هیچوقت این حرف رایکوف را فراموش نمیکنم که گفت: «برای قهرمان شدن، تنها فوتبال خوب بازی کردن مطرح نیست. فوتبال خوب مثل دختری زیباست که شوهری بدترکیب پیدا میکند.» الان از آن سال دقیقا ۴۲ سال گذشته است.
فرهنگستان فوتبال: ۱ـ هیچوقت این حرف رایکوف را فراموش نمیکنم که گفت: «برای قهرمان شدن، تنها فوتبال خوب بازی کردن مطرح نیست. فوتبال خوب مثل دختری زیباست که شوهری بدترکیب پیدا میکند.» الان از آن سال دقیقا ۴۲ سال گذشته است. آن سال اتفاقا تیم تاج ـ برخلاف امسال ـ از رقیب سنتیاش سرخها به لحاظ امتیاز پیش افتاده بود و دوست داشت با پیروزی در دربی که آخرین بازی جام هم بود، با افتخار قهرمان شود . هفته اول آذر ۱۳۵۳ بود که رایکوف با آن فارسی شیرین و جذابش به خبرنگار کیهان ورزشی گفت:« برای ما که قهرمان هستیم نتیجه این دیدار مهم نیست. چه پیروزی و قهرمانی تاج حاصل یک سال تلاش و کوشش است، نه نتیجه یک دیدار. هدف ما از اول قهرمانی بود نه صرفا شکست دادن پرسپولیس.» تاج این دیدار را ۲-۱ به پرسپولیس باخت اما در قهرمانیاش تغییری حاصل نشد.
تشبیهات رایکوف در آن سالها واقعا خانمان برانداز بود. آدم دوست داشت ژورنالیست زمان او باشد و گاه در مقابل ادبیات درخشان او که از قضا آمیخته به فولکلور چالهمیدونی نیز بود سپر بیاندازد. انگار سالها بود با پیچ و خمهای زبان فارسی دست و پنجه نرم کرده و حریف چغر را به پل برده بود. خود بازیکنهایش نیز گاه از عبارتهای ناب فارسی او شاخ درمیآوردند. شیرینی این مصاحبه البته فقط به تشبیه "دختر زیبا با شوهر بدترکیبش" نبود. انگار تاریخ همیشه در حال تکرار بوده است. عین داستان امروز کیروش و مربیان باشگاهی درباره خستگی بازیکنان باشگاهی در بازگشت از اردوهای تیم ملی، آن زمانها نیز ورد زبان مربیانی مثل مستررایکوف بود. او در همین مصاحبه، عدم هماهنگی بازیکنان تاج در نیم فصل دوم را به گردن تیم ملی میاندازد و از خستگی بازیکنان بازگشته از تمرینات تیم ملی شاکی به نظر میرسد (کیهان ورزشی ۱۰۷۱ تاریخ ۹ آذر ۱۳۵۳) انگار داستان تقابل رهبران تیم ملی با مربیان سرخابی، از همان سالها ریشه گرفته است.
رایکوف در بین دو نیم فصل لیگ دوم تخت جمشید (پاییز ۱۳۵۳) از بازگشت ملیپوشان خسته از مسابقات جام ایران و سپس بازیهای آسیائی تهران به تیمهای خود، بسیار عصبانی بود :« این زمان یکی از بدترین دوران تیم ما است. چون بیشتر از هر تیم دیگری بازیکنانمان را در فاصله دو نیم فصل در خدمت تیم ملی گذاشته بودیم و حالا شروع بلافاصله بازیهای تخت جمشید که گویا قرار بود با چند هفتهای تأخیر آغاز گردد بزرگترین لطمه را بر پیکر تاج خواهد زد. چون برخلاف انتظار، بچههای ملیپوش، خسته و ناتوان به باشگاه برگشتهاند. غلامحسین مظلومی که در دو سه ماه اخیر پرتمرینترین مهاجم تیم ملی بوده، به جهت کشیدگی عضله و آمپولهای بیحسی که در تیم ملی برای فرستادن او به زمین در عضلاتش تزریق شده، اکنون در پایان بازیها عملا یک بازیکن بیکاره است. در حالیکه مظلومی در دو سه سال اخیر بهترین بازیهایش را برای تیم ملی کرده و عملا در خدمت باشگاهاش آنطور که باید نبوده است. به عنوان مثال: همین نیم فصل گذشته. عادلخانی نیز با شانه مصدوم، دست برگردن به باشگاه آم ، کارگرجم با زانوی خراب و ناصر حجازی تازه از مصدومیت شکستگی استخوان دست رهایی یافته است. تا
زمانی که بازیهای تیم ملی جوانان مطرح بود، ۵ بازیکن ما هفت هشت ماه در اختیار آنها بودند. بعد از آن ابتدا ۱۳ نفر و سپس ۹ نفرمان در اردوی تیم ملی بزرگسالان بودند. اکنون شما قضاوت کنید . کدام تیم مثل ما از تیم ملی ضربه خورده است؟»
خبرنگار از رایکوف میپرسد:«تیم تاج در دور رفت دومین دوره جام تخت جمشید، ۱۰ برد و تنها یک مساوی به دست آورد. آیا در دور برگشت میتوانید چنین اقتداری داشته باشید؟» و او در پاسخ میگوید: «هر وقت ما تمام بازیکنان تیم خود را به طور کامل در اختیار داشته باشیم آن یک امتیاز و تساوی را هم نخواهیم داد. مسلما بچهها ماشین نیستند. به همین دلیل گروهی قابل توجه از بهترین بازیکنان ما که زیر فشار سنگین تمرینات و بازیهای ملی خسته هستند باید استراحت کنند. پس در این مدت امکان هرگونه نتایجی وجود دارد.» رایکوف در قبال پرسش خبرنگار مبنی بر اینکه به بازی برگشت با پرسپولیس چگونه فکر میکنید؟ بخصوص از این نظر که آلن راجرز مربی این تیم بازگشته و وعده کرده در دیدار برگشت به هر شکلی پیروزی از آن او خواهد بود، میگوید: «خوشبختانه نتایج گذشته بیلان کار خوبی برای دیدارهای تاج و پرسپولیس است و بهتر است اول راجرز با پرسپولیس برابر تاج پیروز شود بعد صحبت از بردن کند. آخرین باری که او بر تاج پیروز شد مربوط به دوسال پیش است و بعد یکبار باهم مساوی کردیم و در دیدار آخر هم که تاج پیروز شده. به نظر من راجرز همیشه بیشتر از آنکه عمل کند حرف
میزند. البته من اهل پیشگویی نیستم اما در آخرین دیدار ما با پرسپولیس و راجرز که با تساوی یک بر یک مساوی شد اگر پرسپولیس شانس نمیآورد ما باید پنج گل می زدیم. ضمنا با ۵ امتیاز برتری که نسبت به پرسپولیس داریم فکر نمی کنم تیمی بتواند جام را از چنگ ما در آورد.» رایکوف از جوانسازی تیمش در آینده نزدیک نیز خبر میدهد:« برای یک پشتوانهسازی مجدد برای تیم، من از یک ماه قبل، اقدام به گزینش ۳۰ بازیکن جوان کردهام و تصور میکنم از آنان حداکثر تا دوسال دیگر، ۵ ـ ۶ تن در خدمت تیم اول تاج باشند.»
منظور رایکوف از دیداری که ۱-۱ تمام شده و باید تاجیها پنج شش گل درون دروازه حریف سرخپوش میکاشتند، همان بازی معروف روز یکشنبه ۱۸ آذرماه ۱۳۵۲ است که یکی از بامزهترین اتفاقات تاریخ دربیها در آن رخ داد. اتفاقی که اگر ادامه مییافت، معلوم نبود امروز به چه جور عددبازی ختم میشد! این بازی همان دیدار برگشت آن نبرد معروف ششتاییها بود که اینبار در حضور ۴۰ هزار تماشاگر برگزار شد. شیرینی داستان از نیمه دوم این بازی آغاز شد که وقتی گل همایون بهزادی، پرسپولیس را در اولین دقیقه نیمه دوم پیش انداخت، فریاد ششتاییها ششتاییها که از اول بازی در جایگاه پرسپولیسیها قوت گرفته بود، تبدیل شد به:" هفتتاییها هفتتاییها"! و امجدیه غرق خنده شد. مجسم کنید اگر این شعار را پرسپولیسیها تا امروز ادامه میدادند، اکنون آنها تیمشان را با شعار "هشتاد و یکی" ها تشویق میکردند و استقلالیها نیز شعار" ۷۸ تایی"ها سر میدادند!
۲ـ ۲۷ دیماه ۱۳۴۹ هیچکس به اندازهی سهراب سپهری حالش از فوتبال و شهرآوردها به هم نخورد. او علنا از این به بعد دیگر چنان از خونریزیهای موجود در فوتبال شاکی شد که مبتلا به نوعی فوبیا شد. از این به بعد است که او با دیدن صورت غرق در خون بهزادی و گردگیریاش با مهدی لواسانی، دیگر سرخابیها را رها میکند و عاشق تیم عقاب میشود. چنان عاشق که پیش از هر بازی تیم عقاب تهران، دسته گلی از گلفروشی دم خیابان ورزنده میخرد و گلبرگهایش را بر ورودی بازیکنان محبوبش پرپر میکند.
داستان دلزدگی او از بازی پرسپولیس ـ تاج و شکایتاش به استاد دانشکده ادبیات و ورزشینویس معروفی چون صدرالدین الهی، ریشه در همین بازی جنجالی داشت که لبریز از کارت قرمز و خونریزی و اخراج و نبرد تن به تن و فحاشیهای چالهمیدانی بود. مخصوصا آنجا که مدافع تاج و مهاجم پرسپولیس به جان هم افتادند و در حالیکه بازی ۱-۱ مساوی بود، با اخراج سه یار قرمزها، پرسپولیس در اعتراض به داور، میدان را ترک کرد و تاج با حکم فدراسیون فوتبال با نتیجه ۳-۰ برنده اعلام شد.
انگار "پیشانینوشت" سرخپوشان بر این مقّدر بود که دوسال متوالی در اعتراض به داوریها، میدان را ترک کند و ۳ -۰ بازنده شوند. اتفاقا زمستان سال پیش از آن نیز ـ که آبیها با گل دقیقه ۹ مظلومی جلو بودند ـ پرسپولیسیهای معترض به قضاوت بازی میدان را ترک کرده و ۳-۰ بازنده اعلام شدند( ۱۷ بهمن ۱۳۴۸) اما داستان سال ۴۹ تومنی شش صنار با همه اتفاقات فرق داشت . هیچکس تا زمانی که ارشدخان زنده بود به سراغش نرفت که بپرسد تو در آن بازی چه دردی کشیدی وقتی بازیکنان به جان هم افتادند و دمار از روزگار هم درآوردند؟ اگرچه دنیای ورزش شماره ۲۱ از ضعف داور انتقاد کرده و همه بازیکنان، «ارشد برازنده» را مسبب آن همه جنجال اعلام کردند اما اندوهگینی سهراب، در این بود که چرا بازیکنان تحصیلکردهای چون مهدی و همایون، همدیگر را در میدان آش و لاش نمودند و تماشاگران هرچه از دهنشان درآمد نثارشان کردند؟
در آن بازی، گل دقیقه دو کلانی با گل عباس مژدهی در دقیقه ۷۶، یر به یر شد و نتیجه ۱-۱ به دست آمد اما داستان اصلی از همینجا آغاز شد: توپ هنوز به وسط میدان برای آغاز مجدد بازی منتقل نشده بود که محراب و کلانی در اعتراض به گل تاجیها به سمت کمک داور ارشدخان (علی الهی) هجوم بردند. ارشد به هواداری از کمکش برخاست و زارپ یک اخطار به محراب داد تا بازی را آرام کند. دو دقیقه بعدش هم همایون بهزادی و مهدی لواسانی به جان هم افتادند و ارشد کارت قرمزش را بیرون کشید و جفتشان را فرستاد به خانه بخت! «تبعید در رختکن». دیگر تابلو بود بازی از دست داور خارج شده است. مخصوصا وقتی محراب و پرویز جلوی دروازه تاج به هوا برخاستند ولی محراب چنان به زمین افتاد که انگار کمرش خارچ! شکست و دونیم شد.
داور خطای محراب را گرفت و کلانی به اعتراض دوید سمت ارشدخان، اما داور گفت تقصیر از پرش خودش است. او وقتی سماجت حسینعلی را دید به او هم کارت قرمز داد که برود رختکن و خوش باشد. در آن لحظه محراب کمرش را گرفته و پا شده بود ببیند چه خبر است؟ آیا کمرش سالم است یا از کمر افتاده؟ وقتی کارت قرمز داور را خطاب به کلانی دید که در آسمان بال بال میزند، او نیز خونش به جوش آمد و آنقدر ارشد خان را شست و روی طناب پهن کرد که او را هم داور اخراج کرد. حالا با اخراج سه یار پرسپولیس، آنها باید هشت نفره بازی میکردند. اما به بازی ادامه ندادند و ارشدخان بعد از اندکی انتظار، در سوتش دمید که بازی ۳-۰ به سود تاج است، حالا بروید جلوی خانه خودتان دعوا کنید!
دربی خونآلود اما به همان اندازه که تماشاگران زیر جایگاه را مجنون و شاکی کرد، دل شاعر سنجاقکها را هم شکست. سهراب سپهری به عنوان یک روشنفکر عاشق فوتبال چنان از درگیریها و فحاشیها شاکی شد که به ذات خشن فوتبال مشکوک شد. همان هفته نیز همایون و مهدی به دفتر دنیای ورزش رفتند و روی هم را بوسیدند و آشتی بازار راه انداختند. آقامهدی درست یکسال بعد از این قضایا به همراه همدانشکدهای معروفش پرویز قلیچخانی دستگیر و تحت شکنجه ساواک به پوزشخواهی از شاه افتاد. او بعدها از ایران رفت و ضمن ادامه تحصیل در آمریکا، دکترایش را گرفت و با یادآوری داستانهای دهه پنجاه و ایام جوانی، لب گزید. حالا او هر سال که به ایران میآید هرچه پیغام پسغام میفرستم که له له میزنم برای گفتگو با او، سردواندن مرا پیشهاش کرده است تا رازهایش را در دلش نگه دارد.
مهدی با وجود شهره بودن به جنگندگی اما همیشه یک بازیکن مؤدب و متشخص تلقی میشد. او در همان جلسه آشتیکنان در تحریریه دنیای ورزش ـ بعد از درگیری داخل میدانیاش با همایون ـ از این ناراحت بود که «چرا بهزادی گفته که من در میدان به خانواده او فحاشی کردهام؟ در حالیکه هرگز به خودم اجازه فحاشی به خانواده احدی را نمیدهم.» در روز آشتیکنان همایون و مهدی در دفتر مجله دنیای ورزش، آنها صورت همدیگر را ماچمالی کرده و به تماشاگران اندرز دادند که این رخداد نازیبا را فراموش کنند اما چندی بعدتر، طرفداران قلیچ و لواسانی با ارسال نامههایی بدون امضا به رادیو عراق، چیزهایی درباره تعلقات سیاسی بهزادی نسبت به حکومت وقت میگفتند که سرطلایی را رسوا کنند.
در چنین شرایطی که همه کاسه کوزهها سر داور شکسته میشد، ارشد خان در گفتگو با مطبوعات ورزشی اعلام کرد که کلانی در میدان به او فحاشی کرده است. این نیز در حالی بود که او به عنوان یک آرشیتکت تحصیلکرده، هرگز در عمرش منتسب به گروه فحاشان نبود. کلانی که از شنیدن بهتانهای داور شاکی شده بود به مطبوعات گفت:« لحظهای که محراب باسابقه شکستگی قبلی کمر، در جلوی دروازه تاج به زمین خورد، من و بقیه بچهها خیال کردیم که او دستش شکسته است. ولی داور بیتوجه به این حادثه، فورا توپ را در نقطه معینی کاشت و یک ضربه آزاد به سود تاج اعلام کرد. من اعتراضکنان به داور اظهار داشتم که امکان شکستگی دست محراب هست ولی او بیتوجه به گفته من، به شدت محراب را تکان میداد. من اعتراض میکردم و او میگفت بیرونت میکنم . آخرش در اوج عصبانیت به داور گفتم : شما بدون دلیل نمیتوانید مرا بیرون کنید ولی داور در همین موقع امر به اخراج من نمود و به دنبال اعتراض محراب برای اخراج من، فرمان خروج او را نیز داد.»
تعریف ارشدخان اما از داستان، جور دیگری بود. کاش میشد همه داوران جهان با خود ضبط صوت به میدان ببرند! ارشدخان با آن لهجه شیرین ترکیاش میگفت: «حیف که یک ضبط صوت توی زمین نبود ولی خود بازیکنان پرسپولیس که هستند. بروید از آنها بپرسید کلانی چگونه دشنام میداد. من تأسف میخورم از این تماشاچیانی که با بیرحمی تمام، از هیچ ناسزایی نسبت به داوران خودداری نمیکنند، اما نمیدانند که در داخل میدان چه میگذرد. من اصلا برای اخراج محراب چیزی نگفتم و این را قسم میخورم. کلانی که فوتبالیستی محبوب و ارزنده است زشت ترین کلمات را به من و خانوادهام گفت و یادآور شد که من مقصر این مسائل هستم. شاید صحیح نباشد ولی عموما رفتار تماشاگران سبب این جنجال شد. ظاهرا انگار ما باید بعضی از دشنامها را نشنیده بگیریم. چون خیلیها تمام حق را به فوتبالیستهایی که دوستشان دارند میدهند. من گفتم آقای کلانی فحش نده، از شما بعید است و او باز ضمن اینکه دشنامهای بد میداد، گفت اگر مردی مرا بیرون کن. در این لحظه بازیکنان تاج هم به نزدیکی ما رسیده بودند و من دیگر دیدم اگر عکس العمل نشان ندهم، برای داوران شخصیتی باقی نگذاشتها . گفتم آقای کلانی از
زمین خارج شود و به محراب که در غیاب بهزادی، کاپیتان تیم بود گفتم اگر کلانی خارج نشود، تیم شما بازنده است. آشتیانی و وطنخواه و دیگران که بچه محل ما هستند گفتند ارشد تو بچه جنوب شهر هستی، با این فحشها نباید از میدان به در بروی و آنها هر چه کردند دیگر نتوانستم صرف نظر کنم. در آن لحظ ، پرسپولیسیها هم از زمین بیرون رفتند و برای مردم دست تکان دادند. ما هم از زمین خارج شدیم.»
روایت ماجرا از زبان عباس مژدهی گلزن تاج نیز شنیدنی بود:« جنجال با گلی که من زدم شروع شد. رفقام مثل ریگ فحش میدادند و این فحشها نصیب من که گل مساوی را زدم بیشتر از همه میشد.کاشانی در این لحظه یقه مظلومی را گرفته بود و میگفت "کجا میری؟ وایستا ! گل شما فول بوده" و لواسانی که دعوا بلد نیست بالاخره دوید و در رفت. داور تا آنجا که ممکن بود فحشها را نشنیده میگرفت. تا اینکه بهزادی و لواسانی بزن بزن کردند و داور هر دو را بیرون کرد. به دنبال آن، محراب زمین خورد و مثل آدمهای برقگرفته در حالیکه دستش روی هوا مانده بود خشک شد. بعد هم دیدیم که بلند شد و به سلامت و سرحال دوید. من فکر میکنم بریده بود و میخواست استراحت کند. در این لحظه کلانی باز هم به داور فحش داد. داور هم گفت برو بیرون. محراب بلند شد و گفت اگر کلانی را بیرون کنی من هم به تو فحش میدهم که مرا بیرون کنی. داور هم روی حرف خودش ایستاد. تیم پرسپولیس هم به بازی ادامه نداد و رفت.»
جعفر کاشانی مدافع پرسپولیس که خود بعدها از زبدهترین دیپلماتهای کشور شد نیز «روایت اول شخص مفرد» را داشت:« همزمان با توپی که موجب گل مساوی برای تاج شد، به کمک داور ـ آقای الهی ـ اعتراض کردم که آقا این خطا نیست که توپ به پای جباری گرفته و اوت شده؟ تهدید کرد که اگر حرف بزنی به داور میگویم بیرونت کند و گفتگو بالا گرفت. به هر حال من اینطور استنباط کرده بودم که داور دوست نداشت تیم ما برنده شود. در مورد اخراج کلانی هم باید بگویم او به داور اعتراض کرد که آقای داور اگر درست سوت بزنی اینطور نمیشود ولی داور فورا امر به اخراج او کرد. دلیلش هم این بود که ادعا میکرد کلانی با لحن تند به او اعتراض کرده. حالا بعد از بازی اگر دشنام را هم رویش گذاشته، دیگر من نمیدانم. بهر حال من تصور میکنم که فدراسیون فوتبال برای چنین حوادثی ـ و همچنین بازی ساختگی تاج تهران و تاج آبادان ـ یک کمیته رسیدگی بگذارد. وگرنه اعلام پیروزی سه بر صفر تاج هم هیچ دردی را دوا نمیکند.»
بالاخره داستان جنجالی آخرین سرخابیهای دهه چهل با اطلاعیه فدراسیون فوتبال به فرجام رسید. دنیای ورزش شماره ۲۱ و به تاریخ سوم بهمن۱۳۴۹ نوشت:« فدراسیون فوتبال ایران، هفته گذشته طی اطلاعیهای همایون بهزادی و مهدی لواسانی را برای سه جلسه، همچنین حسین کلانی و محراب شاهرخی را برای یکسال ورزشی، از حضور در کلیه مسابقات محروم و جعفر کاشانی مدافع باشگاه پرسپولیس را کتبا توبیخ نمود.»
۳ـ نسلی که خود در بازیهای دربی، چنین به سیم آخر میزد، حالا این روزها همزمان با تمام دربیها، یکجوری از آرامش و بیخیالی بازیکنان دو تیم سرخابی صحبت میکنند که انگار خودشان خرما نخورده و منع رطب کردهاند. خرمای دربی اما همه آنها را به گناه و عصیانی شیرین آغشته کرده است. تکذیباش نکنید ای پیرمردان دلپذیر من !
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر