مشاهیر «عصا سفیدِ» ایران و جهان
۶۴ سال پیش، سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) و همچنین شورای جهانی نابینایان، در نشستی مشترک، قانون عصای سفید را تصویب کردند و علاوه بر آن، ۱۵ اکتبر همزمان با ۲۳ مهر را روز جهانی عصای سفید نامگذاری کردند.
«حق استفاده از کلیه امکانات رفاهی مانند دیگران، لزوم توجه رانندگان به عبور و مرور نابینایان، تشویق نابینایان برای مشارکت اجتماعی و بزرگداشت این روز»، بخشهای اصلی قانون عصای سفید است.
عصای سفید اولین بار در سال ۱۹۲۱ میلادی برای نابینایان به کار گرفته شد؛ هنگامی که جیمز بیگز یک عکاس اهل بریستول انگلستان، بینایی خود را از دست داد و برای محافظت خود در خیابان، از عصای سفید استفاده کرد تا به راحتی دیده شود.
بر اساس آخرین آمار سازمان بهداشت جهانی، تعداد نابینایان جهان در حدود ۳۵ میلیون نفر است که ۹۰ درصد آنها در کشورهای در حال توسعه و بیشتر آسیا و افریقا و مخصوصا مناطق محروم زندگی میکنند. بیماری آب مروارید، شایعترین علت در ابتلا به نابینایی است.
نوآوریهایی مانند عصای سفید و خط بریل نقش مهمی در آسانتر کردن آموزش به نابینایان و افزایش کارکرد اجتماعی آنان دارد و میتواند رنجها و آلام ناشی از نداشتن یکی از سودمندترین نعمتهای الهی را کاهش دهد؛ با این حال نگاهی به تاریخ نشان میدهد که حتی پیش از ظهور این ابزارها هم نابینایان بسیاری در جامعه درخشیدهاند و نقشهای ارزشمند و مهمی را پذیرفته و از میلیونها بینا پیشی گرفتهاند.
شاعری نابینا؛ با یک میلیون بیت شعر
«رودکی» که نام اصلی او ابوعبدالله جعفر بن محمد است، اولین شاعر شناخته شده فارسیزبان است که در قرن چهارم هجری میزیست. «ریچارد فرای» ایرانشناس معروف، رودکی را دارای نقشی مهم در تغییر خط پهلوی به فارسی دانسته است. رودکی با آنکه اولین شاعر فارسیزبان بود، اما آنچنان که رشیدی سمرقندی، جامی و تاریخنویسان معتبر نوشتهاند، تعداد ابیات او دستکم یک میلیون بوده است. گرچه جز اندکی از آن به دست ما نرسیده است.
با این حال رودکی نابینای مادرزاد بود، اما چیرگی او بر سرودن شعر و نواختن چنگ چنان بود که شعر «بوی جوی مولیان» او به همراه صدای چنگ با ابونصر سامانی چنان کرد که از دلتنگی بخارا بدون کفش سوار بر اسب شد و هرات را ترک کرد. ابوالفضل بلعمی که معاصر رودکی بوده، در وصف او گفته است: «در عرب و عجم رودکی را نظیری نیست.»
اولین نابینای ناشنوای فارغالتحصیل از دانشگاه
«هلن کلر» در ۲۷ ژوئن ۱۸۸۰ در آلابامای امریکا متولد شد و در ۱۸ ماهگی در پی ابتلا به مننژیت، بینایی و شنوایی خود را از دست داد. هلن کلر میگوید زندگیاش وقتی آغاز شد که در هفت سالگی یک معلم وارد زندگیاش شد. معلمی که گراهام بل برای آموزش او فرستاده بود. هلن کلر اولین نابینا و ناشنوایی بود که از دانشگاه فارغالتحصیل شد. ۵۰ سال پیش از آن «لارا بریجمن» توانسته بود از مدرسه نابینایان پرکینز فارغ التحصیل شود.
هلن کلر در طول ۸۸ سال زندگی خود، علاوه بر کتاب «زندگی من»، یازده کتاب دیگر نیز منتشر کرد. او همچنین مقالات بسیاری درباره نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و سیاسی، و همچنین حقوق زنان نوشت و به یکی از نویسندگان تاثیرگذار قرن بیستم تبدیل شد. مارک تواین در ۱۵ سالگی هلن کلر گفته بود: «جالبترین شخصیتهای قرن نوزدهم به نظر من دو نفر هستند؛ ناپلئون بناپارت و هلن کلر.»
او همچنین در سال ۱۹۵۲ مدال طلای موسسه ملی علوم اجتماعی را به دست آورد و در سال ۱۹۶۴ بالاترین نشانه بزرگداشت ملی ایالات متحده را دریافت کرد.
نابینایی که در کودکی حافظ قرآن شد
«طه حسین»، ۱۴ نوامبر ۱۸۸۹ (۲۳ آبان ۱۲۶۸) در مصر متولد شد و بیناییاش را در سه سالگی در پی عفونت چشم از دست داد. پدرش او را به مکتبخانه فرستاد و علاوه بر آنکه با قرآن کریم آشنا شد، حافظ قرآن هم شد. حافظه کمنظیر طه حسین باعث شد در آزمون ورودی دانشگاه الازهر پذیرفته شود و در ۱۴ سالگی وارد الازهر شود. طه حسین که بر زبان فرانسه نیز تسلط کامل داشت، در ۲۵ سالگی از رساله دکترای خود با عنوان «جایگاه ابوالعلاء معری در ادبیات عرب» دفاع کرد. پس از آن برای تدریس علوم تاریخی شرق به فرانسه رفت و علاقهاش به تاریخ یونان و رم قدیم باعث شد زبان یونانی را نیز به خوبی فرا گیرد. او همزمان به روزنامهنگاری پرداخت و نوشتههای او که داستانهای خلاصه از ادبیات فرانسه بود، در روزنامه «السیاسه» مصر منتشر میشد.
طه حسین در سال ۱۹۱۹ به مصر بازگشت و تدریس در دانشگاه ملی مصر را آغاز کرد و کتاب اثرگذار «درباره شعر جاهلی» را در سال ۱۹۳۶ تالیف کرد و در این کتاب منکر ادبیات پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان شد و مخالفتهای فراوانی را برانگیخت. او چند سال بعد به وزارت فرهنگ مصر رسید و آموزش رایگان را در آن کشور بنیان نهاد. او علاوه بر مناصب و مشاغل فراوان خود از جمله ریاست دانشگاه اسکندریه، ریاست انجمن رجال ادب مصر، عضویت در فرهنگستانهای ادبی کشورهای مختلف از جمله آلمان، ایران، عراق و ایتالیا، جوایز و نشانهای مختلفی هم دریافت کرد؛ از جمله دکترای افتخاری دانشگاه مونپولیه و لیون، اکسفورد و مادرید و همچنین جایزه ملی مصر در سال ۱۹۵۹.
طه حسین ۶۱ عنوان کتاب تالیف، ترجمه و رمان نوشت که ۷ مورد از این کتابها به زبان فارسی هم چاپ شده است. کتاب خاطرات او با عنوان «الایام»، دستکم به ۱۲ زبان منتشر شد. با آنکه طه حسین نابینا بود، اما او را میتوان یکی از سیاستمداران، روشنفکران و نویسندگان کمنظیر در تاریخ دانست.
نقاشی که بهترین اثرش را در نابینایی کشید
کلود مونه (۱۴ نوامبر ۱۸۴۰- ۵ دسامبر ۱۹۲۶)
بیشتر از ۶۰ سال بدون هیچ نقصی نقاشی کرد و توانست به عنوان بنیانگذار نقاشی امپرسیونیست فرانسوی شناخته شود اما از سال ۱۹۰۷ آرام آرام بینایی اش را از دست داد. حتی در شرایطی که وضعیت بینایی اش هرروز بد تر می شد، هیچ وقت از نقاشی کردن دست نکشید. برای او که چند دهه با چشمانی باز نقاشی کرده بود، نابینایی دلیل ترک حرفه اش نشد و در پایان زندگی اش و در حالی که کاملا نابینا شده بود، یکی از مشهور ترین آثار خود با عنوان «نیلوفرهای آبی» را نقاشی کرد. گرچه پدرش دوست داشت که او مانند دیگر اعضای خانواده شان مغازه ای داشته باشد، اما او به دبیرستان هنر لوهاور رفت. در سال های ابتدای کارش، با زغال تصاویری می کشید و آن ها را به قیمت ۱۰ یا ۲۰ فرانک می فروخت. اولین معلم او در زمینه نقاشی ژاک فرانسوا اوشار از شاگردان نقاش معروف ژاک لویی داوید بود.
کلود مونه از همان آغاز کارش به شهرت نرسید و موفقیت چشم گیری پیدا نکرد. او از آن دسته هنرمندانی نبود که در همان کودکی بدرخشد و تفاوت قابل توجهی با کودکان دیگر داشته باشد. انگار او به یک جرقه نیاز داشت تا فعالیت های هنری اش دگرگون شود و نامش در تاریخ هنر ماندگار شود. این جرقه بالاخره به زندگی او هم رسید.!:.۷Fر سال های ۷-۱۸۵۶ تحولی در فعالیت های او آغاز شد. در این سال نقاشی به نام «اوژن بودن» الهام بخش او شد و نقاشی رنگ و روغن را به مونه آموخت. بودن تکنیک های نقاشی در فضای باز را هم به مونه آموخت و کمک کرد تا این نقاش معمولی یکی از تاثیر گذار ترین نقاشان جهان شود و نامش در کنار هنرمندان بزرگ ماندگار شود.
برنده نابینای جایزه ۴۰ میلیون کپی
آندری بوچلی (تولد: ۲۲ سپتامبر ۱۹۵۸)
او هم یک نابینای مادرزاد نبود اما حادثه ای که در یک بازی فوتبال برایش پیش آمد باعث شد در ۱۲ سالگی نابینا شود. با وجود تسلط به پیانو، فلوت و ساکسیفون در مدرسه نابینایان ادامه تحصیل داد و نه تنها در موسیقی، بلکه در تحصیلاتش هم موفق شد. او که مدرک دکترای حقوق را هم از آن خود کرده بود، در ۴۰ سالگی توانست ۲ جایزه بهترین خواننده ایتالیایی و بهترین راوی موسیقی کلاسیک از جشنواره موسیقی جهان در مونت کارلو را به دست آورد. بعد از ششمین آلبومش، تور هایی برگزار کرد و همینطور در کنسرت های خیریه شرکت کرد. او نخستین خواننده کلاسیکی است که رتبه اول تا سوم فهرست بهترین های کلاسیک را از آن خود کرده و در سال های فعالیتش همیشه در اوج مانده است. این خواننده محبوب و متفاوت، ترانه های بسیاری را در کنار خوانندگان بزرگ جهان اجرا کرده است؛ خوانندگانی که گرچه از بزرگان موسیقی جهان بوده اند اما بودن در کنار آندری بوچلی برایشان یک افتخار هنری محسوب می شده است.
بوچلی در سال های فعالیتش به دعوت ملکه الیزابت، برای اجرای برنامه در جشن هنر سالانه سلطنتی شرکت کرد و همچنین یک جایزه ویژه برای فروش جهانی بیش از ۴۰ میلیون کپی به او تعلق گرفته است.
چشم نداشت، ولی از گوش ها و انگشت هایش بهترین استفاده را کرد
استیو واندر (تولد: ۱۳ می ۱۹۵۰ میلادی)
«استیولند هاردوی جودکینز» معروف به «استیوی واندر» چند هفته زودتر از آن چه انتظار می رفت، به دنیا آمد. این تولد زود هنگام باعث شد که او روزهای اول زندگی اش را زیر دستگاه مراقبت بگذراند و به دلیل تنفس اکسیژن زیاد در آن روز ها، بینایی اش را برای همیشه از دست داد. به این ترتیب او بدون آن که با یک نقص مادرزادی متولد شود، به دنیای معلولان راه پیدا کرد.
انگار استیوی واندر تنها برای متولد شدن عجله نداشت چراکه او مهارت های دیگری را هم خیلی زودتر از کودکان دیگر به دست آورد. او زودتر از آنچه که از یک کودک انتظار می رفت، به موسیقی گرایش پیدا کرد و به «کودک خارق العاده» مشهور شد. استیوی اولین آلبومش را در ۱۲سالگی منتشر کرد و در ۲۱سالگی توانست کمپانی تهیه و تولید موسیقی خودش را راه اندازی کند.
او که یکی از محبوب ترین خوانندگان سیاه پوست است، تنها مدیون صدای گرم و خارق العاده اش نیست بلکه اجرای نوعی از موسیقی عامه پسند هم باعث شده که استیو یک خانه جهانی و همیشه محبوب باشد.
استیوی واندر یکی از پرافتخارترین موسیقی دانان پاپ در نیمه دوم قرن بیستم است و تا به امروز ۲۲ جایزه گرمی، یک جایزه یک عمر دست آورد گرمی و یک اسکار بهترین ترانه را دریافت کرده است و البته بیشتر از ۳۰ ترانه راه یافته به جمع ۱۰ ترانه برتر روز را داشته است. او تا به حال ۱۰ آهنگ به عنوان شماره یک پرفروش ترین های موسیقی «پاپ» و ۲۰ آهنگ به عنوان شماره یک پرفروش ترین های «آر اند بی» داشته است.
واندر تنها در دنیای صحنه مشهور نیست، بلکه محبوبیتش در میان سیاهان و دیگر ملت ها باعث شد او در سوم می سال ۲۰۰۹ در «روز بین المللی افراد معلول» به عنوان «پیک صلح سازمان ملل» منتصب شود. او همچنین برای تشویق تغییرات و ابداعات برای کمک به معلولان «جوایز بینایی واندر» را تاسیس کرده است. به این ترتیب او نه تنها یک هنرمند محبوب و جهانی شد، بلکه با فعالیت های انسان دوستانه ای از این دست به عنوان یک چهره اجتماعی هم شناخته شد.
استیوی کسی نبود که به خاطر نقص جسمی اش خانه نشین شود. او نابینا شدنش را هم هدیه ای از جانب خدا دانسته و معتقد است این اتفاق باعث شده تا او حس های دیگرش، از جمله حس شنوایی اش را تقویت کند. او که همیشه یکی از منتقدان تبعیض نژادی بوده، جایزه اسکارش را هم به «نلسون ماندلا» تقدیم کرده است.
خالق خط و کتاب های نابینایان
لوئیس بریل (۴ ژانویه ۱۸۰۹- ۶ژانویه ۱۸۵۲)
لویس بریل، کودک سالمی بود که در ۳ سالگی در اثر حادثه ای سلامتش را از دست داد. حتی بعد از درمان و معالجه، او نتوانست بینایی چشم چپش را به دست بیاورد. مدتی بعد پیش بینی پزشکان هم درست از آب درآمد و او به دلیل نفوذ عفونت به چشم راستش در ۴ سالگی بینایی اش را کاملا از دست داد.
با وجود این که بریل از خانواده مرفهی نبود و به خاطر حادثه دوران کودکی اش نابینا هم شده بود اما به مدرسه رفت. تنها راه ارتباطی او با معلمش شنیدن صدا بود چراکه او قادر به خواندن و نوشتن نبود و در زمانی که مشغول تحصیل بود، هیچ امکانات خاصی برای کودکان نابینا وجود نداشت. با این وجود او سرودها و اشعار را به خوبی حفظ می کرد اما این که نمی توانست پابه پای سایر همکلاسی هایش درس بخواند، مشکلی بود که او هم مانند هر کودک دیگری به سختی با آن کنار می آمد.
پدر لوئیس در نامه ای خطاب به یکی از موسسات خیریه، اوضاع و احوال خود و پسرش را برای آنان نوشت و علاقه فرزندش به تحصیل را برایشان شرح داد. بعد از یک ماه، نامه ای از موسسه خیریه برای لوئیس آمد که زندگی او را دگرگون کرد. این موسسه نوشته بود که می خواهد هزینه تحصیل او در مدرسه شبانه روزی نابینایان در پاریس را تامین کند. برای لوئیس و با شرایط خانوادگی ای که او داشت، تحصیل در چنین مدرسه ای یک افتخار و امتیاز بزرگ محسوب می شد و او هم توانست، قدر فرصتی که در اختیارش قرار گرفته بود را به خوبی بداند.
در سال ۱۸۲۲ زمانی که لوئیس ۱۳ ساله بود با سربازی به نام کارل باربیر در مدرسه آشنا شد. او شیوه نوشتن در شب را اختراع کرده بود که با کمک ضربه هایی که هر کدام مفهوم ویژه ای داشتند می توانست از طریقش در شب ها ارتباط برقرار کند. این اتفاق به انگیزه بریل برای اختراع خطش تبدیل شد. لوئیس بریل موفق به اختراع زبان و خطی شد که نابینایان می توانستند با یاد گرفتنش، با انگشتان دست های شان مطالب کتاب ها و مقاله ها را براحتی بخوانند و توسط قلمی مخصوص که کاغذ را سوراخ می کند، آنچه را که می خواهند بنویسند. اختراع بریل نقطه عطفی در دنیای نابینایان بود، زیرا با کمک های او نابینایان هم توانستند به دنیای مکتوب وارد شوند و زندگی تازه ای را تجربه کنند.
بریل در ۱۸ سالگی نخستین کتابش را چاپ کرد. او شروع به نوشتن کتاب هایی به زبان کودکانه، به خط خود کرد و به این ترتیب خط بریل را میان کودکان نابینا رواج داد. بعدها او توانست با سعی و کوشش فراوان معلم آموزشگاه نابینایان شود و به تدریس و آموزش خط خود بپردازد.
او تنها به اختراع خط اکتفا نکرد بلکه به خط بریل خود، علائم مربوط به ریاضیات و نت های موسیقی را هم اضافه کرد. هر چند الفبای بریل در زمان حیات لویی بریل به رسمیت شناخته نشد اما او توانست در سال ها و ده های بعد از مرگش، به عنوان یکی از تاثیر گذارترین نابینایان جهان شناخته شود.
نظر کاربران
استاد غلامحسین بنان
پاسخ ها
و البته استاد پری زنگنه