بهادر عبدی: کاش قبل از پدر و مادرم میمُردم
ساعت ۲۱ یکشنبه شب است که بهادر عبدی با تلفن همراه پدرش تماس میگیرد اما فقط صدای بوق است که به گوش بهادر میرسد.او ۲ بار دیگر هم تماس میگیرد اما هرگز تصور نمیکند که در آن لحظه پدر و البته مادرش را از دست داده است.
ساعت نحس
روز دوشنبه ساعت 4 صبح موبایل عبدی زنگ میخورد و او بر خلاف همیشه موبایل را روی سایلنت نگذاشته بود.شماره ناشناس بود و عبدی جواب نمیداد اما در نهایت بعد از چهارمین تماس، او تلفن را جواب میدهد و صدای آشنای برادرش را میشنود که با یک تلفن دیگر با او تماس گرفته بود. برادر عبدی میگوید که پدر و مادرش در شمال تصادف کردهاند و بهتر است خودش را به خانه برساند. ساعت 5 صبح است که عبدی بعد از ترک خانه دوستش، به محله خودشان( مجیدیه) می رسد.مقابل درب منزل کمی شلوغ است و نگرانی در چهره عبدی موج میزند.او مقابل پارک بزرگی که در نزدیکی خانهشان قرار دارد چند ساعت قدم زد ولی اقوام و دوستان عبدی جرات نداشتند این خبر هولناک را به او بدهند.بهادر کمی خسته است و حدود یک ساعت میخوابد، بعد که بلند میشود ساعت نزدیک 8 صبح شده و جمعیت هم بیشتر شده است.عبدی به اطرافیانش می گوید:« اگر پدر و مادرم مُردهاند خواهش می کنم به من بگویید، چرا مرا اینطور نگاه می کنید؟»همین جمله کوتاه از بهادر کافی بود تا بغض همه ترکیده شود و بهادر از حال می رود.
کاش من زودتر میمُردم
بهادر حالا تمام هستیاش را از دست داده است. وضعیت روحی او دیروز به قدری خراب بود که چند بار به بهادر آمپول آرام بخش زدند تا بخوابد. دوستان بهادر هم به خانه او آمدند تا تسلیت بگویند.گریههای بهادر اما تمامی نداشت، او که به پهنای صورت اشک میریخت به دوستانش میگفت:« من همیشه از خدا میخواستم زودتر از پدر و مادرم بمیرم اما خدا حرفم را گوش نکرد. این چه مصیبتی است که من باید تحمل کنم؟دیگر زندگی برای من هیچ لذتی ندارد، وقتی عزیزترینهایم رفتند انگار من هم مرده ام.حالا وقتی از تمرین می آیم چه کسی قرار است در را به رویم باز کند، چه کسی برای م غذا درست میکند، چه کسی قبل از رفتن به تمرین به من صبحانه می دهد؟»
ابراهیمی کریمی دوست صمیمی بهادر به همشهری میگوید:«من هنوز این اتفاق هولناک را باور نمی کنم و نمی دانم بهادر چه حالی دارد.فقط این را میدانم که غمگینتر از او در دنیا نیست.بهادر خیلی به پدر و مادرش وابسته بود.یادم می آید او قبل از بازی ها به مادرش زنگ میزد و می گفت دعا کن برنده شویم.مادر عبدی اما همیشه میگفت که انشالله مساوی کنید چون بازیکنان دیگر هم مادر دارند و مادرها نباید ناراحت شوند.»
زمان حادثه
در مورد جزئیات این اتفاق هم خبرهای چندان دقیقی منتشر نشده است.البته این اتفاق تلخ ساعت ۱۸ روز یکشنبه در نزدیکی تنکابن رخ داده و بهادر قبل از غروب خورشید پدر و مادرش را از دست داده است.حتی کتف خواهر عبدی هم شکسته و او در حال حاضر در بیمارستان بستری است.قرار است پیکر مادر و پدر بازیکن پیکان امروز تشییع شود.
نظر کاربران
خداوند رحمتشون کنه واقعا سخته
تسلیت به آقای عبدی بازیکن خوب و خوش اخلاق انشاالله که غم آخرشون باشه.خیلی دردناک هست.خدا بهشون صبر بده.
خدا رحمتشون کنه اقا عبدی راهیه که هممون دور یا زود میریم
خدا رحمتشان کند روحشان شاد
آخی . خدا رحمتشون کنه.
خداوند بیامرزدشان....ولی خیلی جالبه که تسلیت های صمیمانه و دوستانه ,نظر برخی دوستان رو جلب نکرده و منفی ومنفی گرفتن...شرم آوره
سلام. بهادر جان تسلیت انشاءالله روح پدر وما درت باروح امام حسین مشهور شوند خداوند صبر ایوب به شما وخانواده محترمتان بدهد
تسلیت
روحشان با اباعبداله الحسین وشهدای مظلوم کربلا محشور باد مارا در غم خود شریک بدانید بهادر جان
باعرض تسلیت به بهادر عزیز واقعا از دست دادن فرشته های الهی سخته پدر و مادر یه نعمت بزرگن خدا روحشون رو شاد کنه
تسلیت
روحشان شاد وآرزوی صبرجزیل برای آقابهادرداریم
..... این دنیا هممون میریم شرمنده دوستان حالم خراب شد اینو شنیدم.