الماریاچی و مسلسلی که در پیراهنش مخفی بود
وقتی خودش را گرم می کرد برایش هورا کشیده اند و کف زده اند. او جانانه به نبرد رمی ها رفت، بدون آن که نشانی از تحت فشار بودن در او هویدا شود.
ورزش سه: وقتی خودش را گرم می کرد برایش هورا کشیده اند و کف زده اند. او جانانه به نبرد رمی ها رفت، بدون آن که نشانی از تحت فشار بودن در او هویدا شود.
تیتر مقاله سید لاو در گاردین این بود " کی به رونالدو احتیاج داره؟ ماریانو شماره 7 جدید رئال شده صحنه گردان اصلی ".... او در ادامه به توصیف این بازیکن پرداخته و نوشته ماریانو دیاز گفته بود "فقط یک شماره اس". ولی فقط یک شماره نیست. آن پیراهن ورای شماره ها رفته.
آن شب داور چهارم در کنار زمین شماره ها را بالا برد. شماره ۱۱ بیرون بیاید. شماره ۷ وارد شود. ماریانو با شماره ۷ ایستاد و منتظر ماند تا گرت بیل از میدان خارج شود. او پیراهنی که رونالدو طی هشت فصل از نه فصل حضورش در رئال را بر تن داشت پوشیده بود.
همان پیراهنی که پیشتر از آن رائول شانزده سال بر تن داشت و پیش از او هم امیلیانو بوتراگوئنو برای دوازده سال.آن پیراهن طی سی و شش سال به چهارده قهرمانی لیگ و هفت جام اروپایی چنگ زده و ۹۱۱ بار دروازه ها را گشوده بود و حالا او آن را پوشیده بود.
بدون احساس فشار. هم چنان که ماریانو کنار زمین ایستاده بود جولین لوپتگی نزدیکش شد. لوپتگی به شوخی پس از بازی گفت "...توپ رو برن بالا گوشه دروازه و اون هم کاری رو که گفته بودم انجام داد".
ماریانو چهارشنبه شب در واپسین لحظات وقت تلف شده در دیدار برابر رم در لیگ قهرمانان شوتی زد که رابین اولسن را مغلوب کرد. او فقط ۱۹ دقیقه بازیکن رئال بود. یعنی ۱۹ دقیقه و شش سال. حالا در ۲۵ سالگی دوباره برگشته و گفته بیش از حد خوشحالم.
ماریانو در پریما دمار در کاتالونیا زاده شده. نام او فیلم مشهور ال ماریاچی را به ذهن می آورد و نوازنده ای که مسلسل را در جعبه گیتارش حمل می کرد. شیفته بازی رونالدو برزیلی بوده، همین طور رونالدینیو و ساموئل اتوئو. سال 2011 به رئال پیوسته. برای تیم سوم رئال بازی کرده و سپس برای تیم دومش. مربی اش زین الدین زیدان بوده و زیدان بوده که وقتی قراردادش در آستانه تمام شدن بوده دخالت کرده. فقط شش ماه از قراردادش باقی مانده بود که زیدان باشگاه را وادار ساخت آن را تمدید کنند. شش ماه بعد در تیم اصلی قرار گرفته. در فصل 17-2016 در همه رقابت ها چهارده بار راهی میدان شده و پنج گل زده.
سوای بازی های جام حذفی فرصت اندکی پیدا کرده و در لیگ فقط 115 دقیقه بازی کرده. سپس آخر فصل به لیون فروخته شده، با مبلغ فقط هشت میلیون یورو. نمی خواسته رئال را ترک کند. گفته " اگه زیدان می گفت رویم حساب کرده به او دل می دادم".
یک سال سپری شده و 21 گل زده و آماده بازگشت به اسپانیا شده. سویا حاضر شده برایش 35 میلیون بپردازد. رئال 35 درصد حقوق مربوط به او را داشته و این حق که پیشنهادش را ارائه دهد.
رونالدو رفته و لوپتگی افتاده دنبال یک مهاجم. گفته اند او به رئال پاسخ منفی داده ولی خودش گفته "نمی تونین به رئال بگین نه". سویا او را از دست داده. خشمگین شده. ماریانو گفته سویا او را درک کرده. رئال 65 درصد مبلغ را پرداخته، یعنی نزدیک به 23 میلیون یورو را. او را برگردانده و پیراهن شماره 7 را بر تنش کرده.
ماریانو گفته "... وقتی مسئول پیراهن های رئال پرسید چه شماره هایی را می خواهی گفتم شماره ۷ را. تنها پیراهنی که در رئال صاحبی نداشت".و بعد مسلسل از جعبه بیرون آمده !
او که پدر دومنیکیایی دارد در مارچ ۲۰۱۳ دروازه هائیتی را با پیراهن جمهوری دومنیک باز کرد، سپس تصمیم گرفت برای اسپانیا به میدان رود. گفت "... دوست دارم برای اسپانیا بازی کنم و منتظر می مانم لوپتگی مرا به تیم ملی دعوت کند ". لوپتگی مربی اسپانیا بود ولی اخراج شد و رفت روی نیمکت رئال. رفت و به ماریانو زنگ زد که برگردد. برگردد و پیراهن سپید را بپوشد.
اولین بازی اش را تا چهارشنبه شب انجام نداد و سپس رفت کنار زمین تا جای گرت بیل را در مصاف با رم بگیرد. رئال بهتر شده ولی هنوز احساس می کند یک مهاجم بی ترحم ندارد. حالا ماریانو که روزگاری برای جوانان رئال بازی می کرده بازگشته. وقتی خودش را گرم می کرد برایش هورا کشیده اند و کف زده اند.
او جانانه به نبرد رمی ها رفت، بدون آن که نشانی از تحت فشار قرار گرفتن در او هویدا شود. فشار ناشی از پوشیدن پیراهن شماره ۷. او گفته "... برای رونالدو احترام بسیار بسیار زیادی قائل هستم. برای همه چه که انجام داده. همین طور برای همه آنهایی که این پیراهن را پوشیده اند ".
رونالدو، رائول و بوتراگوئنو پیشترها آن پیراهن را پوشیده اند، ولی شاید اگر قرار شود به یک بازیکن اشاره کرد باید به هوگو سانچز روی آورد. مهاجمی که طی یک فصل ۳۸ گل در رقابت های لیگ زد. با آن تک ضربه هایش. قوی، سریع، مستقیم، بی ترحم، تمام کننده. ادا درنیار و فقط گل بزن، گل.
حمیدرضا صدر
ارسال نظر