جواني كه براي بازي در اولين نقشش ۸ كيلوگرم وزن كم كرد
عطا عمرانی :طاها، زندگي پر تنشم را آرام كرد
اسمش عطا عمراني است اما او را با نام «طاها» ميشناسيد، جوان بيماري كه عاشق است و قرار است سكوي پرش براي عطا عمراني جوان باشد...
سال ۸۷ بود كه براي ورود به حرفه بازيگري، در كلاسهاي بازيگري «امين تارخ» ثبتنام كردم و ابتدا يك دوره معمولي اين كلاسها را پشتسر گذاشتم و بعد از آن، در دوره پيشرفته آن شركت كردم. امين تارخ مانند يك پدر هر آنچه از توانش برميآمد را در اختيار من و ۸-۷ نفر از دوستانم كه آنجا بوديم قرار ميداد تا يك اتفاق خوب براي ما بيفتد. هنوز هم با وجود پايان يافتن دورههايمان، امين تارخ در نهايت مهرباني ما را در آموزشگاهش ميپذيرد و ما همچنان در حال ياد گرفتن از ايشان هستيم. ايشان بدون هيچگونه چشمداشتي همچنان در حال هدايت و راهنمايي ما هستند.
بازيگري حسي بود كه سالها در من وجود داشت و هنوز هم نميدانم اگر دنبال اين كار كه واقعا دوستش دارم نميآمدم، چه اتفاقي برايم ميافتاد! البته از بازيگري دنبال معروف شدن و ديده شدنش نيستم و روياي رسيدن به اين چيزها را نداشتم اما آمدهام با تمام وجود براي كاري كه از صميم قلب دوستش دارم تلاش كنم. به هر حال احتمالا بعد از پخش «شيدايي» موجي از توجهات به سمت من خواهد آمد كه خودم را براي آنها آماده كردهام ولي زياد سخت نميگيرم چون بالاخره بايد زندگي كنيم. از اسم اين سريال ميتوان به خيلي چيزها پي برد؛ «طاها» پسري است كه بر حسب اتفاق، عاشق و شيداي دختري به نام «ليلا» ميشود كه يكسري اتفاقات بر سر راهشان بهوجود ميآيد و داستان حول ايندو ميچرخد. «طاها» فرزند خانواده «سپاهان» است كه از بيماري قلبي رنج ميبرد و بعد از آشنايي با «ليلا»، بهدليل كارهايي كه در زندگي قبلياش انجام داده، دچار مشكلات زيادي ميشود. شخصيت «طاها» با شخصيت واقعي من تفاوت بسياري دارد، به همين دليل حدود يك ماه طول كشيد تا باورش كنم اما بعد از آن، كاراكتر «طاها» روي شخصيت واقعي خودم هم تاثير گذاشت و توانستم بهخوبي باورش كنم چون به لحاظ تكنيكي او را بهخودم نزديك كردم، نه اينكه خودم به سمتش بروم. البته «طاها» از بعضي نظرها شباهتهايي هم بهخودم دارد كه همين باعث شد زودتر بپذيرمش.
سال گذشته كه «سعيد نعمتالله» به كلاسهاي آقاي تارخ آمده بودند و بازي من را ديده بودند، وضعيتم متفاوتتر از امسال بود، به همين دليل وقتي بعد از يك سال دوباره من را دعوت كردند، نخستين چيزي كه آقاي «نعمتالله» به من گفت، اين بود كه «اين چه وضعي است براي خودت درست كردي؟!» حدود ۸-۷ كيلوگرم نسبت به سال گذشته به وزنم اضافه شده بود و قرار شد طي زماني كوتاه، اين اضافه وزن را از بين ببرم كه اتفاقا ۲۰ روزه اين وزن را به حد استاندارد رساندم تا به كاراكتر «طاها» نزديكتر شوم. از آنجا كه «طاها» از بيماري قلبي نيز رنج ميبرد، يكسري تحقيقات مختصر نيز درباره اين دسته بيماران انجام دادم تا بهتر از پس نقش «طاها» بربيايم. از آنجا كه «شيدايي» نخستين كارم به حساب ميآيد، يكي، ۲ هفته اول شروع كار استرس داشتم ولي بعد از اين مدت مشكلي در كارم احساس نميكردم و همه چيز عادي شد.
چرا فكر ميكنيد «طاها» حق ندارد عاشق شود؟ مگر «آرينروبن» (بازيكن تيم ملي فوتبال هلند) سرطان نداشت؟ مگر با انگيزهاي كه داشت و مبارزهاي كه با اين بيماري كرد، درمان نشد؟ چرا بايد تصور كنيم چون «طاها» بيماري قلبي دارد، ديگر حق ندارد عاشق شود و زندگي كند؟ نميتوانم بگويم اگر در زندگي خودم مشكلي مانند «طاها» برايم بهوجود ميآمد چه تصميمي ميگرفتم چون «طاها» خيلي با خود واقعي من متفاوت است اما قطعا اگر قرار باشد براي رسيدن به خواستهاي زحمت بكشم و پايش بايستم، اين اتفاق خواهد افتاد.
آنقدر در زندگي شخصي خودم درگير شخصيت «طاها» شدم كه ناخودآگاه مدل خودم هم تغيير كرده! آنقدر سعي كردم «طاها» را بهخودم نزديك كنم كه تبديل به يك آدم آرام شدهام! آن هم من كه يك آدم شلوغ بودم. يك روز سر كلاس بودم كه يكي از اساتيد جلوي همه آن ۶۰-۵۰ نفري كه در كلاس حضور داشتند، من را كشيد وسط و با صداي بلند گفت: «نميدونم اين آدم چي داره اومده اينجا بازيگر بشه؟» آن روز همه دخترها و پسرهايي كه در آن كلاس بودند به من خنديدند و خيلي بهم برخورد! آنقدر كه از اتوبان كردستان تا خيابان شريعتي پياده آمدم و با خودم گفتم «عطا بايد همه چيز را درست كني.» حرف آن استاد خيلي رويم تاثير گذاشت و موجب شد كلاسها را جدي بگيرم و سعي در ثابتكردن خيلي چيزها داشته باشم. قبل از اينكه آن استاد اين كار را جلوي جمع با من انجام دهد، خيلي تنبلبازي درميآوردم اما بعد از آن اتفاق، خيلي به غيرتم برخورد و امروز بابت آن خيلي خوشحالم.
من هم مثل بقيه تا حدي روي پولي كه از بازيگري درميآورم حساب ميكنم، بالاخره بازيگر زحمتي ميكشد كه بايد در قبالش دستمزدش را بگيرد. دروغ است اگر بگويم وارد اين حرفه شدهام و بدون هيچ چشمداشتي هر كاري خواهم كرد! در هر شغل ديگري هم كه باشد، طرف بابت زحمتي كه ميكشد، دستمزدش را دريافت ميكند، بازيگري هم همينطور است، چيزي اضافهتر از دستمزدم نميخواهم. مطمئن باشيد هيچكس بي دليل به كسي پول نميدهد، آن بازيگري هم كه 100 ميليون بابت بازي در يك فيلم ميگيرد، نوشجانش، حتما حقش است كه ميگيرد؛ اگر بازيگر مهم نيست، پس چرا مردم براي ديدنش پول ميدهند؟ ميدانيد چرا از اينكه يكسريها دستمزدهاي آنچناني در سينما ميگيرند ناراحت نميشوم؟ چون خدا به من لطف كرد و خيلي زود وارد اين حرفه شدم؛ شايد اگر 10 سال ديگر زحمت ميكشيدم و طي آن مدت هيچ اتفاقي برايم نميافتاد و خيلي با استعدادتر از امروزم بودم، بابت اين دستمزدها ناراحت ميشدم و حرص ميخوردم!
قبل از اينكه براي «شيدايي» انتخاب شوم، چند كار خوب پيشنهاد شده بود كه هر كدام تا پاي نهايي شدن پيش رفتند اما اين اتفاق نميافتاد و كسي به من اعتماد نميكرد! همين اتفاقها باعث شده بود از نظر روحي خيلي اذيت شوم و از طرفي پدر و مادرم هم تمام سعيشان را كرده بودند تا آن اتفاقي كه دوست دارم برايم بيفتد و همه جوره شرايط را تحمل ميكردند. واقعا از شرايط خسته شده بودم و مدام ميگفتم خدايا چرا كسي به من اطمينان نميكند؟ در همين گيرودار تصميم گرفتم چند روزي را براي استراحت و آرامش به مسافرت بروم. در همان راه رفت بوديم كه آقاي تارخ به من زنگ زدند و گفتند زود برگرد كه آقاي نعمتالله براي سريالشان تو را ميخواهند. همانجا گفتم خدايا، كاش زودتر ازت خواهش ميكردم.
آدم ايدهآليستي هستم و براي رسيدن به ايدهآلم در زندگي، دوست دارم رقابت كنم. البته هميشه براي اينكه موتورم روشن شود و بخواهم آنطور كه دوست دارم بجنگم، بايد يك نفر بالاي سرم باشد و آن جاهايي كه بد هستم را به رخم بكشد، سرم داد بزند و خلاصه كاري كند بهم بربخورد و غيرتي شوم! سر همين كار «شيدايي» بارها اتفاق افتاد در سكانسهايي خوب نبودم و خودم هم آن را احساس ميكردم، اگر توپ و تشرها و فريادهاي «سعيد نعمتالله» نبود، نميتوانستم آن صحنهها را خوب دربياوريم! اصلا همان دادها باعث ميشد زبانم باز شود و بهخودم بيايم. هنوز هم كه سر فيلمبرداري ميرويم، يكجاهايي خودم به آقاي نعمتالله ميگويم «فكر ميكنم داد لازم دارم!» (خنده) خب وقتي ميبينم اين كار جواب ميدهد، از آن استقبال هم ميكنم!
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
نظر کاربران
خیلی حرف های اقای عمرانی جالب بود ومن فکر می کنم که اقای عمرانی در اینده ای نزدیک یه بازیگر حر فه ای می شود چون در سر یال شیدایی که همین طور بود . وای من خیلی شیدایی را دوست دارم واقعا سر یال زیبایی بود
سلام واقعا ازآقای عطاعمرانی به خاطربازی خوبشون تشکرمیکنم امیدوارم درتمام مراحل زندگی تان موفق باشید باخلوص نیت میگم که سریال شیدایی ونقش زیبای طاها برای همیشه بریادم نشسته است ؛ باسپاس فراوان. ..