ناهار در چلوکبابی بازار با چاشنی گپ و گفت قبل از شام ایرانی
سروش صحت: آشپز نه ولی غذاخور خوبیم!
به هیکل ورزشکاری اش نگاه نکنید، هرچند ورزش همیشه یکی از برنامه های ثابت روزانه اش بوده، اما حسابی اهل شکم است. بله؛ سروش صحت یک کباب خور حرفه ای است. چند روز پیش بود که خبر آشپزی اش در برنامه «بفرمایید شام ایرانی» در همه مجلات و روزنامه ها چاپ شد...
چند روز پیش بود که خبر آشپزی اش در برنامه «بفرمایید شام ایرانی» در همه مجلات و روزنامه ها چاپ شد؛ همین خبر بهانه ای شد، به سراغش رفتیم تا به یکی از قدیمی ترین رستوران های تهران در بازار برویم، ناهار بخوریم و گپ بزنیم.
از پله های مسجد امام پایین می رویم. وارد یکی از گذرهای پرحجره بازار می شویم و بالاخره به چلوکبابی معروف می رسیم. با آن سردر قدیمی اش با حال و حوای وسط بازار هماهنگ است. از چند تا پله پایین می رویم و وارد رستوران قدیمی که دیوارهایش با کاشی های آبی تزئین شده می شویم. انگار دیر رسیدیم.
کسبه بازار و خریداران همه میز و صندلی ها را پر کرده اند. کمی باید بایستیم تا میز خالی شود. صندوق دار می گوید: «کباب هایمان تمام است فقط جوجه مانده.» اینجا متوجه می شویم که او یک کباب خور تمام عیار است چون قیافه اش درهم می رود و می گوید: «جوجه خالی که فایده نداره.»
شهرت اگر همه جا هم به درد نخورد اینجور جاها کار راه انداز است. صندوق دار قول می دهد برایمان دو پرس هم کباب بیاورد. بالاخره یک میز خالی می شود و بلافاصله غذاهایمان می رسد. یکی از گارسون ها مدام به میزمان سرکشی می کند و مراقب است کم و کسری نداشته باشیم. اینجا گفت و گوی ما با سروش صحت به عنوان یک غذادوست حرفه ای شروع می شود.
*معمولا به رستوران های لوکس می روید؟
اتفاقا یک جورهایی جاهای غیرلوکس را ترجیح می دهم. البته جاهایی که غذای خوب سرو می کنند، نه جاهای غیرلوکسی که غذای شان هم بد است. یعنی غذا برایم مهم تر از فضا است. مثلا اینجا فضای خوبی دارد یا رستوران حسن رشتی هم قبلا فضای خوبی داشت ولی الان دیگر آن فضا را ندارد.
*منظورت از فضای خوب چیست؟
فضایی که در آن همه چیز سر جای خودش و درست باشد فضای خوبی است. مثلا اینجا فضا دارد. همه چیز اینجا سر جای خودش است اما تابلویی که به آن ساختمان قدیمی چسبیده بود را یادت هست شاید آن تابلو به صورت مستقل و مفرد تابلوی زشتی نباشد حتی اگر روی یک ساختمان نوساز نصب شود اگر نگوییم زشت است می توانیم بگوییم معمولی است اما این تابلو برای یک بنای ۱۰۰ ساله وصله ناجور است. مثلا اگر اینجا پیتزا سرو شود به آدم نمی چسبد چون پیتزا با فضای اینجا سازگار نیست.
*چه غذایی را بیشتر دوست دارید؟
من همه جور غذا را دوست دارم. خیلی هم با لذت غذا می خورم. اما بعضی غذاها را بیشتر دوست دارم مثلا غذاهای محلی مثل باقلاقاتوق، میرزا قاسمی، بریونی و ماهی کباب جنوب را خیلی دوست دارم اما در کل باید بگویم اصولا غذا دوست دارم. (می خندد)
*غذاهای جدید را هم تجربه می کنید یا از آن دسته آدم هایی هستید که از طعم های جدید فرار می کنند؟
نه اتفاقا عاشق این هستم که غذاهای جدید را تجربه کنم.
*طرز تهیه اش هم برایت مهم است؟
اصلا برایم اهمیت ندارد چون آشپز خوبی نیستم؛ غذاخور خوبی هستم.
*زمانی که در کرمان دانشجو بودید چه کار می کردید؟
هر جایی که غذای خوب داشت بلد بودم، همه غذاهای خوب و ارزان هم غذاهای خوب و گران. مثلا در ترمینال کرمان یک قهوه خانه بود که کتلت هم داشت. کتلتش هم خیلی ارزان بود هم خیلی خوشمزه. یا یک چلوکبابی توی کرمان بود به اسم «نوبهار»، کرمونی ها همه می شناسند، بهترین چلوگوشت ایران را داشت. چلوگوشت با روغن حیوانی. فضایش مثل اینجا بود اما بیشتر مشتری هایش غذا را می گرفتند و می بردند.
*یعنی خودتان در دوران دانشجویی آشپزی نکردید؟
هیچ وقت. همیشه توی سلف غذا می خوردم. خیلی هم دوست داشتم. غذای خوشمزه خیلی خوشحالم می کند، مثلا از اینکه امروز این کباب را می خورم خیلی خوشحال شدم، اگر فقط جوجه بود غر می زدم.
*پس اصلا ادعای آشپزی ندارید؟
اصلا بلد نیستم.
*یعنی هیچ وقت چیزی درست نکردید؟
چرا ولی اسمش غذا نیست. نیمرو، املت، سوسیس سرخ کرده و...
*غذایی هست که حس کودکی را در شما زنده کند؟
برنج پر کره. طعم روغن حیواین را هم بی نهایت دوست دارم، اما الان دیگه نمی خورم. ته چین هم غذایی است که مرا یاد مادرم می اندازد. خیلی خوب ته چین درست می کرد.
*در دوره های مختلف زندگی تان، یعنی زمانی که اصفهان بودید، زمانی که کرمان دانشجو بودید و حالا، بیشترین غذاهای بیرون را کجا خورده اید؟
قبل از اینکه دانشگاه بروم پیتزا خیلی دوست داشتم. دوتا پیتزافروشی در اصفهان بود که یکی از آنها الان دیگر وجود ندارد. دومی اسمش خانه پیتزا بود. پیتزافروشی دیگری هم بود که اسمش یادم نیست، در خیابان نظر بود اما کرمان که بودم بیشترین غذا را در سلف دانشگاه خوردم. یک رستوران هم به نام «هزار و یک شب» بود که زیاد می رفتم آنجا. کرمان یک رستوران معروف دیگر هم داشت به نام «رستوران بزرگ کرمان» که سالی یک بار هم آنجا می رفتیم. جایی که الان زیاد علاقه دارم بروم «حسن رشتی» است. یک جگرکی هم در خیابان مطهری است که خیلی جای خوبی است. یک رستوران خیلی کوچک هم طرف های کریم خان است که خیلی دوستش دارم، سه نفر بیشتر آنجا جا نمی شود، بیشتر بیرون غذا می دهد.
*هیچ وقت دلتان نمی خواست که یک رستوران داشته باشید؟
خیلی، اما دلم نمی خواست تویش کار کنم، دلم می خواست مال من بود.
*مال خودتان بود فقط برای اینکه آنجا غذا بخورید؟
نه، پولش مال من می شد من هم از آنجا استفاده می کردم و غذای خوب به مردم می دادم. مردم اینجا برای غذای خوب زیاد پول می دهند. مثلا توی مشهد یک رستوران هست به نام «پسران کریم» غذاهایش خیلی گران است اما همیشه شلوغ است چون غذایش خوب است.
*کسانی که موقع غذاخوردن کنارتان هستند روی اشتهایتان تاثیر می گذارند؟
اگر بد غذا بخورند اصلا ناراحت نمی شوم اگر چیزهایی تعریف کنند که حال به هم زن باشد روی غذا خوردنم تاثیر ندارد اما از زشت غذاخوردن واقعا خوشم نمی آید. از کسانی که غذا از دهان شان می ریزد یا موقع خوردن دهان شان باز است و ملچ ملچ می کنند خوشم نمی آید ولی بقیه چیزها برایم مهم نیست.
*به کله پاچه هم علاقه دارید؟
زیاد. طباخی های زیادی می رفتم ولی الان بیشتر می روم طباخی نزدیک خانه مان. جمعه ها اگر صبح زود از خواب بیدار شوم حتما یا حلیم می خورم یا کله پاچه.
*با این حساب انگار غذایی نیست که دوست نداشته باشید.
غذاهایی که دوست ندارم تعدادشان کم است. مثلا خورشت آلو می خورم ولی دوست ندارم. خورشت به هم همین طور. مثلا با اینکه سیراب شیردان دوست دارم جگر سفید دوست ندارم. فقط این طعم ها را دوست ندارم، مابقی غذاها عالم را می خورم. حالا بگذار بگویم چه چیزهایی را خیلی دوست دارم. بادمجان از محبوب ترین غذاهای زندگی ام است. خورشت بادمجان، خوراک بادمجان، بورانی بادمجان، سوسیس تخم مرغ را هم که فکر می کنم همه دوست دارند.
*چند وقت یک بار سراغ دیزی می روی؟
هر وقت بشود. حساب کتاب ندارد. هفته ای یک بار یا شاید دو هفته یک بار. من زیاد غذا می خورم هر وقت هم هوس کنم می روم می خورم حتی اگر مسیرش دور باشد.
*حالا که آنقدر غذا دوست دارید برای آنکه بدن تان روی فرم بماند چه کار می کنید؟
دیدی که گفتم کره دوست دارم اما نخوردم.
منبع: هفت صبح
ارسال نظر