١٢ خاطره پر حرف و حديث از آیت الله هاشمی (۲)
آقاي هاشمي با مبهم نويسي خاطرات، سعي ميكند نقش محوري خود را به عنوان راوي و حق تفسير در انحصار خود نگه دارد.
آيتالله هاشميرفسنجاني از معدود سياستمداراني است كه توانسته با وجود موقعيت بالاي سياسي و مشغله فراوان خود، فرصتي براي نگارش خاطرات روزانه خود اختصاص دهد. تدوين و انتشار اين يادداشتهاي روزانه، نشاندهنده نظم فكري و كاري در زندگي ايشان و دغدغه جدي براي انتقال اطلاعات صحيح به آيندگان است. خاطرات انتشار يافته فرصت ارزشمندي در اختيار پژوهشگران و تاريخ نگاران قرار داده است تا از زبان يكي از تاثيرگذارترين شخصيتهاي سياسي سه دهه اخير، بيواسطه تلاش جمعي انسان مسلمان و آرمانخواه را براي ايجاد جامعه اسلامي دريافت كنند.
١٢ خاطره پر حرف و حديث از آیت الله هاشمی (۱)
آقاي هاشمي به سبك خودشان وقايعنگاري ميكنند، طبيعتا هر فرد وقايعي را در روز ثبت و ضبط ميكند كه براي خودش حائز اهميت باشد. ايشان هم چون رويدادها و ديدارهايشان را با ذكر تاريخ دقيق آن نوشتند مفيد واقع ميشود و پيگيري و بررسي آن نيز آسانتر است. اشاراتي كه ايشان در خاطرات خود دارند براي محققين و چهرههاي دانشگاهي اين امكان را فراهم ميكند كه با مرور رخدادهايي كه به طور روزانه در خاطرات ايشان انعكاس داشته، به طور مستند واقعيتها را دريابند. به طور مثال در جاي جاي كتاب خاطرات هاشمي در سال ۶۷ به قطعنامه ۵۹۸ اشاره شده و با مروري بر آن ميتوان دريافت كه چه افرادي در اين مساله درگير شدند و چه فرآيندي طي شد كه ايران اعلام كرد اين قطعنامه را ميپذيرد. البته ايشان خاطرات را از زاويه ديد خود و به واسطه حضورشان در رخدادهاي مختلف مينويسند. طبيعي است در رخدادهاي مختلف افراد و نهادهاي فراواني دخيل ميشوند و اگر آقاي هاشمي به آن موضوع اشاره ميكند به واسطه اين است كه خودشان در بخشي از فرآيند يا نحوه تصميمگيريها يا اتفاقات پيش آمده دخيل و سهيم هستند.
جنجال بر سر خاطرهاي از همسر امام
همايش بانوي انقلاب، عنوان جلسهاي بود كه براي بزرگداشت مرحوم خانم خديجه ثقفي همسر امام خميني همين چند روز پيش ترتيب داده شده بود. همايشي كه سخنران اصلياش هاشميرفسنجاني بود. فقيه سياستمداري كه بيش از هرچهره ديگري در انقلاب به امام و خانواده ايشان رفت و آمد داشته است. هاشمي هر چند بسياري از ناگفتههاي خود را در قالب خاطرات روزانه منتشر كرده است اما او به عنوان ژنرال بيبديل انقلاب ناگفتههاي بسياري را در سينه دارد. همين همايش كافي بود تا او جداي از خاطرات دست نويس روزانهاش خاطرهاي شفاهي را از همسر امام براي حاضران در اين همايش بگويد. همين بود كه خاطرهاي مربوط به انتخابات سال ٨٤ و چرايي نامزدياش در اين انتخابات را انتخاب كرد و گفت: «سال ٨٤ بعد از دوره رياستجمهوري اصلاحات، من راضي نبودم كه وارد عرصه انتخابات شوم ولي همسر امام راحل بنده را خواست و گفت كه امام(ره) اين انقلاب را به دست شما سپرده، آيا ميدانيد اينها چه كساني هستند كه ميخواهيد انقلاب را به آنها بسپاريم. با اين سخنان اشك در چشمانم جمع شد.» بيان همين خاطره از همسر امام كافي بود تا بازهم سيل انتقادات و هجمهها براي زير سئوال بردن خاطرهگويي آيتالله، پشت سر هم به صف بايستند. سيد حميد روحاني از منتقدان هميشگي تاريخگويي آيت الله هاشمي نخستين كسي بود كه به اين خاطره آيتالله هاشمي واكنش نشان داد.
سيد حميد روحاني با بيان اينكه «آقاي هاشمي بهقدري خاطرات ضد و نقيض، خلاف واقع و خلاف حقيقت بيان كرده است كه ديگر نميتوان حرف وي را معتبر دانست» و گفت: « نميشود به آقاي هاشمي در خصوص خاطرات نقلشده اعتماد كرد.» دليل روحاني براي غيرمعتبر بودن خاطرهگوييهاي آيتالله هاشميرفسنجاني در قيد حيات نبودن كساني است كه از آنها خاطره نقل ميشود: «چرا آقاي هاشمي خاطرات را از زبان كساني نقل ميكند كه در قيد حيات نبوده و رحلت كردهاند؟ در اظهاراتي كه وي اخيرا گفته است اين نكته وجود دارد كه اگر همسر حضرت امام چنين سخني را از امام خميني نقل كردهاند چرا در زمان حيات خود بانو ثقفي بازگو نشد، چرا گذاشتند بعد از فوت همسر امام اين خاطره را نقل كنند؟» احمد توكلي هم كه در ماجراي خاطرهگويي سيد محمد خامنهاي به طرفداري از آيتالله هاشمي پرداخته بود همين حرف سيد حميد روحاني را براي زير سوال بردن صحت و سقم خاطره هاشميرفسنجاني مطرح كرد: «از مشكلات آقاي هاشمي اين است كه مطالب خود را به كساني مستند ميكند كه اكنون ديگر در قيد حيات نيستند. البته نميخواهم آقاي هاشمي رفسنجاني را متهم كنم، اما بهتر است مطالبي مطرح نكند كه منابعي براي تاييد آن اكنون وجود ندارد، زيرا اين نحوه رفتار، ارزش تاريخي كتابهاي خاطرات ايشان را هم زير سوال ميبرد.» روحالله حسينيان، رييس مركز اسناد انقلاب هم گفته سيد حميد روحاني را تكرار و اظهار كرد: «آقاي هاشمي براي نقلقولهاي خلاف واقع خود از حضرت امام به كساني استناد ميكنند كه به هيچ عنوان در دسترس نبوده و دار فاني را وداع گفتهاند؛ خيلي عجيب است شخصي كه خودش هشت سال رييسجمهور بوده اينگونه از امام نقل قول كند؛ اظهارات آقاي هاشمي به هيچ عنوان حجت نبوده و نيست چرا كه نقلقولهاي ايشان با بيانات صريح و ثبتشده امام در تناقض آشكار است.»
اين واكنشها با ورود پروين احمدينژاد و خاطرهگويي او رنگ و بوي ديگري گرفت. پروين احمدينژاد، براي آنكه از قافله تكذيبكنندگان خاطره آيتالله هاشمي جانماند به بيان خاطرهاي از ديدار با همسر امام خميني پرداخت. او در اين خاطره گويي گفته است: «خرداد سال ٨٥ در سالروز وفات حضرت امام خميني(ره) دكتر احمدينژاد به اتفاق چند نفر ديگر از جمله اينجانب، براي ديدار با همسر مكرمه حضرت امام در جماران حضور يافتند. خانم در مقابل خدمه و برخي از اعضاي خانواده، خوشحالي خود را از انتخاب دكتر اينگونه ابراز كردند كه در زمان انتخابات گفته بودند اگر دكتر راي بياورد، شيريني انتخاب، مهمان من باشيد و هرچه ميخواهيد غذا از بيرون تهيه كنيد. ايشان ميگفتند به خادمه منزل گفتهام تلويزيون را براي من فقط در صورت سخنراني دكتر و يا مقام معظم رهبري روشن كنيد. ايشان (همسر امام راحل) بعد از آن ديدار به منزل دكتر رفتند، حال آنكه به اذعان خانوادهشان بعد از رحلت مرحوم حاج احمد كمتر از منزل بيرون ميرفتند!»پس از اين هجمهها خانواده امام به ياري آيتالله هاشمي آمد و خاطره او را تاييد كرد. ليلي بروجردي، نوه امام هم خاطره آيتالله هاشمي را «برابر سند» اعلام كردند.
آيا امام موافق حذف« شعار مرگ بر امريكا» بود؟
«امام با حذف شعار مرگ بر امريكا موافق بودند» اين ادعايي بود كه آيتالله هاشمي در مصاحبه سال ٨٩ گفته بود و سال ٩٢ در كتاب صراحت نامه منتشر شد. گفت و شنودي كه گويا تنها ميان امام خميني و هاشميرفسنجاني رد و بدل شده است. گفتن همين خاطره از سوي هاشميرفسنجاني اما كافي بود تا موجي از واكنشها به سمت و سوي او روانه شود. هاشمي در اين مصاحبه كه بعدها به كتاب تبديل ميشود، گفته بود: «موافق نبوديم كه در مجامع عمومي مرگ كسي را شعار دهيم؛ مثلا در اجتماعات ما «مرگ بر بنيصدر» شعار داغ مردم بود كه در نماز جمعه خواهش كردم كه نگويند. «مرگ بر بازرگان» بود كه خواهش كردم، نگويند. «مرگ بر شوروي» بود كه گفتم الان با شوروي مشكل آنچناني نداريم. درباره امريكا هم گفته بودم.» حميد روحاني، حسين شريعتمداري، محمد جواد لاريجاني، احمد توكلي، عليرضا زاكاني و برخي ديگر از چهرههاي اصولگرا طي اظهاراتي صريح و با بهرهگيري از اظهارات امام خميني درباره امريكا سعي كردند ادعاي هاشميرفسنجاني را تكذيب كنند. نخستين واكنش را حسين شريعتمداري در روزنامه كيهان نشان داد.
مدير مسوول روزنامه كيهان در اعتراض به اين عبارت منتسب به آيتالله هاشميرفسنجاني كه گفته است «امام موافق حذف شعار مرگ بر امريكا بودند» نوشت: آقاي هاشمي بارها و از جمله در نامهاي كه به امام راحل(ره) نوشته بودند تاكيد كردهاند مذاكره و رابطه با امريكا از مهمترين مسائلي است كه حل و فصل آن فقط از جانب حضرت امام (ره) امكانپذير است و بايد در زمان حيات خود ايشان به صراحت درباره آن تصميم گرفته شود. بنابراين بايد پرسيد چگونه است كه حضرت امام درخصوص اين موضوع به قول خود آقاي هاشمي «بسيار مهم» هيچ نظري كه موافق ادعاي اخير جناب رفسنجاني باشد، ارايه نفرمودهاند؟ محمدجواد لاريجاني هم در حاشيه يك سخنراني و تنها پس از دو روز بعد از حسين شريعتمداري به موافقت امام با حذف شعار مرگ بر امريكا واكنش نشان داد و گفت: «افراد ميتوانند سليقههاي مختلف داشته باشند ولي مشي نظام بر مقام معظم رهبري منطبق است. آقاي هاشمي را به عنوان يك شخصيت برجسته تاريخ خودمان دوست داريم و به گفتههاي او اعتماد داريم، اما مردان بزرگ اشتباهات بزرگ هم ميكنند.» احمد توكلي چهره اصولگراي بعدي بود كه از بيان اين ادعاي تاريخي هاشميرفسنجاني انتقاد كرد. توكلي براي رد خاطره هاشميرفسنجاني به فراز پاياني وصيتنامه امام خميني اشاره كرده و گفته بود: «امام خميني (ره) در زمان حياتشان فرمودند، زماني كه چيزي از من نقل ميشود در واقع بايد مكتوب بوده و صداي آن موجود باشد.» اهرچند توكلي در گفتوگو با فارس تاكيد كرده بود كه قصدي براي تكذيب اظهارنظر آقاي هاشميرفسنجاني ندارد اما با بيان اين جملات و طرح بند پاياني وصيتنامه امام خميني، ادعاي تاريخي هاشمي را زير سوال برد.
سيداحمد خاتمي يكي از منتقدان پروپاقرص آيتالله هاشمي هم از جمله ديگر كساني بود كه به اين اظهارات هاشميرفسنجاني واكنش نشان داد. سيد احمد خاتمي با بيان اينكه بعضيها براي حذف شعار مرگ بر امريكا بيتابي ميكنند، گفت: «تا زماني كه شيطنتهاي امريكا ادامه داشته باشد، شعار مرگ بر امريكا هم ادامه دارد.» واكنشهاي اصولگرايان و رسانههاي وابسته به اين جناح سياسي به اين خاطرهگويي آيتالله هاشمي ادامه داشت تا نوبت به حميد انصاري، قائم مقام موسسه تنظيم و نشر آثار امام برسد. انصاري به نادرست خواندن خاطره نقل شده از هاشمي از سوي عدهاي، واكنش نشان داد و گفت: «خاطرهاي كه آقاي هاشميرفسنجاني در موضوع حذف شعار نسبت به امام ذكر كرده است، مربوط به موافقت و دستور امام بر قطع اين شعار از رسانههاي دولتي بوده است. اشاره حميد انصاري به يادداشت روز ١٤ تير سال ١٣٦٣ آيتالله هاشميرفسنجاني است كه در آن آمده است: «[آقاي امام موسوي] نماينده شوشتر هم آمد و پيشنهاد قطع شعار مرگ برامريكا و شوروي را ميداد. گفتم به طور اصولي تصميم گرفتهايم، امام هم موافقت كردهاند ولي منتظر فرصت هستيم.»پس از اظهارنظر حميد انصاري و افزايش هجمهها آيتالله هاشميرفسنجاني در سايت شخصياش با تاكيد بر اينكه خاطره حذف شعار مرگ بر امريكا مربوط به سالها قبل است، گفت: مسوول سايت بدون هماهنگي آن را منتشر كرد كه اقدامي نادرست بود. همين واكنش آيتالله هاشمي كافي بود تا قصه واكنشها به اين خاطره آيتالله هاشمي پايان يابد.
خاطرات ضد و نقيض از ماجراي ٩٩ نفر و مك فارلين
سال گذشته آيتالله محمد خامنهاي دو موضوع ٩٩ نفر و مك فارلين را به گونهاي روايت كرد كه بيشترين انتقادات را برانگيخت. اگرچه دفتر آيتالله هاشمي پاسخ مبسوط و تندي به ادعاي او داد اما دايره انتقاد از آيتالله محمد خامنهاي به اين محدود نشد و تا روزنامه كيهان و يادداشت حسين شريعتمداري هم گسترش يافت. در ادامه دو ادعاي آيتالله محمد خامنهاي و روايت ديگر افراد درگير با آن را بررسي ميكنيم:
٩٩ نفر
از مجموع ٢٦١ نماينده حاضر در جلسه علني مجلس دوم ٩٩ نفر به نخست وزيري مجدد ميرحسين موسوي در سال ٦٤ راي ندادند. سال گذشته آيتالله محمد خامنهاي در مصاحبهاي جنجالي روايت خود را از ماجراي ٩٩ نفر منتشر كرد و ضمن آن اتهاماتي جدي به آيتالله هاشمي وارد آورد و موضوعاتي را نيز به امام خميني نسبت داد كه با واكنش گستردهاي روبهرو شد. او طي اين مصاحبه هاشمي و برخي ديگر از متنفذين نظام را متهم كرد كه راي امام را بر اساس نظر خود تغيير دادهاند: «عناصر موثر در توطئه به كار افتادند و با حضور مكرر نزد امام (ره) و مدح موسوي چنين وانمود كردند كه جوانان جبهه جنگ با صدام طرفدار موسوي هستند و انتخاب نشدن وي صدمه محسوسي به جبهه خواهد زد و اين همان نقطه حساسي بود كه امام نسبت به آن فوقالعاده حساسيت داشتند و اطرافيان هم اين را بهخوبي ميدانستند؛ ولي بعد كه خلاف گفته امنا برايشان ثابت شد جبران آن ممكن نبود و امام نتوانست حكم خود را پس بگيرد. از اين رو نه به صورت حكم شرعي يا قانوني بلكه به صورت نقل قول از ايشان توسط يك نفر اعلام شد كه امام (ره) به مجلس پيام دادهاند كه ميرحسين را انتخاب كنند.»آيتالله محمد خامنهاي در حالي موضوع را به نقل قول يك نفر تقليل ميدهد كه امام خميني در پاسخ به نامهاي كه او نيز يكي از امضاكنندگانش بود صراحتا نظر خود را ابراز فرموده بودند.
او در ادامه ميگويد: من يكي از افرادي بودم كه بهشدت در فشار روحي بودم، از طرفي نميخواستم خاطر امام آزرده شود و از طرف ديگر وظيفه شرعي و قانوني خود ميدانستم كه به ميرحسين رأي ندهم و تا صبح روز رايگيري در همين ترديد بودم و جبهه مقابل اين توطئه نيمهپنهان، مجلس بود كه متاسفانه اكثر هيات رييسه و عدهاي از نمايندگان مجلس به نمايندگي از دولت بدترين رفتار را با اين عده داشتند. ناطق نوري آن ايام را اين گونه روايت ميكند: «وقتي براي بار دوم مقام معظم رهبري به رياستجمهوري برگزيده شدند، بين ايشان وامام يك بحثي در مورد انتخاب نخست وزير بود، ايشان ميگفت اگر من رييسجمهوربشوم، در انتخاب نخست وزير هر كسي را كه بخواهم، خودم بايد تصميم بگيرم و اين علامت را همامام ظاهرا داده بودند كه خود شما تصميم بگير، بنابراين ايشان كانديدا شده بودند. » (روزنامه جوان - ٢٩ خرداد سال ٩٠) هاشميرفسنجاني در خاطرات ١٥ مرداد سال ٦٤ خود مينويسد: «شب با آقاي خامنهاي جلسهاي طولاني داشتيم، درباره كابينه آينده، ايشان مايل نيست كه مهندس موسوي (مجدداً) نخست وزير شود. » او دو روز بعد در خاطراتش مينويسد: بعد از نماز با آقاي خامنهاي جلسه داشتيم... آيتالله خامنهاي شرح مذاكرات امروزشان را با امام دادند. امام گفتهاند مصلحت نيست كه آقاي مهندس [ميرحسين] موسوي از نخستوزيري كنار بروند... بيستم مرداد ماه بار ديگر هاشمي و آيتالله خامنهاي با يكديگر ديدار و گفتوگو ميكنند.
فرداي آن روز مرحوم احمد خميني در ديداري با آيتالله هاشمي او را از نظر قطعي امام آگاه ميسازد: نظر امام اين است كه تعويض مهندس [ميرحسين] موسوي مصلحت نيست و مايلند كه اين نظرشان گفته شود؛ درست برخلاف نظر آيتالله خامنهاي. دو روز پس از اين ديدار هاشمي و احمد خميني به ديدار امام خميني مشرف ميشوند. هاشمي درباره اين ديدار ميگويد: بيشتر بحثها بر سر نخستوزير آينده و اختلاف نظر بين آقايان خامنهاي و مهندس موسوي بود ولي به نتيجهاي نرسيديم...
آيتالله خامنهاي، رييسجمهور وقت با توجه به اصرار امام خميني از ايشان درخواست ميكند نخست وزيري موسوي را از جايگاه ولايي خود امر كنند. موضوعي كه هاشمي درباره آن مينويسد: خدمت امام رفتم و راجع به مشكل كابينه آينده، با توجه به عدم موافقت آقاي خامنهاي با آقاي [ميرحسين] موسوي مذاكره كردم، اما نتيجهاي به دست نيامد. امام همان حرف قبلي خودشان را تكرار فرمودند كه تغيير دولت را صلاح نميدانند و حاضر هم نيستند در اين خصوص امر صادر كنند و اظهارنظر را كافي ميدانند. هاشمي در خاطرات دوم شهريور همان سال به موضوعي اشاره ميكند كه در خاطرات ناطق نوري نيز آمده است: آيتالله خامنهاي تمايلي به نامزد شدن مجدد نداشتند و با اصرار ماها و نيز خواست امام پذيرفتند و همان موقع نظرشان را راجع به كابينه گفتهاند و اكنون حجت دارند، ولي نميخواهند از نظر امام تخلف كنند... آيتالله خامنهاي نسبت به معرفي علياكبر ولايتي براي نخست وزيري تمايل دارند اما هاشمي ديدار خود با ولايتي را اين گونه شرح ميدهد: وزير امور خارجه... با توجه به اظهار امام كه مصلحت نميدانند آقاي [ميرحسين] موسوي عوض شود، گفت: به آيتالله خامنهاي بگويم كه اسم آقاي ولايتي را به عنوان نخستوزير مطرح نكنند و حاضر نيست در اين شرايط مسووليت را بپذيرد. عصر آقاي ناطق [نوري] آمد.
ايشان هم درباره همين موضوع صحبت كرد و اصرار داشت كه امام را بايد راضي كرد. طرفدار نخستوزير شدن آقاي [علياكبر] ولايتي است... ناطق نوري در خاطرات خود موضوع تغيير نظر امام خميني را مطرح ميكند: «چند روزي كه گذشت، نظر امام عوض شد. علتش اين بود كه گويا آقاي «محسن رضايي» به عنوان فرمانده سپاه خدمت امام رسيده و گفته بود كه موقعيت آقاي موسوي در جنگ و بين جوانها به گونهاي است كه اگر ايشان نخستوزير نشوند، جنگ لطمه ميخورد... بعد از گزارش محسن رضايي، لحنامام عوض شد... كم كم به حاج احمدآقا و ديگران فرمودند كه «آقاي مهندس موسوي معرفي شود. » (سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي به نقل از كتاب خاطرات ناطق نوري) ناطق نوري در خاطراتش با بيان اينكه به اتفاق حضرات آيات مهدوي كني، جنتي و يزدي براي گشودن گره از اين مشكل به خدمت امام (ره) رسيديم، مينويسد: امام (ره) در پاسخ به ضرورت حكم كردن ايشان ميفرمايند: «من حكم نميكنم، اما من به عنوان يك شهروند حق دارم نظر خودم را بدهم يا خير؟ من به عنوان يك شهروند، اعلام ميكنم كه انتخاب غير از ايشان، خيانت به اسلام است.» پس از اينكه فهميديم نظر قطعيامام، مهندس موسوي است، در محل دفتر رياستجمهوري خدمت آقاي خامنهاي رفتيم و ماجرا را خدمت ايشان شرح داده و گفتيم اين ديگر حكم است. آقاي خامنهاي فرمودند براي من اتمام حجت شد؛ بنابراين تصميم گرفتند و مهندس موسوي را براي نخستوزيري مجدد معرفي كردند. » (مركز اسناد انقلاب اسلامي به نقل از كتاب خاطرات نوري)
مك فارلين؛ ماجرايي كه هنوز ابهام دارد
ماجراي مك فارلين از اين قرار بود كه امريكا ميخواست با استفاده از نفوذ ايران در لبنان گروگانهاي خود را در اين كشور آزاد كند. در طرف مقابل نيز ايران در ميانه جنگ با عراق بود و بهشدت نيازمند تجهيزات نظامي مدرن. به همين دليل امريكا تصميم گرفت در ازاي فروش تجهيزات نظامي به ايران آزادي گروگانهاي خود را به دست آورد و در عين حال درآمد ناشي از فروش سلاح به ايران را براي تجهيز شورشيان نيكاراگوئه استفاده كند. شكست پروژه مك فارلين و افشاي آن در روزنامه الشراع لبنان رسوايي بزرگي براي امريكا به بار آورد چرا كه حمايت مالي و تسليحاتي از شورشيان نيكاراگوئه بر اساس مصوبه كنگره ممنوع بود. چهارم خرداد سال ٦٥ هاشمي مينويسد: آقاي [محسن] كنگرلو اطلاع داد كه هواپيماي حامل قطعات گرانقيمت امريكايي - كه با پاسپورت ايرلندي آمدهاند و به نام ايرلندي هستند - در فضاي تهران است. به آقاي دكتر روحاني گفتم كه براي كنترل قطعات و اداره مسائل سياسي و مذاكرات همكاري كنند. آقايان [محسن] كنگرلو [مشاور نخستوزير] و [احمد] وحيدي [مسوول اطلاعات سپاه] آمدند. گزارش وضع هيات امريكايي را دادند. آقاي مك فارلين، مشاور ويژه ريگان و شخصيتهاي حساس ديگر امريكا در هياتند. براي سران كشور ما كلت و شيريني، هديه آوردهاند و خواهان ملاقات با سرانند. قرار شد هديه را نپذيريم و ملاقات ندهيم. آنها بيشتر خواهان مذاكره در مسائل كلي و سياسياند. هاشمي ناراحتي مك فارلين را اينگونه روايت ميكند: عصر آمدند و گفتند مك فارلين ناراضي است و مدعي است به او توهين شده كه چرا مقامات با او حرف نميزنند و چرا هديهاش را نميپذيريم و ميگويد اگر من براي خريد پوست گربه به روسيه بروم، گورباچف در روز دو بار با من ملاقات ميكند. قرار شد به آنها بگويند به خاطر تخلفها و بدقوليهايشان اعتماد به آنها نيست و تا عملا جلب اعتماد نكنند، مذاكره رسمي ممكن نيست؛ اين نظر سران قوا است.
سرانجام روز دهم خرداد ماه هاشمي گزارش مذاكرات با هيات امريكايي را به امام تقديم ميكند: گزارش وضع جبههها و آمدن هيات امريكايي را دادم. پيشنهاد كردم كه براي جلوگيري از پخش خبر توسط آنها به گونهاي كه ما را در موضع دفاعي قرار دهند، خودمان خبر آمدن آنها را ابتدا پخش كنيم. امام موافق نبودند. با افشاي ماجرا در آبان ماه همان سال موضوع به يك رسوايي بزرگ بدل شد كه حضرت امام آن را با عبارت «به عزا نشستن رييسجمهور امريكا» به مردم منتقل فرمودند. اما آنچه پس از سالها مورد دعوا قرار گرفت ابتدا انتشار مستند من روحاني هستم از سوي منتقدان دولت يازدهم بود. آنان در اين مستند تلاش كردند رييسجمهور را يكي از كساني معرفي كنند كه در اين ماجرا نقش جدي داشته است. با انتشار اين مستند علي لاريجاني، رييس مجلس گفت كه آقاي روحاني در «مك فارلين» هيچ نقشي نداشتند و اين مستند مستندي «دروغ» است. پس از مستند من روحاني هستم بار ديگر پرونده مك فارلين به رسانهها آمد و اينبار با مصاحبه تند و جنجالي آيتالله محمد خامنهاي كه هدفش نه روحاني بلكه شخص آيتالله هاشمي بود. او در اين مصاحبه ماجراي مك فارلين را اين گونه روايت كرد: سفر مك فارلين را بيت منتظري قاپيدن امريكا توسط رقيب ميدانستند و لذا پته هاشمي را بر آب زدند تا بهتصور آنها از طرف امام مطرود و منزوي و حتي محاكمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با امريكا باقي بمانند. او البته اصل ماجرا را نه تبادل سلاح و گروگانها كه ارتباط و معامله سياسي هاشمي با امريكا عنوان كرد.
اتهام سنگيني كه كوچكترين مستندي براي آن وجود ندارد: «در واقع ملاقات مهم و محرمانه مك فارلين، براي محكمكاري و قرارداد رسمي با طرف ايراني بود... موضوع اصلي ملاقات مك فارلين و ريسك سفر او كه اگر كشف ميشد كاخ سفيد و حزب متبوع رييسجمهور امريكا ريگان را سخت در فشار قرار ميداد، موضوع حفظ آينده ايران بعد از امام موضوعي فوقسري بود. در صورت قطعي شدن پيمان فيمابين، جان امام هم بيشتر به خطر ميافتاد چون ممكن بود امريكا عجولانه دست به جنايت ديگري بزند.»محمد خامنهاي پس از اين ماجرا به همراه هفت نماينده مجلس در اين خصوص وزير امور خارجه را مورد سوال قرار ميدهند كه با جملات عتاب آميز رهبر فقيد انقلاب مواجه ميشوند. روايت محمد خامنهاي از ماجرا به اين شكل است: «من در آن شدت ناراحتي كه از آن موضوع داشتم (كه در واقع افتضاح ايران بود نه امريكا ولي آن را وارونه جلوه دادند) قهراً امضا كردم و به دام آنها افتادم. شياطين بلافاصله آن را بهضميمه پيشفرضهاي ديگري، ... امام هم در يك سخنراني به امضاكنندهها حمله شديد كردند و كار آنها را بدتر از كار اسراييل دانستند.
وقتي من سخنراني امام را شنيدم در منزل بودم، بهجاي آنكه ناراحت شوم، سجده شكر بهجا آوردم و گفتم خدا را شكر كه امام بار مسووليت را بعد از اين از دوش ما برداشت...»پس از اين اظهارات عجيب، دفتر هاشميرفسنجاني در پاسخ به وي اين گونه واكنش نشان داد: اين آقا كه نامش در تاريخ انقلاب اسلامي يكبار، آن هم به خاطر حمله به دلسوزان انقلاب و به عنوان مخاطب امام راحل در «اين تذهبون؟» آمده، ماجراي مك فارلين را كه امام عزيز آن را باعث «به عزا نشاندن كاخ سفيد» ميدانند (صحيفه، ج ٢٠، ص ١٦٠)، موجب «افتضاح» ايران ميخواند!روزنامه كيهان در نقد گفتههاي آيتالله محمد خامنهاي بر روايت رسمي نظام از ماجراي مك فارلين تاكيد ميكند: حضرت امام (ره) ماجراي مك فارلين را تمام شده اعلام كرده و آن را شكست سنگيني براي امريكا معرفي كردند تا آنجا كه نتيجه آن را روسياهي دشمنان دانسته و تاكيد فرمودند «رييسجمهور امريكا در اين رسوايي بايد عزا بگيرد» بنابراين دامن زدن به اين ماجرا چه از سوي مجله «رمز عبور» و چه از سوي آيتالله سيدمحمد خامنهاي، اقدامي نسنجيده و ناصواب بوده و هست. احمد توكلي، سياستمدار اصولگراي مجلس هم پس از اين ماجرا به دفاع از هاشمي پرداخت و آيتالله محمد خامنهاي را با انتقاداتي مواجه كرد.
چرا خاطرهنويسي را برنميتابند؟
صادق زيباكلام ٭ استاد علوم سياسي
خاطرهنويسي و خاطرهگويي به عنوان بخشي از تاريخ هر جامعهاي جايگاه ارزندهاي دارد. در ايران به دليل اينكه رشته تاريخ رشته عقبماندهاي است، آن بخشي كه خاطرهنويسي در آن ميتواند موثر باشد هم بسيار توسعهنيافته است. به عنوان مثال اگر يكصد چهره و شخصيت موثر در انقلاب اسلامي داشتهايم، تعداد اندكي از آنها مثل آقاي هاشميرفسنجاني و آقاي ابراهيم يزدي خاطرات روزانه نوشتهاند. متاسفانه ميبينيم ديگر افراد چيزي به نام خاطرات روزانه ندارند. اگر هم با بنياد انقلاب اسلامي يا نهادهاي ديگر صحبت و گفتوگويي داشتهاند، خاطره نبوده است بلكه بيشتر بيانيه سياسي بوده است؛ بيانيههايي با اين بنيان كه شاه آدم بدي بوده است و مردم براي به دست آمدن انقلاب فداكاري كردهاند. خاطرات دكتر ابراهيم يزدي كه اجازه چاپ نيافت و خاطرات آقاي هاشميرفسنجاني نيز آماج حملات اصولگرايان تندرو و جريانهاي تندرو قرار ميگيرد. ما نميتوانيم تكثر روايات مختلف و متفاوت را از يك واقعه تاريخي بپذيريم، علت آن اين است كه نگاه موجود در كشور نگاهي خاص و ويژه است. نگاه حاكم به جنگ و اشغال سفارت امريكا و ديگر وقايع مهم تاريخي كاملا مشخص است و نميتوان روايتهاي ديگري را درباره اين اتفاقات واكاوي و بازخواني كرد. اگر خاطرهاي غير از آن روايات موجود باشد مشكلاتي را به همراه خواهد داشت. يكي از دلايل اينكه چرا خاطرهنويسي رشد نكرده است، اين است كه نگاههاي مغاير با اين نگاه خاص چندان با استقبال مواجه نميشوند. در واقع روايتهاي مغاير با روايتهاي رسمي نميتوانند بيان شوند. براي مثال درباره ١٥ خرداد يا ٢٨ مرداد ٣٢ نيز اين مساله همچنان مصداق دارد. درباره تاريخ معاصر ايران تنها يك نگاه و قرائت وجود دارد و آن هم روايت رسمي است. نمونه آن را در مورد واكنشها به خاطرهنويسي آقاي هاشميرفسنجاني مشاهده ميكنيم. علت اينكه اين نوع خاطرهنويسيها بيشتر مورد حمله اصولگرايان است اين است كه مدافع اين نگاه خاص هستند. اصلاحطلبان يا ملي - مذهبيها ادعا ندارند روايتهايشان از وقايع تاريخي يا آن اتفاقاتي كه خود در متن آنها حضور داشتهاند روايت جامع و درستي است، اما اصولگرايان اصرار دارند كه تنها يك قرائت بايد وجود داشته باشد.
اهميت و اعتبار شخصيتهاي تاريخي در خاطرهگويي
حسين دهباشي ٭ مدير مركز تاريخ شفاهي و تصويري ايران
نگاه به تاريخ صرف نظر از تاريخ شفاهي اهميت ويژهاي دارد. نگاه ما به تاريخ بيش از اينكه تاريخي باشد اساطيري است. بنا به تعريف تاريخ اتفاقي است كه در گذشته رخ داده است اما اساطير اتفاقي است كه رخ نداده است بلكه ما دوست داريم كه آنگونه رخ ميداده است. به اين ترتيب در بسياري از مواقع در كشورهايي مثل ما به گونهاي روايت ميكنيم كه رخ نداده است بلكه ما به خاطر نيازهاي روحي، عاطفي، فرهنگي يا حتي نيازهاي سياسيمان به گونهاي تعريف ميكنيم كه نياز داريم. ماجراي تعريف اساطيري از تاريخ را در بسياري از ماجراها از جمله مذهبي، قومي و فرهنگي ميبينيم. اين نوع نگاه به دوره معاصر ايران هم رسيده است. مثلا در ارتباط با اتفاق بزرگي مانند جنگ تحميلي و هشت ساله روايتهايي ميبينيم كه افرادي كه در جنگ حضور داشتند، احساس ميكنند با آنچه اتفاق افتاده تفاوت دارد. كساني كه در دهه اول انقلاب حضور داشتند به خاطر دارند كه گرايش مليگرايانه بهشدت توسط حكومت وقت مظلوم شمرده ميشد و رايج نبود. اينگونه قلمداد ميشد كه اگر كسي به جنگ ميرود و شهيد ميشود در درجه اول و دوم و سوم به خاطر خدا است. كشته شدن براي وطن عبث محسوب ميشد. اگر در جنگ حضور داشتيد و ١٠ پرچم وجود داشت و علايم مختلفي از مذهبي و ملي بر اين پرچمها وجود داشت، اگر به خاطرات مراجعه كنيم ميبينيم، ميگفتند كه احتمالا آخرين پرچمي كه مورد اقبال و توجه بود و يك رزمنده عادي آن را به دست ميگرفت پرچم ايران بود. اين اتفاق وقتي از زمان جنگ فاصله گرفتيم و قرائت جامعه از جنگ تغيير كرد به تدريج همپاي علاقهمندي به خاطر خدا و مذهب و گاهي افزون و مقدم بر آن كشته شدن در راه وطن نيز معنا پيدا كرد.
فيلمها، تاريخ و جملاتي را ميبينيد كه افراد بيان ميكردند كه ما رفتيم تا براي وطن كشته شويم. اين همان روايت اساطيري از يك واقعيت است و نه يك واقعيت تاريخي. در واقع ما تاريخ را آنگونه كه ميخواهيم در روايت تغيير ميدهيم. آنگونه كه نياز روز احساس شده است از تاريخ حرف زدهايم. آنگونه كه نياز امروز سياسي، فرهنگي و عاطفي ما است، تغيير ميدهيم. البته اين مساله تنها در ايران نيست. شايد آن واقعيت تاريخي آنقدر جذاب نباشد كه واقعيت دراماتيك آن واقعه تاريخي است. شايد به اين خاطر كه تاريخ شفاهي مبتني بر اسناد نيست به نسبت ساير متون تاريخي انعطاف بيشتري براي اساطيري، عاطفي و دگرگون شدن دارد. مگر اينكه يك سند تاريخي جعل شود اما يك روايت شفاهي معمولا با كمي نرمش زبان قابليت تغيير دارد. خاطرهگويي ضمن تمام قابليتها اين اشكال را دارد كه به تغييرات مورد نياز روز گردن مينهد. وقتي همسنگ خاطرات سياسي متون مكتوب سياسي باشد افراد بين آنچه در سخن ادعا ميكنند و آنچه در متون و مدارك آمده است، مقايسه ميكنند و سخنهاي يك فرد نميتواند يك انقلاب در ذهنها ايجاد كند. اگر حرفي بزنند كه نادرست باشد يا شبهاتي داشته باشد و غيردقيق باشد در مقايسه با ساير متون بلافاصله دقيق ميشود. به عنوان مثال خانم هيلاري كلينتون كه الان دوباره كانديداي رياستجمهوري شده است، در هشت سال قبل كه رقيب اوباما بود در ابتداي رقابتها از ديدار به عنوان همسر آقاي كلينتون در سفر به بوسني خاطرهاي را بازگو ميكند. او بيان ميكند كه شهر زير آتش بود و مجبور بوديم از پلكان هواپيما تا محل پاويون بدويم. بلافاصله فيلم آن روز را نشان دادند كه اينطور نبوده است. اين مساله هم يكي از بزرگترين ضربات را به خانم كلينتون زد.
اگر چنين آرشيوي نبود شخص خيلي بيشتر از اينها ميتوانست ادعا كند. ما در كشوري هستيم كه چنين آرشيوهايي موجود نيست و مطبوعات ما عمر زيادي ندارند. مطبوعاتي هم كه بسته ميشوند در جايي موجود نيستند. آرشيوهاي صدا و سيما در دسترس نيستند. عادت به اينكه ديگران خاطراتشان را بنويسند، وجود ندارد. وقتي اسنادي وجود ندارد كه چند سال يكبار منتشر شود اتكاي ما به همين خاطرات ميشود. در مورد ماجراي اخير مقايسه بين سخن آقاي هاشمي و سخن خانم پروين احمدينژاد است. ما در حوزه فقه حوزه علم رجال را داريم كه بيان ميكند كه آيا يك نكته خبري وقتي بيان ميشود خبر متواتر است يا خبر واحد؟ نكته بعد اين است كه گوينده خبر بسيار اهميت دارد. صرف اينكه يك نفر يك خبر را گفته است و طرف مقابل هم يك خبر ديگري را برابري نميكند. خبر يك پديده رياضياتي نيست كه يك با يك برابر باشد. آيا از نظر اعتبار تاريخي، خانم پروين احمدينژاد با آيتالله هاشمي ميتواند برابري كند؟
نظر کاربران
باتوجه به مقالات فوق وشناخت از توانمندی وولایتمداری که از آقای هاشمی رفنجانی دارم حرف وخاطرات او برایم قابل باورتر ازحرف احمد توکلی وآقای شرعتمداری وپروین احمدی نژاداست هم فقاهت وهم سیاست مداری او برایم واضح است
هاشمی مردروزهای سخت