوراک رسانه ها تبدیل شدند. هیلاری کلینتون، همسر بیل کلینتون، نیز نقل محافل شده بود. اکنون نیز که هیلاری در رقابت انتخاباتی برای ریاست جمهوری آمریکا شرکت کرده است، این ماجرا دوباره به میان آمده است. هرچند این یک ماجرای کاملا شخصی است، اما هیلاری در کتاب خود از رازی جالب در این مورد پرده برداشته است. براساس نوشته های هیلاری، بیل کلینتون چند ماه نخست پس از افشاری این ماجرا شب ها روی کاناپه ای در سالن می خوابیده است. با این که چندین سال از آن روزها می گذرد و این زن و شوهر پیر شده اند، اما داستان هنوز ادامه دارد...
قدرت روزنامه نگای تحقیقی و صحت اطلاعات محرمانه و شخصی که در این جریان برملا شد، آن قدر بالا و مثال زدنی است که بسیاری از کتاب های روزنامه نگاری آموزش این سبک از ژورنالیسم را از همین جریان آغاز می کنند: «رسوایی واترگیت».
در فاصله سال های ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵ در هتلی به نام واترگیت در واشنگتن اتفاقاتی رخ داد که نام آن با روزنامه نگاری تحقیقی گره خورد. سرانجام این سلسله رخدادها نیز استیضاح و سپس کناره گیری ریچاد نیکسون، رییس جمهوری وقت ایالات متحده آمریکا بود.
ماجرا از «شنود» شروع شد. واژه شنود برای هیچ کس قابل قبول نیست، گویی پایه و اساس این واژه را تجاوز به حریم خصوصی تشکیل داده است. داستان نیز از این قرار بود که ماموران اف بی آی وارد ساختمان هتلی شده بودند که محل استقرار ستاد انتخاباتی حزب دموکرات آمریکا بود و دستگاه های شنود آن را در آن مکان به کار گذاشته بود. به دنبال این اتفاق اسنادی لو رفت که در روزنامه واشنگتن پست به گوش مردم رسید و افکار عمومی را به خود مشغول کرد.
این اتفاق آغازی بر جست و جوهای بیشتری شد که نشان داد این جاسوسی ها به شکلی منظم و پیوسته در این سیستم صورت می گیرد. به این ترتیب این جریان به بدنام ترین رسوایی تاریخ ریاست جمهوری آمریکا تبدیل شد، به طوری که هیچ کدام از رسوایی ها به این اندازه گوش زمین و زمان را کر نکرد. برخلاف رسوایی های پیشین که اغلب به مسائلی مانند روابط نامشروع یا فساد مالی مرتبط بود، این مورد کاملا سیاسی بود و مردم نشان دادند که تجسس و تجاوز به حریم خصوصی توسط شنود را تحت هیچ شرایطی بر نمی تابند. حداقل ۴۳ نفر از مقامات دولتی در این ماجرا شغل و اعتبار خود را از دست دادند. اکنون نام آن ها نه برای درس عبرت، بلکه برای درس روزنامه نگاری در کلاس های درس به روزنامه نگاران گفته می شود.
از ریل های راه آهن شروع شد، ریل هایی که وقتی رد آن ها گرفته شد، سرانجامش به آبراهام لینکلن رسید. به رسوایی کردیت موبیلیر معروف است و زخم آن نخستین بار در سال ۱۸۷۲ سر باز کرد. هرچند اسنادی از حریم خصوصی منتشر شده بود، اما همه چیز با سند و مدرک برملا شد. این ماجرا به عنوان نخستین فساد مالی در آمریکا نیز شناخته شده است. شرکتی به نام کردیت موبیلیر پول های حاصل از خط آهن یونیون پاسیفیک را می دزدید و سعی می کرد با ترفندهای مختلف روی این اقدامات خودش سرپوش بگذارد.
یکی از ترفندها این بود که سهام شرکت به مقامات دولتی از جمله اسکایلر کولفکس به فروش رسانده شود. اما یک روز صبح روزنامه «سان» یا همان خورشید نیویورک تمام اسنادی را که از این فساد به دست آورده بود، فاش کرد و به این ترتیب اعتبار و شهرت نشان می داد که فساد کردیت موبیلیر ریشه در زمان تاسیس این شرکت در دوران آبراهم لینکلن داشته است، اما این جریان زندگی حرفه ای تمامی سیاستمدارانی را که در آن دوره فعالیت می کردند، برای همیشه تحت الشعاع خود قرار داد، برای همیشه در تاریخ.
ارسال نظر